استاد حدائق روز پنج شنبه 8 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.
السلام عليکم جميعاً و رحمتالله و برکاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابیالقاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيهالله المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکريم: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين»[1]
صدق الله العلی العظيم
تقديم به ساحت مقدس و مبارک پيامبر عظيمالشأن اسلام صلواتی ختم نماييد.
شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلیالله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشد الشعبی و در گذشتگان از جمع حاضر در اين مکان مقدس، تقديم به محضر مبارک سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.
يکی از درسها و سوغاتهای سفر زيارتی اولياء الهی درس تکميل و تتميم اخلاق است، کسانی به زيارت اين اولياء مشرف میشوند، دست مايه اينها از اين سفر بايد فضائل اخلاقی باشد من نکاتی را ذيل آيه صد و پنجاه و نه از سوره آلعمران اشاره کنم، قسمتی از اين آيه را در اين فرصت امروز انشاءالله به شرط حيات، قسمتهاي ديگر اين آيه که نکات بسيار مهمی است که خداوند به رسولالله تذکر میدهد اين را انشاءالله در فرصتهای بعد طليعه آيه اولاً اين بعد از اتمام جنگ احد نازل شد، مرحوم علامه طباطبايي میفرمايد جنگ احد مستحضر هستيد با شکست مسلمانها رو به رو شدند، و شهدای زيادی را دادند، در رأس اين شهداء حضرت حمزه سيدالشهداء بود نظر رسولالله هم از آغاز اين نبود که بيايند در جبهه جنگ بيرن شهر با دشمن رو به رو بشود، پيامبر نظرشان اين بود مسلمانها در مدينه بمانند از داخل شهر با دشمن بجنگند، قاطبه مسلمانها اتفاق کردند بر اينکه ما میرويم به مصاف دشمن خارج از شهر، شيرين پيروزی بدر يک مقدار اينها را سرگرم کرد، و حرف رسولالله را اينجا توجهی نکردند، پيامبر ابتداءً فرمودند بمانيد در شهر، اينها گفتند يا رسولالله در بدر ما تجربه جنگی نداشتيم، تجهيزات نداشتيم، عده و عدهای نبود دشمن شکست داده شد الآن ما تجربه داريم، نفرات داريم تجهيزات داريم، دشمن را شکست میدهيم و اين يک تلنگری است حاجآقا خوبیها مغرورت نکند، يک وقت نگويي منم که فلان کار را کردم، ازت میآيد؟ «وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه»[2] اينها را پای حساب زرنگی خودمان، توانمندی خودمان، نگذاريم، همه چيز از الطاف اوست، خب اينها آمدند در جبهه جنگ و جنگ هم با شکست رو به رو شد، دو جا نظر پيامبر ناديده گرفته شد يکی در آن آغاز شروع جنگ، و يکی در صحنه کارزار که حضرت آن تنگه حساس سوق الجيشی را فرمودند که سربازهای را پنجاه نفر نيرو را معين کردند گفتند شما اينجا را تخليه نکنيد، که متأسفانه در حين جنگ تخليه شد و دشمن از پشت حمله کرد جنگی که به پيروزی داشت میانجاميد به شکست ختم شد، پيامبر نگران بودند خب رسولالله هم تا سرحد شهادت پيش رفتند، دندان مبارکشان شکست، جراحتهای عديدهای برداشتند، حمزه سيدالشهداء شهيد شد، مصعب ابن عمير، عبدالله ابن جش و اين شهدای عزيزی که بخشی در احد هستند، بخشی در قبرستان بقيع در مدينه آورده شدند، پيامبر در مراجعت خيلی نگران بودند و ناراحت از اينکه مسلمانها نظر رسولالله را نپذيرفتند و آمدند در صحنه کارزار و آن تدبير نظامی هم فراموش شد، جنگ به شکست ختم شد، امين وحی جبرئيل نازل شد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] رسولالله رحمت خدا شامل حال شما شده که با مردم نرم است: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[4] اگر شما يک انسان غليظ القلبی بوديد، تندخويي بوديد، بد اخلاقی بوديد، همه از دورت پراکنده میشدند مردم اين اسلامی که امروز بر سر سفرهاش زانو زدهايد به واسطه اخلاق اين اوليائی است که به ما رسيده، اسلام را با اخلاق رساندند، ما اخلاق اولياء الهی، ما در روابط اجتماعیمان با همديگر اخلاق به خرج بدهيم، بله در برابر دشمن قسم خوردهای مثل اسرائيل: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[5] «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[6] بايد با دشمن کافر ملحد سخت بر خورد کرد اين آيه مربوط به مسلمانهاست، يک وقت خلط مبحث نشود، خدا دارد به پيامبر تذکر میدهد رسولالله اين مسلمانهايي که دور شما جمع شدند و اينها حتی در صحنه کارزار حضور پيدا کردند اينها به برکت اخلاق شما بوده، اخلاق شما اينها را جمع کرد، امروز پدر و مادر با اخلاق پدر و مادر موفقی هستند، مديران با اخلاق مديران موفقی هستند، آقايي به من گفت، آقا رفتم در يک ادارهای اتاق مديری، وارد شدم مدير سرش پايين بود داشت مطلبی مینوشت من ابتداءً سلام کردم، خب بابا سلام که از آداب اسلامی است سلام که نشانه متواضعين است: «مَنْ بَدَأَ بِالْكَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِيبُوه»[7] يکی اگر پيدا شده آمد سلام نکرده با شما حرف زد اين از نظر اخلاقی شايسته جواب دادن هم نيست بايد بياموزيم که در ارتباط، ما در امر به معروف و نهی از منکرهايمان، همين ديروز بنده خدايي سؤال میکرد، میگفت آقا من مثلاً در روابط اجتماعی در جامعه میخواهيم يک تذکری بدهيم، گفتم با سلام تذکر بده، سلام نام خداست، سلام دلها را آمده میکند سلام خاطر طرف را جمع میکند که شما بدخواه آن نيست، به آن آقا گفتم آقا شما با سلام، با سلام حرف بزن، میخواهی تذکر بدهی، اول سلام که بفهمد شما بدخواه او نيستی بعداً تقاضای خود را بازگو کن، خب پيامبر اکرم با اخلاق مردم را آورده در صحنه، با اخلاق جمع شدند، آن آقا گفت من رفتم اتاق مدير، گفتم سلام عليکم گفت اين آقای مدير اصلاً سر هم بلند نکرد نگاهی ما بکند، همين جور که يک چيزی داشت مینوشت جواب سلام را هم نداد گفت بله بگو، با تندی گفت من هم گفتم آقا معذرت میخواهم اشتباهی آمديم خدا حافظ اين اخلاق است، برجستهترين مدير نظام خلقت رسولالله است، خداوند به اخلاق پيغمبر سوگند ياد میکند: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»[8] خدای با عظمت میفرمايد اخلاق پيغمبر عظيم است امروز هر کسی در هر پستی، در هر جايگاهی اگر میخواهد موفق باشد رمز موفقيتش اخلاق است، رمز توفيقاتش اخلاق است، اخلاق هم البته تعريف دارد، اخلاق را مرحوم علامه نراقی که عزيزانی که در نجف مشرف هستيد، ايوان العلماء قبر پدر و پسر هردو در ايوان العلما است هم پدر ملامهدی، هم پسر ملا احمد، ملا احمد نراقی میفرمايد: «الاخلاق هو الاعتدال بين القوه العقليه و الغضبيه و الشهويه» اخلاق يعنی ميانه روی در عقل، يعنی نه کلاه سر کسی بگذاری بگويي سرمان میشود، نه سازوبازی که حقت را ببرند، از خرد و عقلت درست استفاده کن، از غضبت درست استفاده کن و از شهوتت درست بهرهبرداری کن، شهوت عيب نيست، شهوترانی عيب است و الا شهوت راه نجات است، راه تعالی است، غضب عيب نيست غضبناک شدن عيب است، غضب يک جاهايي بايد بيايد در برابر مخالفين و منحرفين و متمردين، يک جايي بايد مديريت بشود خب عزيزان خدا میفرمايد پيغمبر، رسولالله اخلاق شما مردم را جمع کرده، اخلاق شما اينها را آورده سرخط و شما من يک جريان از زمان آقا سيدالشهداء بگويم در محضر حضرت هستيم اخلاق اولياء را ببينيم، خدا وکيلی الآن يک کسی بيايد به شما بگويد آقا من يک ديه کامله آمده گردنم، زدم يکی را کشتيم پولش را بده، مردم يک سکهاش را هم به سختی میدهند اين سيدالشهدای که افتخار اولين و آخرين عالم است ببينيم آقا چه میکرد خب اينها بشود درسنامه زندگی، آقا در مسجد پيغمبر نشسته بودند يک شخصی آمد در مسجد گفت من ديه کامله آمدم گردنم، ديه کامله يعنی هزار سکه طلا، هزار دينار يا ده هزار درهم، گفت میخواهم يکی را معرفی کنيد، ديه ما را يکجا بپردازد، گفتند آن آقايي که آنجا نشسته، نشان دادند عبدالله ابن زبير را گفتند اين از سخاوتمندان عرب است برويد پيش ايشان، رفت پيش عبدالله ابن زبير گفت من ديه کامله آمده گردنم و میخواهم شما محبتی کنيد عبدالله ابن زبير گفت من پنجاه دينار میدهم، گفت نه من يک کسی را میخواهم همه را بدهد، همه را يکجا بدهد ما آبرويمان را چندجا نمیريزيم گفت کس ديگری نيست سخاوتمند؟ گفتند آن آقا هم که آنجا نشسته عبدالله ابن جعفر شوهر حضرت زينب اين از اسخياء عرب بود، رفت نزد عبدالله ابن جعفر گفت که من تقاضای کمک دارم عبدالله ابن جعفر گفت من صد دينار میدهم، گفت نه من همه بدهم را میخواهم يکی بپردازد، گفتند آنجا آن قسمت مسجد آقايي نشسته عدهای دورش حلقه زدند سيدالشهداء اباعبدالله الحسين اين حسين ابن علی است نوه رسولالله اين هم از سخاوتمندان عرب است کجا آمدی؟ حواستان باشد گر کدا کاهل بود تقصير صاحبخانه چيست؟ آمد نزد امام حسين سلام کرد گفت آقا ديه کامله آمده گردنم میخواهم ديهام را بده، حالا گفتم ما مردم بوديم حالا يا يک قسمت میدادی، يا میگفتيم بیخود کردی آدم کشتی حالا ديه آمد گردنت، آدم را تو میکشی پولش را میدهيم خيلیها اين را میگويند آقا تو بدهکار شدی ما بايد بدهیات را بدهيم، نمیگوييم؟ خودت میدانی مشکل خودت است اين حرف را بعضیها میزنيم سيدالشهداء فرمودند من سهتا سؤال از تو میپرسيم اگر هرسه را جواب دادی، کل ديه را میدهم، يعنی هزار دينار طلا را میپردازم، اين هم آدم فهميدهای بود گفت آقا من کسی نيستم که سؤالهای شما را بتوانم جواب بدهم، شما حسين ابن علی، سبط رسولالله آقا فرمودند من سؤال در حد خودت میپرسم، سهتا سؤال امام پرسيدند اين هم بشود سوغات سفرتان يادتان نرود، آقا فرمودند، سؤال اول خدا دوست دارد بندههايش چگونه باشد؟ مردم خدا از من و شما چه میخواهد؟ خدا میخواهد من در اين لباس باشم، شما در اين لباس در بازار باشی، در اداره باشی، در دانشگاه باشی، خانم خانهدار باشی يا شاغل؟ خدا چه میخواهد اين يک مقداری فکر کرد، گفت آقا خدا دوست دارد بندگانش نسبت به او ايمان داشته باشد، سياهی، سفيدی، عربی، بلوچی، فارسی، اروپايي، آسيايي، ايمان داشته باش، خدا اين را میخواهد، هرکسی هستی، دارای هر شغل و رتبه و رسته و رشته خدا يادتان نرود، تا اين را گفت امام فرمودند: «احسنت» من يک سوم ديه تو را میدهم يعنی سيصد و سی و سه سکه طلا، آقا فرمودند سؤال دوم، عامل نجات انسانها در دنيا به چه است؟ مردم چه کنيم زمين نخوريم؟ دنيايمان خراب نشود آخرت را تباه نکنيم، دست خالی نروم، اين يک مقدار تأمل کرد گفت آقا عامل نجات انسانها به توکل به خداوند است، سيدالشهداء فرمودند آفرين بر تو، همينجا من يک پرانتزی باز کنم، در يک جمعی هم اشاره کردم، آقا اميرالمؤمنين در يک حديثی فرمودند من قرآن را خواندم از کل قرآن اين آيه را انتخاب کردم، يعنی از نگاه اميرالمؤمين اين آيه را باز کنيد میشود بيش از شش هزار آيه و آن قسمت از آيه سوم سوره مبارکه طلاق آقا فرمودند: «و من الفرقان و من يتوکل علی الله فهو حسبه»[9]، آقا اين بازش کنی میشود کل قرآن خدا يادتان نرود، نگوييد من، هنرم، فکرم، قلمم، قدمم، ما ازمان میآيد میتوانيم آقا يک وقت از تو میگيرند، خب آقا توکل به خداوند عالم نجات انسانهاست، سيدالشهداء فرمودند آفرين بر تو، يک سوم ديگر ديهات را هم میدهم، سؤال سوم حضرت فرمودند زينت انسانها در دنيا به چه است؟ عرض کرد يا اباعبدلله به علم آميخته با حلم، آنهايي که سواد دارند حلم هم داشته باشند ديديد گاهی اوقات يک آدم بیسواد است میگويد شما نمیفهميد، شما بیسواد هستيد شما اين چيزها سرتان نمیشود نگو، خراب نکن دانشت را غرور نداشته باش، اين چيزها را شما بلد نيستيد بابا عالم، استاد، حوزهوی، دانشگاهی، دبير، معلم، انگ بیسوادی به کسی نزن، گفت آقا زينت انسانها در دنيا به علم آميخته با حلم است، آقا فرمودند اگر کسی علم نداشت، سؤال سوم را امام چند گزينهای کردند، اگر کسی علم نداشت زينتاش به چه است؟ حالا دنبال درس و بحث نرفت، مدرسه و دانشگاه و حوزه را نديد، اين رفت در بازار کسب مال و ثروت، گفت آقا زينتاش به ثروت آميخته با بخشش است، مال آميخته با انفاق، مردم اگر خدا پول براي شما داده، زينت پولداريتان، در دستگيری است، نه تلمبار کردن پولها در سپردهها، اينها را بايد گذاشت و رفت ديگران میخورند و بعد جوابش را آن عالم بايد داد، ای که دستت میرسد کاری بکن، گفت آقا ثروتی که آميخته با بخشش باشد انفاق باشد، خدا لطف کرده و عجيب هم اين است که در بحث انفاق هرچه شما بدهيد بيشتر میشود، بيش از نود مورد خدا در قرآن میفرمايد بدهيد میدهم: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ»[10] خدا میفرمايد يکی دادی میکني آن را هفتتا، هفتتا را میکنيم هفتصدتا مثل دانهای که میرود زير خاک میشود هفت شاخه، هر شاخه صد دانه، يکدانه هفتصد دانه اين کار خداست، گفت آقا ثروت آميخته با بخشش، اغنياء بدانند زينتشان در انفاقهايشان است، ثروتمندان بدانند زينت يک انسان ثروتمند متمکن در دستگيری از ضعفاء و فقراء است در ارحامتان، در بستگانتان، در شهر و بلدتان، آقا فرمودند اگر کسی ثروت نداشت زينتش به چه است؟ يک گزينه ديگر مطرح فرمودند، يعنی آقا نه سواد دارد، نه پول دارد، يعنی تهيدست بیسواد اين زينتش به چه است؟ فقيری که دانش هم ندارد؟ گفت به فقری آميخته با صبر، آنیکه دستش خالی است صبور باشد ناسپاسی نکند، کفران نعمت نکند، آقا فرمودند اگر صبر نداشت زينتش به چه است؟ گفت خدا يک صاعقهای از آسمان برساند از روی زمين جمعش کند و نوع شما فتنههای هم که میبيند اتفاق میافتد از بیمعرفتیهاست ديگر، يک کسی میگفت که آقا فقر مساوی است با فحشاء، گفتم اين حرف غلطی است عموميت و کليت ندارد، هر فقيری به فساد کشيده نمیشود، فقيری فساد میکند که قبل از فقر اقتصادی فقر اعتقادی دارد، بعضیها در گرسنگی صبور هستند ولی هيهات از اينکه دست به مال مردم دراز کنند، ابداً اين کار را نمیکند، تا اين جواب را داد، آقا تبسم کردند فرمودند هزار سکه را بهش بدهيد، بعد فرمودند پنجاه سکه هم اضافی برايت میدهم، آن را بدهیات اين پنجاه سکه را هم برو بکن خرج زندگیات دستمايه کار و تجارتات اينجاها بله، اينها درس زندگی است اينها اخلاق است، ما خيلی از مردم تازه مطالباتشان را که میخواهند بگيرند، حقشان را میخواهد بگيرد میگويد آقا رفتم میگويد مگر ما مرديم، مگر فرار کرديم، چه خبرت است؟ تازه حقی که بايد بپردازد اين جور پاسخ میدهد من يک حديث از امام صادق عرايض را تمام کنم، عبدالله ابن جندب خدمت امام صادق مشرف شد، گفت آقا: «مَا حَدُّ حُسْنِ الْخُلُقِ»[11] ما حسن خلق و محاسن اخلاق داريم، يک معالی اخلاق و مکارم اخلاق داريم، علمای علم اخلاق میگويند اين محاسن نسبت به معالی و مکارم مثل دوره ابتدايي، دورههای ابتدايي آموزشی با دورههای سطوح عاليه آموزشی اين محاسن اخلاق را همه اگر رعايت کنند، زندگی دنيای اينها روابطشان اقتصادیشان سر و سامان پيدا میکند، برای آخرت هم نافع است معالی اخلاق میبرد انسان را در اوج، من محاسن اخلاق را بگويم، از امام صادق سؤال کرد، حد حسن خلق چه است؟ آقا سهتا نکته را فرمودند، فرمودند: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[12] در حرف زدنهايتان پاکيزه با هم حرف بزنيد، آقا اين زبانی که میچرخد میتواند بگويد آقای فلانی چرا با بیاحترامی صدايش میزنی؟ مردم با بچههايتان را احترام بگذاريد، به زير مجموعههايتان با ادب صحبت کنيد: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[13]پاکيزه سخن بگوييد: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[14] در روابطتان با ديگران نرمخو باشيد، غرور و تکبر بر رفتار شما سيطره نيفتکند: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[15]و سوم امام فرمود: «تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[16] در روابطتان با يکديگر وقتی رو به رو میشويد با چهره باز رو به رو بشويد، با چهره گشاده، اين چهره گشاده پيغمبر فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْخُلُق»[17]پيغمبر فرمود شما با داراييتان نمیتواند همه مردم را راضی نگهداريد، شما ثروتمندترين فرد دنيا را پيدا کنيد، گاهی اوقات طائفه خودش را نمیتواند نگهدارد، آقا ميلياردر است بچههايش ناراضیاند میگويند بابا به آن بيشتر داد به ما کمتر داد، هر جور انفاق کنيد باز آن رضايت عمومی حاصل نمیشود اما دوتا سرمايه است که پيامبر میفرمايد با اين دو سرمايه شما همه را میتوانيد راضی نگهداريد، سرمايه تمام نشدنی، دست شما هست، شما میتوانيد استفاده کنيد از اين ظرفيت، پيغمبر فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ»[18]نمیتوانيد همه را، پوشيش بدهيد به اموالتان و راضی نگهداريد ولی با اين دو ويژگی همه را میتوانيد راضی نگهداريد: «فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ»[19] آقا چيزی که ازت کم نمیشود خب اين چهره را باز نگهدارد، اخمت را باز کن: «بِبَسْطِ الْوَجْهِ»[20]مخصوصاً در کانون خانواده، مخصوصاً در محيطهای دوستانه و در روابط اجتماعی: «بِبَسْطِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْخُلُق»[21]اخلاق شايسته، اين دوتا سرمايه سرمايه تمام نشدنی است، انشاءالله حالا آيه عرض کردم نکاتی دارد اين قسمت اول آيه که خدا میفرمايد اخلاق رسولالله مردم را جمع کرده، انشاءالله در مراجعتمان به شهر و ديارمان بچههايمان، دوستانمان، همکارانمان احساس کنند اخلاق بهتر شده، بگويند اين سوغات کربلايش همين اخلاقی است که اين اخلاق میتواند جمع کند، تاجر موفق تاجر با اخلاق است مدير موفق مدير با اخلاق، پدر موفق پدر با اخلاق، من آقايي را ديدم فوت کرده، پسر بزرگش زير تابوتش بشکن میزد، گفتم خجالت بکش، پدرت را دارند میبرند قبرستان، دوتا ناسزا هم حواله بابايش کرد گفت اين بابای بداخلاق، خسيس ما را در تنگنا گذاشته بود، سر گذاشت زمين همه ما صاحبخانه شديم، خيلی بد است مردم يک جوری زندگی کنيد که اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی میرويد احساس کنند چيزی را از دست دادند:
بگويند از شمار نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بی
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، يکی از شعرای سوخته دل اهلالبيت که ديوان شعری هم دارد، آقای حاج محمود آقای سيفی است يادی کنيم ايشان از اساتيد بود، فرهنگی بود اما اشعار عجيبی هم داشت، من دو سه بيتش الآن يادم آمد، صبح پنج شنبه و امشب هم شب جمعه، بعضیها هستيد امشب، بعضیها نيستيد، آنهايي که هستيد ياد کنيد از اينهايي که امروز صبح هستند و امشب کنار شما نيستند، زبانحال همهمان به امام حسين عرض کنيم، به آقا عرض کنيم:
من گدايم، گدايي حسينم، عاشق کربلای حسينم
من که جز او پناهی ندارم، غير عشقش گواهی ندارم
اين هم از طرف همه آنهايي که موها را سفيد کرديد در خانه اهلالبيت بگوييم يا اباعبدالله
نوجوان بودم و پير گشتم، عبد دولت سرای حسينم
يک جمله روضه بخوانم فيض بهتر ببری، حضرت در خيمه از زينالعابدين داشت مراقبت میکرد، آقا هم فرموده بودند تا زندهام از خيمه بيرون نياييد يک وقت عقيله بنیهاشم ديد زينالعابدين بیتاب شد فرمود عمه شمشيرم را بيار، عمه من را از بستر بلند کن، عزيز برادر چه شد؟ فرمودند مگر صدای مظلومانه بابايم را نمیشنوي؟ اينجا بود زينب مضطر شد خدا را به همين ساعت زينب قسم بدهيد:
او میدويد و من میدويدم، او رو به مقتل من رو به قاتل
او مینشست و من مینشستم، او روی سينه من در مقابل
اين روضه مال همين مکان است:
او میکشيد و من میکشيدم، او خنجر از کين من ناله از دل
يا اباعبدالله معذرت میخواهم، يا بقيهالله معذرت میخواهم، اگر نبود اين جمع و جوار تربت آقا نمیگفتم:
او میبريد و من میبريدم، از حسين سر من از حسين
مظلوم حسينم.
[1] آلعمران159.
[2] هود88.
[3] آلعمران159.
[4] آلعمران159.
[5] انفال60.
[6] توبه73.
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص644.
[8] قلم4.
[9] المواعظ العددیه ص129
[10] بقره261.
[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[17] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص134.
[18] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص134.
[19] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص134.
[20] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص134.
[21] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص134.