حضرت آیتالله محمدرضا حدائق نقل میکردند یک روزی من از مدرسه منصوریه آمدم بیرون در خروجی مدرسه یکی از ثروتمندان آن زمان شیراز آمد چند تا مسأله پرسید.
من داشتم جواب مسائلش را میدادم فقیری آمد رو کرد به آن فرد ثروتمند گفت: آقای حاجی یک کمکی به من بکنید.
آن آقای ثروتمند در کمال بیادبی رو کرد به فقیر و گفت برو که بیشتر از این لیاقت نداری اگر آدم لایقی بودی خدا به تو میداد.
آیتالله حدائق فرمودند منتظر بودم تا آن ثروتمند چوب این کارش را بخورد.
ده دوازده روز بیشتر نگذشت در شیراز خبر پیچید که این آقای ثروتمند ورشکست شد...