مقصرین نابسامانیهای اخیر / قسمت چهارم / متدینین
?در این اوضاع آشفتهبازار ما چه کسانی مسئول هستند؟ چه کسانی مقصر هستند؟
یک حدیث از پیامبر صلیالله علیه و آله میخوانم ببینیم چه کسانی مسئول هستند؟
پیامبر صلیالله علیه و آله میفرماید: تا چهار گروه اصلاح نشوند جامعه اصلاح نمیشود:
?اول؛ مسئولین.
?دوم؛ دانشمندان.
?سومین دسته؛ ثروتمندان جامعه.
? و چهارم؛ قشر متدینین؛ شماها
شما در ساختن جامعه، مسئولید.
زهاد؛ عباد جامعه؛
شما زیر ذرهبین مردم هستید. مردم به شما نگاه میکنند.
در خانواده و فامیل، نگاه الگویی به شما میکنند.
آقای حاجی فلانی، حاجخانم فلانی، اهل جلسه، اهل جماعت، اهل مجلس امام حسین علیهالسلام؛
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: متدینین، راهنمایان مردماند؛ «اما العباد فدلیل الخلق اذا کان الدلیل ضالا فمن یهدی السالک»
ما راهنما باید باشیم. اگر خودمان راه را گم کردیم چه کسی میخواهد گمراه را راهنمایی کند؟
منِ متدین، باید درس درست زیستن را به مردم بدهم.
خودم متدینم، بداخلاقی میکنم؛
متدینم غیبت میکنم؛
متدینم وظایف فردی درون خانهام را درست انجام نمیدهم. اخلاقم نسبت به همسر و فرزندانم، شوهرم نسبت به بستگانم بهعنوان یک مرد مسلمان و زن مسلمان اشکال دارد.
من چطور میتوانم حامی دین باشم؟
اگر این ساختار درست شد اجتماع شما درست میشود.
عامه مردم درست میشوند. عامه مردم تاثیرپذیر از این چهار گروه هستند.
خدا رحمت کند آقای سید یحیی سراج را؛ از متدینین شیراز بود.
در همین مسجد، مجلس ختم ایشان بود. آقازاده ایشان نقل کرد که بعد از ختم کسی آمد و گفت شما پدرتان را نمیشناختید.
من ازدواج کردم شاگرد مکانیک بودم. هر جا میرفتم کار گیرم نمیآمد. زندگیام داشت متلاشی میشد. خانمم دیگر صبرش تمام شده بود. میگفت: همهاش بیکاری کار نمیکنی در خانه هستی.
میگفتم: هر جا میروم کار گیرم نمیآید.
خیلی از ما میتوانیم دست کسی را بگیریم ولی نمیگیریم.
خیلی از ما میتوانیم برای آخرتمان کارکنیم ولی نمیکنیم.
می گویند: آقا! برای خودت دردسر درست نکن! ول کن!
مردم! بگذارید کنار سفره شما چهار نفر دیگر نیز سیر شوند.
یکجوری زندگی کنید که به قول امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی میروید مردم عزادار شوند نه شاد بشوند.
میگفت: من شاگرد مکانیک بودم. صاحبکار عذر من را خواست و هر جا هم رفتم کار گیرم نمیآمد و رفتهرفته زندگی من به بنبست طلاق میرفت و من نیز داشتم به کارهای خلاف کشیده میشدم.
به شیخ انصاری گفتند: یک کسی کفر میگوید. گفت: کفریاش کردهاند که کفر میگوید.
بعضیها کفری شدهاند. ایمانشان که ایمان سلمان فارسی نیست. فشار زندگی هم رویشان هست ناسزا میگوید.
اسباب گستاخی او را تو فراهم نکن! تویی که خدا به تو داده است.
گفت: من نمیدانم، یک کسی سفارش من را به آقای سراج کرد.
آقای سراج آمد سراغ من و گفت: کار بلدی؟
گفتم: من مکانیکم.
گفت: کار هم میکنی؟
گفتم: بله.
گفت: برای کار کردن چه لازم داری؟
گفتم: اگر یک مغازه و ابزار کار باشد کار میکنم.
گفت: خانهات کجا است؟
گفتم: منطقه شیخ علی چوپان.
گفت: برو اطراف محل زندگیات یک مغازهای پیدا کن! به من یک خبری بده!
من نیز رفتم و یک مغازه جمعوجوری پیدا کردم و به آقای سراج خبر دادم.
آمد و گفتم: مغازه را میگوید دویست هزار تومان.
گفت: صاحب مغازه کیست؟
صاحب مغازه که آمد گفت: قولنامه را بنویسید.
قولنامه را به نام من (این جوان) زد.
گفت: برویم بازار ابزار کار بخریم.
رفتیم در بازار حدود 50 هزار تومان ابزار کار خریدیم. کلش شد 250 هزار تومان.
زندگی من را این آدم با 250 هزار تومان نجات داد.
من به نماز اعتقادی نداشتم. به خدا اعتقادی نداشتم. من را عاشق اهلبیت علیهمالسلام کرد.
مردم! این حرف امام صادق علیهالسلام است که برای ما زینت باشید؛ «کونوا لنا زَینا و لا تکونوا علینا شینا»
با 250 هزار تومان یک زندگی از بنبست طلاق و نابودی اخلاقی نجات پیدا کرد.
گفت: من مسجدی شدم. نمازخوان شدم. امامحسینی شدم.
«يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»