یکی از تجار مدینه آمد خدمت امام صادق(ع)، آدم مطمئنی هم بود
گفت آقا ما میخواهیم برویم تجارت
امام هزار دینار طلا به او دادند و فرمودند من را هم در سرمایهات شریک کن؛
این تاجر با پول حضرت گندم خرید و بهسوی شام حرکت کرد.
بعد از مدتی برگشت خدمت امام صادق(ع) و گفت: یا بن رسولالله الحمدلله پول شما هم برکت داشت.
این هزار سکه خودتان، هزار سکه دیگر هم گذاشت کنارش و گفت این همسود شما یعنی بهحساب اقتصاددانها صد درصد سود آورده.
امام تعجب کردند؛
فرمودند مگر چهکار کردی و چی خریدی که اینقدر سود کردی؟
گفت: آقا گندم خریدیم و به همراه عدهای از تجار مدینه به سمت شام رفتیم، چند منزلی شام عدهای از تجاری که در حال بازگشت بودند را دیدیم از وضع گندم در شام پرسیدیم گفتند در حال نایاب شدن است. همانجا با دیگر تجار همقسم شدیم که در شام سربارهایمان را باز نمیکنیم مگر با دو برابر قیمت
وقتی وارد شام شدیم دوشنبه بود، تا جمعه صبر کردیم قیمتها رفت بالا تا رسید به دو برابر قیمت
سر خورجینها را باز کردیم و به دو برابر قیمت فروختیم
امام فرمودند: وای بر تو مسلمان با مسلمان همقسم میشود که به مسلمان جنس را گران بفروشد؟ من در دیناری از این هزار دینار تصرف نمیکنم
حال اینکه امام مظهر ولایت الهی است. اگر قرار باشد پول حرامی در مصرف خودش خرج شود امام صادق میداند چه جور باید خرج کند
امام فرمودند تمام این هزار دینار سود را بفرست به شام و آنجا بین فقرای شام بهعنوان مجهولالمالک مصرف شود