چرا بعضیها صبرشان کم است. بعضیها مثل ایوب، همه چیز را میدهند ولی خدا را نمیدهند؟ سرچشمهی صبر و شکیبایی، تضرّع و انابه به سوی خداست. مردم ضریب صبرتان اگر میخواهید زیاد بشود، اتصالتان را به خدا قوی کنید.
من یک مثالی عرض کنم؛ این منبعهای آب ذخیرهی روی پشت بام خانهها را دیدهاید! اینها یک شیرِ اتصالی دارد که جریان آب را مدیریت میکند. همیشه بالأخره این شیرِ شناور، آب را در یک سطح نگه میدارد و اگر این آب منبع با آبِ اصلی شهر متصل باشد، همیشه این منبع پر است. این شیرِ اطمینان کنترل میکند و همیشه تا آب میآید کاهش پیدا کند، آب جبران میشود و دوباره میآید به سطح مطلوب میرساند.
مردم! همهی ما مثل منبعِ آبیم. شیرِ اطمینانتان، همان انابه و تضرّعتان است. به چه کسی؟ به اتصالِ ابدی، خدا... اگر وصل شُدید، هیچ وقت خالی نمیشوید؛ تهی نمیشوید؛ کم نمیآورید.
ولی اگر این اتصال قطع شد. اتصال اگر قطع شد، این منبع یک ظرفیتی دارد؛ هزار لیتر، دو هزار لیتر، پنج هزار لیتر، یک روز، دو روز، ده روز، خالی میشود... میلیاردِر بشوی، اگر از خدا بریدی، خالی میشوی، و میشوی قارون. علامهی روزگار بشوی ولی از خدا بریده باشی، خالی میشوی، و میشوی بلعم باعورا. اگر قدرت آمد و از خدا بریدی، میشوی فرعون. قدرت آمد، اگر با خدا بودی، میشوی امیرالمؤمنین. ابن عباس آمد خدمت حضرت، آقا اوایل خلافتشان بود که داشتند کفش خودشان را وصله میزدند. ابن عباس به امیرالمؤمنین گفت آقا شما برای خلافت افتخارید و خلافت برای شما افتخاری نیست!
آقا احساس کردند که ابن عباس یک مقداری ریاست و مقام و خلافت در ذهنش خیلی بزرگ جلوه کرده. حالا این شرح حال امیرالمؤمنینی است که شش کشور مسلمینِ امروز تحت فرمانِ حضرت آمده.
آقا (ع)، کفشی که داشتند وصله میزدند را انداختند جلوی ابن عباس و فرمودند: این، چه قدر میارزد؟ ابن عباس گفت: این کفش، ارزشی ندارد؛ کفشی که چند بار وصله خورده، دیگر قیمتی ندارد! آقا فرمودند: ابن عباس، به خدای علی سوگند! حکومتِ بر شمای مردم نزد من، از این کفشِ چند بار وصله خورده، پستتر است، اگر برای خدا نبود و اگر به خاطر پیمانی که خدا از اندیشمندان و عالمان برای رسیدگی به امورات مردم گرفته نبود، حبلِ ریاست را بر مَرکَبَش رها میکردم و سراغِ ریاست نمیآمدم.
چرا اینقدر بزرگ میشود انسان؟؟... چون وصلِ به بینهایت میشود...