اضطرابها و استرسهایی که مردم به آن مبتلا هستند علتهای مختلفی دارد:
- نگرانی از آینده؛ طرف میگوید: آقا! میترسم در جهیزیه دخترم بمانم میترسم یا در اداره پسرم بمانم. اگر با خدا وصل شدی، خدای ازلی و ابدی با تو بود خدا تو را رها میکند؟ تا الآن تو کار کردی یا خدا؟ از این به بعد نیز خدا است.
ادامه مطلب...
در سرزمین عرفات خدا به ابراهیم (ع) میگوید اسماعیل (ع) را باید فردا قربانی کنی
ابراهیم (ع) به خانمش گفت: فردا باید این بچه را خودم سر ببرم.
به ابراهیم (ع) میگویند خودت باید فرزندت را ذبح کنی میگوید: چشم
غروب عرفه بود. رسول خدا صلیالله علیه و آله از صحرای عرفات خارج میشدند و به سمت مشعر در حرکت بودند. مردها جلو و زنان عقب حرکت می کردند.
یک جوانی در جمع آقایان مدام به عقب برمیگشت و جمعیت خانمها را نگاه میکرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله نیز میدانستند که محرمی با او همراه نیست.
نقل است که یکی از شیعیان امام باقر علیهالسلام به مدینه میآمد تا امام را ملاقات کند.
خودش میگوید: از دور دیدم که در یک مزرعهای نزدیک مدینه یک آقایی زیر آفتاب سوزان کار میکند. با خودم گفتم: میروم و به او میگویم: از خدا بترس! برو استراحت کن! همه رفتهاند و استراحت میکنند ولی تو در این گرمای کشنده تابستان، آبیاری میکنی.
پیامبر میفرماید: «قَولُ الرَّجُلِ للمرأةِ: «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبدا»
مرد اگر به خانمش بگوید دوستت میدارم این سخن هیچگاه از قلب زن خارج نمیشود.