روزهای پایانی عمر ابوی – خدا رحمتشان کند – در آی.سی.یو بستری بودند و از نظر جسمی وضع خوبی نداشتند. لولهای در دهان ایشان بود که از طریق این لوله تنفس میشد و از طریق بینی، به ایشان غذا میدادند. حالشان سخت بود. قلبشان مشکل داشت، عفونت ریوی داشتند. آیتالله حاج شیخ علی اصغر دستغیب، تولیت آستان احمدی و محمدی (ص) در یکی از همین روزها به ملاقات ایشان رفته بودند. نقل میکردند: کنار تخت حاج آقا رفتم. حالشان سخت بود. به ایشان گفتم: حالتان چطور است؟ ایشان به زحمت، لبها را جمع کردند، نمیتوانستند حرف بزنند. آهسته گفتند: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[1]: یادِ خدا انسانها را آرام میکند.
یک روایت حضرت امام(ره) در اربعین حدیث دارند، نقل کنم از ایشان؛
امام باقر(ع) میفرمایند: خدا و برای کارهای بد قفلهایی قرار داده، شاهکلید هر عمل ناشایستی امام میفرماید شراب است. یعنی آدم شراب خوار سر از هر جنایت و فسادی در میآورد.
این قسمت حدیث تکاندهنده است، امام باقر (ع) فرمود: وَالکِذبُ شَرٌّ مِن الشَّراب، دروغ از شراب بدتر است.
آیتالله والد میگفتند: ما در زمان طلبهگی در قم بودیم. یک روز ظهر بعد از اینکه درس تمام شد، با آیتالله مشکینی به سمت منزل حرکت کردیم. زمانی که به درب منزل آیتالله مشکینی رسیدیم، به من گفتند: آقای حدائق! اگر میخواهید تشریف بیاورید داخل منزل، مانعی نیست، کتاب برای مطالعه هست. (چون زمان ظهر بود، باید میگفتند: بفرمایید ناهار). بعداً ایشان خودشان اشاره کردند و گفتند: علت اینکه من برای ناهار به شما تعارف نکردم این بود که، خانوادهی ما به اندازهی خودمان ناهار درست کردهاند و نمیدانستند که شما با ما هستید و آمادگی ندارند. من خودم هم ایثار ندارم که نخورم و ناهارم را جلوی شما بگذارم. خودم هم گرسنه هستم. ولی اگر بخواهید، میتوانید به کتابخانه منزلم بیایید و کتاب مطالعه کنید.
علامه حسینی تهرانی (ره) نقل میکرد: خانوادهای در نجف بودند که جزء اعیان و متدیّنین آنجا محسوب میشدند. فقیری در هنگام ظهر، به دربِ منزل این خانواده رفت. بوی غذا بلند شده بود و آن فقیر هم گرسنه بود و طلب مقداری غذا کرد. زمانی که خانم خانه میخواست برای این فقیر غذا بدهد، رغبت نکرد که در ظرفهای خودشان برای آن فقیر غذا بریزد. تاسِ حمامی از حمام آورد و مقداری شست و در آن غذا ریخت و برای او برد. نیّت کرد و گفت: خدایا! ثواب این انفاق به روح پدرم برسد.
ما گاهی اوقات برای خدا، حاضر نیستیم از پول بگذریم! برای خدا حاضر نیستیم از موقعیت خودمان بگذریم!
به ابراهیم خلیلالرحمان میگویند: خانم جوان خود را به همراه فرزند شیرخوارهات در سرزمین لمیزرع حجاز رها کن و به فلسطین برو.
ابراهیم یک چون و چرا نکرد و فقط یک دعا کرد و رفت: خدایا! خانوادهام را در این سرزمین غیر ذیزرع، در کنار خانهات سپردم و رفتم.
ابراهیم بیشتر اسماعیل را دوست میدارد یا خدای ابراهیم؟