در آن ساعات آخر عمر حضرت، سمی که به حضرت خورانده بودند امام بدنش دچار ارتعاش شده بود.
بدن امام عسکری علیهالسلام میلرزید.
حضرت، غلامی بنام عقید داشتند. عقید میگوید: شربتی بنام مصطکی برای امام عسکری علیهالسلام آوردند. بهعنوان دارو آوردند.
عقید میگوید: دست حضرت میلرزید و حضرت درست نمیتوانستند ظرف را کنترل کنند.
به عقید فرمودند: برو داخل اتاق و فرزندم را صدا بزن تا بیاید.
خیلیها امام زمان عجل الله فرجه را از بدو تولد ندیده بودند. حتی جعفر عموی ایشان، حضرت را ندیده بود؛ که حضرت آمدند برای نماز بر بدن امام عسکری علیهالسلام در زدند و فرمودند: «یا عَمّ تَأخَّر فَإنّی أولی بَالصّلوة عَلَی أبی»؛ عمو کنار برو من بر نماز بر پدرم اولای بر تو هستم.
حتی نزدیکان بیت ولایت نیز امام زمان عجل الله فرجه را ندیده بودند.
غالب دوران امامت امام عسکری علیهالسلام نیز امام در زندان و محاصره بود.
جاسوسهایی در این زندانها میگذاشتند. میگویند خلیفه عباسی یکی از زندانبانها را گفت که چه کردید؟
گفت: هرکسی را که در زندان ایشان میگذاریم انسانهای زاهد و عباد و اهل عبادت و نافله شب میشوند. ما نمیدانیم که این آقا با این افراد چه میکند که اینگونه میشوند؟
شاید دوران امام عسکری یکی از سختترین دورانهای ائمه علیهمالسلام بود. چون روایاتی که از رسول خدا صلیالله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام مجتبی علیهالسلام رسیده بود بشارت آمدن امام زمان عجل الله فرجه را از امام عسکری علیهالسلام داده بودند؛ لذا شب ولادت امام زمان عجل الله فرجه حتی عمه امام عسکری علیهماالسلام نیز خبر نداشت؛ که امام فرمودند: به عمه ما بگویید امشب در منزل ما باشند. حکیمه خاتون علت را پرسیدند و امام فرمودند: امشب آن وعده و بشارت الهی تحقق پیدا میکند و مصلح عدالتگستری که دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد متولد میشود.
حکیمه خاتون تعجب کرد و پرسید: از کدام همسرتان؟ فرمودند: از نرجس خاتون. گفت: من آثار بارداری در نرجس خاتون نمیبینم. حتی خانمهایی که در بیت ولایت بودند اطلاع نداشتند. لذا تولد حضرت مخفیانه بود و رشد و نمو حضرت نیز تا قبل از شهادت پدر مخفی بود و حتی عقید که خادم حضرت بود خبر نداشت.
عقید میگوید: رفتم دیدم آقازاده چهارپنجساله ای در سجده است و انگشت سبابه را بهطرف قبله بلند کرده است و دارد دعا میکند. ایستادم تا سر از سجده بلند کند. چهره، گندم گون و موها مجعد بود. سلام کردم و عرض کردم: آقا امام عسکری علیهالسلام شما را خواستهاند. این آقازاده کنار بستر پدر آمد. آقا فرمودند: «یا سید اهل بیته اسقنی شربتا من الماء» ای آقای اهلالبیت علیهمالسلام! ظرف آبی به من بیاشام. «فانی ذاهب الی ربی» دارم به سمت خدا میروم. عقید میگوید: دیدم این آقازاده ظرف شربت مصطکی را نزدیک لبهای پدر آوردند. دندانهای امام عسکری علیهالسلام به این ظرف میخورد. پدر از ید باکفایت ولیعصر عجل الله فرجه شربت را نوشید.
وقت اذان شد. آقا فرمودند: مرا وضو بده. یک پارچهای را پهن کردند و پدر را وضو دادند. حال امام عسکری علیهالسلام اینقدر سخت بود که توان وضو گرفتن نداشتند.
عرض کنیم آقا امام زمان عجل الله فرجک! کنار پیکر پدر بزرگوارت حاضر شدی و پدر را با دست خود سیراب کردی و شربت را به پدر نوشاندی.
به قول آیتالله ارباب:
قدم در کربلا بگذار و بستان / سر پرخون ز دست نیزهداران
اگر آقا امام عسکری علیهالسلام مظلومانه به شهادت رسید ولی به پیکرش اسائه ادب نشد. آقا را با احترام غسل دادند و کفن پوشاندند. شیعیان تجلیل کردند. کنار بدن پدر بزرگوارش دفن شد و وجودش را به خاک سپردند اما سلام بر آن شهیدی که حتی برای طفل شیرخواری آب تقاضا کرد.
تو ای دست خدا با شست قدرت / بکش تیر از گلوی شیرخواران
همه بگوییم یا حسین!