داستان عجیبی در تاریخ امام حسین (ع) است. داستان خانوادهی محدود مسیحی که به برکت امام حسین (ع) مسلمان شدند.
یک روز مانده به اول محرم، حضرت به صحرای ثعلبیهی عراق رسیدند. در این صحرا، چادری بود. آقا امام حسین (ع) که با مرکب و کجاوه و بچههای کوچک بودند، فرمودند در اینجا استراحت میکنیم. در آن صحرا، دیدند یک سیاهچادر برپاست و مربوط به یک زن مسیحی به نام «قمر» است. امام فرمودند: اینجا چه میکنی؟
گفت: من و پسر و عروسم در این صحرا زندگی میکنیم. پسرم و عروسم، هفت روز است که ازدواج کردهاند. آنها گوسفندان را هر روز برای چَرا میبرند و عصر هم برمیگردند.
امام فرمودند: مشکلی در این صحرا نداری؟
گفت: مشکل ما فقط کم آبی است.
امام (ع) از خیمه بیرون آمدند، نوک عصا را زیر تخته سنگی بردند و سنگ را حرکت دادند، چشمهی آبی جوشان شد. حضرت خطاب به پیرزن مسیحی فرمودند: من حسینبنعلی هستم و عازم عراق به قصد کوفه هستم. هنگام عصر وقتی فرزندت آمد، از او دعوت کن که به اردوی ما بپیوندد.
در هنگام عصر، عروس و داماد مسیحی به خیمه برگشتند و چشمهی آب را دیدند. پسر با تعجب گفت: مادر این چشمهی آب چیست و از کجا آمده؟!
زن مسیحی به پسرش گفت: اگر بگویم چه کسی اینجا آمده، تعجب خواهی کرد. آقا حسین بن علی (ع) به اینجا آمدند و نمیدانم چه کردند که با نوک عصا، سنگی را حرکت دادند و آب جوشید.
جوان مسیحی گفت: مادر جان، معلوم میشود این آقا، حجّت خداست و نمایندهی خداست و بیا تا حرکت نکردهاند، خدمت ایشان برسیم.
این خانوادهی سه نفره ی مسیحی، در غروب آن روز ثعلبیه، به خدمت امام حسین (ع) رسیدند و شهادتین را بر زبان جاری کردند: أشهد أن لا إله الا الله و أشهد انّ محمد رسول الله، و هر سه مسلمان شدند.
این خانواده، حدود 10 روز بیشتر با امام حسین (ع) نبودند اما در روز عاشورا، هم آن جوان به شهادت رسید و هم همسر جوانش که دختر 17 سالهی مسیحی بود به شهادت رسید و وقتی سر بریدهی این جوان را به سمت خیمهی مادر پرتاب کردند، سرِ بریدهی جوانش را برداشت و با دستمالی، خونها را پاک کرد و بوسهای بر صورت جوانش زد و گفت: جوانم، ممنونم که من را شرمندهی زهرای مرضیه (س) در روز قیامت نکردی.
سرِ بریده را دوباره به سمت دشمن پرتاب کرد و گفت: ما سری که در راه حسین (ع) دادهایم، پس نمیگیریم.
نقش معاشرت را ملاحظه میکنید. اگر خداوند به ما توفیق بدهد که یک لحظه به محضر امام زمان (عج) برسیم، چه خواهد شد؟ اگر این دلهای زنگار گرفته به محضر ولی عصر (عج) مشرّف شود، چه عنایتی خواهد شد؟