روضه خبر شهادت حضرت مسلم و داستان یتیم نوازی امام حسین (ع)
این جنایتها را کردند و چند سال ماندند؟ امام حسین فرمودند شما صبر کنید ما هم صبر میکنیم. با مسلم بن عقیل چه کردند؟ حالا مسلم را شهید میکنید از بالای دارالاماره پیکر مطهرش را داخل کوچه بیندازید. رسول خدا میفرمودند من به خاطر دو چیز تو را دوست میدارم یکی به خاطر پدرت ابوطالب و یکی هم به خاطر فرزندی است که در آینده گیرت میآید بنام مسلم. او سفیر کبیر حسین میشود. مسلم داماد امامعلی بود. خبر شهادت مسلم در منزلگاه زباله به امام حسین رسید. نامهای به دست حضرت رسید و خبر شهادت مسلم به ایشان رسید و فرمودند همه را جمع کنید. فرمودند: خبر سخت و تلخی به من رسید مسلم و هانی و عبدالله بن یقطر را شهید کردند. مردم ختم راه به شهادت است و هر که میخواهد بماند و هر که میخواهد برود برود. ریزش یاران امام حسین در منزلگاه زباله بود. از اینجا به بعد هرکسی با امام حسین آمد شهید شد. شب عاشورا نداشتیم یک نفر از امام حسین جدا شود. شب عاشورا به امام حسین پیوستند که از ایشان نگسستند. در منزلگاه زباله هرکسی دنبال مال و مقام آمده بودند برگشتند. وقتی جمعیت متفرق شدند آقا فرمودند دختر مسلم را بگویید بیاید. مسلم دختری بنام حمیده داشت. دختر آمد .حضرت او را روی زانوی خود نشاند. امام حسین دایی او هستند. شروع به نوازش و دستبرسر و روی این دختر کشیدن کردند. این دختر دختر زیرکی است. یکدفعه احساس کرد چه اتفاقی افتاده ؟ گفت یا اباعبدالله گوییا پدرم را شهید کردند. نوازش یتیم گونه با من میکنید. آقا امام حسین گریستند و فرمودند: اگر بابای تو را شهید کردند من بجای پدر تو هستم. فرزندان من خواهران و برادران تو هستند. تو تنها نیستی.
تاریخ مینویسد سکینه دختر امام حسین این صحنه را نگاه کرد. گذشت و به کربلا آمدند. روز عاشورا رسید و یک یک اصحاب به شهادت رسیدند. نوبت به سیدالشهداء رسید. در وداع آخر، آقا آمد با اهل حرم خداحافظی کرد و برای جبهه جنگ راهی شد. یکوقت سکینه آمد مقابل حضرت. صدا زد بابا از اسب بیا پایین. تا پایین نیایید مطلب را نمیگوید. آقا از اسب پایین آمدند و فرمودند: عزیزم دخترم چه میگویی؟ گفت : پدر جان یادتان میآید در منزلگاه زباله وقتی خبر شهادت مسلم را به شما دادند شما دختر مسلم را خواستید روی زانوهای خودتان نشاندید و نوازش کردید. ما که میدانیم بعد از شما کسی به ما محبت نمیکند و دست نوازش بر سر ما نمیکشد. دلم میخواهد قبل از شهادتتان برای آخرین مرتبه دستان یتیمنواز را بر سر و روی من بکشید. چه گذشت بر سیدالشهدا؟
این اشعار منسوب به حضرت است:
لا تحرقی قلبی بدمئک حسرتا / ما دام منی الروح فی جثمانی
یعنی عزیزم سکینه، تا حسین زنده است جلوی حسین گریه مکن. با گریههایت قلب بابا را آتش مزن. برای سیدالشهداء دیدن اشک چشمان این نازدانه سخت است.
عزیزم
سيطول بعدى يا سكينه فاعلمى / منك البكاء اذ الحمام دهان
یعنی بابا گریهها را بعد از شهادت پدرت حسین بگذار. بعد از شهادت بابا شما خیلی گریه خواهی کرد. گوییا امام میخواهد بگوید عزیزم ساعتی دیگر آتش به خیمههای شما میاندازند. ساعتی دیگر با تازیانه . همه بگوییم یا حسین