و یَجعَل لَکُم نوراً تَمشُونَ بِه. ما یک نورانیتی در زندگیتان قرار میدهیم که هدایتتان میکند. معلمتان میشویم؛ دستتان را میگیریم!
بارها و بارها جوانان میآیند به من میگویند یک استاد اخلاق به ما معرفی کنید. من هم هر که میگوید، میگویم: استاد اخلاق، خدا!
کی بهتر از خدا؟ خدا وعده داده: من استادی میکنم. یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشونَ بِه.
ولی شرط اینکه من استاد بشوم و تو را به شاگردی بپذیرم، اِتَّقُوا الله است. شما این را عمل کن، ببین ما چه میکنیم؟ ما تو را میآوریم سرِ خط. ما نور میگذاریم در زندگیت؛ یا صاحبنَفَس میگذارم در مسیرت که هدایتت کند یا به دل تو میاندازیم آنچه مصلحتِ توست؛ به فکرِ تو میاندازیم آنچه صلاحِ توست. ما تو را راهنمایی میکنیم و ما تو را دستگیری میکنیم. وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشونَ بِه.
در تاریخ برخورد کردهاید، بعضی که سواد نداشتهاند اما حرفهایی میزنند مثل اینکه دنیایی حکمت در اینها نهفته است. آقای شیخ رجبعلی خیاط میرود مشهد خدمت آیتالله العظمی میلانی. آیت الله میلانیِ مرجع بزرگ! فرمود: آقا یک نصیحتمان بکن. یک جمله گفت، اشک از چشمِ آیتالله میلانی گرفت. یک بابای خیاطی را، یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشونَ بِه.
آقای سید هاشم حدّاد آهنگر، میآید تهران، شهید مطهری، در منزل علامهی حسینی تهرانی. علامه حسینی میگوید: یک ساعت و نیم، شهید مطهری رفت در اتاق زیرِ شیروانی، با این سید هاشم حدّاد، مرحوم شهید مطهری فرمود: میخواهم اسرارِ مگو را از این آقا بپرسم؛ یک بابای آهنگرِ کربلایی!
ببینید آقایان! سواد، همین چیزهایی هست که همهی شما دارید؛ بالأخره آقا مهندس و دکتر، حجةالإسلام و حجةالاسلام والمسلمین و فلان و ... اینها سواد است. اینها را نمیشود گفت علم. علم، که خدا میفرماید من معلمم، لازمهاش، امام صادق (ع) فرمود آشنایی با چهار اصل است: خودشناسی، خداشناسی، وظیفهشناسی، گناهشناسی یا دشمنشناسی. این علم است. اگر کسی اینها را یاد گرفت، عالِم است؛ ولو یک کلمه سوادِ خواندن و نوشتن نداشته باشد.
وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشونَ بِه وَ یَغفِر لَکُم. خدا میبخشد. اصلاً یکی از عوامل مغفرت در قرآن، تقواست. ایمان واقعی است. مردم اگر بیایند سرِ خط، خدا، گذشته را میبخشد. امشب بنده بگویم: خدایا! دیگر آمدم، آمدم که آمده باشم. ببینید خدا چه میکند! همین آمدنتان موجب مغفرت میشود.