اخلاقیون میگویند: غین «غفلت»، غرور است. آدمهای غافل، اول مغرور هستند. مغرور به ثروت هست، خدا یادش میرود و میگوید: ما پول داریم.
فرعون همین بلا بر سرش آمد. علت طغیانگری فرعون همین بود که میگفت: ما نیل داریم، دریایی در حرکت، اراضی حاصلخیز اطراف نیل داریم و زمینهای آمادهی زراعت، و نیازی به خدا نداریم.
خدا به فرعون ثروت داده بود. نیل سبب شد که فرعون از خدا برید و فرعون را وسط رود نیل، جمع کرد.
عامل استکبار شَدّاد، باغ او بود. شَدّاد گفت: خدا اگر میگوید «بهشت»، ما بهشت نمیخواهیم و همین جا خودمان بهشت درست میکنیم. دستور داد زمین وسیعی را در نظر گرفتند، باغ درست کردند و وسط باغ، کاخی درست کردند که در عالَم، نظیر آن دیده نمیشود. امام صادق (ع) میفرماید: شدّاد باغی ساخت که آجرهای آن از طلا و نقره بود.
شدّاد: کاخَت تو را در برابر ما قرار داد. با همین کاخ تو را عذاب میکنیم.
در زمان افتتاح باغ دستور داد که همهی امرا و بزرگان، بیرون از باغ بایستند و گفت میخواهم شخصاً بازدید از باغ داشته باشم و بعداً اجازهی ورود میدهم. در تفسیر آمده که: شدّاد به مقابل ساختمان رسید و ایستاد. یک پایش روی زمین بود و یک پایش هنوز در رکاب اسب بود که ملکالموت خود را به شکل جوانی ظاهر کرد. شدّاد با استکبار و قلدری گفت: به اجازهی چه کسی داخل شدی؟ مگر ما ممنوع نکرده بودیم تا اِذن ندادهایم، کسی داخل نشود؟ و متوجه نشد که ملکالموت است.
حضرت عزرائیل یک کلمه گفت: ما از کسی اجازه نمیگیریم.
تا این را گفت، شدّاد متوجه شد که حضرت قابضالأرواح است. ولی دیر متوجه شد. به ملکالموت گفت: اجازه بده فقط به این ساختمان بروم و گردشی بکنم و ببینم چه کار کردهاند، بعد جانم را بگیر.
حضرت عزرائیل فرمود: مأمورم همین طوری که یک پایت روی زمین است و یک پایت در رکاب، جانت را بگیرم که برای بشریت، تا ابدیت، عبرت و درس بشود.