آقای بهلول می‌گفت: من وقتی رفتم نجف، در زمان آن فتنه‌ی رضاخانی در کشف حجاب، مرجعیت عامه، دستِ آیت‌الله‌العظمی آقای سید ابوالحسن اصفهانی بود. خدمت مرحوم سید رسیدم و گفتم: من از ایران آمده‌ام.

 

استعداد واقعاً فوق‌العاده بود. من ندیده بودم کسی تا سال‌های پایان عمر، اگر شما یک غزل شعرِ فارسی می‌خواندید که این بهلول، اولین مرتبه بود که شنیده بود، با یک مرتبه شنیدن، از آغاز تا پایان را می‌خواند. جزء نوادر بود.

گفت: خدمت مرحومِ سید رسیدم. و این ادعایش هم ادعای به حقّی بود. می‌گفت: اگر در حوزه می‌ماندم، أعلمِ علمای شیعه بودم.

گفت: مرحوم آقای حاج سیدابوالحسن من را خواستند و فرمودند آقای بهلول، آمدی نجف برای چه؟ گفتم: آمده‌ام درس بخوانم. گفتند: می‌خواهی چه کاره بشوی؟ گفتم: می‌خواهم عالِم بشوم. گفتند: بعدش چه بشوی؟ گفتم: بشوم آیت‌الله. گفتند: بعدش چه بشوی؟ گفتم: بشوم آیت‌اللهِ العظمی؛ مثل شما. که به مردم خدمت کنم. مردم از ما تقلید کنند و ما بشویم منشأ و الگو. سقفش دیگر همین است.

مرحوم آقای حاج سیدابوالحسن اصفهانی، یک تبسمی کرد. با همان لهجه‌ی اصفهانی فرمود: شیخ محمدتقی بهلول! تا تو مثلِ من بشوی، رضاخان برای تو دیگر مقلّدی باقی نخواهد گذاشت. گفتم: تکلیف چیست؟ فرمود: من در روزِ قیامت، در محضر پروردگار، ضمانت می‌کنم که ثوابِ اجتهاد و مرجعیت را خداوند به تو بدهد. رها کن حوزه را و به ایران برگرد و مفاسد دستگاه پهلوی را برای مردم بگو. این تضمینِ آقای حاج سیدابوالحسن اصفهانی، من را دوباره به ایران برگرداند.

که آمد و آن سخنرانی را در مسجد گوهرشاد انجام داد و رضاخان حکم اعدام ایشان را داد. متواری شد، 32 سال ایشان فرمود در افغانستان، زندان و تبعید بودم. بعد به مصر رفت. با جمال عبدالناصر آشنا شد. شخصیتی که انصافاً مصداق «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» (سوره صف/ آیه­ی 11) بود.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه