لقمان به پسرش گفت: پسرم! دو چیز را فراموش بکن، دو چیز را فراموش نکن. آن دو چیزی که نباید یادت برود که بعضی از مردم فراموش میکنند و سقوط میکنند در اخلاق و فضیلت، یکی خداست و دوم، مردن. لقمان گفت:
پسرم، خدا را یادت نرود. خدایی که هر جا که بروید، هست. خدایی که در وجودِ شماست. خدایی که از افکار و نیّات من و شما باخبر و واقف است. خدایی که قدرت ردیابی و ردگیریاش از این دوربینهای مداربسته هزاران هزار برابر بالاتر است. ما جلوی یک دوربین، چهقدر حیا میکنیم؟ ولی در پیشگاه خدا چه؟ لقمان گفت پسرم، خدا را یادت نرود.
دوم، مردن را فراموش نکن. سعی کن همیشه در حالی باشی که اگر در همان حال آمدند سراغت، خجالت نکشی و شرمنده نشوی و نگویی در این وضع، من را بردهاند. در یک محیطی قرار بگیرید که اگر حضرت عزرائیل آنجا حضور پیدا کرد، نگویی اینجا میشود عامل ننگ و سرافکندگی من. چرا در یک مجلسی برویم که آنجا اگر آوار بر سرِ ما خراب شد، شرمندهی خدا بشویم! گفت: پسرم! خدا را و مردن را، از یاد نبر.
و دو چیز را فراموش کن: خوبیهای خودت را در حق مردم از یاد ببر. در حق کسی اگر محبت کردهاید، فراموش کنید. دیدهاید بعضیها در کار خوب پیشرفت نمیکنند؟ چون اگر یک کاری کرده، یک جایی نوشته، روزی 10 بار هم میخواندش. یک جایی بودیم، یک آقایی دفترش را باز کرد و گفت آقا! من این مبلغ را 15 سال قبل دادم به آقای فلانی. گفتم: پاره کن بریز دور! گفتم: بعد از 15 سال، باز هم کمکش کردهای؟ گفت: خیر. گفتم: نتیجهاش همین است! کاری که کردی برای خدا، یادداشت میکنی و نگاهش میکنی؟! این را بگو: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است! اگر خوبیهایتان را فراموش نکردید، دیگر تکرار نمیشود؛ مغرور میشوید و درجا میزنید. گفتم: فراموش کن. آن چیزی که نباید یادمان برود، بدیهایمان هست. لقمان گفت: پسرم! آنهایی که باید یادت برود، خوبیهای خودت در حق دیگران و بدیهای دیگران در حقّ خودت است. حالا اگر یک کسی اشتباهی کرد و آمد عذرخواهی هم کرد، دیگر کینه به دل نکن و به دل نگیر. یک اشتباهی در گذشته، در حق شما کرده، بیادبی کرده، عذرخواهی هم کرده. حالا ما جریان 20 سال قبل، 30 سال قبل، من گاهی اوقات دیدهام بعضی از افراد، جریان 50 سال قبلِ زندگیشان را بیان میکنند و میگویند طرف را حلال نمیکنیم.