ظاهراً آقای ابوایوب انصاری بود. باغی داشت که مقابل مسجد پیغمبر (ص) بود. این باغ، پرثمرترین و بزرگترین باغ نخل در مدینه محسوب میشد که نظیر نداشت. آیه نازل شد: لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (سوره آلعمران، آیه 92 – ترجمه: شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر از آنچه دوست میدارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید).
ابوایوب انصاری خدمت رسول الله (ص) آمد و عرض کرد: یا رسولالله! میخواهم به این آیه عمل کنم. من این باغ را خیلی دوست میدارم و خداوند میفرماید از آنچه دوست دارید انفاق کنید. من میخواهم تمام باغ را به فقراء بدهم.
بعضی از ما، از یک جزء مال کوچک خود نمیگذریم و در قیامت هم انتظار داریم با این اصحاب همنشین شویم! این خلاف عدالت است.
این آقا، بهترین باغ خود را میخواهد ببخشد. رسولالله (ص) فرمودند: آفرین بر تو. آیا در فامیل خودت فقیری داری؟ گفت: بله، بعضی از اقوام ما فقیر هستند. حضرت فرمودند: ابتدا این باغ را به فامیل و بستگان و ارحام خودت ببخش. اولویت با بستگان خودت است. این آقا، باغ را بین تمام نیازمندان فامیل تقسیم کرد و ذخیرهی آخرت خودش قرار داد.
گذشتن از یک سرمایهی کلان، غیر از ایمان، چیزِ دیگری نیست.