جوانی به من گفت: "حاج آقا، سال ها قبل جوان بودم، نادان بودم. نیمه شبی در خیابان در حال رانندگی بودم. یک دفعه پیرمردی وسط خیابان ظاهر شد. ماشین من هم سرعت داشت و نتوانستم فرمان را کنترل کنم، با این پیرمرد تصادف کردم و این بنده خدا پرتاب شد به آن طرف خیابان. یک لحظه هم تأمل کردم که ببینم چه شده، دیدم تکان نمیخورد، وحشت کردم و فرار کردم.
اضطرابی در جانم افتاده بود. فردای آن روز، به حدودِ همان محل رفتم و پرس و جو کردم که: شنیدهام دیشب در اینجا پیرمردی تصادف کرده، چه بر سرش آمده؟
گفتند: بله، دیشب یک نفر از خدا بیخبر، به یک پیرمرد زده، ولی خوشبختانه پیرمرد بیچاره، زنده مانده و نمرده است.
خوشحال شدم که قتل به گردنم نیفتاد.
این جریان گذشت.
سربازی رفتم، بعد از سربازی آمدم. دانشگاه رفتم، مدرک گرفتم، شاغل شدم.
در جایی، سخنرانی گوش کردم در مورد حقالناس. آتشی به جانم افتاد. مدتها به دنبال پیرمرد گشتم تا بالأخره او را پیدا کردم و به سراغش رفتم. جریان را به او گفتم که سالها قبل شما یک تصادفی کردید و کسی به شما زده بود.
گفت: خدا لعنتش کند، زد و فرار کرد.
گفتم: آن آدم منم، آمدهام حلالیت بطلبم".
برادران! اینجا (در این دنیا) با یک معذرتخواهی و عذرخواهی کردن و چهار تا حرف تند شنیدن، از شما میگذرند اما قیامت، اگر حقالناس گردنتان باشد، حتی پدر از اولاد خودش نمیگذرد؛ زن از شوهر خودش نمیگذرد.
قرآن میفرماید: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ»[1]. ببینید اصلاح کارها را باید چگونه انجام داد؟ اگر مدیون خانمت باشی، قیامت دست از سرت برنمیدارد. خانم، مدیون شوهرت باشی، قیامت شوهرت تو را رها نمیکند!
برادر، از برادر نمیگذرد؛
همین جا صلح کن با ما چه لازم |
که در محشر ز ما شرمنده باشی |
"گفتم: من پشیمانم و آمدهام حلالیت بطلبم و هر کاری هم که بگویید میکنم.
گفت: اگر نیامده بودی، قیامت تو را متوقف میکردم اما حالا که آمدی، مرا ناقص کردهای، در پایم پلاتین گذاشتهاند و معیوب شدهام ضمن اینکه هزینهی سنگینی هم متحمل شدهام برای این سالهای مداوا و باید اینها را بپردازی تا حلالت کنم.
آن پیرمرد قبول کرد که با هم پیش شما بیاییم که هر چه شما گفتید و قضاوت کردید، آن را قبول کنیم".
من به آن جوان گفتم: اگر کسی به شما زده بود و ناقصت کرده بود، چه کار میکردی؟
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: برای دیگران آن را بپسندید که برای خودتان میپسندید و دوست دارید.
گفتم: به پیرمرد از قول من این جمله را بگو که فلانی گفت: خدا به حضرت موسی گفت: موسی! همان گونه که از منِ خدا انتظار داری ببخشم، ببخش تا ببخشم.
امام صادق (ع) میفرماید: یکی از اصول توبه و مغفرت این است که بگویی: خدایا! امشب من گذشتم از هر کسی که حق بر گردنش دارم. خدایا! شما هم قادری که کسانی که بر من حق دارند، اسباب مغفرت من را فراهم کنی.
اگر سخت بگیری، به تو سخت میگیرند.
گفتم: به آن پیرمرد بگو این پیام خداست. اگر حقّت را میخواهی بگیری، به من فرصت بده تا کار کنم و بپردازم اما در این اثنای پرداختن حق شما، اگر مُردَم، مرا حلال کنید.
و آن پیرمرد هم قبول کرد.
[1] سوره عبس، آیات 34 و 35