استاد حدائق روز پنج شنبه 8 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.

دانلود

 

السلام عليکم جميعاً و رحمت­الله و برکاته

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابی­القاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيه­الله المنتظر حجت­ ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکريم: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

تقديم به ساحت مقدس و مبارک پيامبر عظيم­الشأن اسلام صلواتی ختم نماييد.

شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلی­الله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشد الشعبی و در گذشتگان از جمع حاضر در اين مکان مقدس، تقديم به محضر مبارک سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.

يکی از درس­ها و سوغات­های سفر زيارتی اولياء الهی درس تکميل و تتميم اخلاق است، کسانی به زيارت اين اولياء مشرف می­شوند، دست مايه اين­ها از اين سفر بايد فضائل اخلاقی باشد من نکاتی را ذيل آيه صد و پنجاه و نه از سوره آل­عمران اشاره کنم، قسمتی از اين آيه را در اين فرصت امروز انشاءالله به شرط حيات، قسمت­هاي ديگر اين آيه که نکات بسيار مهمی است که خداوند به رسول­الله تذکر می­دهد اين را انشاءالله در فرصت­های بعد طليعه آيه اولاً اين بعد از اتمام جنگ احد نازل شد، مرحوم علامه طباطبايي می­فرمايد جنگ احد مستحضر هستيد با شکست مسلمان­ها رو به رو شدند، و شهدای زيادی را دادند، در رأس اين شهداء حضرت حمزه سيدالشهداء بود نظر رسول­الله هم از آغاز اين نبود که بيايند در جبهه جنگ بيرن شهر با دشمن رو به رو بشود، پيامبر نظرشان اين بود مسلمان­ها در مدينه بمانند از داخل شهر با دشمن بجنگند، قاطبه مسلمان­ها اتفاق کردند بر اين­که ما می­رويم به مصاف دشمن خارج از شهر، شيرين پيروزی بدر يک مقدار اين­ها را سرگرم کرد، و حرف رسول­الله را اين­جا توجهی نکردند، پيامبر ابتداءً فرمودند بمانيد در شهر، اين­ها گفتند يا رسول­الله در بدر ما تجربه جنگی نداشتيم، تجهيزات نداشتيم، عده و عده­ای نبود دشمن شکست داده شد الآن ما تجربه داريم، نفرات داريم تجهيزات داريم، دشمن را شکست می­دهيم و اين يک تلنگری است حاج­آقا خوبی­ها مغرورت نکند، يک وقت نگويي منم که فلان کار را کردم، ازت می­آيد؟ «وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه»[2] اين­ها را پای حساب زرنگی خودمان، توانمندی خودمان، نگذاريم، همه چيز از الطاف اوست، خب اين­ها آمدند در جبهه جنگ و جنگ هم با شکست رو به رو شد، دو جا نظر پيامبر ناديده گرفته شد يکی در آن آغاز شروع جنگ، و يکی در صحنه کارزار که حضرت آن تنگه حساس سوق الجيشی را فرمودند که سربازهای را پنجاه نفر نيرو را معين کردند گفتند شما اين­جا را تخليه نکنيد، که متأسفانه در حين جنگ تخليه شد و دشمن از پشت حمله کرد جنگی که به پيروزی داشت می­انجاميد به شکست ختم شد، پيامبر نگران بودند خب رسول­الله هم تا سرحد شهادت پيش رفتند، دندان مبارک­شان شکست، جراحت­های عديده­ای برداشتند، حمزه سيدالشهداء شهيد شد، مصعب ابن عمير، عبدالله ابن جش و اين شهدای عزيزی که بخشی در احد هستند، بخشی در قبرستان بقيع در مدينه آورده شدند، پيامبر در مراجعت خيلی نگران بودند و ناراحت از اين­که مسلمان­ها نظر رسول­الله را نپذيرفتند و آمدند در صحنه کارزار و آن تدبير نظامی هم فراموش شد، جنگ به شکست ختم شد، امين وحی جبرئيل نازل شد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] رسول­الله رحمت خدا شامل حال شما شده که با مردم نرم است: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[4] اگر شما يک انسان غليظ القلبی بوديد، تندخويي بوديد، بد اخلاقی بوديد، همه از دورت پراکنده می­شدند مردم اين اسلامی که امروز بر سر سفره­اش زانو زده­ايد به واسطه اخلاق اين اوليائی است که به ما رسيده، اسلام را با اخلاق رساندند، ما اخلاق اولياء الهی، ما در روابط اجتماعی­مان با همديگر اخلاق به خرج بدهيم، بله در برابر دشمن قسم خورده­ای مثل اسرائيل: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[5] «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[6] بايد با دشمن کافر ملحد سخت بر خورد کرد اين آيه مربوط به مسلمان­هاست، يک وقت خلط مبحث نشود، خدا دارد به پيامبر تذکر می­دهد رسول­الله اين مسلمان­هايي که دور شما جمع شدند و اين­ها حتی در صحنه کارزار حضور پيدا کردند اين­ها به برکت اخلاق شما بوده، اخلاق شما اين­ها را جمع کرد، امروز پدر و مادر با اخلاق پدر و مادر موفقی هستند، مديران با اخلاق مديران موفقی هستند، آقايي به من گفت، آقا رفتم در يک اداره­ای اتاق مديری، وارد شدم مدير سرش پايين بود داشت مطلبی می­نوشت من ابتداءً سلام کردم، خب بابا سلام که از آداب اسلامی است سلام که نشانه متواضعين است: «مَنْ‏ بَدَأَ بِالْكَلَامِ‏ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِيبُوه»[7] يکی اگر پيدا شده آمد سلام نکرده با شما حرف زد اين از نظر اخلاقی شايسته جواب دادن هم نيست بايد بياموزيم که در ارتباط، ما در امر به معروف و نهی از منکرهايمان، همين ديروز بنده خدايي سؤال می­کرد، می­گفت آقا من مثلاً در روابط اجتماعی در جامعه می­­خواهيم يک تذکری بدهيم، گفتم با سلام تذکر بده، سلام نام خداست، سلام دل‌ها را آمده می­کند سلام خاطر طرف را جمع می­کند که شما بدخواه آن نيست، به آن آقا گفتم آقا شما با سلام، با سلام حرف بزن، می­خواهی تذکر بدهی، اول سلام که بفهمد شما بدخواه او نيستی بعداً تقاضای خود را بازگو کن، خب پيامبر اکرم با اخلاق مردم را آورده در صحنه، با اخلاق جمع شدند، آن آقا گفت من رفتم اتاق مدير، گفتم سلام عليکم گفت اين آقای مدير اصلاً سر هم بلند نکرد نگاهی ما بکند، همين جور که يک چيزی داشت می­نوشت جواب سلام را هم نداد گفت بله بگو، با تندی گفت من هم گفتم آقا معذرت می­خواهم اشتباهی آمديم خدا حافظ اين اخلاق است، برجسته­ترين مدير نظام خلقت رسول­الله است، خداوند به اخلاق پيغمبر سوگند ياد می­کند: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[8] خدای با عظمت می­فرمايد اخلاق پيغمبر عظيم است امروز هر کسی در هر پستی، در هر جايگاهی اگر می­خواهد موفق باشد رمز موفقيتش اخلاق است، رمز توفيقاتش اخلاق است، اخلاق هم البته تعريف دارد، اخلاق را مرحوم علامه نراقی که عزيزانی که در نجف مشرف هستيد، ايوان العلماء قبر پدر و پسر هردو در ايوان العلما است هم پدر ملامهدی، هم پسر ملا احمد، ملا احمد نراقی می­فرمايد: «الاخلاق هو الاعتدال بين القوه العقليه و الغضبيه و الشهويه» اخلاق يعنی ميانه روی در عقل، يعنی نه کلاه سر کسی بگذاری بگويي سرمان می­شود، نه سازوبازی که حقت را ببرند، از خرد و عقلت درست استفاده کن، از غضبت درست استفاده کن و از شهوتت درست بهره­برداری کن، شهوت عيب نيست، شهوترانی عيب است و الا شهوت راه نجات است، راه تعالی است، غضب عيب نيست غضبناک شدن عيب است، غضب يک جاهايي بايد بيايد در برابر مخالفين و منحرفين و متمردين، يک جايي بايد مديريت بشود خب عزيزان خدا می­فرمايد پيغمبر، رسول­الله اخلاق شما مردم را جمع کرده، اخلاق شما اين­ها را آورده سرخط و شما من يک جريان از زمان آقا سيدالشهداء بگويم در محضر حضرت هستيم اخلاق اولياء را ببينيم، خدا وکيلی الآن يک کسی بيايد به شما بگويد آقا من يک ديه کامله آمده گردنم، زدم يکی را کشتيم پولش را بده، مردم يک سکه­اش را هم به سختی می­دهند اين سيدالشهدای که افتخار اولين و آخرين عالم است ببينيم آقا چه می­کرد خب اين­ها بشود درسنامه زندگی، آقا در مسجد پيغمبر نشسته بودند يک شخصی آمد در مسجد گفت من ديه کامله آمدم گردنم، ديه کامله يعنی هزار سکه طلا، هزار دينار يا ده هزار درهم، گفت می­خواهم يکی را معرفی کنيد، ديه ما را يک­جا بپردازد، گفتند آن آقايي که آن­جا نشسته، نشان دادند عبدالله ابن زبير را گفتند اين از سخاوتمندان عرب است برويد پيش ايشان، رفت پيش عبدالله ابن زبير گفت من ديه کامله آمده گردنم و می­خواهم شما محبتی کنيد عبدالله ابن زبير گفت من پنجاه دينار می­دهم، گفت نه من يک کسی را می­خواهم همه را بدهد، همه را يک­جا بدهد ما آبرويمان را چندجا نمی­ريزيم گفت کس ديگری نيست سخاوتمند؟ گفتند آن آقا هم که آن­جا نشسته عبدالله ابن جعفر شوهر حضرت زينب اين از اسخياء عرب بود، رفت نزد عبدالله ابن جعفر گفت که من تقاضای کمک دارم عبدالله ابن جعفر گفت من صد دينار می­دهم، گفت نه من همه بدهم را می­خواهم يکی بپردازد، گفتند آن­جا آن قسمت مسجد آقايي نشسته عده­ای دورش حلقه زدند سيدالشهداء اباعبدالله الحسين اين حسين ابن علی است نوه رسول­الله اين هم از سخاوتمندان عرب است کجا آمدی؟ حواستان باشد گر کدا کاهل بود تقصير صاحب­خانه چيست؟ آمد نزد امام حسين سلام کرد گفت آقا ديه کامله آمده گردنم می­خواهم ديه­ام را بده، حالا گفتم ما مردم بوديم حالا يا يک قسمت می­دادی، يا می­گفتيم بی­خود کردی آدم کشتی حالا ديه آمد گردنت، آدم را تو می­کشی پولش را می­دهيم خيلی­ها اين را می­گويند آقا تو بدهکار شدی ما بايد بدهی­ات را بدهيم، نمی­گوييم؟ خودت می­دانی مشکل خودت است اين حرف را بعضی­ها می­زنيم سيدالشهداء فرمودند من سه­تا سؤال از تو می­پرسيم اگر هرسه را جواب دادی، کل ديه را می­دهم، يعنی هزار دينار طلا را می­پردازم، اين هم آدم فهميده­ای بود گفت آقا من کسی نيستم که سؤال­های شما را بتوانم جواب بدهم، شما حسين ابن علی، سبط رسول­الله آقا فرمودند من سؤال در حد خودت می­پرسم، سه­تا سؤال امام پرسيدند اين هم بشود سوغات سفرتان يادتان نرود، آقا فرمودند، سؤال اول خدا دوست دارد بنده­هايش چگونه باشد؟ مردم خدا از من و شما چه می­خواهد؟ خدا می­خواهد من در اين لباس باشم، شما در اين لباس در بازار باشی، در اداره باشی، در دانشگاه باشی، خانم خانه­دار باشی يا شاغل؟ خدا چه می­خواهد اين يک مقداری فکر کرد، گفت آقا خدا دوست دارد بندگانش نسبت به او ايمان داشته باشد، سياهی، سفيدی، عربی، بلوچی، فارسی، اروپايي، آسيايي، ايمان داشته باش، خدا اين را می­خواهد، هرکسی هستی، دارای هر شغل و رتبه و رسته و رشته خدا يادتان نرود، تا اين را گفت امام فرمودند: «احسنت» من يک سوم ديه تو را می­دهم يعنی سيصد و سی و سه سکه طلا، آقا فرمودند سؤال دوم، عامل نجات انسان­ها در دنيا به چه است؟ مردم چه کنيم زمين نخوريم؟ دنيايمان خراب نشود آخرت را تباه نکنيم، دست خالی نروم، اين يک مقدار تأمل کرد گفت آقا عامل نجات انسان­ها به توکل به خداوند است، سيدالشهداء فرمودند آفرين بر تو، همين­جا من يک پرانتزی باز کنم، در يک جمعی هم اشاره کردم، آقا اميرالمؤمنين در يک حديثی فرمودند من قرآن را خواندم از کل قرآن اين آيه را انتخاب کردم، يعنی از نگاه اميرالمؤمين اين آيه را باز کنيد می­شود بيش از شش هزار آيه و آن قسمت از آيه سوم سوره مبارکه طلاق آقا فرمودند: «و من الفرقان و من يتوکل علی الله فهو حسبه»[9]، آقا اين بازش کنی می­شود کل قرآن خدا يادتان نرود، نگوييد من، هنرم، فکرم، قلمم، قدمم، ما ازمان می­آيد می­توانيم آقا يک وقت از تو می­گيرند، خب آقا توکل به خداوند عالم نجات انسان­هاست، سيدالشهداء فرمودند آفرين بر تو، يک سوم ديگر ديه­ات را هم می­دهم، سؤال سوم حضرت فرمودند زينت انسان­ها در دنيا به چه است؟ عرض کرد يا اباعبدلله به علم آميخته با حلم، آن­هايي که سواد دارند حلم هم داشته باشند ديديد گاهی اوقات يک آدم بی­سواد است می­گويد شما نمی­فهميد، شما بی­سواد هستيد شما اين چيزها سرتان نمی­شود نگو، خراب نکن دانشت را غرور نداشته باش، اين چيزها را شما بلد نيستيد بابا عالم، استاد، حوزه­وی، دانشگاهی، دبير، معلم، انگ بی­سوادی به کسی نزن، گفت آقا زينت انسان­ها در دنيا به علم آميخته با حلم است، آقا فرمودند اگر کسی علم نداشت، سؤال سوم را امام چند گزينه­ای کردند، اگر کسی علم نداشت زينت­اش به چه است؟ حالا دنبال درس و بحث نرفت، مدرسه و دانشگاه و حوزه را نديد، اين رفت در بازار کسب مال و ثروت، گفت آقا زينت­اش به ثروت آميخته با بخشش است، مال آميخته با انفاق، مردم اگر خدا پول براي شما داده، زينت پولداريتان، در دستگيری است، نه تلمبار کردن پول­ها در سپرده­ها، اين­ها را بايد گذاشت و رفت ديگران می­خورند و بعد جوابش را آن عالم بايد داد، ای که دستت می­رسد کاری بکن، گفت آقا ثروتی که آميخته با بخشش باشد انفاق باشد، خدا لطف کرده و عجيب هم اين است که در بحث انفاق هرچه شما بدهيد بيشتر می­شود، بيش از نود مورد خدا در قرآن می­فرمايد بدهيد می­دهم: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ‏»[10] خدا می­فرمايد يکی دادی می­کني آن را هفت­تا، هفت­تا را می­کنيم هفتصدتا مثل دانه­ای که می­رود زير خاک می­شود هفت شاخه، هر شاخه صد دانه، يکدانه هفتصد دانه اين کار خداست، گفت آقا ثروت آميخته با بخشش، اغنياء بدانند زينت­شان در انفاق­هايشان است، ثروتمندان بدانند زينت يک انسان ثروتمند متمکن در دستگيری از ضعفاء و فقراء است در ارحام­تان، در بستگان­تان، در شهر و بلدتان، آقا فرمودند اگر کسی ثروت نداشت زينتش به چه است؟ يک گزينه ديگر مطرح فرمودند، يعنی آقا نه سواد دارد، نه پول دارد، يعنی تهيدست بی­سواد اين زينتش به چه است؟ فقيری که دانش هم ندارد؟ گفت به فقری آميخته با صبر، آنی­که دستش خالی است صبور باشد ناسپاسی نکند، کفران نعمت نکند، آقا فرمودند اگر صبر نداشت زينتش به چه است؟ گفت خدا يک صاعقه­ای از آسمان برساند از روی زمين جمعش کند و نوع شما فتنه­های هم که می­بيند اتفاق می­افتد از بی­معرفتی­هاست ديگر، يک کسی می­گفت که آقا فقر مساوی است با فحشاء، گفتم اين حرف غلطی است عموميت و کليت ندارد، هر فقيری به فساد کشيده نمی­شود، فقيری فساد می­کند که قبل از فقر اقتصادی فقر اعتقادی دارد، بعضی­ها در گرسنگی صبور هستند ولی هيهات از اين­که دست به مال مردم دراز کنند، ابداً اين کار را نمی­کند، تا اين جواب را داد، آقا تبسم کردند فرمودند هزار سکه را بهش بدهيد، بعد فرمودند پنجاه سکه هم اضافی برايت می­دهم، آن را بدهی­ات اين پنجاه سکه را هم برو بکن خرج زندگی­ات دستمايه کار و تجارت­ات اين­جاها بله، اين­ها درس زندگی است اين­ها اخلاق است، ما خيلی از مردم تازه مطالبات­شان را که می­خواهند بگيرند، حق­شان را می­خواهد بگيرد می­گويد آقا رفتم می­گويد مگر ما مرديم، مگر فرار کرديم، چه خبرت است؟ تازه حقی که بايد بپردازد اين جور پاسخ می­دهد من يک حديث از امام صادق عرايض را تمام کنم، عبدالله ابن جندب خدمت امام صادق مشرف شد، گفت آقا: «مَا حَدُّ حُسْنِ‏ الْخُلُقِ»[11] ما حسن خلق و محاسن اخلاق داريم، يک معالی اخلاق و مکارم اخلاق داريم، علمای علم اخلاق می­گويند اين محاسن نسبت به معالی و مکارم مثل دوره ابتدايي، دوره­های ابتدايي آموزشی با دوره­های سطوح عاليه آموزشی اين محاسن اخلاق را همه اگر رعايت کنند، زندگی دنيای اين­ها روابط­شان اقتصادی­شان سر و سامان پيدا می­کند، برای آخرت هم نافع است معالی اخلاق می­برد انسان را در اوج، من محاسن اخلاق را بگويم، از امام صادق سؤال کرد، حد حسن خلق چه است؟ آقا سه­تا نکته را فرمودند، فرمودند: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[12] در حرف زدن­هايتان پاکيزه با هم حرف بزنيد، آقا اين زبانی که می­چرخد می­تواند بگويد آقای فلانی چرا با بی­احترامی صدايش می­زنی؟ مردم با بچه­هايتان را احترام بگذاريد، به زير مجموعه­هايتان با ادب صحبت کنيد: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[13]پاکيزه سخن بگوييد: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[14] در روابط­تان با ديگران نرمخو باشيد، غرور و تکبر بر رفتار شما سيطره نيفتکند: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[15]و سوم امام فرمود: «تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[16] در روابط­تان با يکديگر وقتی رو به رو می­شويد با چهره باز رو به رو بشويد، با چهره گشاده، اين چهره گشاده پيغمبر فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ‏ وَ حُسْنِ الْخُلُق‏»[17]پيغمبر فرمود شما با دارايي­تان نمی­تواند همه مردم را راضی نگهداريد، شما ثروتمندترين فرد دنيا را پيدا کنيد، گاهی اوقات طائفه خودش را نمی­تواند نگهدارد، آقا ميلياردر است بچه­هايش ناراضی­اند می­گويند بابا به آن بيشتر داد به ما کمتر داد، هر جور انفاق کنيد باز آن رضايت عمومی حاصل نمی­شود اما دوتا سرمايه است که پيامبر می­فرمايد با اين دو سرمايه شما همه را می­توانيد راضی نگهداريد، سرمايه تمام نشدنی، دست شما هست، شما می­توانيد استفاده کنيد از اين ظرفيت، پيغمبر فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ»[18]نمی­توانيد همه را، پوشيش بدهيد به اموالتان و راضی نگهداريد ولی با اين دو ويژگی همه را می­توانيد راضی نگهداريد: «فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ‏»[19] آقا چيزی که ازت کم نمی­شود خب اين چهره را باز نگهدارد، اخمت را باز کن: «بِبَسْطِ الْوَجْهِ‏»[20]مخصوصاً در کانون خانواده، مخصوصاً در محيط­های دوستانه و در روابط اجتماعی: «بِبَسْطِ الْوَجْهِ‏ وَ حُسْنِ الْخُلُق‏»[21]اخلاق شايسته، اين دوتا سرمايه سرمايه تمام نشدنی است، انشاءالله حالا آيه عرض کردم نکاتی دارد اين قسمت اول آيه که خدا می­فرمايد اخلاق رسول­الله مردم را جمع کرده، انشاءالله در مراجعت­مان به شهر و ديارمان بچه­هايمان، دوستان­مان، همکاران­مان احساس کنند اخلاق بهتر شده، بگويند اين سوغات کربلايش همين اخلاقی است که اين اخلاق می­تواند جمع کند، تاجر موفق تاجر با اخلاق است مدير موفق مدير با اخلاق، پدر موفق پدر با اخلاق، من آقايي را ديدم فوت کرده، پسر بزرگش زير تابوتش بشکن می­زد، گفتم خجالت بکش، پدرت را دارند می­برند قبرستان، دوتا ناسزا هم حواله بابايش کرد گفت اين بابای بداخلاق، خسيس ما را در تنگنا گذاشته بود، سر گذاشت زمين همه ما صاحب­خانه شديم، خيلی بد است مردم يک جوری زندگی کنيد که اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی می­رويد احساس کنند چيزی را از دست دادند:

بگويند از شمار نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بی

صلّی الله عليک يا اباعبدالله، يکی از شعرای سوخته دل اهل­البيت که ديوان شعری هم دارد، آقای حاج محمود آقای سيفی است يادی کنيم ايشان از اساتيد بود، فرهنگی بود اما اشعار عجيبی هم داشت، من دو سه بيتش الآن يادم آمد، صبح پنج شنبه و امشب هم شب جمعه، بعضی­ها هستيد امشب، بعضی­ها نيستيد، آن­هايي که هستيد ياد کنيد از اين­هايي که امروز صبح هستند و امشب کنار شما نيستند، زبان­حال همه­مان به امام حسين عرض کنيم، به آقا عرض کنيم:

من گدايم، گدايي حسينم، عاشق کربلای حسينم

من که جز او پناهی ندارم، غير عشقش گواهی ندارم

اين هم از طرف همه آن­هايي که موها را سفيد کرديد در خانه اهل­البيت بگوييم يا اباعبدالله

نوجوان بودم و پير گشتم، عبد دولت سرای حسينم

يک جمله روضه بخوانم فيض بهتر ببری، حضرت در خيمه از زين­العابدين داشت مراقبت می­کرد، آقا هم فرموده بودند تا زنده­ام از خيمه بيرون نياييد يک وقت عقيله­ بنی­هاشم ديد زين­العابدين بی­تاب شد فرمود عمه شمشيرم را بيار، عمه من را از بستر بلند کن، عزيز برادر چه شد؟ فرمودند مگر صدای مظلومانه بابايم را نمی­شنوي؟ اين­جا بود زينب مضطر شد خدا را به همين ساعت زينب قسم بدهيد:

او می­دويد و من می­دويدم، او رو به مقتل من رو به قاتل

او می­نشست و من می­نشستم، او روی سينه من در مقابل

اين روضه مال همين مکان است:

او می­کشيد و من می­کشيدم، او خنجر از کين من ناله از دل

يا اباعبدالله معذرت می­خواهم، يا بقيه­الله معذرت می­خواهم، اگر نبود اين جمع و جوار تربت آقا نمی­گفتم:

او می­بريد و من می­بريدم، از حسين سر من از حسين

مظلوم حسينم.

 

[1] آل­عمران159.

[2] هود88.

[3] آل­عمران159.

[4] آل­عمران159.

[5] انفال60.

[6] توبه73.

[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص644.

[8] قلم4.

[9] المواعظ العددیه ص129

[10] بقره261.

[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[17] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص134.

[18] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص134.

[19] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص134.

[20] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص134.

[21] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏1 ص134.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه