مرحوم آیت الله العظمی سید محسن امین جبل عاملی، آن فقیه بزرگ، صاحب کتاب أعیان‌الشیعه، ایشان در لبنان، اصالتاً اهل جبل‌عامل لبنان بودند. آمریکایی‌ها آمده بودند مدارس آموزشی تأسیس کرده بودند و کار زیربنایی داشتند می‌کردند یعنی بچه‌ها را از همان ابتدایی و قبل از ابتدایی یعنی کودکستان، با فرهنگ غرب آشنا می‌کردند. کاری بود که آمریکایی‌ها داشتند می‌کردند.

 

مرحوم آیت‌الله سید محسن امین، این فقیه بزرگ، به جای اینکه حوزه‌ی علمیه تأسیس کند، آمد مدارس آموزشی تأسیس کرد: پیش دبستانی، دبستانی، دبیرستان.

به مرحوم آیت الله امین می‌گفتند: آقا شما یک آیت الله العظمی هستید، مجتمع آموزشی راه انداخته‌اید؟! این کارِ سازمان فرهنگ است! ایشان فرموده بودند: لا تَنتَشِرُو الهدایَة إلّا مِن حَیثُ تَنتَشِرُ الضَّلالَة: هدایت در جامعه رشد نمی‌کند مگر از همان طریقی که گمراهی و ضلالت دارد رشد می‌کند. یعنی ببینید دشمن چه طور وارد می‌شود. دشمن دارد با اینترنت می‌آید، اینترنت را باید با اینترنت جواب داد. ماهواره را با ماهواره، کتاب را با کتاب، سخنرانی را با سخنرانی، اسلحه را با اسلحه. یعنی باید دشمن مثل خودش با او مقابله کرد.

ایشان فرمود آمریکایی‌ها امروز با این سبک آمدند، ما هم با این سبک باید بیمه کنیم جوان‌هایمان را.

می‌گویند از کارهای این فقیه بزرگ این بود که بچه‌هایی که در این مجتمع تحت نظارت آیت الله امین تربیت می‌شدند، یکی از آموزه‌های جدی، نماز اول وقت بود که ایشان این‌ها را تربیت کرده بود که تحت هیچ شرایطی نماز اول وقتتان تعطیل نشود.

نقل می‌کنند که بخشی از این تحصیل‌کرده‌ها برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا رفتند ولی اساسشان تقویت شده. شالوده شکل گرفته. عیار خودش را اگر پیدا کرد، هر جای دنیا رفت عوض نمی‌شود. آقایان به کرّات من دیده‌ام کسانی که در غرب دارند زندگی می‌کنند اما نماز شبشان تعطیل نشده. چون شالوده محکم است! تربیت شکل گرفته.!

خیلی‌ها هم همین جا هستند که می‌بینید نماز هم بلد نیستند بخوانند.

یکی از شاگردان آیت الله امین می‌رود آمریکا در مقطع دکترا، یکی از امتحانات پایان دوره، مصادف می‌شود با نماز ظهر. مرحوم آیت الله امین به این شاگردان آموخته بود تحت هیچ شرایطی، خدا را خرجِ خلق نکنید. مردم! خدا را بیاورید در محوریت کار قرار بدهید، سر خط قرار بدهید، ببینید خدا چطور کارهایتان را ردیف می‌کند. خدا، به حاشیه رفته که ما هم می‌رویم به حاشیه.

این شاگرد باسواد در مقطع دکترا، امتحان حساس پایان دوره‌ی دکترا، یک امتحانش مصادف شد با اذان ظهر. کجا؟ آمریکا. نگاه می‌کند می‌بیند وقت جلسه با وقت نماز ظهر یکی شده. به همکلاسی‌های خودش که این‌ها مسیحی بودند، یهودی بودند، ملیّت‌های دیگر بودند، می‌گوید: من سرِ جلسه‌ی امتحان نمی‌آیم، وقتِ عبادت و نیایش من است، وقت نماز است، من نمازم را خرج هیچ کار دیگری نمی‌کنم.

آقایان! این‌طوری پایِ خدا ایستادید و خدا پای شما نایستاد؟ این‌طوری بندگی کردید و خدا، خدایی نکرد؟

شاگردها به جلسه رفتند و حضور غیاب شدند. این جوان هم از شاگردان خوب در کلاس بوده. استاد مربوطه می‌گوید: فلانی کجاست؟ شاگردهای دیگر می‌گویند: او مسلمان است، الآن وقت جلسه مصادف شده با وقت عبادت و بندگی خدایش، رفته گوشه‌ی حیاط دانشگاه و به عبادت ایستاده. از شاگردان درس‌خوان و ممتاز کلاس بود. ولی چون وقت نماز بود، مشغول عبادت شد. خب امتحان گرفته می‌شود و نام این هم در لیست غائبین رد می‌شود. خدا به دلِ این استاد مسیحی می‌اندازد. این استاد می‌آید با مسئولین دانشگاه و هیئت علمی دانشگاه طرح می‌کند و می‌گوید: من یک دانشجوی مسلمان دارم ولی این دانشجو، شایسته‌ی تقدیر است. این در دانشگاه حاضر بود، چون وقتِ جلسه‌ی امتحان مصادف شد با وقت عبادت و بندگیِ او، خدا را بر خودش ترجیح داد. لذا این دانشجو شایسته است جداگانه یک امتحان ویژه از او گرفته شود.

می‌گویند در آن دانشگاه اصلاً چنین کاری سابقه نداشت. از آن دانشجو، یک امتحان خاص گرفتند.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.

این شناخت است. ما جوان‌هایمان را این‌گونه تربیت کنیم. عزیزم! خدا از بابایت بالاتر است، خدا از مادرت مهم‌تر است.

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه