آیت‌الله والد می‌گفتند: ما در زمان طلبه‌گی در قم بودیم. یک روز ظهر بعد از اینکه درس تمام شد، با آیت‌الله مشکینی به سمت منزل حرکت کردیم. زمانی که به درب منزل آیت‌الله مشکینی رسیدیم، به من گفتند: آقای حدائق! اگر می‌خواهید تشریف بیاورید داخل منزل، مانعی نیست، کتاب برای مطالعه هست. (چون زمان ظهر بود، باید می‌گفتند: بفرمایید ناهار). بعداً ایشان خودشان اشاره کردند و گفتند: علت این‌که من برای ناهار به شما تعارف نکردم این بود که، خانواده‌ی ما به اندازه‌ی خودمان ناهار درست کرده‌اند و نمی‌دانستند که شما با ما هستید و آمادگی ندارند. من خودم هم ایثار ندارم که نخورم و ناهارم را جلوی شما بگذارم. خودم هم گرسنه هستم. ولی اگر بخواهید، می‌توانید به کتابخانه منزلم بیایید و کتاب مطالعه کنید.

علامه حسینی تهرانی (ره) نقل می‌کرد: خانواده‌ای در نجف بودند که جزء اعیان و متدیّنین آنجا محسوب می‌شدند. فقیری در هنگام ظهر، به دربِ منزل این خانواده رفت. بوی غذا بلند شده بود و آن فقیر هم گرسنه بود و طلب مقداری غذا کرد. زمانی که خانم خانه می‌خواست برای این فقیر غذا بدهد، رغبت نکرد که در ظرف‌های خودشان برای آن فقیر غذا بریزد. تاسِ حمامی از حمام آورد و مقداری شست و در آن غذا ریخت و برای او برد. نیّت کرد و گفت: خدایا! ثواب این انفاق به روح پدرم برسد.

ما گاهی اوقات برای خدا، حاضر نیستیم از پول بگذریم! برای خدا حاضر نیستیم از موقعیت خودمان بگذریم!

به ابراهیم خلیل‌الرحمان می‌گویند: خانم جوان خود را به همراه فرزند شیرخواره‌ات در سرزمین لم‌یزرع حجاز رها کن و به فلسطین برو.

ابراهیم یک چون و چرا نکرد و فقط یک دعا کرد و رفت: خدایا! خانواده‌ام را در این سرزمین غیر ذی‌زرع، در کنار خانه‌ات سپردم و رفتم.

ابراهیم بیش‌تر اسماعیل را دوست می‌دارد یا خدای ابراهیم؟

هارون‌الرشید ملعون لعنت‌الله علیه، دستور داد در بغداد، مسجدی ساخته شود و بالای آن حک گردد «بنیانگذار: هارون» یا «مؤسس: هارون».

بهلول، در نیمه‌های شب، نردبانی کنار درب مسجد گذاشت و از آن بالا رفت و اسم خود را روی اسم هارون‌الرشید نصب کرد. او از این کار خود، هدف داشت و می‌خواست درسی به هارون بدهد.

صبح فردا، به هارون‌الرشید خبر رسید که بهلول چنین کاری کرده است. بهلول را احضار کرد و مورد بازخواست قرار داد و گفت: چرا این کار را کردی و اسم خودت را روی اسم من زدی؟ مسجد را من ساخته‌ام آن‌وقت تو به چه جرأتی اسم خودت را جایگزین اسمِ من کرده‌ای؟

قبل از انقلاب، در سال 42، امام با نطق‌های آتشین خودشان در مدرسه فیضیه، در قم و در جمع مردم، در زمانی که قدرت حکومت پهلوی در اوج بود، فرمودند که شاه باید برود و بر همین اعتقاد نیز استقامت داشتند. 15 سال بعد، انقلاب به ثمر نشست و امام با قاطعیت و با استقامت، نظام اسلامی را مدیریت کرده و به پیش بردند.

طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه