امام باقر (ع) می‌فرماید: جوانی از انصار، از منزل بیرون آمد. خانم دختر جوانی از جهت مخالفش در حال آمدن بود. روسری را دور گردنش گره زده بود. این جوان، چشمش به این خانم افتاد. زُل زد به این خانم و همین طور نگاه کرد تا این خانم از این جوان رد شد و گذشت.

 

این جوان برمی‌گشت عقب سر و دختر را نگاه می‌کرد و می‌رفت. یک تکه استخوانی، لای دیوار بود. احتمالاً شخصی از روی زمین آن را برداشته بود و برای اینکه مزاحم رفت و آمد نباشد، آن را بین دیوار کرده بود. تیزیِ استخوان از دیوار بیرون بود. این جوان، همین‌طور که صورتش عقب بود و به آن خانم نگاه می‌کرد و به جلو حرکت می‌کرد، صورتش به تیزیِ استخوان کشیده شد و چاک خورد. خون روی لباس و صورتش جاری شد. یکدفعه این جوان به خودش آمد. (ایمان‌ها هم خوب بوده، همین که مردم درد احساس می‌کردند، دنبال درمان می‌رفتند).

این جوان، همین که صورتش چاک خورد، با همین صورت، به خدمت پیغمبر (ص) رفت. صورتِ غرق خون، لباس خون‌آلود، خودش را بر پیغمبر (ص) عرضه کرد.

عرض کرد: یا رسول‌الله! من بیمارم و آمده‌ام خدمت شما. بیمار روح هستم و داستانش را خدمت رسول خدا (ص) نقل کرد. همین که داستان را گفت، این آیه نازل شد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ  ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ»[1]. رسول ما! به مردان مؤمن بگو وقتی که با حرام روبه‌رو می‌شوید، چشم‌ها را فروبیفکنید.

 

[1] سوره نور، آیه 30

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه