تمام انبیاء اقتدا به رسول خدا (ص) می کنند. شبهای جمعه همه برای زیارت سیدالشهداء به کربلا میآیند. اما اول کسی که از پیکر سیدالشهداء (ع) زیارت کرد، خواهر داغدیدهاش زینب (س) بود.
اباالفضل (ع) آبروی فرات را برد. آب چیست؟ فرات کدام است؟ تشنگی چه معنایی دارد؟ کفی از آب را بالا آورد که بشریت ببیند! 4هزار تیرانداز اطراف فرات ببینند!
آب در کف دست عباس است. این سردار لبتشنهی علقمه، آب را می بیند، فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ(ع) ؛ یادی از ولایت می کند، یادی از امامِ تشنه می کند. فَرَمَی الماءَ عَلی الماء: آب را روی آب ریخت.
جوانی خدمت امام حسین (ع) آمد و عرضه داشت: یابن رسولالله! من چه کنم که گناه نکنم؟
امام فرمودند 5 مطلب را به تو میگویم و اینها را انجام بده، آنوقت هر چه میخواهی گناه کن (امام نفرمودند گناه نکن، بلکه فرمودند ابتدا اینهایی که من میگویم انجام بده بعداً برو گناه کن. اینها راهکار اقتصادی و علمی است).
داستان عجیبی در تاریخ امام حسین (ع) است. داستان خانوادهی محدود مسیحی که به برکت امام حسین (ع) مسلمان شدند.
یک روز مانده به اول محرم، حضرت به صحرای ثعلبیهی عراق رسیدند. در این صحرا، چادری بود. آقا امام حسین (ع) که با مرکب و کجاوه و بچههای کوچک بودند، فرمودند در اینجا استراحت میکنیم. در آن صحرا، دیدند یک سیاهچادر برپاست و مربوط به یک زن مسیحی به نام «قمر» است. امام فرمودند: اینجا چه میکنی؟
جماعتی از اهالی کوفه، برای رسیدن به محضر امام صادق (ع)، عازم مدینه بودند. در کوفه، آقایی بود به نام عبدالله بن ابی یَعفور که از گلهای سرسبد شیعیان آقا امام صادق (ع) محسوب میشد. این جماعت، قبل از حرکت، به نزد عبداللهابنابییعفور رفتند و گفتند: ما میخواهیم به مدینه برای زیارت قبر پیغمبر (ص) و دیدار امام صادق (ع) برویم، شما کاری با ایشان نداری؟
زن و شوهر جوانی در مسجد الرسول دو روز مانده به ماه مبارک رمضان، صحبتی شد آنها جرقه ای توی زندگیشان خورده بود. خود آن جوان می گفت: حاج آقا! ما هر شب از ساعت دوازده شب به بعد در مجلس گناه بودیم،
در حالات مرحوم علامه بحرالعلوم نقل میکنند
در نیمه شبی علامه، خادم خود را به درب منزل یکی از شاگردان برجستهاش، بنام سید جواد عاملی صاحب کتاب «مفتاح الکرامه» فرستاد. خادم استاد به درب منزل او رفت و گفت: استاد با تو کار دارد؟ سیدجواد عاملی گفت: این وقت شب؟