در همین مسجدالرسول نوجوانی سراغ داشتم که اهل همین مسجد بود و در نمازهای جماعت شرکت می‌کرد. یک بار آمد و گفت: آقای حدائق می‌خواهم برای ادامه تحصیل به آمریکا بروم. دیپلمش را که گرفت، خانواده‌اش می‌خواستند این جوان را بفرستند آمریکا. آمد برای خداحافظی. در همان نوجوانی‌اش خمس می‌داد. برایش سال خمسی مشخص کرده بودم، می‌آمد خمسش را حساب می‌کرد. خیلی مبلغی هم بدهکار نمی‌شد ولی همین یکی دو هزار تومان که بدهکار می‌شد می‌آمد می‌داد.

 

اگر خوب تربیت کردی، نانش را می‌‌خوری و اگر بد تربیت کردی، آثارش را می‌بینی.

آمد برای خداحافظی و گفت یک نصیحتی به من بکنید. گفتم ببین فلانی، دو چیز را نصیحتت می‌کنم یادت نرود: یکی خدا را و دوم، مردن را. خدا همه جا هست. ایران و آمریکا ندارد. لذا حرمت خدا هر جا شکستی، شرمنده‌ای. مراقب باش آنجا هم که رفتی، شیراز و مسجدالرسول فقط خدا حاضر نیست. خدا هر جا بروی، آنجا حاضر است: أینَ ما کُنتُم فَهُوَ مَعَکُم.

دوم هم، مردن را یادت نرود. طوری زندگی کن که در همان حال، اگر ملک‌الموت هم آمد تو را ببرد، شرمنده نباشی. الآن شما عزیزان، خدا به همه شما عمر طولانی بدهد، یک کسی در مسجد، در حال روزه، از دنیا برود، چه جایی بهتر از اینجا. و یک کسی را هم در مجلس گناه جانش را بگیرند، درحال نافرمانی خدا بمیرد، چه قدر فرق دارد! در حال وقوع جرم او را ببرند.

ما نصیحت کردیم و این جوان گفت حاج آقا من می‌‎خواهم با شما در تماس باشم. رفت آمریکا و بالأخره در یک ماه، گاهی اوقات چند بار ایشان زنگ می‌زد و ارتباط داشت. هنوز هم مرتبط هست. هر سال هم خمسش را حساب می‌کرد و در پاکت می‌گذاشت و می‌فرستاد به توسط پدرش پرداخت می‌کرد.

جوان، این گونه باید تربیت کرد. رفته آمریکا درس بخواند، اما خمسش را می‌دهد. آن سرِ دنیاست! زنگ می‌زد گاهی اوقات زنگ می‌زد می‌گفت: حاج آقا داخل این غذاخوری‌ها ما می‌رویم، وضعیتمان چیست، خوراکمان را چه کار بکنیم؟ ماه رمضان رسیده و ...

در جزئی‌ترین مسائلش از آنجا تماس می‌گرفت و مسائل را می‌‌پرسید. سال‌ها گذشت، این آقا دکترایش را گرفت. یک وقتی تماس گرفت با ما و مشورت کرد و گفت: آقای حدائق می‌خواهم ازدواج کنم و خانمی را دیده‌ام که ایرانی‌الأصل هست ولی متولد آمریکاست. تا گفت متولد آمریکاست، یک مقدار من ترسیدم. گفتم: آقا، حواست باشد، مهمترین تصمیم زندگی‌ات ازدواج است، چون نسلَت را داری رقم می‌زنی. ازدواج یعنی طراحی نسل. خودتان که نیستید، فردا می‌خواهی بمانی یا از بین بروی. اگر می‌خواهی نامَت بماند، مراقب باش چه کسی را داری به‌عنوان شریک زندگی انتخاب می‌کنی.

اولاد اگر ناخَلَف شد به‌خاطر عدم صلاحیت یکی از زوجین، نسل انسان می‌سوزد و دودمان تباه می‌شود.

اولادی که می‌گویند: دشمنی شیرین‌تر از اولاد نیست. بچه‌ی آدم هست، کاری هم نمی‌شود کرد، ناخَلَف هم هست، دست شکسته وبال گردن است.

گفتم: حواست باشد همسرت را خوب انتخاب کن. ایمان و اخلاق در این زن را فراموش نکن. گفت: حاج آقا زنی را انتخاب کردم که از نظر ایمان و اخلاق، از من بهتر است. خودش را چون می‌شناختم، گفتم: اگر از خودت بهتر است، برو سراغش.

بعد از مدتی، پدر این جوان، یک چیزی برای من تعریف کرد و گفت این جریان در مورد عروسم هست.

آقایان این جریان شنیدنی است. این خانم دختر، متولد آمریکا ولی با تربیت دینی رشد کرده، به این حدیث امام صادق (ع) عمل شده: بادِرُوا أولادَکُم بِالحَدیث. پدر و مادر در آمریکا بودند، ولی دلسوزی کرده‌اند و بچه را با معارف اهل‌البیت تربیت کرده‌اند ببینید چه تربیت شده؟

پدر این آقا گفت: حاج آقا یک چیزی از عروسم برایتان بگویم. گفتم بفرمایید.

گفت: عروس من در رشته‌ی دکترای بیولوژی در فلان دانشگاه آمریکا شد نفر اول . روزی که می‌خواستند مدرک دکتری را طی یک جشن رسمی به فارغ‌التحصیل‌ها بدهند و از ممتازین در هر رشته‌ی مقطع دکتری هم تجلیل کنند. گفت عروس من نفر اول دکترای بیولوژی بود. از طرف مسئولین دانشگاه و اولیای امر، به عروس ما اعلام کردند که فلان روز، روزِ اهداء جوایز هست و شما نفر اول هستید و دو چیز را باید رعایت کنید که بیایید جایزه‌تان را بگیرید: 1- حجاب نداشته باش. مقنعه را باید از سرت برداری. 2- اگر خبرنگارها بعد از این که جایزه را گرفتی و آمدند سراغت و خواستند با شما مصاحبه کنند، شما نباید بگویی من مسلمانم و از اسلام، حرفی به میان نیاور. مقنعه‌ات را باید برداری و سَرِ برهنه بیایی و اگر گفتند دینَت چی هست، اسم اسلام را نیاوری.

عروس من گفت: اگر گرفتن این جایزه، به بهای دست کشیدن از حجاب، ولو برای دقایقی و صرف‌نظر و کِتمان از اسلام برای لحظاتی است، من این جایزه را نمی‌خواهم و مقنعه‌ام را هم کنار نمی‌کشم.

حالا آقا وضع بعضی از دانشگاه‌ها را دیده‌اید! واقعاً انسان خجالت می‌کشد. البته جوان‌های ما خوبند. کار نشده، نمی‌دانند، متوجه نیستند. چون منِ پدر، کار روی فرزندم نکرده‌ام. روی پسرم کار نکرده‌ام. روی دخترم کار نکرده‌ام. این هم نمی‌‎داند و آمده است. اوضاعی است گاهی اوقات انسان در این دانشگاه‌ها سر می‌زند می‌بینید مثل اینکه بعضی‌ها آمده‌اند کلاس مُد و تیپ و آرایش را می‌خواهند نشان بدهند. این بد است. آن ژرف‌اندیشی در دین کجا رفته است؟

ما دین‌شناس باشیم. اگر دین‌شناس شدیم، می‌شویم آن خانم. دکترای بیولوژی را گرفته و نفر اول شده، ولی حاضر نیست مقنعه را از سر بردارد. حاضر نیست از اسلام دست بردارد.

 

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه