حاج آقای والد، چون نمایندهی حضرت امام بودند و اجازهی ایشان از امام، مربوط به سال 1339 هجری شمسی بود. یعنی سالها قبل از واقعهی انقلاب و قبل از مرجعیت امام، و شاید یکی از مقدّمترین وکلای امام در استان فارس، حاج آقای والد بودند.
خب با امام ارتباط داشتند. ایشان خودشان شاگرد درس امام بودند. در قم، سال 1335 تا 1339 درس امام را شرکت میکردند و درس آیتالله بروجردی را میرفتند. هم عُلقهی شاگردی و استادی بود و هم نمایندهی ایشان بودند. بعد که امام به نجف تبعید میشوند، مکاتبات فراوانی، اَبَوی با امام داشتند؛ در موضوعات مختلف و سؤالاتی که پیش میآمد که این نامهها به توسط افراد برای اَبَوی رسانده میشد. گاهی اوقات بعضی نامهها هم در ساواک گرفته میشد و بازخوانی میشد.
من یک وقتی مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالعلی قَرَحی که رئیس دفتر امام بود قریب به 15 سال در نجف، و بعد از اینکه امام به ایران آمدند، تا سال 68 که امام در قید حیات بودند، مسئول دفتر امام در قم هم بود. من از خودِ ایشان شنیدم که میگفت: وقتی نامهی پدرِ شما به نجف میآمد، امام خیلی تکریم میکردند و میفرمودند سریع جواب نامهی حاج آقای حدائق را بدهید. خب این ارتباطها بود با حضرت امام. گاهی اوقات مطالبی را امام، در نامه تذکر میدادند که باید به علماء رسانده میشد. من یادم هست که دوران طفولیت ما، حاج آقا پنجشنبهها را از شیراز بیرون میرفتند چون فضا، فضای مناسبی نبود که یک جایی، چند تا روحانی مثلاً در یک خانهای جمع بشوند یا در مسجد جلسه بگیرند و کاملاً روحانیون تحت نظر بودند؛ مخصوصاً حاج آقا هم که خب نمایندهی حضرت امام بودند، اینها به اسمِ گردش و تفریح، منفرداً هر کدام جداگانه علماء از شیراز بیرون میآمدند و به حومه و اطراف شیراز میرفتند مثل کازرون، در بیابانی، باغی، جایی که بالأخره نیروهای امنیتی هم نتوانند رصد کنند، یک سری مسائل مربوط به جامعه و اسلام و انقلاب و امام، من یادم هست که آنجا بیان میشد و گاهی اوقات اطلاعیههایی هم آورده میشد که اطلاعیهها آنجا توزیع میشد یعنی آنقدر فضا خفقان بود که مثلاً این علماء در منزل خودشان نمیتوانستند دعوت کنند از دوستان خودشان که بیایید به منزل و جلسهای داریم. لذا ناگزیراً میبردند خارج از شهر و جاهایی که در دسترس نباشند.