صلیالله علیک یا سیدنا و مولانا یا سید الساجدین و زین العابدین
راوی میگوید از آقا سؤال شد: در این دوران سخت از عاشورا تا کوفه و شام و مدینه، کجا به شما سخت گذشت؟
آقا از شام یادکردند. فرمودند: «الشام، الشام، الشام»
بااینکه امام، خودشان کربلا را دیده بودند و از راویان واقعه کربلا بودند.
خودم دیدم که صحرا لالهگون بود
زمین از خون یاران، غرق خون بود
خودم دیدم حسینم تشنه جان داد
چه جانی بر لب آب روان داد
آقا فرمودند: شام بر ما خیلی سخت گذشت.
سهل صاعدی میگوید: دیدم زینالعابدین علیه السلام بر فراز مرکب و غل جامعه به گردن حضرت است.
رفتم جلو سلام کردم: یا بن رسولالله! ایکاش مرده بودم و شما را در این وضع نمیدیدم.
ابی مخنف میگوید: بیش از هزار زن رقاصه دور کجاوه زینالعابدین و زینب و اسرا علیهم السلام بودند و میکوبیدند و میرقصیدند. شام غرق در شادی بود.
سرهای بریده بر فراز نیزهها پیش روی اسرا بود.
گفتم: آقا! شما امری داشته باشید من در خدمتتان هستم.
آقا فرمودند: سهل صاعدی! آیا پول همراه داری؟
عرض کردم: یا بن رسولالله! آری، پول همراه دارم.
فرمودند: برو یک مقداری پول به این نیزهدارها بده و بگو این سرها از بین کجاوهها بیرون ببرند.
دو مطلب امام فرمود. مطلب اول این بود که این سرها از بین کجاوهها بیرون برود. این زن و بچههای داغدیده طاقت دیدن سربریده را ندارند.
اما مطلب دوم امام فرمود: این سرها را ببرند بیرون، از بین اسرا، تا این شامیها به سرها نگاه کنند و اینقدر به حرم رسولالله صلی الله علیه و آله نظر نیفکنند.