یکی از ثروتمندان بزرگ مدینه از دنیا رفت، این ورثه هم نداشت. اموال زیادی هم داشت. آن روزهای آخرِ مردنش، پیغمبر را صدا زد. جوانی بود. عرض کرد یا رسولالله، من شما را وصیِّ شرعیِ خودم قرار دادم بعد از من، همهی اموالم در اختیار شما، زیرِ نظرِ شما، صرفِ رضای خدا کنید. شما در عالم بگردید، دیگر وصیّای مثل پیغمبر، کسی پیدا نمیکند. پیغمبر هم قبول کردند.
چند روز بعد هم این جوان فوت کرد. اموال زیادی داشت. رسولالله اموال این شخص را در مسیر رضای خدا خرجِ اسلام و مسلمین کردند. مدتی گذشت. یک روز پیغمبر در مسجد نشسته بودند. ظرف خرمایی وسطِ مجلس بود. پیغمبر از این شرکتکنندهها با خرما پذیرایی میکردند. یکی از اصحاب پیغمبر، میگوید: محضر رسولالله نشسته بودم. یادم آمد خاطرهی آن تاجرِ جوانِ ثروتمندِ مدینه، که مدتها قبل فوت کرد و وصیت کرد اموالش را در اختیار رسولالله قرار داد و پیغمبر اموال او را در راه اسلام و مسلمین خرج کرد، میگوید: این سؤال آمد به ذهنم که بعضیها چهقدر سعادتمندند. تا زمانی که هستند، در خوشی و در ثروت و در رفاه، وقتی هم میروند، اینها را با خودشان میبرند.
آن آقای تاجرِ جوان، تا زمانی که بود، در رفاه زندگی میکرد و وقتی هم که رفت، این اموال را با خودش برد؛ با این وصیّتی که در اختیار پیغمبر گذاشت و رسولالله برایش خرج کرد. میگوید: این به ذهنم آمد. یک دفعه دیدم رسولالله دست برد در ظرف خرما، یک دانه خرما (این را زیادی بشنوید و زیادی نگاه کنید)، پیغمبر یک دانه خرما را برداشتند و دستشان را بردند بالا. فرمودند: مسلمانان! در دستِ من چیست؟ همه عرض کردند: یا رسولالله، یک دانه خرما. پیغمبر میفرماید: یک دانه خرما. حاجی! حاج خانم! تا هستی خودت بخشش کنی، بهتر از این است که همهی زندگیت را به پیغمبرِ خدا بسپاری که بعداً برایت خرج کند. هِی ننشین وصیتنامه بنویس که، آقا یکی را ده تا کنید، ده تا را صد تا کنید، فلان جا چنین کنید و .... خودت بکن! «تُجاهِدونَ فِی سَبیلِالله بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم» (سوره صف، آیه 11) تا هستی، با مالت کار کن.
✂️برشی از سخنرانی استاد حدائق در 15 مرداد 1401 / مهدیه بزرگ شیراز
🔍مشروح این سخرانی را می توانید از اینجا مشاهده نمایید