بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبیّنا حبیب اله العالمین اباالقاسم المصطفی محمد و علی أهل بیته الأئمة الهداة المهدیین لاسیّما بقیةالله المنتظر حجةابن‌الحسن‌العسکری عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف.

قال مولانا المهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف: «وَعَلَى الْمُسْتَمِعينَ بِالاِتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ».

 

با عرض سلام و احترام و ادب، محضر تمامی عزیزانی که برنامه را مستمعید و شنونده‌اید و مشاهده می‌فرمایید. سخن پیرامون وظایف و ضرورت‌های تمامی مستمعین و شنوندگان به‌طورکلی، که این تکلیفی است برای عموم مردم، چون همه‌ی ما بعبارتی، مستمعیم؛ پیر، جوان، رئیس، مرئوس، عالِم، جاهل، مدیر، آبدارچی، همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی بخش‌ها، به تعبیری، مستمع‌اند.

خدا رحمت کند، در حالات مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج سیدابوالحسن اصفهانی نقل می‌کنند که ایشان در یکی از مجالسِ سخنرانیِ نجف شرکت کرده بود. یکی از خطباء معروف در نجف، مرحوم آقای حاج شیخ محمدعلی عراقی بود. ایشان بالای منبر بود. تا دید مرحوم آقای حاج شیخ ابوالحسن آمدند در مجلس، احترام کرد و گفت: جناب آیت‌الله‌العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، این مطالبی که من عرض می‌کنم، مخاطبم شما نیستید و با مردم دارم این حرف‌ها را می‌زنم. می‌گویند مرحوم آقای حاج سید ابوالحسن، از پایین منبر صدا زد: آقای حاج شیخ محمدعلی! من هم آمده‌ام که نصیحت بشنوم، من هم نیازِ به موعظه دارم، من هم آمده‌ام ارشاد بشوم.

این سخنِ یک مرجع بزرگ و یک عالم وارسته است، که وجود مقدس امام عصر می‌فرماید مستمعین، شنوندگان، باید این دو ویژگی را در خود ایجاد کنند: پذیرفتن و موعظه و نگاه موعظه‌داشتن.

در سخنی، امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُ شَيْئاً». روایت، در کتاب شریف «تحف‌‎العقول» است. یعنی کسی که برای خود، در نفس خود، نسبت به خداوند، واعظی قرار نداده و خدا را در وجود خود، در نظر نگرفته و واعظ درونی برای خود ایجاد نکرده، موعظه‌های مردم در او اثر نمی‌کند. اگر ما، نظارتِ الهی و توجه به خدا را فراموش کردیم، عظمت حضرت حق به حاشیه رفت، حرف‌های مردم و سخن‌های مردم هم به حاشیه می‌رود. ما مشاهده می‌کنیم در تاریخ، کسانی که حرف اولیاء خدا را نمی‌پذیرفتند؛ چون حرفِ خدا را نمی‌پذیرفتند و چون این‌ها در وجود خودشان، خدا را به فراموشی سپرده‌اند لذا سخنان اولیاء الهی هم در وجود این‌ها، اثر نمی‌کند.

آقا امیرالمؤمنین، خطاب به فرزندش امام مجتبی می‌فرماید: پسرم! اِجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلَى نَفْسِكَ رَقِيبا». پسرم! از خودت، در خودت، برای خودت، مراقبی و محافظی قرار بده. یعنی خودت، کشیکِ نفسِ خودت را بکش. خودت، مراقبِ خودت باش.

ما، واعظِ خودمان باشیم قبل از اینکه دیگران بخواهند به ما هشداری بدهند و تذکری بدهند، ما خودمان متذکرِ حالِ خودمان باشیم.

در صفات متقین در کلام علی علیه‌السلام در اوصاف متقین می‌فرماید: «فَهُمْ  لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ». انسان‌های باتقوا، خودشان، خودشان را متهم می‌کنند. اگر جایی، اشتباهی کرد و خطایی از او سر زد، حرفِ نابه‌جایی از زبان او ساری و جاری شد، او خود را زیر سؤال می‌کشد که: چرا این حرف را زدی؟، چرا این کار را کردی؟، چرا این رفتار را انجام دادی؟، قبل از این‌که دیگران بگویند به او که: تو اشتباه کردی، خود، معترف می‌شود که اشتباه کرده‌ام، و درصدد جبران برمی‌آید.

من در این قسمتِ از بحث، اشاره‌ای هم بکنم که چرا بعضی‌ها موعظه در آن‌ها اثر نمی‌کند؟ بر بعضی‌ها چه گذشته که وعظ، مفیدِ در حالِ آن‌ها نیست؟ دوستانی می‌آیند گِله می‌کنند که: ما برای بعضی‌ها آیات قرآن می‌خوانیم، روایات می‌خوانیم، این‌ها هم نمی‌پذیرند و یا گستاخی می‌کنند و بی‌احترامی می‌کنند، تجرّی می‌کنند و زیرِ بار نمی‌روند. این، علت‌هایی دارد که باید با این علت‌ها مبارزه کرد. من فهرست‌وار چند مورد را عرض کنم:

یکی، بی‌خردی است. یکی از علت‌هایی که موعظه در افراد اثر نمی‌کند، بی‌خردی و نداشتنِ تعقلِ در زندگی است. علی علیه‌السلام می‌فرماید: «مَن لَم یَکُن اَملَک شیءٌ به عَقله لَم یَنفَع بِمَوعِظَة». اگر کسی، عقلش، زمامِ امور او و مالکیت وجودِ او را دربرنگرفته، یعنی عقل و خرد در وجود او کارآیی ندارد، لَم یَنفَع بِمَوعِظَة: موعظه در او اثر نمی‌کند. آن‌هایی که خرد و عقل را به حاشیه برده‌اند و عاقلانه تصمیم نمی‌گیرند و عاقلانه سخن نمی‌گویند. موعظه‌ها روی این‌ها اثر نمی‌گذارد.

عزیزان، عقل، حجت خداست در وجود انسان‌ها. پایگاه الهی در وجود انسان‌ها، عقل است. امیرالمؤمنین فرمود: «اَلعَقـلُ صاحِبُ جَيـشِ الرَّحمنِ»: عقل، فرمانده‌ی سپاه خدا در وجود انسان‌هاست. این فرمانده‌ی جنود الهی، در وجود ما، اگر مورد بی‌توجهی قرار گرفت و به حاشیه رفت، موعظه‌های به‌حقِّ دیگران، در ما اثر نمی‌کند.

بنده شاهد بودم در تشییع‌جنازه‌ای، فرزندی، زیرِ تابوتِ پدرش بشکن می‌زد و شادی می‌کرد. من به او گفتم: حیا کن! پدرت را دارند به سمت قبر می‌برند و تو شادی می‌کنی؟! این نتیجه‌ی همان بی‌خردی‌هاست. نتیجه‌ی همان فرمواش کردن عقل است در زندگی. این یکی از عواملی است که سبب می‌شود موعظه در زندگی انسان‌ها اثر نکند.

دوم، فاصله گرفتن از خداشناسی سبب می‌شود که موعظه‌ها بی‌اثر می‌شود. مولای متّقیان می‌فرماید: «مَن عَدِمَ الفَهمَ بِاللَّهِ سبحانَهُ لَم يَنتَفِعْ بِمَوعِظَةِ واعِظٍ ». از نشانه‌های عدم فهم و عدم اطلاع و آگاهی از خدا، این می‌شود که انسان، موعظه‌ی موعظه‌گران در او اثر نمی‌کند. وقتی به او نصیحت می‌کنید، انکار می‌کند که: این حرف‌ها چیست؟ دوره‌اش گذشته! زمانه‌اش تمام شده...، چرا؟ چون در اصلِ خداشناسی مشکل دارد. چون در آن اصل، مشکل دارد، این مواعظ در او تأثیر نمی‌گذارد. پس یک بخش دیگر از مشکلات این است که ضعفِ خداشناسی.

نکته‌ی دیگر که موعظه‌ها بی‌اثر می‌شود، عبرت نگرفتن از حوادث روزگار است. باز هم سخنی دیگر از علی علیه‌السلام در «غررالحکم» است که حضرت می‌فرماید: «مَن لَم يَعتَبِرْ بِغِيَرِ الدُّنيا و صُروفِها لَم تَنجَعْ فيهِ المَواعِظُ ». اگر کسی از تغییرات دنیا و فرازونشیب‌های زندگیِ دنیا عبرت نگیرد، موعظه‌ها در او اثر نمی‌کند. ما اگر از این فرازونشیب‌های روزگار که کسانی بوده‌اند و الآن نیستند، موقعیت‌ها، امکانات، ثروت‌ها، روز به روز می‌گذرد، در حالات یکی از سلاطین نقل می‌کنند: هنگامی که در آستانه‌ی مردن بود، وصیت کرد و گفت: دست‌های من را از تابوت بیرون بگذارید. گفتند: چرا؟ گفت: تا این‌که مردم بفهمند که من از دنیا، چیزی با خود نبردم. ظاهراً این جریان را انتساب می‌دهند به اسکندر مقدونی. که من این همه اراضی را هم فتح کردم ولی دستِ خالی رفتم.

این را هم ما اگر از حوادث روزگار عبرت نگیریم، موعظه در ما بی‌اثر خواهد شد.

و نکته‌ی پایانی، خوش‌بین‌بودنِ به روزگار است. کسانی که نسبتِ به روزگار، خوش‌بین‌اند، این‌ها هم موعظه در آن‌ها اثر نمی‌کند. مولای متّقیان می‌فرماید: «لَمْ يَعْقِلْ مَوَاعِظَ اَلزَّمَانِ مَنْ سَكَنَ إِلَى حُسْنِ اَلظَّنِّ بِالْأَيَّامِ». حضرت می‌فرماید اگر نسبت به موعظه‌های زمان، کسی عاقلانه نگاه نکرد، از این فرازونشیب‌های روزگار دقت نکرد، حُسن‌ظنّ به ایام پیدا می‌کند و می‌گوید: آینده، مالِ ماست؛ فردایِ نیامده هم در اختیار ماست...

و می‌آید در مسیر دنیاپرستی و دنیاطلبی و گرفتار یک آرزوهای طولانی و درازمدت می‌شود. هرچه به مردن نزدیک‌تر می‌شود، حریص‌تر نسبت به جمع‌آوریِ دنیا و تکاثر دنیا می‌شود.

ان‌شاءالله که خداوند توفیق تحصیل تبعیت و پذیرش و موعظه‌پذیری را به همه‌ی ما به‌عنوان مستمعین، تفضل و عنایت کند. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

 

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه