مرحوم حاج شیخ عباس قمی مینویسد:
عارفی را دیدند که 20 سال ذکر «استغفرالله ربی وَ أتوب الیه» میگوید. از او علت گفتن مداومِ این ذکر را جویا شدند.
این عارف گفته بود: من یک الحمدللهِ بیجا گفتم، بیست سال است که دارم استغفار میکنم.
گفتند: چه الحمدللهی؟
گفت: بیش از بیست سال قبل، مغازهای در بازار داشتم. یک روز خبر آوردند که بازار آتش گرفته و مغازهها طعمهی حریق شدهاند. من هم خودم را باختم و مضطرب شدم، چون دارایی ما هم در آن بازار بود. شخصی به نزد من آمد و گفت: مغازهی شما آتش نگرفته است! من خوشحال شدم و گفتم: الحمدالله.
به خود آمدم و گفتم: مغازهی مسلمانها بسوزد خبری نیست و اشکالی ندارد اما حال که مغازهی من نسوخته، باید الحمدلله بگویم؟ خوشحالی که مغازهی خودت نسوخته و برای مغازهی دیگران اهمیتی قائل نیستی. دیدم این الحمدالله گفتن، استغفار دارد.
لذا روایت داریم که زمانی که به عیادت مریض میروید، مواظب باشید که گفتن الحمدلله، مانند نیشتر به جان مریض نباشد. مثلاً به شما میگویند فلانی سرطان گرفته است، میگویید: الحمدلله. لذا ممکن است آن شخص بیمار فکر کند که این حمد خدا توسط شما، برای سرطان اوست و به همین علت خیلی دلسوخته میشود.
حمدِ خدا هم نباید موجب دلشکستگی دیگران شود. مثلاً میگویند: فلانی ورشکست شده. ما میگوییم: الحمدالله که ما ورشکست نشدهایم. بازتاب و انعکاس این حمد خدا، در ذهن مردم، چیزِ دیگری است و فکر میکنند ما داریم به ورشکستگی او، حمد میگوییم.
لذا آن عارف گفت: من بخاطر گفتن آن الحمدلله، بیست سال است که دارم استغفار میگویم.