یک وقت یکی از علماء می‌گفت در مسجد، منبر بودیم. یک آقایی آمد و گفت یک حدیثی از شما شنیدم، زندگیم را نجات داد. ببینید این زندگی آسیب دیده که دارد نابود می‌شود، با یک روایت نجات پیدا می‌کند.

گفت: مدت‌ها بود کانون زندگی ما پرتشنّج شده بود. خانواده، سفره‌ی غذا که پهن می‌کرد، شروع می‌کرد به نق زدن و ناسزاگویی. اصلاً دعوا سَرِ سفره شروع می‌شد: من شانس نداشتم، من اقبال نداشتم، خدا از مسبّبش نگذرد، آن کسی که ما را بدبخت کرد، گرفتار تو شدیم.

 

یکی او می گفت و یکی ما می‌گفتیم. یک لقمه می‌خوردیم، یک ناسزا می‌گفتیم و اصلاً سفره، میدان جنگ بود. یک لقمه غذا، دو تا دشنام، یک لقمه غذا دو تا دشنام و سفره جمع می‌شد.

وعده‌ی بعد، غذای بعد، جنگ شروع می‌شد تا سفره جمع می‌شد.

سال‌ها ما گرفتار این موضوع بودیم. یک روز (به آن آقا گفته بود) آمدم پایِ منبرتان، شما یک روایت از امیرالمؤمنین (ع) روی منبر خواندید. شما گفتید: امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: الإحتِمالُ قَبرُ العُیوب: بردباری، تحمل، ضریب صبر و حوصله را بالا بردن، عیب‌ها را می‌پوشاند. قبر که می‌گویند «قبر» چون بدن را می‌پوشاند، عیب‌ها را پنهان می‌کند. بعد هم توضیح دادید که مردم! در زندگیتان تحمل داشته باشید. یک خورده ضریب تحملتان را بالا ببرید. من آمدم گفتم به این حدیث امیرالمؤمنین (ع) ما عمل کنیم. امشب در مسجد شنیده‌ایم برویم در خانه عمل کنیم.

رفتم به خانه، خانواده سفره پهن کرد، شروع کرد به حرف زدن و ناسزاگویی، ما ساکت شدیم. هِی گفت و ما فقط غذا خوردیم و شنیدیم. آن جلسه تمام شد. وعده‌ی بعدی غذا دوباره سفره پهن شد، دوباره خانواده مثل اسلحه‌ی پر از فشنگ شروع کرد شلیک کردن. هِی گفت و گفت و ما هم غذا خوردیم و شنیدیم. گفتیم: الإحتمال قبر العیوب. بردباری، عیب‌ها را می‌پوشاند.

بعد از چند جلسه، رفته‌رفته خانمم آرام‌تر شد، آرام‌تر شد، آرام‌تر شد، زندگی سالم شد.

این سلامت زندگی را کجا پیدا کرد؟ در مسجد. با یک حدیث!

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه