در یکی از این دبیرستانهای شمال شهر شیراز، جلسهی انجمن اولیاء بود. پدر و مادرها بودند. دبیرستان شلوغی بود و جمعیت زیادی بودند. جلسه که تمام شد، من از مجلس بیرون آمدم و در حال خارج شدن از مدرسه بودم که دیدم یک خانمی، من را مدام صدا میزند: حاج آقا، حاج آقا، حاج آقا.
برگشتم نگاه کردم، خیلی واقعاً متأثر شدم، مادرِ یک دخترِ دبیرستانی، با وضعی آمده بود که انسان، خجالت میکشید. یک نواری روی سرش بود، با هفت قلم آرایش، وضع بسیار نامناسب و من دیگر توصیف نمیکنم.
خدایی را بخواهید بدانید، وقتی دیدم این خانم دارد پشت سر من میآید و من را صدا میکند، یک مقدار وحشت هم کردم.
گفتم: خانم بفرمایید. گفت: من با شما کار دارم. گفتم: من کار دارم و وقت ندارم. گاهی اوقات انسان باید احتیاط کند. در جیب هر بنیبشری یک تلفن موبایل هست و سریع عکس میگیرند و ده دقیقه بعد در شبکههای اجتماعی پخش میکنند. آدم عاقل باید احتیاط کند.
گفت: من فقط یک جمله میگویم و خیلی وقت شما را نمیگیرم. ما خیلی از صحبتهای شما استفاده کردیم. گفتم: خیلی ممنون.
گفت: حاج آقا شما در جامعه هستید؟
گفتم: بله.
گفت: از وضع جامعه هم خبر دارید؟
گفتم: بیخبر هم نیستیم.
گفت: این خیابان ملاصدرا و عفیفآباد و (چند جا را نام برد) پاساژ ستاره را هم دیدهاید؟
گفتم: خیابانها را دیدهام ولی پاساژ ستاره را نرفتهام و ندیدهام. (آن موقع هم نرفته بودم ولی بعد از آن رفتیم و برای سخنرانی هم رفتیم. از ما دعوت میکنند در پاساژ ستاره برای سخنرانی میرویم).
گفت: حاج آقا وضع خانمها را در خیابانها دیدهاید؟
گفتم: یک چیزهایی دیدهایم.
عین عبارتی که به کار برد را میگویم که قیامت مشغولالذمهاش نشویم. گفت: خدا نگذرد از سرِ این دخترهای هرزه.
گفتم: دخترهای هرزه دارند چه کار میکنند؟
گفت: دارند شوهرهایمان را از دستمان میگیرند.
گفتم: من چه کار کنم؟
گفت: نظام جمهوری اسلامی باید اینگونه باشد؟! ما شهید دادیم، مملکتی که اینقدر برایش هزینه شده، باید وضع خیابانهایمان اینگونه باشد؟ (و خلاصه منبر رفت)
گفتم: خانم ببین! من در هر چیزی که کم بیاورم در صحبت کردن، از تو کم نمیآورم و برای من منبر نرو. از وضع جامعه ناراحتی؟
گفت: بله.
گفتم: چه کار کنیم؟
گفت: جلوی اینها را بگیرید. نیروهای سپاه، نیروهای ارشادی، جلوی اینها را بگیرند. این چه وضعی است در جامعهی ما؟
گفتم: خواهر محترمه، شما خودت را در آینه نگاه کردهای؟
گفت: بله.
گفتم: خوب خودت را دیدهای؟
گفت: مگر من چه مشکلی دارم؟ (گاهی اوقات بعضیها خواب سنگین هستند و باورشان هم نمیشود که خواب هستند)
گفتم: دیگر میخواستی چه مشکلی داشته باشی؟ شما فکر میکنی این قیافهی شما به امنیت جامعه کمک میکند یا به تزلزل جامعه؟
گفت: حاج آقا من مادر دختر دبیرستانیام! من حدود 40 سال دارم. من ایرادم به این دخترهای 18 و 19 ساله هست. جلوی اینها را میگویم بگیرید! از ما که گذشته!
گفتم: خانم! مشکل همین جاست. این را که دارم میگویم، با اعتقاد میگویم. تو خبر نداری، این قیافهی امروزِ تو و این وضع پوشش و آراستگی که برای خودت درست کردهای، چه قدر زندگیهای مردم را به هم زده که حالا دستِ بالادستی دارد زندگی تو را به هم میزند.
آقایان! دنیا مثل آینه است. امام صادق (ع) فرمود: كما تَدينُ تُدانُ؛ هر جور عمل کردی، همانگونه نسبت به تو عمل میکنند.
زندگی مردم را به هم زدی، زندگیات را به هم میزنند.
زندگی مردم را قوام بخشیدی، زندگیات را قوام میبخشند.
زیرِ بغلِ جوان مردم را میگیری، زیرِ بغل جوان خودت را گرفتهای.
حرمتداری از ناموس مردم کردی، از ناموس خودت حرمتداری کردهای.
«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (سوره اسراء، آیه 7- ترجمه: اگر نیکی و احسان کردید به خود کردهاید و اگر بدی و ستم کردید باز به خود کردهاید).
گفتم: خانم، خودت با این قیافهای که برای خودت درست کردی، زندگی خیلیها را بر هم زدهای. حال یک کسی هم پیدا شده و زندگی تو را دارد بر هم میزند. دنیا سرای دَکّاً دکّا است.