آیتالله والد میگفتند: ما در زمان طلبهگی در قم بودیم. یک روز ظهر بعد از اینکه درس تمام شد، با آیتالله مشکینی به سمت منزل حرکت کردیم. زمانی که به درب منزل آیتالله مشکینی رسیدیم، به من گفتند: آقای حدائق! اگر میخواهید تشریف بیاورید داخل منزل، مانعی نیست، کتاب برای مطالعه هست. (چون زمان ظهر بود، باید میگفتند: بفرمایید ناهار). بعداً ایشان خودشان اشاره کردند و گفتند: علت اینکه من برای ناهار به شما تعارف نکردم این بود که، خانوادهی ما به اندازهی خودمان ناهار درست کردهاند و نمیدانستند که شما با ما هستید و آمادگی ندارند. من خودم هم ایثار ندارم که نخورم و ناهارم را جلوی شما بگذارم. خودم هم گرسنه هستم. ولی اگر بخواهید، میتوانید به کتابخانه منزلم بیایید و کتاب مطالعه کنید.
من گفتم: من هم گرسنه هستم و میخواهم به منزل بروم و غذایی بخورم. از همدیگر خداحافظی کردیم و جدا شدیم.
این را به مردها بگویم: خانم شما، «خانمِ» شما هستند؛ زور نگویید و تحمیل هم نکنید. اینکه دستِ کسی را بگیرید و به منزل بیاورید و بگویید: خانم! مهمان آوردم یک کاری بکن. خانمِ تو، بردهی تو که نیست! از قبل خبر بده، یا اینکه خودت نخور و بگذار جلوی مهمانت؛ همان کاری که پیغمبر (ص) میکردند. زمانی که مهمان ناخوانده به منزل رسولالله (ص) میآمد، ایشان به همسرانشان تحمیل نمیکردند و غذای خودشان را جلوی مهمان میگذاشتند.