روایت داریم بهترین نوع صدقه، صدقهای است که گیرنده آن نفهمد صدقه دهنده کیست.
حتی در روایت داریم بهترین صدقه، صدقهای است که اگر دست راستتان صدقه میدهد دست چپتان نفهمد.
یعنی اینقدر باظرافت و مخفیانه صدقه بدهید که دست چپتان نفهمد دست راستت چه کرد.
حالا گاهی اوقات میخواهیم کاری کنیم چنان سروصدا میکنیم و با آبوتاب و شدت و هدت که همه بفهمند.
آقا امام مجتبی (ع) کاری کرده که هیچ میلیاردری در طول تاریخ انجام نداده است.
امام سه مرتبه کل زندگیشان را نصف کردند، خانه، اموال، دارایی و ...
کسی را سراغ دارید کل زندگیاش را نصف کند؟
مثلاً اگر 10 میلیارد داری، 5 میلیارد آن را ببخشی
تا حالا شنیدهاید؟
بله البته ما ثروتمندهای خیّر، خداترس هم داریم که قدمهایی بر میدارند و خدمتهایی میکنند ولی نه اینکه داراییاش را نصف کند آنهم سه مرتبه در طول زندگی. چطور انسان اینقدر عظمت پیدا میکند؟
امام حسن (ع) بر این باور است که هرچه درراه خدا بدهد، خدا میبخشد. خدا زیر بار شرمندگی بشر قرار نمیگیرد.
آقا داشتن میآمدند مدینه، باغی بود نزدیک مدینه، کنار دیوار باغ، غلامی نشسته و سگی هم کنار دستش. این غلام دو سه تا تکه نان داشت زمانی که میخواست نانها را بخورد، تکهای نان جلو سگ انداخت سگ نان را خورد، تکه دوم، سوم، همه نانها را داد به سگ.
امام این صحنه را دیدند آمدند جلو گفتند: چرا خودت نان نخوردی؟
غلام پاسخ داد: من خجالت کشیدم که سیر بشوم و حیوان گرسنهای من را نگاه کند.
امام فرمودند: آفرین بر تو. ارباب تو کیست؟
گفت: فلان شخص؛
امام فرمودند: اربابش را صدا کنید بیاید. وقتی ارباب آمد امام فرمودند: غلامت را چند میفروشی؟
گفت: این مقدار؛
حضرت پول دادند و گفتند من غلامت را بخشیدم. سپس آقا فرمودند: این باغ مال کیست؟
صاحب باغ آمد، حضرت به او فرمودند: باغت را چند میدهی؟
گفت: آقا این مبلغ، امام خریدند و به غلام گفتند: من تو را درراه خدا آزاد کردم، باغ را به تو هدیه کردم، باغ هم مال تو. بعد امام فرمودند: این بهپاس ایثاری بود که این غلام در برابر یک حیوان انجام داد.
اینها درس زندگی است.
حالا توی این جامعه آشفته، میبینید پدر به اولاد رحم نمیکند، اولاد به پدر و ماد رحم نمیکند.
چرا؟
چون قیامت یادمان رفته است. اگر قیامت فراموش نشود، زندگی مفهوم پیدا میکند.
دنیا فرصت خوبی است برای تا برای آخرت کارکنیم.
خدا به حضرت عیسی (ع) میفرماید یَا عِیسَی اذْکُرْنِی فِی نَفْسِکَ أَذْکُرْکَ فِی نَفْسِی
خیلی عجیب است این حدیث، چقدر خدا بنده نواز است
ای عیسی من را نزد خودت یاد کن تا تو را نزد خودم یاد کنم،
به یادم باش تا به یادت باشم
وَ اذْکُرْنِی فِی مَلَئِکَ
ای عیسی خدا را در بین مردم یاد کن، تا
أَذْکُرْکَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَإِ الْآدَمِیِّینَ
اگر از من خدابین مردم یاد کردی، من خدا هم از تو در بین جمعیتی از بهتر انسانها یعنی در بین فرشتگان یاد میکنم
نام خدا را در بین مردم ببر تا خداوند هم نام تو را در بین فرشتگان ببرد
یَا عِیسَی أَلِنْ لِی قَلْبَکَ
قلبت را برای من خدا نرم کن
وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی
یاد من را زیاد کن، زیاد یاد من باشد
فِی الْخَلَوَاتِ
آقایان تأثیر ذکر هم در خلوتهاست چون در جلوت ما برای حفظ آبرویمان که رعایت میکنیم. ما میترسیم آبرویمان از دست برود یخورده ادب میکنیم، احترام میکنیم، هر کاری نمیکنیم. هنر ذکر در خلوت است. ارزش ذکر اینجاست. خلوتها را کنترل میکنیم.
خدا میفرماید جناب عیسی، أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ
زیاد به یاد من باش در خلوتت، در تنهاییت در اتاق دربسته
أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی
ای عیسی بدان که سرور خدا زمانی است که
أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَیَّ
زیاد در خانه خدا التماس کنی، باخدا باش خسته نشو. خدادوست دارد بنده هایش زیاد در خانهاش زمزمه کنند
خدا میفرماید ای عیسی دوست دارم زیاد التماس کنی
وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لَا تَکُنْ مَیِّتاً
ذکر هم کهم یگویی، زنده ذکر بگو، مرده نگو با توجه بگو بدان چه چیزی داری میگویی، به کی داری میگویی، طرفت کیست
مرحوم حاج شیخ عباس قمی شب احیاء آمد بالای سر امیرالمؤمنین مفاتیح را باز کرد دعای ابوحمزه بخواند. اول دعای ابوحمزه چیست؟
بسمالله الرحمن الرحیم اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ
خدایا من را با عقوبتت ادب نکن، حاج شیخ این را خواند کتاب را بست، شروع کرد به گریهی بسیار ساعتها تا سحر گریه میکرد
به این میگویند ذکر زنده.
مرحوم حضرت آیتالله حاج شیخ محمدرضا حدائق میفرمودند: جد ما (مرحوم حضرت آیت الله شیخ ابوالحسن حدائق) به ایشان توصیه کردهاند بروید در روستاها و تبلیغ کنید. میفرمودند اگرچه بودن تو در شیراز عصای دست من است، اما در این روستاها نیاز دارند لذا این منطقه روستاهای کوار و میانرود حاجآقا نوعاً روستا و حمام و.. ساختهاند.
حاجآقا میفرمودند من اخلاقاً هم اینگونه بودم که به توصیه پدرم اگر مردم پولی بهعنوان سهم امام میدادند خرج فقرای همانجا میکردم و سهم سادات را به سادات آن منطقه میدادم و چیزی بهعنوان حق تبلیغ از آنها نمیگرفتم.
حاجآقا میفرمودند دریکی از آن سالها من خانهای خریده بودم ۹ هزار تومان که ۵ هزار تومان آن را داده بودم و ۴ هزار تومان را بدهکار بودم. صاحبخانه همخانه را تحویل نداده بودم. (بنده خودم متولد همان خانه بودم) حاجآقا میگفتند من در خانه پدرم زندگی میکردم که آن خانه هم شرح مفصلی دارد پولش از ناحیه صاحبالزمان(عج) رسیده بود.
میفرمودند من به همراه همسرم و ۵ فرزندم در یک اتاق ۳ در ۴ زندگی میکردیم. گفتند ماه رمضان ما رفتیم روستا برای تبلیغ بعد از ۱ ماه تبلیغ ۴ هزار تومان بدهکار بودم روز آخری که میخواستم برگردم یکی از بزرگان روستا به بدرقهام آمد و پاکتی به من داد و گفت: آقای حدائق این نه سهم امام است نه مظالم، این پول شخصی من است که به شما میدهم تا صرف معاش خودتان کنید خمسش را هم دادهام، خواهش میکنم این پول را از من بگیرید. خیلی اسرار کرد من هم پاکت را گرفتم.
گفتند من آمدم شیراز داشتم میرفتم طرف منزل، در کوچهپسکوچه محلههای قدیم با آقایی به نام مرحوم مؤمن علیرضای نجار که فامیلش ابجد پور بود برخورد کردم. او از گوهرهای ارزشمند روزگار بود از خصوصیات او قرائت روزانه زیارت عاشورا با ۱۰۰ لعن و سلام، نماز جعفر طیار را هرروز میخواند، نماز استغاثه به امام زمان (ع) روزانه، روزی یک جزء قرآن و ... نوع ایام سال روزه بود اگر در مغازهاش مشتری نداشت سجادهاش را پهن میکرد و نماز میخواند.
مردم وقت بازنشستگی شما بعدازاین دنیاست عمر را به بطالت نگذرانید تا این زبان کار میکند ذکر بگو، تا این بدن کار از او میآید عبادت کن.
این فرد اخلاقاً اینگونه بود که در خدمت علماء بود.
حاجآقا میفرمایند: به من گفت یکی از علماء شیراز بیمار است و در بستر افتاده و این ماه رمضان چند مرتبه سراغ شمارا گرفت. اگر میتوانید از او عیادت کنید.
(امام صادق (ع) میفرمایند رفیق خوب کسی است که در گرفتاریها به داد انسان برسد)
حاجآقا فرمودند به منزل رفتم، وسایلم را گذاشتم و رفتم به دیدن آن عالم که در بستر بیماری خوابیده. نشستم و احوالپرسی کردم به من گفت حالی برایم نمانده، دست کرد از گوشه بالشتش یک دسته نسخههای دکتر نشانم داد و گفت آقای حدائق دکتر میآید نسخه مینویسد و من میگذارم زیر بالشتم (یعنی پولندارم دارو بخرم)
حاجآقا گفتند من همانجایی که نشسته بودم نیت کردم و گفتم خدایا تو قادری، من یک ماه تبلیغ کردم ۱۰۰ تومان گرفتم درصورتیکه ۴۰ برابرش را بدهکارم اما قدرت شما مافوق همه قدرتهاست. در نیت خودم گفتم آن صد تومان را عصر میآورم به این سید میدهم، خدا هم از خزانه غیبش به ما میدهد
به آن سید گفتم من عصر خدمت شما خواهم رسید. بلند شدم و آمدم بیرون. به سمت منزل در حال حرکت بودم که شیطان شروع کرد به وسوسه کردن، تو چهکاره شهری؟ شیراز بزرگتر دارد و ...
دیدم اگر تا عصر صبر کنم، شیطان راه من را عوض میکند، یک لعنت به شیطان فرستادم و رفتم سراغ کیفم و دوباره برگشتم به خانه آن عالم و پاکت ۱۰۰ تومان را زیر بالشت آن سید گذاشتم.
حاجآقا گفتند از خانه آمدم بیرون شیطان هم من را رها نمیکرد. نیمهشب در اتاقم مشغول نافله شب بودم، دیدم درب اتاق را میزنند. آمدم دیدن پدرم هستند و دستمالی در دستشان، سلام کردم به من گفتند بابا این را بگیر تو بدهکاری و برو بدهیهایت را بده درصورتیکه من به پدرم نگفته بودم که ۴ هزار تومان بدهکارم. گفتند آمدم دستمال را باز کردم دیدم ۴ هزار تومان پول در دستمال است.
از برکات اقامه نماز از بین بردن تکبر و خودبینی است.
قرآن میفرماید وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ
نماز انسانها را قیامت باور تربیت میکند. من میفهمم قیامتی هست که کسی به دادم نمیرسد و هیچ چیزی به دردم نمیخورد جز رحمت الهی که به کمک ما بیاید این از برکات اقامه نماز است، دادههای خدا در دنیا ما را سرگرم نخواهد کرد.
از آثار دیگر اقامه نماز، پرورش فضایل اخلاقی است. نمازگزاران انسانهای بااخلاقی هستند.
قرآن در پرورش فضایل اخلاقی میفرماید:
وَ الَّذینَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ
از آثار اقامه نماز این است که در مال خودشان احساس مسئولیت میکنند در برابر دیگران بیتفاوت نیستند.
الآن ماه مبارک رمضان است، کسانی هستند که در همین جامعه ما، در همین شرایط امروز ما در همین زرقوبرق فریبنده به نان شب محتاجاند
خانمی در همین دفتر آمد پیش من گفت: آقای حدائق نمیگویم کمکم کن، نان خشک اگر دارید بدید ما آب بزنیم بدیم به بچههایمان بخورند
ما مسئولی نیستیم؟ نمیدوانم قبول است؟ مثل مدیری که بگوید من نمیدانستم که در مجموعه من دارد تخلف اتفاق میافتد. میگویند نمیتوانستی مسئولیت قبول نمیکردی
همه مسئولاند، نمیتوانیم بگوییم نمیدانستیم
یکی از مدیران استان گفت: آقای حدائق! تکلیف ما را روشن کنید
بعضیهای میگویند ما کار نماز انجام میدهیم، نماز سرخط کارهاست بعضیها میگویند ما کار قرآنی انجام میدهیم، قرآن در اولویت است.
شما میگویید امام زمان (عج) و ولایت سرخط کار است حالا تکلیف ما را روشن کنید ببینیم کدام کار مهمتر است؟
گفتم: به اجماع عقل و نقل کار امام زمان (عج) بر همه اینها مقدم است.
گفت: بر قرآن؟
گفتم: بله
گفت: چطور؟
گفتم: قرآنی که مردم مفسرش را نشناسند میشود حجاج بن یوسف سقفی
مردم حجاج حافظ کل قرآن بود، ۱۰۰ هزار شیعه علوی را طی بیست سال کشت، با تلاوت قرآن؛
همین ماهواره را ببینید، بعضیها با چه وضع رسوایی، خانم حجاب ندارد ولی قرآن تفسیر میکند. این قرآن است؟
معاویه قرآن میخواند. نهروانیها جلوی امیرالمؤمنین (ع) قرآن در دستشان بود و جلوی ولایت درآمده بودند.
قرآن بی ولایت میشود حجاج بن یوسف؛
نماز بخوانی ولی ولایت نداشته باشی میشود ابن ملجم مرادی؛
ابن ملجم نماز شب میخواند. مگر هرکسی نماز میخواند محترم است؟ این شخصی که نماز میخواند آیا امام معصومش را شناخته؟
پیامبر (ص) فرمود: مردم برسید به داد یتیمهای بی امام، آنهایی که امام زمانشان را نشناختند و امروز یک مشکل جدی جامعه ما هستند.
در همین شیراز سراغ داشتم آقایی که در سفر عمره به بچههایش میگفت: شما ریزهخوار سفره امام زمان (عج) هستید.
من تعجب میکردم که یک آقای پولدار به بچههایش این حرف را میزد.
خیلی عجیب است.
از او سؤال کردم که به چه جهت این حرف را میزنید؟
گفت: من زندگیام را مدیون امام زمانم.
داستانی را نقل کرد. یکزمانی در دوران جنگ عامل توزیع مواد غذایی در شیراز بود. به ما خبر دادند که وضع آذوقه دارد به هم میریزد و مراقب انبارهایتان باشید.
انبار من داشت خالی میشد و من نگران حال مردم بودم.
عصری بود. به انبار آمدم. سهچهارم انبار خالی بود. چهارگوشه انبار تربت امام حسین علیهالسلام گذاشتم و دو رکعت نماز امام زمان خواندم و گفتم: آقا این مردم مفتخر هستند که پیرو و دنبالهرو شما هستند. نپذیرید که اینها بهسختی و تعب بیفتند. گریهای هم کردم و در انبار را قفل کردم و به منزل رفتم.
کلید انبار دست خودم بود. فردا صبح که در انبار را باز کردم تمام انبار تا زیر سقف پر از مواد غذایی بود.
زندگی من متحول شد.
اینکه به زن و بچهام میگویم ما ریزهخوار امام زمان (عج) هستیم به همین خاطر است. بخش عمده ثروت من از طرف امام زمان (عج) است.
اولیای الهی اینگونه توجه دارند.
اگر ایمان قوی شد به چند منفعت نیست. عنایت آنها اگر شامل شد برکت در زندگی میآید.
لذا ایمان را باید تقویت کرد. من معتقد باشم که خدا قادر است و خدا فعال است و اراده او حاکم است.
امام زمان (عج) وقتی ظهور میکند با همین قرآن دنیای بشریت را مدیریت میکند.
دیگر فقیر در دنیا نیست
الآن کار خیری میکنید باید چند نفر آدم خیر متدینی را ببینید و پول جمع کنید
در عصر ظهور مردم به دنبال کار خیر میگردند.
از یکدیگر میپرسند فلانی کار خیر سراغ نداری؟
چرا؟
چون مسلمانی شکل حقیقی خودش را پیداکرده است.
امنیت در دوران حکومت امام زمان در هیچ کجای عالم دیده نشده است. میگویند اگر خانم جوانی نفیسترین جواهرات را بالای سرش بگیرد و از مشرق عالم پیاده به سمت مغرب برود و همه نیز ببینند که در این ظرف چیست؟ نه کسی به جان این دختر و نه به مال این دختر طمع نمیکند.
چون مردم مسلمانی میکنند.
مسلماناند.