استاد حدائق روز جمعه 10 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجد امام سجاد(ع) شیراز به مبحث «آیات مهدویت در قرآن» پرداختند.
معاویة بن ابوسفیان ملعون بعضیها را با پول میخواست بخرد. چهرههای درخشان عالم اسلام را. یکی از آنها ابوالأسود بود. میگویند هزار سکهی طلا و چند تا خیگ عسل که خیلی قیمت و ارزش داشت، از شام، معاویه فرستاد و گفت ببرید کوفه پیشِ ابوالأسود و طلاها را به او بدهد و عسلها را هم بدهید و به اصطلاح امروزیها، نمکگیرش کنیم که حداقل این دهانش را ببندد و دیگر از فضائل امیرالمؤمنین حرف نزند و بر علیه معاویه سخن نگوید.
یکی از یاران امیرالمؤمنین، ابوالأسود دُؤلی بود. ابوالأسود را بعضیها میگویند مبتکرِ ادبیات عرب و نحو بوده. آدمِ ملّا و با سواد و شیعهی ولایی. این در یک مقطعی، امیرالمؤمنین را کردند قاضی. شد قاضی از طرف حضرت منسب قضاوت به او دادند.
استاد حدائق روز دوشنبه 6 دی 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
خانهی سالمندان بلوار عدالت رفته بودم، حدود ۴۰ تا سالمند، اکثریت سالم. فقط جُرمشان سالمندی بود. یک پیرزنی آمد عبای من را گرفت و التماس میکرد. گفت: آقای حدائق! مرا از اینجا ببر بیرون، من خانهی خودم را بلدم. من حقوق بازنشستگی دارم. من خانه دارم. من را فقط از این در ببرید بیرون، میروم خانهی خودم.