حضرت امالبنین، بابالحوائجه است. و میدانید که خیلیها میآیند حاجت میگیرند. آن زمانی که حالا عزیزانِ ما یادشان هست، بقیع میشد شبها پشتِ قبرستان بقیع بیایند، یکی از جاهای پرجمعیتِ دیوارِ بقیع، محاذی قبر حضرت امالبنین بود که شیعیان میآمدند آنجا توسل به شهداء کربلا و چهار شهید عزیز این مادر پیدا میکردند.
من یک گوشه عرض ادب کنم و تمام کنم. بشیر بن جَذلَم وقتی آمد مدینه و از طرف امام سجاد اعلام کرد خبرِ شهادت امام حسین را. آقا زینالعابدین بیرونِ مدینه خیمهای برپا کردند و توقف کردند و به بشیر بن جذلم گفتند برو خبرِ آمدنِ ما را به مردمِ مدینه برسان.
بشیر آمد یک پرچمِ مشکی دست گرفت و در کوچههای مدینه قدم زد و گفت حاملِ پیامی هستم ولی پیام را کنارِ قبرِ پیغمبر میدهم. همه را جمع کرد. دو بیت شعر خواند و آتش به جان مردم مدینه زد:
يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ بِها
قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعي مِدْرارُ
مردمِ مدینه، دیگر مدینه نمانید! چرا که حسین را کشتند و اشکهای من جاریست.
دو بیت شعر را که خواند و تمام شد، بشیر میگوید أضجّ الناس ضَجّا؛ صدای نالهی مردم بلند شد. میگوید یک وقت دیدم مردم کوچه را باز کردهاند و یک خانمِ مجللهای دارد میآید و دستِ یک آقازادهی سه چهار سالهای هم در دستش است. گفتم: این خانم کیست؟ گفتند: این مادرِ چهار شهید کربلاست. مادرِ اباالفضل است. امالبنین است. و این آقازاده هم فرزندِ عباس است که دستش در دستِ مادربزرگ است و دارد میآید. بشیر میگوید خیلی مضطرّ شدم. خبرِ شهادتِ چهار عزیز را به یک مادر دادن، خیلی سخت است. میگوید آمد امالبنین مقابلِ من که قرار گرفت، انتظارم این بود که بگوید بشیر از عباس چه خبر؟ از عون چه خبر؟ از فرزندم عثمان چه خبر؟ از عزیزانم چه خبر؟
اما یکدفعه صدا زد: یا بشیر! أَخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین؟ بشیر! از مولایم حسین چه خبر؟
أَخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین
بشیر میگوید: گفتم خانم! چرا از پسرهایت سراغ نمیگیری؟ چرا از عباست نمیپرسی؟
یک جمله گفت این خانم، اوجِ معرفت این بانوی بزرگ در این کلام روشن شده. فرمود: یا بشیر! أولادی وَوَلَدی العبّاس وَ مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین. بشیر! تمام بچههایم، عباسم، همه به فدای حسین...
گفتم: خانم! حسین را کشتند. صدای نالهی امالبنین بلند شد. همه بگوییم یا حسین...