از ویژگیهای بندگان خوب خدا، روحیه تلاش گری است. آنهم تلاش برای خدا؛ نه هر تلاشی.
بعضیها امروز هم دارند زحمت میکشند ولی برای دنیایشان.
صبح تا شب هم میدوند.
میگوید از 24 ساعت، 20 ساعت دارم کار میکنم ولی کارش رنگ الهی به خود نگرفته است.
خدا رحمت کند مرحوم حضرت آیتالله والد.
این داستان را از دو سه نفر شنیدم. مرحوم آیتالله طوبایی، حاجآقا، مرحوم حضرت حجتالاسلاموالمسلمین شیخالاسلامی نقل میکردند.
شاگردان مرحوم آیتالله حاج شیخ ابوالحسن حدائق نقل میکردند که ایشان یکی دو درس صبحها بعد از نماز در مسجد علمدار درس میدادند.
نماز صبح که تمام میشد طلبهها میآمدند. بعد از نماز و تعقیبات، هنوز هوا روشن نشده بود. ایشان یک درسی را شروع میکردند و بعدازآن یک درس دیگری میگفتند و بعد میرفتند منزل، صبحانه میخوردند و دوباره به مدرسه برای تدریسهای بعدی میرفتند.
حاجآقا میگفتند: بین این دو درس که ایشان میگفتند یک آقایی بود -خدا رحمتش کند- فرزندش هم در دفاع مقدس شهید شد بنام حاجآقای مجیب پور که کارمند اداره دخانیات بود.
آقایان! ببینید! بعضیها خیلی موفق هستند و بعضیها خدا به آنها داده است و خیلی بی خیر هستند.
ایشان یک کارمند ساده اداره دخانیات بود.
از دوران طفولیت یادم است که این آدم به مسجد میآمد. نیم ساعت قبل از نماز صبح، آب گرمی درست میکرد و به دست مردم میداد.
خادم مسجد نبود ولی برای خدا چنین کاری میکرد؛ خالصا و مخلصا لله.
یک مقداری نان شیرین میخرید و اندازه یککفدست در بشقاب میگذاشت و به مردم میداد و میگفت اول صبح است. بهرهمند شوند.
حاج آقا میفرمودند: ایشان عادت داشت چایی دم میکرد و طلبهها که در مسجد علمدار میآمدند بین درس اول و دوم آقای حاج شیخ یک سینی چایی و یک خورده نانشیرینی میگذاشت و میگفت: آقایان میل کنند.
حاج شیخ میگفتند: آقایان طلاب! انسان لحظهبهلحظه زندگیاش را میتواند کسب عبادت کند. بهرهبرداری معنوی کند. بعد مثال میزدند. میگفتند: این آقای مجیب پور را میبینید؟ همین چاییدمکردنش میتواند عبادت شود و چایی خوردن ما نیز میتواند عبادت شود.
بعد توضیح میدادند که اگر آقای مجیب پور چایی دم کند بهقصد رضایت خدا و برای خدا و خدمت به خلق. این میشود عبادت.
یکوقتی چایی دست کسی میدهد که او از شما تعریف کند و یکوقت چایی دست کسی میدهی که خدا از تو تعریف کند.
این خیلی فرق میکند. کار یکی است. «اِنَّما الاَعمالُ بِالنِّیات» نیتها متفاوت میشود.
بعد فرموده بودند: ما نیز اگر چایی بنوشیم با این نگاه بنوشیم.
چایی که داری میخوری بگو خدایا این چایی را میخورم تا رفع خستگی بشود بتوانم در راه رضای شما بهتر کار کنم و زندگی کنم و خدمت کنم.
پای سفره غذا هستی. یکوقت، غذا میخوریم که گرسنگی ما برطرف شود. یکوقت نیز غذا میخوریم تا به این بدن که امانت است رسیدگی کنیم و بتوانیم بهتر بندگی کنیم.
خوردنتان میشود عبادت؛
خوابیدنتان میشود عبادت؛
کسبوکارتان میشود عبادت؛
ادارهتان با این نگاه میشود عبادت؛
همه زندگی رنگ عبادت پیدا میکند.