امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید مؤمن اگر دو روزش مثل هم باشد، ضرر کرده است و مغبون است؛ یعنی درجا بزند. شما بگویید دیشب من این کارِ خوب را کردم، امشب هم همین کار را میکنم. اینگونه، مساوی هستید.
باید روز به روز، ساعت به ساعت، رو به کمال بروید. این محاسبه اگر آمد در کار و این مراقبت اگر آمد، قطعاً خوشیُمن است. دیگر انسان گناه نمیکند؛ دیگر آن صفات رذیله کنار میرود؛ میشود مرحوم حاج شیخ عباس قمی. یک وقتی در یکی از جلسات اشاره کردم که خدا رحمت کند آیتالله شیخ محسن محدثزاده را که بنده سالها با ایشان همسفر حج بودم. تنها یادگار باقیماندهی صاحب مفاتیح، حاج شیخ عباس قمی. آن اسوهی اخلاص، اسوهی خداترسی. انصافاً چیزهایی مرحوم آیتالله محدثزاده از پدر نقل میکرد که عجیب بود. اخلاص را ببینید! میگفت: بابای ما، نجف بود. کتاب «منازلالآخرة» را نوشته بود. در عالم برزخ و قیامت، یک کتابی ایشان دارد که خیلی کتاب نافع و آموزندهای است. میگوید: از نجف آمدم قم. ماه رمضان بود. مسجد بالاسر با پدرم رفتم نماز. یک آقایی بود بین دو تا نماز، مسئلهگو بود. کتاب منازلالآخرة ما را برداشته بود و از رو، یک صفحهاش را میخواند. عینِ عبارت را میخواند. میگفت: من هم با پدرم نشسته بودم. بابام گفت که شیخ عباس! نجف رفتی چه کاره شدی؟ ببین این چه قشنگ حرف میزند؟ چه چیزهای خوبی دارد؟ من دلم میخواست بروی نجف، به یک جایی برسی. این حرفهای خوب را ببین! گفت: آمدم بگویم پدر! این حرفهایی که دارد میزند، نوشتههای من است! زحماتِ علمی من است! یک لحظه به خودم آمدم و گفتم: شیخ عباس! منازلالآخرة را برای بابایت نوشتهای یا برای خدا؟ اگر برای خداست، پس ساکت باش و فخر نفروش. دو سه بار بابایم به من گفت: چه کاره شدی؟ نجف رفتی، چیزی نشدی...
کار برای خداست. محدث قمی! مفاتیحت را میآوریم در تمام خانهها! چون با اخلاص است.