استاد حدائق روز دوشنبه 5 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.

دانلود

 

السلام عليکم جميعاً و رحمت­الله و برکاته

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابی­القاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيه­الله المنتظر حجت­ ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.

قال­الله تبارک و تعالی فی کتابه القرآن الحکيم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

تقديم به محضر مبارک و مقدس رسول­ خاتم صلواتی ختم کنيد.

ترويح و شادی ارواح پاک علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلی­الله مقامه، در گذشتگان از اين مجالس و محافل و منسوبين به حضور محترم حاضر در اين مکان مقدس، تقديم به محضر مبارک سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.

جلسه گذشته آيه نود و هفت از سوره مبارکه نقل زينت بخش مجلس و محفل قرار گرفت، نکته­ای از اين آيه شريفه و سخنی از فرمايشات رئيس مذهب آقا امام صادق به عنوان درسنامه زندگی باقی ماند که در اين فرصت مقرب محضر عزيزان مطالبی عرض کنم، عرض کرديم که خداوند در آيه شريفه می­فرمايد چه مرد و چه زن اگر کار شايسته­ای انجام دهند و مؤمن باشند ما به اين­ها حيات طيبه می­دهيم و پاداش اين­ها را به شايسته­ترين وجه عطا خواهيم کرد هم در دنيا هم در آخرت، يکی از نکاتی که در اين آيه باقی ماند اين است که از اين عبارت قرآن مفسرين با استفاده از روايات استفاده می­کنند که اگر انسان ايمان و عمل صالح نداشت، زندگی زندگی نيست موت است در روايت هم داريم بعضی­ها مرده هستند بين زنده­ها: «مَيِّتٌ‏ بَيْنَ‏ الْأَحْيَاءِ»[2]يک نفسی می­کشد يک خواب و خوراکی دارد يک فعاليت­های روزمرّه دارد اما اين در حقيقت زنده نيست، زنده واقعی چه کسی است؟ قرآن می­فرمايد کسانی که از اين ظرفيت وجود و حيات هم آفريدگار را فراموش نمی­کنند ايمان دارند، هم وظايف اجتماعی خود را از ياد نمی­برند نسبت به مردم خانواده جامعه، شاعر يک شعری دارد، می­گويد يک کسی بود، همه­اش می­رفته قبرستان.

زنده دلی از صف افسردگان، رفت به همسایگی مردگان

اين آقا می­رفت در قبرستان و کنار قبور، يک کسی بهش ايراد گرفت، گفت آقا اين همه می­روی در قبرستان چرا فاصله می­گيری از بعضی از اين مردم، چرا گم می­شوی؟ پاسخ داد گفت:

گفت بلندان به مغاک اندرند، پاک نهادان ته خاک اندرند

گفت با اين­هايي که من معاشرت می­خواهم بکنم اين­ها آدم­های سالمی نيستند، آدم­های شايسته­ای برای رفاقت نيستند:

همدمی مرده دهد مردگی، صحبت افسرده دل افسردگی

لذاست که حيات واقعی و زندگی حقيقی از نگاه قرآن کسانی دارند که اولاً وظايف خود را نسبت به خداوند فراموش نمی­کنند، مؤمن هستند، وظايف خود را نسبت به خانواده و جامعه فراموش نمی­کنند عمل صالح دارند، اين­جا من يک حديثی را يادگاری امروز در جوار امام حسين از نوه سيدالشهداء آقا امام صادق عليه­السلام تقديم کنم، مقام معظم رهبری ساليان قبل اشاره کردند که به اين­که سبک زندگی اسلامی را دقت کنيم، کنکاش کنيم، رصد کنيم برنامه زندگی قرار بدهيم، من از کلام امام صادق می­خواهم سبک زندگی را بگويم انشاءالله اين بشود سوغات کربلای ما الحمدلله همه موفق هستيد و عامل هستيد اگر خدای ناخواسته در بعضی از اين دستورات امام صادق کاستی است تا فرصت هست اين کاستی را جبران کنيد شخصی آمد خدمت امام صادق عليه­السلام البته اين را هم اضافه کنم قبل از ذکر روايت يکی از معانی حيات طيبه قناعت است که در روايت پيامبر می­فرمايند و روزی حلال، حيات طيبه يعنی قانع باشيد قانع در کسب و کارتان، قانع در خوردن­تان، در پوشش­تان، در مسکن­تان به آنچه که به دست آورديد بگوييد الحمدلله ربّ العالمين، حريص نباشيم نقطه مقابل اين قناعت حرص است گاهی اوقات طرف می­بينيد دنيا را هم بريزند در در دامنش باز حد يقف ندارد حيات طيبه يکی از مصاديقش اين است که انسان­ها روح قناعت پيدا کنند، در هر حالی هستيد در هر وضعی هستيد بگوييد الحمدلله ربّ العالمين اين حيات طيبه است، معنای قناعت اين نيست که کار نکنيد، نخوريد، نپوشيد، برادرم، خواهرم داشته­هايت را شاکر باش، بعضی­ها غرق در نعمت هستند زبان شکر ندارد، خدا سلامتی بهش داده حمد نمی­کند حالا همين نعمت سلامتی، حالا نعمت يا مادی است يا معنوی است؟ همين نعمت زيارت اين­ها کار پول است، کار توجه است، کار دل است بعضی­ها می­بينيد پر روزی هستند، روزی اين­ها زياد است، روزی هم دو نوع است مادی و معنوی، روزی معنوی شما اين است که امروز صبح کربلا هستيد، حالا ديگران چرا و نيستند اين بماند ما نمی­دانيم ولی همينی که هستيم ما امروز روزی معنوی ماست، روزی مادی هم آن استفاده­های که داريد از دنيا می­کنيد اين روزی مادی شماست، بنده مکرر ديدم کسانی که رزق و روزی اين­ها در ماديات کم، در عين حالی که خدا به ايشان زياد داده، الآن زائران سيدالشهداء الحمدلله شما موفق هستيد بنده کسانی را می­شناسم که از نظر ثروت در اوج هستند هنوز کربلا نيامدند، مکانيک بنده سراغ داشتم در سفر حج اين آقا در حج من او را ديدم شصت سفر زيارت خانه خدا، يک مکانيک، آقا ميلياردر مرد و حج نرفت، نماز ميتی بود در قبرستان ديديم يک جسد ديگری را هم آوردند، گفتند آقا به اين هم يک نماز خوانده بشود، نماز که خوانده شد يکی آمد گفت حاج­آقا اين از ميلياردرها بود اين حج نرفته بود هنوز، تا بچه­هايش هستند يک نصيحتی بکنيد، گفتم بچه­ها چه کسانی هستند؟ صدا زدند گفتم بياييد آمدند، گفتم از پدر زندگی باخته درس زندگی را ياد بگيريد به لقمان گفتند ادب از چه کسی آموختی؟ گفت از بی­ادبان همان بی­ادب هم می­تواند بشود درس، فرعون بشود کلاس زندگی برای ما، نمرود بشود راه زندگی، آن­ها بی­راهه رفتند تو نرو، آن­ها خطا کردند ما نکنيم، گفتم از اين پدر زندگی باخته درس زندگی ياد بگيريد، بابايتان اول گرفتاری­اش است شما به داد خودتان برسيد شخصی به پيغمبر عرض کرد يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، بابا اول به فکر خودت باش اول به داد خودت برس واجبات را انجام بده، اين خودخواهی نيست اين انحصار طلبی نيست، اين قرآن است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[3] پدر اول خودت، از گرفتاری­ها خودت را بياور بيرون، بدهکار نباشی به خدا، بدهکار نباشی به مردم، هی ننويسيم تکليف درست کنيم برای وراث، يکی را ده­تا کنيم، ده­تا را صدتا بابا خودت انجام بده، پيامبر فرمود اگر کسی تا زنده است با دست خودش يکدانه خرما، در راه خدا انفاق کند، ثوابش از کل اموالش که بگذارد من پيامبر بشود مأمور در عمل به وصيت و مصرف بيشتر است يعنی آقا يکدانه خرما خودت بده، برابری نمی­کند با کل زندگی­ات که بعداً رسول­الله بخواهد خيرات کند، اما سبک زندگی، شخصی به امام صادق عرض کردم: «عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ‏ أَمْرَكَ»[4] آقا شما چطور زندگی می­کنی، ما آمديم درس زندگی را فرا بگيريم تکميل کنيم خودمان را، آقا فرمودند من زندگی­ام را بر چهار اصل استوار کردم، اين­ها می­شود حيات طيبه، حيات طيبه اين گونه عمل کرديد زندگی زندگی پاکيزه است می­شود همانی که خدا وعده داده آقا فرمود، اصل اول: «عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ»[5] دانستم خدا از حالم با خبر است، از خدا خجالت کشيدم، مردم خدا می­بيند، مردم خدا اين­جاست: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[6]:

دوست نزديک­تر از من به من است، وين عجب­تر که من از وی دورم

چه کنم با چه توان گفت که، دوست در کنار من و من محجوبم

اين اصل اول زندگی پاکيزه کسی دارد که خدا را فراموش نکند، ما گاهی اوقات چهار نفر دارند حرف ما را می­شنوند يک دوربين دارد ما را رصد می­کند ملاحظه می­کنيم آقا هر حرفی نزنيم، فلانی نشسته، دوربين دارد ضبط می­کند بابا کلمه به کلمه­تان را قيامت به شما عرضه می­کنند: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد»[7] حرف از دهانت بيرون نمی­آمد مگر ثبت می­شود، کسی نشنيد شاهد داری بيايد، شاهد خداست: «فَإِنَ‏ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم»[8] قيامت آن حاکم دادگاه عدل شاهد بر اعمال ما در دنياست، زندگی اگر می­خواهيد سالم باشد فراموش نکنيم خدا می­بيند و اين خدا می­بيند آرامش می­دهد: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»[9] انسان­ها را آرام می­کند، مردم بدانند يا ندانند؟ مردم ببينند يا نبينند؟ در خانه اگر کس است يک حرف بس است، اين اصل اول خدا يادمان نرود.

دو امام صادق فرمود: «عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ»[10] دانستم پايان زندگی رفتن است خودم را آماده کردم يک روزی بايد برويم شما در بستگانتان يک مروری بکنيد چند نفر را می­شناختيد که الآن نيستند، چقدر انسان­ها آمدند و رفتند، نياکان ما تا حضرت آدم ابوالبشر چه کسانی بودند؟ چند نفر از اين­ها را می­شناسيد، بالاخره بايد رفت، اين ملک که می­بينی گاه از تو و گاه از من، جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من، زندگی خوب زندگی است که يادتان نرود يک روز فرصت­تان تمام می­شود و اين­هايي که توجه دارند به پايان يافتن فرصت از فرصت­ها خوب استفاده کنند، اين زيارت­ها را می­بينيد می­خواهی خوب زيارت کني، انشاءالله خدا به همه­تان عمر صد و بيست و ساله بدهد، هر دفعه که می­آيي حرم بگو شايد اين آخرين زيارتم باشد شايد ديگر توفيق حاصل نشد به هر دليلی، ديگر نيامدم آن وقت می­بينيد چه می­کنيد؟ قدر می­دانيد پيامبر به اباذر فرمود آقای اباذر: «وَ إِذَا أَصْبَحْتَ‏ فَلَا تُحَدِّثْ‏ نَفْسَكَ أَنْ تُمْسِيَ»[11]روزت را آغاز می­کنی وعده شب به خودت ندهيد بگو شايد اين آخرين روز زندگی من است و شب که می­خواهی بخوابی ديگر وعده صبح به خودت نده، خيلی­ها خوابيدند صبح جسدشان را بلند کردند، خيلی­ها صبح از منزل رفتند و ديگر بر نگشتند، بنده مدير کل سراغ داشتم چايي شيرين کرد بنوشد کنار استکان چايي صدق الله را گفت، فرصت نوشيدن چايي که شيرين کرده بود نيافت، اين­جا هستيم الحمدلله رب العالمين ولی فراموش نکنيم پايان زندگی رفتن است آن­هايي که اين حقيقت را فراموش نمی­کنند از فرصت­ها خوب استفاده می­کند زير دين کسی اگر باشد ما کربلا آمديم اگر دلی شکسته شده، اگر خاطری رنجيده شده قطعاً آنی که فراموش نمی­کند مردن در کار است حليت می­طلبد آرامش ندارد، می­گويد شايد ديگر نبودم بتوانم حلال بودی بطلبم و اين را من محضر همه عزيزان عرض کنم، عزيزان در دنيا راحت می­شود دلجويي کرد قيامت پدر از اولاد نمی­گذرد حالا خواهيد ديد، قيامت برادر از برادر نمی­گذرد: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه‏ وَ أُمِّهِ وَ أَبيه‏»[12]:

همين­جا صلح کن با ما چه لازم، که در محشر زما شرمنده باشی

اين­جا با يک عذرخواهی، با يک تلفن معذرت می­خواهی می­گويد آقا گذشتم، ولی قيامت می­گويند حسناتش را بردارد، بگذاريد ما بازاء اين غيبتی که کرده، اين دلی که رنجانده اين خطای که مرتکب شده، انشاءالله از اين سفر بر می­گرديم اگر دل­ها شکسته شده جبران کنيم، فرصت­ها از دست رفته تدارک کنيم، اين اصل دوم فراموش نکردن مردن و معاد.

اصل سوم امام فرمود: «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ»[13] دانستم کارهای خودم را هم خودم بايد انجام بدهم تلاش کردم، کوشش کردم مردم وظايف­تان را خودتان انجام بدهيد کارهايتان را خودتان به جا بياوريد نمازی که بنده بايد بخوانم تکليفی که به عهده من است، واجباتی که من بايد به جا بياورم، حجی که من بايد بروم، خمسی که من بايد بپردازم و زکات و ساير واجبات، همين­جا خودم تلاش کنم، بارم را به دوش ديگران نسپارم، کار را برای ديگران سخت نکنم، يک آقايي رحمت خدا رفته بود، بچه­هايش وصيت­نامه­اش را آرودند خيلی لذت بردم از اين وصيت­نامه، آقا تاجر بود در بازار، ديدم در وصيت­نامه­اش نوشته، من در زندگی سعی بر اين بود که عبادت­هايم را انجام بدهم و انشاءالله که خداوند پذيرفته باشد، من نماز قضائی و واجب ترک شده­ای و خمس و زکات نداده­ای در کارنامه­ام نيست و برای ورثه زحمت درست نکردم، فرزندانم فقط خدا را فراموش نکنيد شما به وظايف­تان عمل کنيد، چقدر زيبا، اين هم نکته سوم به وظايف­مان عمل کنيم به تکاليف­مان عمل کنيم، بنده وظيفه­ام چيست؟ نسبت به خانواده­ام، نسبت به دوستانم، نسبت به ارحامم، نسبت به مجموعه خودم يک سری وظايفی ما داريم آن وظايف را انجام بدهيم ما امروز يکی از ضعف­های که گاهی اوقات مشاهده می­کند اين آقا کار نمی­کند می­گويد مقصر آن است، آن کار نمی­کند می­گويد مقصر اين است اين توپ را در زمين آن، آن توپ را در زمين اين، بابا کارت را بکن، حالا ديگری نکرد تو هستی بکن، تو انجام بده وظايف­مان را به شايستگی انجام بدهيم سه، و نکته چهارم امام صادق فرمود: «عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ»[14] دانستم رزق من را هم کسی جز من نمی­خورد، مصرف نمی­کند آرامش پيدا کردم، عزيزان عالم ارزاق عالم عجيبی است، اين کربلايي که شما الآن اين­جا آمديد از قبل از تولدتان در لوح الهی ثبت شده شما رزق معنوی­تان کربلا بود در اين ايام فاطميه، صبحانه چه ميل می­کنيد؟ معلوم نيست هنوز، که شما صبحانه می­خوريد يا نمی­خوريد؟ می­خوريد چقدر می­خوريد؟ من يک جريانی از رزق بگويم برويم استقبال روضه آقايي رحمت خدا رفته بود، آوردنش غسالخانه برای غسل دادن، داشتند غسلش می­دادند پسر متوفی گفت حاج­آقا بابايما سر سفره غذا سکته کرد، يک لقمه غذا در دهانش بود جان داد، اين لقمه غذا را هم می­خواهد در بياوريم يا همين طور که در دهانش است غسلش بدهيم؟ گفتم اگر در دهانش هست، خب تميز کنند دهان را، غسال دست کرد در دهن ميت آن لقمه­ای که در دهان گذاشته بود پايين نرفته بود، آورد بيرون انداخت گوشه­ی غسالخانه، ميت را غسل کردند، کفن کردند آماده شد برای حرکت، صحنه­ای عجيبی ديدم، ديدم صدها مورچه دور اين لقمه غذا جمع­اند و هر کدام دارند يک قسمتی از اين لقمه را می­کشند می­برند، به همراهان ميت گفتم، همه جمع بشويد يک درس توحيدی، گفتم اين لقمه غذا در دهان شما رزق پدر شما نبود، بايد بيايد سرقرار روی سنگ غسالخانه، اين لقمه از دهان پدر بيايد بيرون انداخته شود گوشه­ی غسالخانه اين لقمه رزق مورچه­ها بود:

بر سر هر لقمه بنوشته عيان، لفلان ابن فلان ابن فلان

پول دادی، چقدر رزق است، خيلی­ها پر ثروت کم رزق، بعضی­ها کم ثروت است پر رزق اين دعای امام سجاد را زياد بگوييد در دعای ابوحمزه: «وَ ارْزُقْنِي‏ رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ»[15] خدايا رزق­ها را زياد کن، بتوانيم استفاده کنيم، داريم و استفاده نکنيم چه ارزشی دارد قيامت بايد جواب پس بدهيم، اگر از اين امکاناتی که خدا برايت داده، لباست، ثروت­ات، زندگی­ات، از اين­ها بتوانی بهره­برداری کنيد، امام صادق فرمود دانستم رزق من را کسی جز من نمی­خورد، مردم اگر اين را فراموش نکنند، حرص نمی­زنند آرام می­شوند، خدا برای آن­ها رزق را مقدر کرده، بسنده کنيم.

تذکر دادند در جوار سيدالشهداء دل‌ها را ببريم شام کنار قبر سه ساله امام حسين حضرت رقيه، يک جريانی را من در يکی از سفرهای شام ديدم اين را می­گويم مقدمه روضه يک زمستانی بود مشرف شده بوديم سوريه هوای بسيار سردی بود، برای نماز صبح رفتيم حرم حضرت رقيه هنوز حرم بازسازی نشده بود، من ديدم يک تعدادی خانم­های بی­حجاب را، نه بدحجاب، بی­حجاب، اصلاً چيزی سرشان نبود، لباس­ها هم، پاهايشان هم نسبتاً برهنه بود، در آن هوای سرد اين­ها پشت در ورودی صحن حضرت رقيه اجتماع کرده بودند يک شش، هفت نفری بودند زائرها هم آمده بودند، برای خود من سؤال بود اين خانم­ها با اين وضع با اين پوشش آمدند سراغ حضرت رقيه بنت الحسين در اين هوای سرد، خادم در را باز کرد زائرها رفتند داخل، من ديدم اين خانم­ها رفتند سمت اتاق خادم، يکی يکی رفتند در آن اتاق، يک پالتوهای بلندی را به اين­ها دادند کردن تن­شان، کلاه اين پالتو را روی سر انداختند اين پالتوها تا پشت پای اين­ها را پوشاند، پوشيده شدند يکی رفتند داخل حرم، من رفتم سراغ خادم، و از خادم سؤال کردم: «هنّ من نساء المسلمات»؟ اين­ها زن­های مسلمان بودند، گفت: «لا، هن من نساء اليهود» اين­ها زن­های يهودی­های شام اند، ما اين­ها را می­شناسيم، گفت اين يهودی­های شام وقتی گره به کارشان می­افتد، گير می­افتند مستأصل می­شوند، سحرگاه می­آيند حرم حضرت رقيه حاجت می­گيرند و می­روند، دختر امام حسين جواب اهل کتاب را می­دهد، جواب شيعه­های بابايش را نمی­دهد، همان سال من اين صحنه را هم ديدم بعضی از شيعه­ها می­آمدند زن­های عرب عروسک­های دخترانه می­آوردند می­انداختند روی ضريح حضرت رقيه، يکی از علما همراه بود، مرحوم آيت­الله والد هم بودند من وقتی سؤال کردم ايشان گفت اين پيام دارد، يعنی يزيد خدا عذابت را زياد کند، يک دختر خردسال بهانه بابا می­گيرد با سر بريده که آرامش نمی­کنند، با اسباب بازی بچه­گانه بايد آرامش کرد.

نيمه­های شب بيدار شد بهانه پدر را گرفت، آن قدر بابا بابا کرد که همه را به گريه انداخت، شد روضه خوان خرابه، زينب می­گريست، ام­کلثوم می­گريست، مادر رقيه گريه می­کرد، هر کاری کردند اين نازدانه آرام نشد، به يزيد ملعون گفتند يکی از عزيزان حسين بهانه بابا گرفته، گفت ببريد سر بابايش را برايش يک وقت ديد عده­ای چراغ به دست يک طبقی را آوردند، مقابل­شان زمين گذاشتند، خطاب به عمه کرد، گفت عمه­جان من غذا نمی­خواستم بابايم را می­خواهم، عقيله بنی­هاشم فرمود عزيزم رو پوش را بردار، آنی­که می­خواهي در ميانه طبق است:

به دامن پدر سر سه ساله ديده هر کسی، به دامن سه ساله­ای سر پدر نديده کس

عمه بيا گمشده پيدا شده، از طبقی نور هويدا شده

پدر به قربان سر خونی­ات، سنگ جفا که زد به پيشانی­ات

اين نازدانه باب الحوائج است، مريض­دارها، گرفتارها حاجتمندها، هی آن قدر بابا بابا کرد، صدا زد بابا چه کسی سر تو را از بدن جدا کرد؟ بابا: «يا ابتا من الذی خضب رأسک بدمائک»[16]، چه کسی محاسنت را با خون سرت رنگين کرد، يک وقت ديدند صدا ساکت شد، آمدند نزديک ديدند سر يک طرف، رقيه هم يک طرف همه بگوييم يا حسين.

 

[1] نحل97.

[2] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص181.

[3] تحريم6.

[4] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص228.

[5] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص228.

[6] انفال24.

[7] ق18.

[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص532.

[9] علق4.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص228.

[11] الأمالي (للطوسي) النص ص381.

[12] عبس34-35.

[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص228.

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص228.

[15] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص595.

[16] انوار الشهاده ص244

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه