مرحوم علامه مجلسی نقل میکند زمان موسیالهادی، شخصی بود که خیلی با خلیفه مقرب بود. همسایهای داشت که او هم با خلیفه مقرّب بود اما نمیتوانست ببیند که اینقدر خلیفه به این همسایه محبت دارد.
بعضی حسودند؛ روایت داریم: اَلحَسودُ لا یَسُود: آدم حسود، آسایش ندارد. بیشترین ضربه را هم خودِ حسود میبیند.
یک روز، همین همسایه را به منزل خودش دعوت کرد و غذایی درست کرده بود که سیرِ فراوانی در آن ریخته بود. همسایهی بیچاره هم خورد و خبر نداشت که ماجرا از چه قرار است. بعد هم به همسایهی بیچاره گفت مثلاً: شما که بعدازظهر میخواهی نزد حاکم بروی، من در غذایی که شما میل کردید، سیر ریخته بودم و حواست باشد در موقع صحبت کردن با خلیفه، جلوی دهانت را بگیری که بوی دهانت به مشام خلیفه نخورد و بوی بد دهانت، خلیفه را ناراحت نکند.
همسایهی بیچاره، خیلی هم از این تذکر تشکر کرد و رفت.
این شخص حسود هم، سریع به دربار خلیفه رفت و به خلیفه گفت: این همسایهی ما که شما خیلی به او محبت دارید و احترامش میکنید، میدانید پشت سر شما چه میگوید؟
خلیفه گفت: چه میگوید؟
گفت: میگوید من هر وقت پیش خلیفه میروم، جلوی دهانم را میگیرم، چون دهان خلیفه، بوی گند میدهد، بوی عفونت میدهد. این دفعه که آمد، به او بگویید نزدیک بیاید. اگر ندیدید که جلوی دهانش را بگیرد!
بعضیها واقعاً شیطان را درس میدهند.
این همسایهی بیچارهی غافل از همه جا، عصر آمد پیش خلیفه و کار داشت.
خلیفه دید این شخص، دورتر نشسته است، به او گفت: نزدیکتر بیا.
نزدیک خلیفه آمد و نشست و دستش را جلوی دهانش گرفت و صحبت کرد.
خلیفه دیگر تقریباً گمانش قوی شد که حرفهایی که آن مرد گفته بود، واقعیت دارد. (اینها سوءظن هست، قرآن میفرماید: إنَّ بَعضَ سوءالظنّ إثم، گناه است). کاغذی برداشت و برای مأمور مخصوصش نوشت: «این نامهای که به دستت میرسد، هر کسی این نامه را آورد، سر از بدنش جدا کن و همراه جواب نامه، سرِ بریدهی او را برای من بفرست».
نوشت و مُهر کرد و گذاشت داخل یک پاکت و سرِ پاکت را پلمپ کرد و به این همسایهی بیچاره داد و گفت این را ببر و بده به فلان شخص. این بیچارهی از همه جا بیخبر هم از کاخ به همراه نامه بیرون آمد. آن شخص حسود هم، بیرون از کاخ خلیفه، منتظر بود و وقتی دید این شخص بیرون آمده، به سراغش رفت و گفت: پیشِ خلیفه رفتی؟ همسایه گفت: بله. آن شخص حسود گفت: با خلیفه هم صحبت کردی؟ همسایه گفت: بله. آن شخص گفت: جلوی دهانت را هم گرفتی؟ همسایه گفت: خدا پدرت را بیامرزد که گفتی سیر درون غذا بوده، من جلوی دهانم را هم گرفتم. آن شخص گفت: خلیفه چیزی به تو نگفت؟ همسایه گفت: خلیفه یک مأموریتی به من داده و نامهای نوشته که ببرم و به کسی بدهم.
این شخص هم که آدم حسودی بود، گفت: نامه را به من بده تا ببرم (تا بلکه خودش را نزد خلیفه عزیزتر کند).
همسایه گفت: خلیفه این نامه را به من داده.
آن شخص گفت: من نامه را میبرم، جوابش را میگیرم و میآورم به تو میدهم و تو جواب را به نزد خلیفه ببر (میخواست باز هم خرابش کند). از این اصرار و از آن دیگری انکار.
بالأخره نامه را از همسایه گرفت و پیش مأمور مخصوص خلیفه برد. مأمور خلیفه، نامه را خواند و گفت: خودت را آماده کن برای کشته شدن. خلیفه در این نامه نوشته، هر کس این نامه را آورد، سر از بدنش جدا کن.
آن شخص حسود گفت: این نامه برای شخص دیگری هست و من نامه را گرفتم که جواب را برایش ببرم.
مأمور گفت: خلیفه در نامه، اسم کسی را ننوشته، و گفته «حامل نامه».
آن شخص گفت: من را زندانی کن و برو از خودِ خلیفه سؤال کن و ببین نامه را به چه کسی داده؟
مأمور گفت: اگر من در امر خلیفه تعلل کنم، مرا اعدام میکند. اگر تو را زندانی کنم و دنبال حرف تو بروم، خودِ من را توقیف میکند. من باید سرت را از بدنت جدا کنم.
سر از بدن این شخصِ حسود جدا شد. سرِ بریده همراه با جواب نامه برای خلیفه فرستاده شد. خلیفه دید، سرِ دیگری همراه جواب آمده است! تعجب کرد. دنبال آن شخص همسایه فرستاد. شخص محسود (که مورد حسادت واقع شده بود) وارد شد. دید سرِ بریدهی آن شخص حسود جلوی خلیفه است.
خلیفه گفت: میدانی در نامه، چه نوشته بودم؟
همسایه گفت: نه.
خلیفه گفت: حکم قتل تو را نوشته بودم. آیا تو خبر داشتی؟
همسایه محسود گفت: نه.
خلیفه گفت: ارتباط تو با این شخص چگونه بود؟
همسایه محسود گفت: ارتباطی نداشتیم. فقط یک روز این مرد مرا دعوت کرد و گفت درون غذا سیر ریختهام، اگر پیش خلیفه رفتی، جلوی دهانت را بگیر که بوی سیر، خلیفه را اذیت نکند.
خلیفه گفت: این نانجیب آمد به من گفت که این همسایهی من میآید پشت سر شما مینشیند و میگوید خلیفه دهانش بوی گند میدهد. این به سزای عملش رسید.
وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ. (سوره آلعمران، آیه 54)
و بعضیها هم متأسفانه مبتلا به سوءظن میشوند، عقدهی حقارت دارند و اینها را دچار سوءظن میکند. حسد، کینهورزی و تکبر و غرور، اینها اسباب سوءظن هستند.