تائب، ملازِم حق است. تائب میگوید از این به بعد من هرچه حق است دنبال همانم. شیراز یک طرف، خدا یک طرف. زیرِ بیرقِ خدا میایستد. به نوح میگویند: إنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِک إنَّهُ عَمَلٌ غیرُ صالح. آقای نوح! پسرت، دیگر پسرِ تو نیست و بُرید از تو. بِبُر از او. حاضری؟
لزومالحق یعنی این. نوح ایستاده پایِ خدا ولو به بهای بریدن از فرزندش. آسیه! شوهرت فرعون است؛ از این شوهر باید بِبُری! آسیه میبُرد از فرعون برای خدا. تا کجا؟ تا جایی که آسیه را میخکش کردند. این بانوی بزرگ را خواباندند روی زمین، چهار میخ پولادی در دو کف دستان آسیه و دو پای آسیه در برابر فرعون کوبیدند. میخ بر تن آسیه فرو رفت و به زمین کوبیده شد، فرعون دیکتاتور آمد و گفت: خانم! دیدی قدرت دست من است؟ کجاست آن خدای موسی که تو را رهایی ببخشد؟ از خدای موسی برگرد و به من ایمان بیاور. آسیه گفت: هرگز. و لزومالحق. آسیه پایِ حق ایستاده. ما یک خار به پایمان میرود جا میزنیم.
تا شب نروی روز به جایی نرسی
تا غم نخوری به غمگساری نرسی
بیجهت نمیشود که آسیه میشود یکی از چهار بانوی بزرگ عالم. ببینید آسیه چگونه هزینه کرده برای خدا و ما چقدر داریم هزینه میکنیم. فرعون گفت: دست از خدا برنمیداری؟ آسیه گفت: خیر. دستور داد تختهسنگ بزرگی را اهرم کنید و بیندازید روی سینهی آسیه و سینهاش را لِه کنید. این بانوی بزرگ دید یک تخته سنگ چند تُنی را دارند اهرم میکنند، دعا کرد قرآن دعای این خانم را نقل نموده: رَبِّ ابنِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِه. خدایا من را دیگر ببر پیش خودت در بهشت، از فرعون و کارهایش خسته شدم. امام صادق (ع) میفرماید قبل از اینکه این تخته سنگ روی سینهی آسیه قرار بگیرد، خدا به ملکالموت امر نمود روح را از کالبد این بانوی بزرگ خارج کنید تا درد شکسته شدن استخوانها او را آزار ندهد.
حاضری برای خدا زیر سنگ له بشوی؟ شدی؟ آسیه میشوی.
حاضری برای خدا جانت را در طَبَق اخلاص بگیری؟ گرفتی؟ حسین بن علی میکنند تو را.
پیغمبر (ص) فرمود: مَن جَدَّ وَجَد، مَن لَجَّ وَلَج: جوینده یابنده است. جدیّت کردی مییابی. تلاش کردی مزدت میدهند. و خدا هم عزیزان زیرِ بار منّت بشر قرار نمیگیرد. کار کردی، بیمزد نخواهد ماند. ذرةالمثقال، کار خیرِ شما را خدا هم در دنیا و هم در عقبی جواب میدهد.