در این مدرسهی سابق، راهنمایی بود. راهنماییِ فرزانگان که جزء مدارس تیزهوشان شیراز بود. دخترانهی شیراز در خیابان قصرالدشت.
قبل از شروع به صحبت گفتم بسم الله الرحمن الرحیم، دانشآموزان من یک سؤال میپرسم و جوابش را الآن نمیخواهم. یک هفته فرصت دارید برای جواب کامل. پنجشنبه هم بود آن روز. گفتم تا پنجشنبه وقت میدهم عالیترین جواب را هر کسی داد، من یک جایزهی ارزشمندی خودم به او میدهم. یک تسبیح نفیسی، یکی از شیعیان مدینه همان سال به ما داده بود. تسبیح از نظر قیمت، ارزشمند بود. اما مهمتر از قیمت مادی، بُعد معنویِ تسبیح بود. چون آن شیعهی مدینه وقتی تسبیح را به ما داد، این تسبیح دائماً با من بود در حرم پیغمبر، بقیع، اُحُد، قُبا، مساجد سبعه، عرفات، مشعر، منا، مسجدالحرام، هر جا میرفتیم این تسبیح با ما بود و متبرک هم شده بود به همهی این اماکن و یاد و خاطرهی حج را برای ما تداعی میکرد. این تسبیح هم همراهم بود. گفتم من این تسبیح را میدهم به کسی که بهترین جواب را به سؤال من بدهد یک هفته وقت دارید.
گفتم از امام حسین در روز عاشورا چه آموختید؟ این سؤال بود. از امام حسین در روز عاشورا چه آموختید؟
یک هفته فرصت. پنجشنبهی هفتهی بعد دیدم مدیر آمد دفترِ ما در مسجدالرسول برای نماز ظهر. گفت آقای حدائق ما جوابهایی را جمعآوری کردهایم، از مجموع این جوابها حدود ده تا انتخاب کردهایم که اینها جزء بهترین جوابهاست اما نظر نهایی را خودِ شما بدهید. دیدم انصافاً هم زحمت کشیده بودند اما یکی از این جوابها شد بهترین جواب. میدانید این دختر چند تا درس از امام حسین در روز عاشورا نوشته بود؟ دویست و هفتاد درسِ زندگی از صبح عاشورا تا شهادت سیدالشهداء. دویست و هفتاد درس از یک روزِ امام حسین!
دختری که دویست و هفتاد تا درس از امام حسین یاد بگیرد، گمراه میشود؟ آن هم در یک روز. فقط زیارت عاشورا میخوانیم؟ اگر به تو بگویند امام حسین خودت را معرفی کن، امام حسین تو که بود؟ آقا شروع کرده بود یک یک نوشته بود مستند به سخنِ امام و فعلِ امام. حالا یکیاش نماز اول وقت بود؛ یکیاش وفای به عهد بود؛ یکیاش حجاب بود؛ یکیاش وفاداری بود؛ یکیاش امر به معروف و نهی از منکر بود؛ یک یک نوشته بود و جلویش هم مثال زده بود. این درس در این سخن امام حسین؛ این درس در این گفتهی حضرت؛ این درس در این ...
یک درس، گذشتنِ از همه چیز برای خدا بود. صبرِ در مصیبت برای خدا بود. دویست و هفتاد درس...
حالا به بعضی از جوانهایمان بگویید: از امام حسین چه آموختی؟ از امیرالمؤمنین چه یاد گرفتی؟
ما کار نکردهایم... بچههایمان چراغ سبز روشن کردهاند و قیامت هم جلوی ما را میگیرند. می گویند پدرِ بیانصاف! همه چیز به ما دیکته کردی و الگو را به ما معرفی نکردی؟ الگو را اگر شناختی، میشود چراغِ راهِ زندگیات و دیگر سر از خیابان بنبست در نمیآوری و بیراهه نمیروی. کد به تو میدهد که مسیر کجاست.
جوانانِ عزیزِ ما باید الگوشناسیشان قوی بشود.