استاد حدائق سه شنبه 19 مرداد 1400 مصادف با دومین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث درس هایی از نهضت سیدالشهدا(ع) پرداختند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1]
صدق الله العلی العظیم
در دومین شب از این مجلس محترم، بحث شب گذشتهی ما پیرامون درسها و نکتههایی که از نهضت والای امام حسین آموخته میشود که یکی از مهمترین درسها درس بندگی است.
در جلسهی گذشته آیه مبارکی از سوره البقره ذکر شد و نکات در این آیه شریفه محضر عزیزان ذکر گردید. امشب هم آیه 56 از سوره مبارکه نازعات که اشاره به اهمیت بندگی خداوند دارد.
چند نکته را من پیرامون این آیه کوتاه ذکر کنم و یک حدیث از امام صادق که اگر کسی بنده شد به چه امتیازاتی دسترسی پیدا میکند که ما مشکلمان امروز در بنده شدنمان است.
فرق دارد آدمی با آدمک، آدم آن باشد که درآید از محک
اینکه انسان بندگی کند، اینقدر بندگی مهم است در تشهد نماز شما قبل از شهادت به رسالت رسول الله شهادت به بندگی پیغمبر میدهید. این ذکر جزء اذکار واجب تشهد است «و أشهد انَّ محمدً عبدهُ و رسوله» پیغبر بنده بود شد پیغمبر، حوالهی اشتباهی که دست کسی نمیدهند. چرا رسول الله رسول الله شد؟ چرا اولیا اولیا شدند، چرا عرفا به آن مقام رسیدند. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی در المیزان، اشاره میکند هر پیامبری هر امامی هر شخصیتی به هر جا رسید از کانال بندگی عبور کرد.
بندگی کن تا که سلطانت کنند، تن رها کن تا همه جانت کنند
در عاشورا درس بندگی است. امام حسین آموخت تسلیم مطلق در برابر او. حالا اشاره میکنم به حدیث امام صادق علیه السلام که حقیقت بندگی نشانهاش کجاست، و اگر به اینها رسیدید زندگیتان سراسر آرامش است. اقتصاد تنگ بشود و سخت آرام، زندگی آسوده بشود آرام.
چند روز قبل یک خبرنگاری به من گفت آقا شما شبها راحت میخوابید؟ گفتم از اینکه مردم در زحمتند، اگر بیتفاوت باشد در مسلمانیاش باید شک کنیم. یک نگاه نگاه مسئولیتپذیری نسبت به مردم است.
تو کز محنت دیگران بیغمی، نشاید نهند نام تو آدمی
ولی یک بحثی هم انسان نسبت به انجام وظائفش نسبت به خود و جامعه دارد آن یک بحث دیگر است. اگر خوب کار کردید و آرامید از این جهت که خدایا ما کوتاهی نکردیم. اما سختیهای مردم ما را رنج میدهد مشکلات مردم ما را رنج میدهد. رنج از باب اخلاق است، اما نگاه و فکر و ذهن این بنده را تغییر نمیدهد که از اصل کار باز دارد ما را.
قرآن میفرماید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[2] اولا از آیاتی که استفاده میشود جنیان هم عبادت باید بکنند خدا را و جنیان هم مثل بعضی از انسانها اگر تمرّد کردند، شما در انسانها فرعون نمرود شداد هارنن الرشید مامون عباسی معاویه یزید لعنة الله علیهم دارید، از این قماش در اجنه هم هستند. در رأس همهی اینها ابلیس است. وسواس خنّاس از همینهاست. اجنِّه هم خرد و کلان دارند ریز و درشت دارند، در بدهای آنها هم شاخصشان ابلیس است. همانطور که در انسانها اجنهی خوب هستند در اجنه هم اجنهی خوب هستند. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[3] و لذا شیطان از اجنه بود وقتی خدا امر به سجدهی آدم کرد، شیطان تمرّد کرد و نافرمانی کرد. این را هم عرض کنم، شیطان یک کارنامهی درخشانی در زندگیاش داشت، عبادت چندین هزار ساله، رفت در صف کرّوبین، یک استکبار ورزید در برابر امر خدا نسبت به سجدهی آدم، سقوط کرد رفت تا اسفل السافلین. حواسمان باشد یک وقت عبادت مغرورمان نکند. ما به این بگوییم التماس دعا، ما از این بخواهیم دعایمان کند! اینها غرور است. مومن مراقب باشد عبادتت، بندگی خدا سرگممان نکند. مثل شیطان کار دستمان ندهد. این نکته در این آیه.
از نکات دیگری که در این آیه حائز اهمیت است، خدا میفرماید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[4] عبادت کردنِ بشر و الهی شدنِ انسانها مهم است، خدا که نیازی به عبادت ندارد. الَّا لیعبدون را بعضیها بد برداشت میکنند. خدا میفرماید ما خلقتان نکردیم مگر برای اینکه عبادت کنید این عبادت را هم نانش را خودتان میخورید نفعش را خودتان میبینید. خدا نمیفرماید ما شما را خلق کردیم که منِ خدا پرستیده شوم، شما از قِبَل عبادت به جایی برسید. لذا اساس فلسفهی خلقت الهی شدنِ انسانهاست، راه الهی شدن و به ربوبیت خدایی رسیدن و خلیفة الله شدن بندگی است. این هم مطلب دیگر. البته در یک سخن از فرمایشات امام حسین دارد که لازمهی عبادت معرفت است. «ایها الناس انَّ الله تبارک و تعالی ما خلَقَ خلقَ الله الَّا لیعرِفوه و إذا عرفوه عبدوُه»[5] در ذیل همین آیه هم حدیثی از امام ششم هست که از عبادت معرفت است، میگویند نماز بخوان به معرفت برسی، میگویند روزه بگیر به معرفت برسی، حج باید به شناخت برساند شما را، نمازی که ما را به شناخت واقعی و معرفت حقیقی نرساند این نماز آن نمازی نیست که خدا میخواهد. دیشب هم من اشاره کردم. آثار دارد نماز، آثار نماز «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»[6] نشان بدهیم تغییر کردیم، نشان دهیم از فحشا گناهان بزرگ پنهانی، منکر گناهان بزرگ آشکارا فاصله میگیریم. نماز باید ما را متحوّل کند. این هم مطلب دیگر که لازمهی عبادت معرفت است. و الّا عبادت به تنهایی اگر بود پیغمبر به امیرالمومنین فرمود «یا علی اذا رایتَ الناس یشتغلون بالعمل و اشتغل انتَ بصفوَة العمل»[7] وقتی دیدید مردم به کارهای زیادی مشغولند تو به کارهای خوب مشغول شو.
امام صادق میفرماید من در دوران نوجوانیام خیلی عبادت میکردم. پدرم امام باقر به من فرمود پسرم خدا اگر از کسی راضی بود نماز اندکش را هم میپذیرد. 17 رکعت مردم نماز بخوانید خرابش نکنید، میارزد به هزاران رکعت نماز خواندنی که پشتش خراب شود. نگهداشتن کار مهم است. «الابقاء علی العمل اشدٌّ من العمل»[8]، حفظ عمل مهم است. بقول یک اهل دلی میفرمود بعضی از مردم ولخرج در معنویاتند، یعنی خوب زحمت میکشد خوب نماز میخواند خوب اشک میریزد خوب دعا میخواند ولی مفت از دست میدهد. یک وقت آقایی آمد از من مسئلهای پرسید گفت حاج آقا من که برای نماز شب بیدار میشوم چون بیدار ماندم خواب نرفتم، کمی اعصابم ضعیف است، روز با خانواده بداخلاقی میکنم. گفتم آقا راحت بگیر بخواب، نماز شب پیشکش، من آخرت جواب میدهم، تو نماز شب نخوان بداخلاقی هم روز نکن، همان نماز واجبت را بخوان بس است. نماز شبی که تو میخواهی فردا سر خانواده بداخلاقی کنی تندی کنی تهمت بزنی، اینها را ناراحت کنی چه ارزشی دارد؟ برای یک کار مستحب آلودهی به یک کار حرام میشوی! زبانت یک جملهای میگوید رفتارت کاری میکند حرمت میشکنی. این هم مطلب دیگر که اساس این عبادت ریشه در معرفت و قرآن میفرماید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[9] قطعا خداوند از عبادت انسانها مستغنی و بینیاز است. عبادت است که سبب رشد ما میشود و ما به این عبادت محتاج است.
آقا امیرالمومنین در مقدمهی خطبهی همّام در نهجالبلاغه به همام فرمود: «همَّام انَّ الله تبارک و تعالی غنیا عن طاعتهم»[10] جوانها بدانید خدا محتاج به آمدن ما و نماز خواندن ما و کار خیر ما نیست، خدا بینیاز از عبادت ماست، «و آمِناً من معصیتهم»[11] اگر کسی گناه کرد گناه او به خدا آسیبی وارد نمیکند، اگر آسیبی وارد میشود خود ما به خودمان دارد وارد میکنیم. اگر عبادت بجا میآوریم نه به این معنا که خدا محتاج است، شما امشب آمدید در مجلس عزای امام حسین، سیدالشهدا به این آمدن شما احتیاج دارد؟ ما احتیاج داریم به امام حسین، ما احتیاج داریم به خداوند، ماییم که آمدیم استمداد بجوییم. حضرت میفرماید خدا بینیاز است. نه عبادت شما برای خداوند امتیازی و قدرتی ایجاد میکند نه گناهان بشر برای خدا آسیب است.
گر جملهی کائنات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد
امروز تمام مردم روی کرهی زمین یکپارچه بشوند مخالف خدا، خدا همان خداست. امروز همهی انسانها بشوند موحّد و عارف بالله، خدا همان خداست. این عبادت برای خود ما اثر دارد. و الّا خدا قطعا از عبادت انسانها بینیاز است. و از این آیه کسی استفاده نکند که خدا منتظر شده بندههایش در برابرش به سجده بیفتند، من و شما را آفریده که او را سجده کنیم، خدا بینیاز است، ما به این عبادت محتاجیم و نیازمندیم.
دیدید در صنعت خانهسازی و معماری بعضیها خانهها را رو به آفتاب میسازند که یک امتیاز است برای منزل. میگویند پنجرههای این خانه رو به آفتاب است. اگر کسی خانهاش را رو به آفتاب و طلوع شمس ساخت آیا این نیاز این خورشید به این خانه است یا نیاز این خانه است به این خورشید؟ خورشید که نیازی ندارد خانه به سمتش بسته شود یا باز شود. این خانههاست که به نور خورشید محتاجند. ماییم که به لطف الهی نیازمندیم. این چند تا مطلب در این آیه 56 سوره نازعات، اما حدیثی که از امام صادق در پاسخ به این سوال که این بندگی خدا و این عبودیت حال انسان را چگونه میکند؟ حالا اینهایی که من عرض میکنم اگر در من و شما و جمع محترم است یک الحمدلله بگویید از خدا بخواهید برایتان بماند این حالت. اگر تا به این لحظه نرسیدیم به اینکه باید برسیم، نماز باید ما را به اینجا برساند، عبادت باید ما را به اینجا برساند، اگر هنوز دسترسی پیدا نکردید، امشب عاجزانه از خدا بخواهید خدایا در این باقیماندهی زندگی ما را به اینها برسان. سه تا مطلب امام صادق بیان فرمود در رابطه با حقیقت بندگی. من اعتقادم این است اگر این حقیقت عبودیت امروز در شهر شما در مملکت شما در کرهی زمین با این توصیفی که امام صادق میفرماید اتفاق بیفتد، شما در هیچ بخشی مشکل نخواهید داشت. نه در اقتصادتان نه در خانوادهتان نه در اجتماعتان نه در سیاستتان، میشود همانی که در مدینه فاضله است، میشود همان حالتی که در عصر ظهور امام زمان توصیف شده. میشود همان حکومت آرمانی که همهی انبیا میخواستند برای بشریت رقم بزنند ولی همکاری با انبیا نشد. از امام صادق علیه السلام سوال شد «عن حقیقة العبودیة» حقیقت بندگی چیست؟ این را هم جواب بدهیم به آنهایی که میگویند ما نماز بخوانیم به کجا برسیم، عبادت خدا بکنیم چی بدست بیاوریم؟ گاهی اوقات به من و شما هم شاید خرده بگیرند، شما نماز خواندید به کجا رسیدید؟ اگر به اینجا رسیدید بگویید، بگویید این را بدست آوردم که با دنیا برابری نمیکند. و اگر هم بدست نیاوردیم ایرادشان بجاست. اگر جوانی
آمد به من گفت فلانی این همه نماز خواندی به کجا رسیدی؟ به اینجا نرسیدم ایرادش بجاست. بندگی کردم ولی بندگی من بندگی نبوده. حقیقت عبودیت نشانهی اولش را امام صادق فرمود «أن لا یری العبدُ لنفسه فیما خوَّله الله ملکاً»[12] نشانهی بنده این است هر چه خدا بهش داده ملک خودش نمیداند. حالا آثارش را میگویم چه میشود. خانه دارد ثروت دارد فرزند دارد موقعیت دارد آبرو دارد ولی ذرهای وابسته نیست، میگوید اینها مال خداست، خودمم هم مال خدا هستم. هر چه خدا بهش تفویض کرده امانت الهی است. ما گاهی اوقات پول دنیا سرگرممان کرده، برای افزایش مال به هر طریق درست و نادرستی تلاش میکنیم. هر احجافی را میکنیم که ثروت اندوزی کنیم. در این دنیای وانفسای کرونا بعضیها بد امتحان پس دادند. ماسک را هم انبار کردند، مواد ضد عفونی تقلبی دادند دست مردم، برای پول دنیا، در مقابل ماسک رایگان تولید کردند، بعضیها هزینه کردند. ببینید اگر نگاه شد نگاه بندگی، هر چه خدا بهتان داده میگویید مال خداست. این محبت و وابستگیها کار دستمان داده، خانهی من، لباس من، منیتها، فرزند من، خانوادهی من، اینها را در جامعه که نگاه کنید آسیب رسانده است. همه چیز مال اوست «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[13] الان شما ببینید در این مسجد روی این فرشهایی که نشستید، ذرهای به این فرشها وابسته نیستید، چرا؟ میگویید مال مردم است. اگر نگاهتان به فرش خانهتان هم شد مثل فرش اینجا، دل نمیبندید، موقع مردن سخت برایت نمیگذرد. دیدید بعضیها سخت میمیرند چون وابسته هستند. خدا رحمت کند حضرت امام، میفرمودند مردم دو نوع میمیرند، بعضیها را میبرند بعضیها میروند. خوشابحال آنهایی که میروند. موقع مردن بعضیها نمیخواهند جدا شوند، از وابستگیها از خانه از زندگی، دل وصل است، جانش را میستانند، نمیرود میبرندش، اما بعضیها میروند. تا فرشتهی الهی میآید میگوید آقا پیمانه پر شد،
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمرس ستانم جاودان، او ز من دَلقی ستاند رنگ رنگ
میشود امیرالمومنین، فرق مبارکش را منشق میکنند میفرماید «فزتُ و ربِّ الکعبة»[14]، میشود سیدالشهدا، علیاصغر را در آغوشش هدف تیر قرار میدهند میگوید پروردگارا «هونٌ علیَّ»[15]، آسان است بر من این مصیبتها را تحمل کردن چون شما میبینید. اینها نتیجهی همان نگرشهاست. مردم اگر نگرشتان به دنیا شد مال خدا، گفتی خانهام مال اوست، لباس تنم مال اوست، زندگی متعلق به اوست، با این نگاه به دنیا نگاه کردید، بدهند به شما طغیان نمیکنید ازتان بگیرند هم شکست نمیخورید. بریزند در دامنت گم نمیکنی خودت را، همه را ازت بگیرند پشت نمیکنی به خدا.
امم حسین در سختترین شب عمرشان یعنی شب عاشورا، یک شب امام فرصت خواست و و آن شب هم امام چهار برنامه داشت، دعا نماز قرآن استغفار. ما بعضیهایمان در تنگناهای زندگی نماز یادمان میرود. این همان نگرشی است که هستی متعلق به خداست، مردم هر چه دارید مال خداست، اگر این حالت درتان هست بگویید الحمدلله. الحمدلله که خدایا هر چه دادی وابسته نشدیم. لذا سخت جان دادنها بخاطر وابستگیهاست که افراد چون وابستهاند سخت جان میدهند.
خدا رحمت کند مرحوم سید علی نقی طبسی، ایشان نقل میکنند یک کسی سکرات موت بهش دست داد، بچههایش اطرافش بودند شروع کردند بهش شهادت را جاری کردن و تلقین کردن، بگو اشهد ان لا اله الَّا الله، جواب بچههایش را میداد میگفت نشکن نمیگویم. اینها میگفتند بگو لا اله الَّا الله میگفت نشکن نمیگویم. خیلی هم تعجب کردند این پدر متدین مومن اهل نماز اهل عبادت، لحظهی آخر، آقای حاج اللهداد اکبرزاده، از اصحاب این مسجد، خدا رحمتش کند، با اینکه یک کاسب جزئی بود، آدم بامعرفتی بود اهل حساب و کتاب بود مقید بود، او بعد از نمازها وقتی طلب صلوات میکرد این جوری میگفت: لال از دنیا نروی بلند صلوات ختم کن.
این حقیقتی است آقایان بعضیها زبانشان قفل میشود. اگر ذکر عادتت هست نمیتوانی بگویی، اگر ذکر با معرفت گفتی آن موقع میگویی. این آقا هی میگفت نشکن نمیگویم. لطف خدا بود نمرد، بعد از مدتها از بستر بیماری که برخواست، یک روز بچهها دیدند حال پدر خوب شد، گفتند بابا ما یک سوال داریم، مدتی قبل حالت سخت شد، فکر کردیم سکرات موت تو را فرا گرفته، هر چه میگفتیم اشهد ان لا اله الَّا الله، هر چه شهادتین را میگفتیم شما جواب میدادی نشکن نمیگویم.
گفت خوب شد یادم انداختی، بروید آن ساعت بغلیام را از جیب لباسم بیاورید. ساعت را آوردند زد زمین ساعت را خورد کرد. گفت نزدیک بود این ساعت من را بیچاره کند. گفت من در زندگی این ساعت را از همه چیز بیشتر دوست میداشتم. مومنین خودتان را رصد کنید، یک وقت یک کاسهی عتیقهای گذاشتید در ویترین، جانت هست و این کاسه، شیطان همان موقع مردن میآید سراغت.
امام صادق فرمود قلب حرم خداست در حرم خدا غیر خدا را راه ندهید. ما بعضیها را داشتیم روی بچههایشان شیطان دور زد. مرحوم امام فرموده بود، شخصی بود داشت میمرد امام بهش شهادتین را میگویند، قم، قبل از سال 42، میگوید حاج آقا روح الله حالا فهمیدم خدای ظالمی داریم. امام فرمودند داری کفر میگویی داری میمیری، گفتند استدلال هم برایم کرد، گفت دلیل بر ظلم خدا همین بس که دارد بین من و بچههایم فاصله میاندازد. بچههایت! با همین بچههایت میبردت. ساعتت!
گفت اگر لطف خدا شامل حالم نشده بود و من را برده بودند با همین ساعت مرده بودم. گفت شیطان را لحظات آخر دیدم ساعت در یک دستش بود سنگ هم در دست دیگر. به من میگفت اگر جواب دادی و شهادتین را بر زبان جاری کردی، این ساعت را که از همه چیز بیشتر دوست میداشتی با سنگ خورد میکنم. میگفت من جواب شیطان میدادم نشکن نمیگویم. امروز بدبختی بعضیهایمان همین وابستگی است. به پول بعضیهایمان وابسته شدیم، به شهوت وابسته شدیم، به خودمان وابسته شدیم. بعضی وقتها تظاهر دینداری هم میکنیم، ول کُنه ندارد ذات ندارد عمق ندارد. امام صادق فرمود بندگی یعنی اینکه هر چه داری بگویی مال خداست.
بعد امام فرمود «لانَّ العبد لایکون لهم ملکٌ یرونَ المال مال الله یضعونه حیث امرهمُ الله تعالی به»[16] آدمی که بنده است چیزی از خودش ندارد، هر چه به او میدهند میگوید مال خداست. هر چه خدا بهتان میدهد بگویید ما مالک مجازی هستیم مالک حقیقی نیستیم. شما این خیابانهای شهر را ببینید، این مغازهها این خیابانها این خانهها پنجاه سال قبل مال چه کسانی بودند؟ اینها الان در قبرستانها خوابیدند. پنجاه سال دیگر هم ماها نیستیم، دست کسان دیگر است. نگاهتان به دنیا این باشد، اگر نگاه این شد، ذرهای انسان وابسته نمیشود. امانت خدا میداند همه چیز را.
لذا نگاه امانتداری اگر شد، همان میشود که امام صادق فرمود «یضعونه حیث امرهمُ الله تعالی به»[17] اگر گفتی پولم مال خداست، دیگر در به هر نحوی پول در نمیآوری در هر مسیری پول خرج نمیکنی. شما اگر یک پولی دستت امانت سپردند دقت میکنی این پول را آنگونه هزینه کنی که صاحب پول راضی است. میگویی آقای فلانی یک جدولی تعریف کرده که اینجوری هزینهاش کن، ریالی خلاف هزینه نمیکنی. مردم به مال خودتان نسبت به خدا همین اعتقاد را داشته باشید، این چشم مال خداست، دیگر به هر چیزی نگاه نمیکنی، نگاه میکنی به آنچه خدا میپسندد، با این گوشت هر چیزی را نمیشنوی، میشنوی آنچه را که او میپسندد، چرا؟ چون میگویی امانت است. «یضعونه حیث امرهم الله تعالی به»[18] این نکتهی اول، آثار عبودیت نشانهی اول.
دوم امام میفرماید «و لایدبِّر العبد لنفسه تدبیرا»[19] بنده اگر شدی باورتان میشود که بزرگی دارید که کارهایتان را انجام میدهد. دیدید گاهی اوقات ما اعتقاداتمان سست میشود، میگوید آقا برای روز پیری، روز کوری، روز نداری، ای داد بیداد، خدا چکاره است! مردم خدایی که آفریده شما را و امشب خداست فردا شب هم خداست. جوانها خدای جوانی شما خدای پیری شما هم خواهد بود. بابا خدا مدبِّر است. چقدر ایمانها سست است از انجام وظائفمان طفره میرویم میگوییم آینده چه کسی به داد ما میرسد، مگر تا الان چه کسی به دادت رسیده، تا امشب چه کسی ما را اداره کرده؟ حافظه سلامتی پول زندگی، هر چه است از اوست، آینده هم خدای امروز خدای فردا هم هست. ما مدبِّر داریم، یک خانمی بود عیال یکی از پزشکهای شیراز، این آقای دکتر گفت این خانم ما دچار افسردگی شده یک جلسه بیاوریم پیش شما. افسردگی چرا؟ گفت حاج آقا من یک دختر خردسالی دارم مدتی این فکر آمده سراغم، وحشت میکنم، میگویم اگر برای من اتفاقی افتاد برای این دختر سه چهار ساله تکلیفش چه میشود؟ بچههایتان را چقدر دوست میدارید؟ روی کاغذ بنویسید محبت خودم به خودم، محبت خودم به فرزندانم، محبت خودم به پدر ومادرم ضرب در بینهایت، مساوی است با محبت خدا.
بشر تو کی خودت را به اندازهی خدا دوست میداری؟ یادمان رفته! حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا فرعون را جمعش کن، خطاب شد موسی فرعون وظیفهی بندگی یادش رفته ما وظیفهی خدایی را فراموش نکردیم. این خانم آمد گفت من نگران حال فرزندم هستم، گفت حاج آقا استرس در جان من میافتد در فکر من رسوخ میکند، گاهی اوقات میگویم اگر من مردم شوهرم همسر دیگر میگیرد دختر میافتد زیر دست نامادری ظلم بهش میشود. بعضی وقتها هم میگویم شوهرم همسر نمیگیرد برای این بچه هم پدر است هم مادر. گفت دیگر دارم از بین میروم از ناراحتی. مسکن و دیاسپام هم دیگر ما را آرام نمیکند.
گفتم خانم با یک جمله آرامت میکنم. گفتم خانم دور از جانت دور از جانت دور از جانت، سه بار گفتم که اگر یک وقت گرفت نگویند این آقا نفسش نحس بود زن مردم را گرفت، سه تا دور از جان گفتم، گفتم اگر بمیری شانس بچهات است. خانمها میشنوید! مادری، هزاران برابر مهربانتر از توی مادر خداست، پدری؟ ما سر زمین بگذاریم بچههایمان شام شب ندارند، این چرندیان چیست؟ خودت را هم خدا اداره کرده، حالا تا هستی بهت میگویند پدر پولها را میدهند به تو، تا از این زندگی رفت بیرون خدا اداره میکند نانخورهایش را. گفتم مردی شانس بچهات گفته. گفت چی حاج آقا؟ گفتم ببین تاریخ از این صحنهها پر است، تا هستی خدا اختیار این بچه را داده دست تو، رفتی بیرون خدا وارد میشود، مردم پیغمبر اسلام در شکم مادر بود پدرش در مدینه از دنیا رفت، در سن شش سالگی مادر از دنیا رفت، تحت کفالت جدش قرار گرفت، در هشت سالگی عبدالمطلب از دنیا رفت، عزیزی هشت ساله نه پدر نه مادر نه پدربزرگ، شد خاتم الانبیا محمدبن عبدالله.
مرحوم امام، معمار انقلاب اسلامی، در بدو تولد، خوانین خمین پدرش را ترور کردند، در هفت سالگی مادر از دست داد، امام در سن هفت سالگی نه پدر بالای سرش بود نه مادر، شد بنیانگذار نظام مقدس اسلامی. آیت الله العظمی گلپایگانی در سن 3 سالگی مادر از دست داد، در هفت سالگی پدر، شد فقیه اهلبیت. بعضی از بچههای ما میدانید چرا چیزی نمیشوند، میگوییم من! ما پشتت هستیم، ما تربیت میکنیم، ما! خدا میفرماید بفرما. کار اگر دست خدا افتاد میشود پیغمبر، میشود عیسی که بیپدر بدنیا آمد شد پیغمبر اولوالعزم.
بچههای ما پدر بالای سرشان مادر بالای سرشان همهی امکانات هست، آنکه باید بشود نمیشود، چون میگوییم خودمان، ما! فلان مدرسه فلان تحصیلات فلان تغذیه، به اتکای ما، میخواهیم بگوییم ما عددی هستیم، خدا میفرماید واگذار کردم به خودت ببینید چگونه است! مردم فراموش نکنید مدبّر حقوق شما خداست.
خدا به حضرت موسی فرمود موسی ما عبادت فردا را از شما نخواستیم تو هم رزق فردا را امروز از ما طلب نکن.
و سومین ویژگی و بحثم را تمام کنم، امام صادق فرمود «و جملةُ اشتغاله فیما امره الله تعالی به و نهاه عنه»[20] بندهی واقعی کسی است که مهمترین دغدغههای زندگیاش اوامر خدا اوامر الهی و ترک کردن محرَّمات و نواهی الهی است. این اصل است، خدا چه میپسندد آنرا انجام بده، خدا چه نمیپسندد آنرا ترک کن.
مدینه با حرکت امام حسین مخالف بود، نه مدینه، بنیهاشم بخشیشان مخالف بودند. شبی که امام حسین از مدینه داشتند حرکت میکردند نیمهشب، محمد حنفیه برادر حضرت بود از یک مادر دیگر بود، بیمار، معذور بود از همراهی امام، شنید امام حسین دارد مخفیانه و آهسته از مدینه خارج میشوند، خودش را رساند به محله بنیهاشم به امام حسین، دهنهی مرکب امام را گرفت، امام سوار بودند. گفت برادر کجا؟ ما که به شما گفتیم کوفه نروید، کوفهایها انسانهای مطمئنی نیستند، حرف محمد حنفیه درست نبود، گفت اینها خوش استقبالند بد بدرقه هستند، دوبار در تاریخ اینها را امتحان کردید، یکبار زمان پدرتان یکبار در زمان برادرتان امام مجتبی، در هر دو مورد اینها در مقاطع حساس عقب نشستند. گفت آقا نروید کوفه.
بنده، بندگی، بنده حسینبن علی است. آقا فرمودند یا أخا جزاک الله خیر الجزا، خدا جزای خیرت بدهد، نصیحت کردی اشاره به صواب کردی، اما مطلب چیز دیگری است. گفت آقا چیست به ما هم بگویید. آقا فرمودند من امشب رفتم کنار قبر رسول خدا، خدا را به پیغمبر قسم دادم، گفتم «اللهم انَّ هذا قبرُ نبیک»[21]، خدایا این قبر رسول الله «و أنا بنتُ نبیِّک»[22]، من هم فرزند دختر پیغمبرم، «و قد حضرنی من الامر ما قد علمتَ»[23]، خدایا میدانی برای من حسین جریانی رخ داده، از من میخواهند بیعت بگیرند برای یزید. خدایا تو را به حق این مکان و صاحب این مکان رسول الله برای من رقم بزن آنچه تو میپسندی. امام حسین نفرمود خدایا جانم را حفظ کن، نفرمود خدایا زینبم رقیهام سکینهام عباسم، میگوید خدایا همانچه تو میخواهی همان را سر راه ما قرار بده.
من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه جانانم پسندد.
آقا فرمودند محمد یک لحظه کنار قبر پیغمبر خواب بر من مستولی شد، چشمانم به خواب رفت پیغمبر را در خواب دیدم، امام حسین رأی خدا را از زبان رسول خدا در آن رویای کوتاه گرفت. حضرت فرمود رسول الله من را در آغوش گرفت فرمود «یا حسین اخرج الی العراق فانَّ الله قد شاء أن یراک قتیلا»[24] حرکت کن به سمت عراق، خدا اراده کرده تو را در خون شناور ببیند. محمد حنفیه گفت آقا این سفر ختم به شهادت میشود، چرا زینب را میبری چرا رقیه را چرا سکینه را، چرا زن و بچههایت را در عرصهی جنگ میبری؟ امام فرمود پیغمبر به من فرمود زن و بچهها را هم ببر «انَّ الله شاء ان یراهنَّ سبایا»[25] خدا میخواهد اینها را در جامهی اسارت ببیند. زینب باید بیاید در قالب اسارت احیا کند دین را. امام این جمله را که فرمودند محمد حنفیه دیگر ساکت شدند. آقایان ناموستان را میخواهید برای خدا! صاحب این شبها با علم به اینکه رقیه را شهیده میکنند، سکینه را اسیر میکنند، به زینب اهانت میکنند اما رضایت خداست تسلیم است، این را میگویند بنده، این درس کربلاست.
در دو راهی بین خواهر و خدا کدامش را انتخاب میکنید، در دو راهی بین دخترت و خدا کدامش را انتخاب میکنی، ما بعضیهایمان یک امر به معروف به بچههایمان نمیکنیم یک تذکر به رفیقمان نمیدهیم میگوییم ناراحت میشود، امام حسین همهی عزیزانش را میآورد در مسلخ، در کربلا تقدیم میکند. ما یک مکدّر شدن داماد و عروس برایمان گران تمام میشود. بندگی یعنی اینکه امامام حسین آموخت. آقا با همهی عزیزانش آمد در صحنه.
مثل فردا کاروان عشق به سرزمین عشق رسید. وقتی امام حسین سراغ گرفتند اسم این صحرا را، اسمهای متعددی ذکر شد. بعضی گفتند به این سرزمین قاضریات میگویند، بعضیها گفتند شاطیء الفرات، بعضیها گفتند نینوا، شخصی آمد خدمت امام حسین گفت ما از گذشتگان و پشینیانمان شنیدیم، به این سرزمین کرب و بلا هم گفته شده. آقا فرمودند اللهم انِّی اعوذ بک من الکرب و البلاء.
از مرکب آمدند پایین یک مقدار خاک کربلا را برداشتند فرمودند «واهاً لک یا هذه التربة»[26]، چه تربتی، چه عطری! فرمودند همه پیاده شوید.
بار بگشایید یاران اینجا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست
همه را پیاده کرد، بنیهاشم آمدند دور کجاوهی حضرت زینب، خاتون بنیهاشم میخواهد از مرکب پیاده شود عباس آمد برادران آمدند، فرزندان زینب، برادر زادهها، علیاکبر، قاسمبن الحسن، راوی میگوید مثل فردا «نزلت زینب مع کلِّ عزٍ و وقار» با تمام عزت زینب بر زمین کربلا قدم گذاشت. ولی حضرت زینب سراسیمه آمد خدمت امام حسین، گفت برادر این سرزمین یک مقداری دلگیر است، چرا فرمودند اینجا پیاده شویم اینجا خیمه برپا کنیم. آقا باید زینب را آماده کند برای عاشورا و شام غریبان و بعد از شهادت.
فرمود «یا اختاه، هاهنا محطُّ رحالنا و مسفک دمائنا و مقتل رجالنا»[27] خواهرم این صحرا صحرایی است که باید خیمهها برپا شود، در این صحرا مردهای ما را به شهادت میرسانند، جوانهای ما را شهید خواهند کرد، خواهرم «هاهنا ذُبحت اطفالنا»[28] در این صحرا بچههای ما را هدف تیر قرار میدهند، «و سُبیَت نساءُنا و حرِّقت خیامُنا»[29] خواهرم در این صحرا همین خیمهها را به آتش میکشند، خواهرم خودت را آماده کن از این صحرا خانمها را به اسارت میبرند.
همه بگوییم غریب حسین
[1] ذاریات آیه56
[2] ذاریات آیه56
[3] ذاریات آیه56
[4] ذاریات آیه56
[5] علل الشرایع ج1 ص9
[6] عنکبوت آیه45
[7] اثنی عشریه ص229
[8] الکافی ج2 ص296
[9] ذاریات آیه56
[10] نهجالبلاغه خطبه همّام
[11] نهجالبلاغه خطبه همّام
[12] بحارالانوار ج1 ص225
[13] بقره آیه156
[14] خصائص الائمه ص63
[15] بحارالانوار ج45 ص46
[16] بحارالانوار ج1 ص225
[17] بحارالانوار ج1 ص225
[18] بحارالانوار ج1 ص225
[19] بحارالانوار ج1 ص225
[20] بحارالانوار ج1 ص225
[21] مکاتیب الائمه ج3 ص111
[22] مکاتیب الائمه ج3 ص111
[23] مکاتیب الائمه ج3 ص111
[24] اللهوف (ترجمه فهری) ص65
[25] اللهوف (ترجمه فهری) ص65
[26] بحارالانوار ج41 ص338
[27] بحارالانوار ج44 ص383
[28] بحارالانوار ج44 ص383
[29] بحارالانوار ج44 ص383