من یادم هست یک زمانی که سردار اسکندری شهید شد، در سوریه، دیدید بعضی از تصاویر را هم که سرش را بالای یک سرنیزه‌ای کرده بودند و در این فضاهای مجازی... خودِ بنده، با یکی از بزرگانِ علماء کشور (حالا اسم نمی‌آورم) که از تهران آمده بود و سردارِ سپاه استان، آن زمان که خبرِ شهادتِ ایشان آمد، رفتیم منزلِ سردار اسکندری. خانواده‌ی ایشان نشسته بود، فرزندانش هم نشسته بودند. آن آقا که از شخصیت‌های کشوریِ روحانیت بود، آمده بود، آقای سردار غیب‌پرور نشسته بود. بحث شد، گفتند بدنِ سردار اسکندری را داعشی‌ها گفته‌اند به شرطی می‌دهیم که یک تعداد از این اُسراء داعشی را آزاد کنید. و ما درصدد هستیم که یک تعداد از این اُسراء را آزاد کنیم از این داعشی‌ها و جسد را تحویل بگیریم.

 

درودِ خدا بر این ایمان‌ها و باورها. همسرِ این شهید گفت: ما حاضر نیستیم دشمنانِ خدا و اهل‌البیت بخواهند آزاد بشوند که جسدِ شوهرِ ما برگردد؟ ما شوهرمان را در راهِ خدا دادیم و جسدش را نمی‌خواهیم. دشمنانِ خدا و اهل‌البیت را آزاد نکنید. شهید هم راضی نمی‌شود که این کار را بکنید.

لذا این کاری که آقایان و مسئولین می‌خواستند انجام بدهند، متوقف شد. الآن دارد این بدن برمی‌گردد.

"یکی از کسانی که در طی این سال‌های گذشته، واقعاً مسئولین سپاه و بسیج دنبال می‌کردند، پیکر حاج عبدالله بود و ما آن روز، حاج خانم، علی آقا، خدمت رسیدیم که بگوییم حاج عبدالله برگشته، پیکر مطهرش برگشته".

این همان نگاهِ «لا إله الا أنا فاعبُدنِی» (سوره طه/ آیه 14) مالِ خدا هستیم. بچه‌ی من؟! خانه‌ی من؟! زندگیِ من؟! به این منیّت‌ها وابسته شدی، ضربه می‌خوری. به خدا وابسته باش...

✂️برشی از سخنرانی استاد حدائق در 10مرداد 1401 / مسجدالنبی(ص) شیراز
🔍مشروح این سخرانی را می توانید از اینجا مشاهده نمایید

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه