شب شهادت دهمین امام ما است؛ شب سوم ماه رجب.
آقا امام هادی (ع) خیلی سختی کشیدند.
دوران امامت امام هادی دوران پرمخاطرهای بود.
سرّ هم داشت؛ مخصوصاً امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) مخصوصاً دیکتاتورهای معاصر، این دو امام را در نهایت سختی و فشار قرار دادند.
سرّش هم این بود که اینها میدانستند با روایاتی که از پیامبر (ص) رسیده، آقا امام زمان (عج) جدش امام هادی (ع) است و پدرش امام عسکری (ع) است. این دو بزرگوار را گذاشتند زیر ذرهبین که کنترل کنند مهدی موعود (عج) را.
آقا امام هادی (ع) زندانهای متعدد رفت. اردوگاههای متعدد رفت. زمانی که آوردند حضرت را زمان متوکل در بغداد حتی خواستند شخصیت امام را تحقیر کنند.
خدا لعنت کند متوکل را و بر عذابش افزوده کند؛ گفت: امام را ببرید یک خرابهای بود که فقرا در آنجا بودند. محل مساکین بود. گفت: امام را ببرید آنجا جا بدهید. شخصیت امام هادی (ع) را خورد کند.
یکی از شیعیان حضرت میگوید: آمدم دیدم حضرت آنجا نشستهاند. گفتم: یابن رسولالله! ایکاش نبودم و نمیدیدم به شما اینگونه جسارت شد.
امام فرمودند: تو نگران نباش! یک اشارهای کردند. دیدم که برای من پرده کنار رفت. باغستانی را دیدم. امام فرمود: هستی به امر ما است.
تو ناراحتی از اینکه ما در این خرابه نشستهایم ما پشت این پرده را میبینیم.
امام را شبانه در مجلس شراب متوکل آوردند. در حضور متوکل به امام توهین و اسائه ادب میشد.
در زندان امام را نگه داشتند.
آخرالامر مثل فردا سوم رجب که روز دوشنبه بود امام را مسموم کردند و امام به لقای الهی پیوست.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی مینویسد. آقا امام حسن عسکری (ع) پیکر مطهر بابا را غسل داد شیعیان به سامرا آمدند پیکر حضرت را تشییع کردند با احترام امام حسن عسکری (ع) بسیار متأثر بعضیها نوشتند حضرت گریبان چاک زد.
یک کسی آمد به امام عسکری (ع) ایراد گرفت و گفت: آقا در تشییع پدرتان گریبان چاک میزنید برای شما زیبنده نبود
امام فرمودند: وای بر تو هارون در تشییع موسی گریبان چاک زد من در پدرم را از دست دادم.
همینجا دلها را روانه کربلا کنیم بگوییم: آقا شما در تشییع پدرتان اینقدر متأثر شدید من نمیدانم بر زینالعابدین (ع) و حضرت زینب (س) چه گذشت؟
آنجایی که زینب میگوید زبان حال؛
خودم ز بالای بلندی که محبوب خدا را سر بریدند