مردم، امیرالمؤمنین علی (ع) را به بچههای خود بشناسانیم. امام حسین (ع) را به فرزندان خود بشناسانیم. امامشناسی مانند دستگاه جی.پی.اس ( GPS) است و مانند نقشهی راه است که برای دستیابی به مسیر صحیح، باید چنین توشهای همراه انسان باشد.
الگوهای ما، درست معرفی نشدهاند. کارهای کلیشهای و در حد مختصر نسبت به ولادت و شهادت ائمه علیهمالسلام انجام میدهیم که اصلاً کافی نیست.
از نشانههای یاران امام زمان (عج)، تلاش و کوشش در راه خداست. یارِ امام زمان (عج) باید خستگیناپذیر باشد و تا ساعات آخر زندگیش، تلاش کند؛ آن هم در راه خدا و فی سبیلالله.
اولین آیهای که به قلب مبارک پیامبر (ص) نازل شد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ[1]؛ نه هر خواندنی! هر خواندنی که ارزش نیست. هر گفتنی که ارزش نیست. بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ارزش است.
من خودم از علامه دوانی شنیدم که میگفتند:
سالی، نزدیکیهای فصل تابستان بود و آخرین جلسهی درس خارجِ آیتالله العظمی بروجردی را میگذراندیم، ایشان خطاب به تمام علماء و فضلائی که در حوزهی درس ایشان، نوعاً مجتهد و قریبالإجتهاد بودند، فرمودند: «آقایان علماء و طلاب! الآن که قرار است به شهر و دیار خودتان برگردید، از امام زمان (عج) برای مردم بگویید».
تعبیر آیتالله بروجردی این بود که: امروز، غریبترین فرد در نظام بشریت، امام زمان (عج) است.
ایشان توصیه میکردند، سعی کنید نام امام زمان (عج) را در بین مردم احیاء کنید. گاهی اوقات، یابنالحسن میگوییم اما متأسفانه مسیر زندگی ما، در بیگانگی با امام زمان (عج) است. دَم از امام زمان میزنیم اما از «انتظار» بیگانهایم. وظایف «منتظر» را نمیدانیم، شرایط یک پیرو در برابرِ امام را توجه نداریم. و واقعاً هم امام زمان (عج) غریب هستند.
مرحوم آیتالله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی میفرماید: من یک سال ریاضت کشیدم که خدمت آقا امام زمان (عج) برسم و هدفم هم این بود که از دستِ بابرکتِ امام زمان (عج) پولی بگیرم و خرج زندگی و معاشم بکنم.
بعد از یک سال ریاضت و مجاهدت و مداومت، یک شب در عالم مکاشفه به من گفتند: شیخ حسنعلی! به بازار خربزهفروشهای اصفهان برو و امام زمانت را آنجا ملاقات کن!
فردای آن شب، لباس پوشیدم معطر و با طهارت، به بازار خربزهفروشهای اصفهان وارد شدم. ابتدا داخل مغازهها را نگاه میکردم ببینم آقا در کدام مغازه است؟
مرحوم حضرت آیتالله سیدعبدالکریم کشمیری نقل میکند:
زمانی که در عراق، طلبه بودیم، روزهای شنبه، یک خانم میانسال بود که از صبح تا ظهر در صحن حرم حضرت ابوالفضل (ع) مینشست و استخاره میکرد. مردم برای گرفتن استخاره، صف بسته بودند. این خانم، دانههای تسبیح را میانداخت و نگاهی به شخص مقابل میکرد و مثلاً میگفت: استخارهی شما برای ازدواج است، این ازدواج به صَلاح شما نیست و اقدام به این کار نکنید. شخص دیگری که میآمد، برای او استخاره میکرد و مثلاً میگفت: استخارهی شما برای تجارت است، و در این تجارت منفعت است، به این کار اقدام کنید و ...
شخصی خدمت امام جواد علیهالسلام آمد و عرض کرد: مرا نصیحتی کنید.
این نصیحت بسیار شریفی است
آقا فرمودند: اگر تو را نصیحتکنم میپذیری؟ و عمل میکنی؟
گفت: بله
امام چند توصیه فرمودند:
?1- صبر و تحمل را تکیهگاه خود قرار بده!
?2- فقر به خدا را در آغوش بگیر! یکوقت احساس بینیازی از خدا نکنی.
?3- شهوات را دور بینداز!
?4- با هوا و هوست مخالفت کن!
مراقب باش! چراکه هرگز از نظر و مراقبت خدا دور نیستی!
از ویژگیهای حضرت زینب (س) بحث عفت زینب (س) است.
مازنی میگوید من در مدینه سالها همسایه علی بن ابیطالب (ع) بودم صدای حضرت زینب (س) را هرگز نشنیدم. چه زمانی که حضرت زینب (س) دختر خانه بود. از خانه که بیرون میآمد دو برادرش او را همراهی میکردند. حجاب، پوشش و حضورش اسوه تقوا و پاکدامنی بود و چه زمانی که به خانه شوهر رفته بود.
اینهایی که به این مقامات رسیدند در بندگی خدا نیز حرف اول بودند.
یک خانمی به من تماس گرفت و گفت: آقای حدائق یک خواستگاری آمده است که خیلی آدم خوبی است خیلی آدم مردی است . فقط دو تا ایراد دارد یکی نماز نمیخواند و یکی هم شراب میخورد.
گفتم: خوب شد ما نمردیم و عیب کوچک را هم فهمیدیم چیست؟
گفتم: خواهر من! این برای تو زده تو خال