استاد حدائق روز شنبه 10 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان سلسله مباحث آثار جهل در زندگی پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

موضوع مجلس پيرامون مروری بر آثار زيانبار و خطرناک جهالت و نادانی در زندگی بشر بود که عرض کرديم که هدف مهم امام حسين از اين قيام رهايي بشريت از جهالت بود، سخن بدين­جا رسيد که يکی از آثار جهالت در زندگی انسان­ها روحيه استهزاء و مسخره­گری است، اگر کسی اين صفت درش هست، گاهی اوقات بعضی­ها را دست می­اندازد مسخره می­کند، حالا مسخره کردن يک وقت هدف تحقير طرف است سبک کردن طرف است يک وقتی خندان ديگران است می­خواهد مجلس را شاد کند يک کسی را دست می­اندازد، يک کسی را مسخره می­کند تا يک جمعی بخندند اين­ها جزء محرمات اسلام است و اگر کسی اين روحيه درش هست اين صفت صفت جاهلی است آيات فراوانی هم ما در قرآن داريم که خداوند بيان می­فرمايد اشکال مختلف جهالت را که يکی از آن­ها سخريه و استهزاء است من آيه­ای که تلاوت شد ديروز هم آيه پنجاه و هفت سوره مائده يک اشاره­ای کنم و نکاتی ذيل اين آيه و مطالبی را تکميل بحث قرار بدهم.

يک فرقی را علمای علم اخلاق دارند بين استهزاء کردن و مسخره کردن، استهزاء آن است که طرف کاری انجام نداده مسخره­اش می­کنند بدون اين­که کاری کرده باشد خلافی مرتکب شده باشد، حالا دستش می­­اندازند مسخره می­کنند او را در قبال کاری که نکرده، يک وقت طرف کاری کرده در آن کار مسخره­اش می­کنند، اين غذاست که تو درست کردی؟ اين هم کار است که تو انجام دادی؟ سبکش می­کنند خجالتش می­دهند مردم اين صفت خوب نيست روايت داريم اگر کسی را مسخره کرديد نمی­ميريد تا به همان نحو مسخره بشويد عالم بزرگتری دارد به نام خدا، سبک کردی سبک می­شوی، توهين کردی توهين­ات می­کنند، از گناهانی که در روايت داريم انسان­ها نمی­ميرند تا بهش برخورد کنند، به آثارش: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏»[2] ستم به مردم، يکی از مصداديق ستم مسخره است ما امروز در جامعه­مان می­بينيم گاهی اوقات طرف را به خاطر امکاناتش به خاطر خانه­اش، به خاطر لباسش، به خاطر نحو نشستنش، به خاطر نوع سخن گفتنش، به خاطر راه رفتنش، به خاطر اين­که بابايش چه کسی است؟ مادرش چه است؟ مسخره­اش می­کنند، تو بچه فلانی هستی، تو پدر بزرگت فلانی بود، شروع می­کنند مسخره کردن، خب آيه­ای که ما ديروز تلاوت شد آيه پنجاه و هفت سوره مائده، استهزاء و مسخره­گری مراتبی دارد يکی از مراتب استهزاء ببينيد اين­ها از خلق شروع می­شود مثل تکبر تا می­رسد به آفريدگار، گاهی اوقات ما از بندگان خدا شروع می­کنيم حالا اين صفت جهالت دقيقاً مثل اين سلول­های سرطانی است با يک سلول دو سلول اين بيماری شروع می­شود کنترل نشد توسعه پيدا می­کند، کنترل نشد بخشی از بدن را می­گيرد کنترل نشد فرد را از پا در می­آورد رذايل اخلاقی هم همين است لذا عزيزان دو جا خدا در قرآن می­فرمايد عجله کنيد يکش در توبه کردن است خطا کردی ديگر تأخير نينداز سريع بگو: «استغفر الله ربّی و اتوب اليه» نگذار اين سلول سرطانی گناه در وجود تو نقش ببندد و شکل بگيرد امام صادق می­فرمايد: ‏«إِذَا أَذْنَبَ‏ الرَّجُلُ‏»[3] وقتی انسانی خطايي مرتکب می­شود: «خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ»[4] يک لکه سياه رو قبلش قرار می­گيرد حالا من حواسم نيست، يک توهين کردم يک مسخره­گی کردم يک لکه سياه روی اين صفحه قلب قرار می­گيرد امام صادق فرمود: «فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ»[5] اگر سريع توبه کرديد اين لکه سياه برطرف می­شود اما اگر از خودت غافل شدی: «وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ»[6] توبه نکردی گناه بعدی، گناه بعدی گناهان پياپی لکه­های سياه کنار هم صفحه قلب را می­پوشاند می­دانی کار به کجا می­رسد يک وقت طرف در اثر جرائم و خطاهای پياپی تمام قلب او تيره می­شود قلب اگر از نورانيت افتاد، امام می­فرمايد: «حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ»[7]، قلب­تان واژه­گون می­شود يعنی ديگر نيست آن قلبی که بايد باشد قلب مستحضر هستيد به پيامبر عرض کردند: «اين الله فی السموات او فی الارضين» يافت نشد، خدا کجاست در آسمان­ها يا روی زمين؟ پيغمبر يک­جا را به عنوان مرکز تجلی الهی نام برد فرمود: «فی قلوب عباده المؤمنين» يافت نشد، مؤمن اين قدر آبرو پيدا می­کنی که قلبت می­شود محل حضور خدا: «فی قلوب عباده المؤمنين» يافت نشد، اين قلب با اين عظمت اگر طرف سمت گناه رفت اين لکه­های سياه پياپی قلب را می­پوشاند، قلب پوشيده از گناه شد واژه­گون می­شود واژگون شد چه می­شود: «فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً»[8] ديگر روی رستگاری را نمی­بيند می­شود همان که قرآن می­فرمايد گوش دارند شنوا نيستند: « لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها و لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[9] چشم دارد می­بيند دارد عبرت­ها را نگاه می­کند ولی بيداری و تنبه حاصل نمی­شود حقيقت را می­شنود يک گوشه­اش می­شود در يک گوشه­اش می­شود دروازه می­گويند بابا فکر آخرت­ات باش بترس از حساب­رسی الهی می­گويد بابا اين­ها را ول کن می­بيند و عبرت نمی­گيرد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[10] قلب دارند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[11] تفقه ندارند، يک بنده خدايي خانم محترمه­ای می­گفت ما يک عموی داشتيم اين عموی ما مرد با اخلاقی بود در خانه، به زن و بچه و رسيدگی و کارهای معيشت اين­ها و آسايش اين­ها خيلی زحمت می­کشيد ولی برای خودش زحمت نمی­کشيد من بارها گفتم مردم اول به فکر خودتان باشيد دين می­گويد اول خودت را نجات بده، اين خودخواهی نيست اين عين درايت است خودت اول بارت زمين نماند بعد خانواده­ات بعد بچه­هايت بعد ديگران، ما بخشی­مان از خودمان فارغ هستيم به ديگران سرگرم شديم اين خطاست، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[12]خانم، آقا مؤمن مؤمنه اول خودت را نجات بده بعداً ديگران را اول به داد خودت برس خودت را نجات بده بعداً ديگران اين نگاه قرآن است و انتظار قرآن از همه ماست، حواستان باشد کار و تلاش برای خانواده به قيمت نماز قضايتان نشود، فعاليت اجتماعی و اقتصادی برای جامعه که خدمت به مردم می­کنيم به بهاء نمازهای قضاء نشود، اسلام می­گويد اول به داد خودت برس بعد ديگران ما اول از خودتان کارهای خودتان را انتظار داريم، آن خانم می­گفت اين عموی ما خيلی آدم زحمت کشی هم بود رفاه را برای خانواده فراهم کرده بود اما هل نماز نبود، اهل بندگی خدا نبود، با اخلاق هم بود بگو و بخند می­کرد بد اخلاقی ازش نمی­ديدند گفت يک وقتی دارالرحمه تشييع جنازه­ای بود گفت داشتند ميت را غسل می­دادند، ميت را تلقين می­دادند در قبر گذاشته بودند گفت عموی ما هم ايستاده بود بچه­­هايش هم اطرافش بودند يک عده از فاميل هم بودند يکدفعه بلند رو کرد به همه گفت من وصيت می­کنم اگر مردم به جای تلقين نوار هايده برايم بگذارند، آقا چقدر مردم به خودشان ظالم هستند، گفت اين را جلو همه هم گفت، تا اين حد غافلی، مرده را داری می­بينی تلقين­اش می­دهند تو به فکر مرگ خودت هم نيستی، فکر آخرت خودت هم نيستی، گفت اين را گفت بچه­هايش هم شنيدند گفت چند سال بعد از دنيا رفت، گفت البته بچه­هايش نوار هايده نگذاشتند، حالا يک آدم نادان وصيت کرد بايد نوار هايده بگذارند يک غلطی کرد، عقلاء که نبايد اين کار را بکنند، لذا وصيت­نامه­ها هم اگر وصيت­نامه شرعی است قابل اجراست من يادم است زمان مرحوم آيت­الله العظمی خويي يک کسی شيراز وصيت کرده بود، که آقا ثلث مالم را بفرستيد لندن برای فلان آقايي که در لندن است استفتاء شد از مرجع تقليد گفتند بی­خود کرده همچون وصيتی کرده، پول برود در خدمت مجموعه­ای که معلوم نيست چه کار دارند می­کنند؟ اين نفهميده خودش ورثه که می­فهند بايد درست عمل کنند لذا وصيت­نامه هم بايد مشروع و معقول باشد گفت خب غسلش دادند، تلقينش هم دادند، دفنش هم کردند، گفتند حالا نوار هايده باشد طلبت برای قيامتت برو گوش کن، دفن شد و تمام شد اين خانم که از متدينات خانم­های شيراز است گفت من اين برايم سؤال بود عموی ما نماز نمی­خواند، حج نرفت، واجبات دينی­اش را انجام نداد، اما مرد حمالی بود برای داخل خانه، تعبير عاميانه کار خوب می­کرد پول در می­آورد که اين­ها سختی نکشند، برای زن و بچه رفاه را کاملاً فراهم کرده بود گفت من برايم سؤال بود اين در بزرخ چه وضعی دارد؟ گفت از خدا خواستم خدايا عالم برزخ اين عموی ما را به ما نشان بده، گفت حاج­آقا يک شب خواب ديدم در يک بيابان بسيار گرم و سوزان، اصلاً مثل  اینکه خورشيد يک متری سر ما بود از شدت گرما، در اين بيابان گرم لم يزرع داشتم می­رفتم، از دور ديدم شبحی دارد می­آيد سمت من، آمد آمد نزديک شد ديدم عمويم هست گفت ديدم عمويم نود درجه کمرش خم شده، دو تا قوز بزرگ روی کمر اين قرار گرفته، مثل دوتا پشته بزرگ که اين نمی­تواند راست بايستد، گفت خميده آمد عرق از سر و روی او جاری بود، گفت تا عمو را ديدم گفتم عمو اين چه وضعی است که شما داريد؟ شما قوز نداشتيد؟ گفت دختر برادرم اين­ها بار مکافات اعمال من است که قامت من را خم کرده، گفت يکدفعه يادم آمد آن حرفی که در دارالرحمه شيراز زد که نوار هايده بگذارند برايم، گفتم عمو يادت است؟ گفت فهميدم عالم برزخش است يادت است گفتی من مردم نوار هايده برايم بگذاريد، گفت عمو بيش از اين خجالتم نده! تو بزرگ بودی نه من، تو فهيم بودی نه من، حق با تو بود، گاهی اوقات می­بينيد حساب و کتاب قبر را طرف مسخره می­کند گفت عمو به فرزندانم و خانم­ام بگو برايتان خيلی زحمت کشيدم، زندگی­­ام را گذاشتم برای رفاه شما به دادم برسيد گرفتار هستم، گير اعمال انجام نداده­ام، از اين اموالی که از من مانده واجبات زمين مانده من را قضاء کنند استيجار کنند به جا بياورند گفت از خواب بيدار شدم، حالا سؤال اين خانم اين بود گفت حاج­آقا رفتم سراغ زن عمو، بچه­هايش را جمع کردم گفتم من يک خوابی از عمو ديدم، خواب را عيناً تعريف کردم، گفت همه­شان يک دهن پر گفتند اول تو بی­خود کردی خواب ديدی يک، بابای ما معتقد به اين­ چيزها نبود دو، اگر می­خواست انجام بده خودش انجام می­داد سه، ما يک ريال هم برايش خرج نمی­کنيم، مردم اگر دلتان براي خوتان نسوخت دلسوزی برايتان نمی­کنند، آقا يک وصيت­نامه می­نويسد يکی را بکنيد ده­تا، ده­تا را بکنيد صدتا، چه بکنيد بابا خب خودت انجام بده، حالا مراتب استهزاء و مسخره از اين مراتب مقدماتی شروع می­شود ما گاهی اوقات کاری يک کسی را مسخره می­کنيم حرف زدن يک کسی را مسخره می­کنيم ادای يک کسی را در می­آوريم با تمسخر، اين­ها نشانه جهالت است اگر در ما هست جهل در ماست امام حسين قيام کرد که جهل­زدايي کند، اين اگر کنترل نشد رفته رفته اين استهزاء رشد کرد گسترش پيدا کرد، کار می­رسد به جايي که طرف اولياء خدا را هم مسخره می­کند گاهی اوقات رهبران الهی را مسخره می­کند ائمه را مسخره می­کنند، پيغمبر را مسخره می­کند البته اين­ها احکامش هم متفاوت است اگر کسی پيغمبر را مسخره کرد مرتد است يقيناً اگر کسی ائمه را مسخره کرد و اين استهزاء ائمه بر گردد استهزاء دين آن هم مشکل دارد کافر است و مرتد، خب بعضی­ها گسترش پيدا می­کند اين استهزاء رشد می­کند می­رسد استهزاء در برابر کلام خدا، آيات قرآن را مسخره می­کند خدا می­گويد اين طور، خدا می­گويد آن طور آيه را با تمسخر می­خواند قرآن را زير سؤال می­برد اين­ها بعضی­ها الآن مبتلا هستند به اين مسائل اين­ها يک شبه اينطور نمی­شوند اين­ها مثل سلول­های سرطانی است، گام به گام قدم به قدم طرف می­رود می­رسد به اين­جا کما اين­که خوب شدن هم تدريجاً انسان­ها رشد می­کنند به تعالی می­رسند به معارف الهی می­رسند اگر درمان نشد کار بشر می­رسد به جايي که خدا را هم مسخره می­کند استهزاء پروردگار، گاهی اوقات خدا را اولتيماتم می­دهد می­شود شداد، می­گويد خدايا تو بهشت داری من هم بهشت درست می­کنم که نشانت بدهم بهشت يعنی چه؟ می­گويند يک زمين وسيعی را شداد آماده کرد ده هزار متر در هزار متر، گفت يک بهشتی درست کنيد که نشان بدهم به خدا بهشت يعنی چه؟ ای نادان ابله می­خواهی بهشت درست کنی، می­گويند بسيج کرد و اين­که قرآن می­فرمايد: «إِرَمَ ذاتِ الْعِماد»[13]اين باغ ارم اسم باغ شداد است اين باغ ارم در شيراز بر گرفته از ارم در قرآن است ارم نام باغ شداد بود که خدا می­فرمايد نظير اين باغ در عالم خلق نشده، شداد چيزی ساخت که هنوز نظيرش چيزی کسی نساخته اين می­خواست با خدا مبارزه کند: «الَّتي‏ لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد»[14]نظيرش در بلاد ديده نشده بود، خب می­گويند وقتی که شروع کردند گفت زيباترين، بهترين درخت­ها کاخی را ساختند گفت آجر به آجر اين کاخ را از طلا و نقره کار کنيد، شما کجا سراغ داريد يک ساختمانی آجر­هايش طلا باشد خشتش نقره باشد اصلاً نداريم در عالم، گفت زيباترين سنگ­ها و گرانبهاترين جواهرات و سنگ­های قيمتی را بياوريد سقف­های اين کاخ را زينت کنيد خلاصه­اش همين­که خدا می­فرمايد نظير نداشت، خب می­خواهی استهزاء کنی بهشت را، روز افتتاح با تمام بزرگان مملکت آمدند برای رُبان چينی، مثلاً پرده برداری افتتاح، شداد مغرور به همه گفت بايستيد خودم ابتداءً بروم داخل اين باغ و اين کاخ يک بازديدی می­کنم بعداً شماها بياييد و مشاهده کنيد و ببينيد تنهايي آمد داخل تاخت تا رسيد جلو کاخ از اسب آمد پايين يک پايش در رکاب بود، يک پايش روی زمين ملک الموت آمد، شدادی فتيله­ات را می­کشيم تا ديد يک جوانی مقابلش ظاهر شد با عتاب، اول نفهميد حضرت ملک الموت است با عتاب گفت به اجازه چه کسی وارد شدی؟ ما که ممنوع کرده بوديم کسی تا اجازه نداديم داخل نشود حضرت ملک­الموت يک جمله گفت اين دوزاری کج شداد افتاد، ولی متأسفانه بعضی­ها اين دوزاری­شان دير می­افتد، گفت شداد ما برای آمدن­مان از کسی اجازه نمی­گيريم يکدفعه شداد فهميد ملک الموت است يک پايش روی زمين يک پايش در رکاب با تعجب گفت فقط به من فرصت بده بروم داخل اين کاخ يک بازديد بکنم بعد جانم را بگير، گفت نمی­شود گفت همين جوری ما بايد جانت را بگيريم که برای بشريت تا ابديت بشود عبرت يک پاي شداد روی زمين بود يک پايش در رکاب «صدق الله العلی العظيم» جانش را گرفت يک قدرتمند ديکتاتور مغرور استهزاء کننده داغ ديدن آن کاخ هم به دلش ماند می­خواهی بهشت درست کنی؟ می­خواهی ساختمانی بسازی که تنه به تنه کاخ­های الهی بزند مغرور، بعد از مدتی امراء ديدند از شداد خبری نشد وارد شدند ديدند جلو ساختمان جان داد: «إِرَمَ ذاتِ الْعِماد الَّتي‏ لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد»[15]بله بشر اگر درمان نشد نهايت بيماری اين استهزاء می­شود استهزاء پروردگار گاهی اوقات در ادبيات حرف­ها انسان استهزاء را می­شنود اين خدا چرا اين کار را کرده؟ بابا فضولی نکن، در کار خدا چون و چرا نکن؟ خب سر در نمی­بری وارد نيستی، مطلع نيستی انتقاد نکن، من اين روايت را در يک جلسه­ای عرض کردم خدمت عزيزان پيغمبر می­فرمايد مردم شما در زندگی­تان با سه­تا مطلب مواجه هستيد يا بلاء يا قضاء يا نعمت؟ بلاء منشأش خطاهاست بلاء وقتی می­آيد ريشه­اش در: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِيَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[16] «تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[17]منشأش گناه است گناه کردی بلاء هم آمده، داريم نکبت کار بدمان را پس می­دهيم داريم تصفيه می­شويم و اين لطف خداست خدا می­خواهد اين بديهی به آخرت کشانده نشود، می­خواهند همين­جا تصفيه کنند:

همين­جا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمند باشی

همين­جا می­خواهند حساب­ها را تصفيه کنند، يک بخشی از مردم گرفتاری­هايشان منشأ بلاء است يک بخشی از مردم گرفتاری­هايشان منشأش قضاست، آدم خوبی است پاک است سالم است گرفتار شده نمی­فهمد چرا؟ می­گويند اين­جا تسليم باش، اين­جا نق نزن، اعتراض نکن، انتقاد نکن، کارت درست است؟ نمازهايت را خواندی؟ حرام انجام ندادی؟ تکاليفت را به جا آوردی؟ حالا اين اتفاق افتاده تسليم باش، همان جمله­ای که امام حسين در آخرين لحظات عمر شريفش در گودی قتلگاه فرمود: «إلهى‏ رضى‏ بقضائك‏»[18]امام حسين اين جرياناتی که برايش اتفاق افتاد چه بود؟ قضاء بود، العياذ بالله، امام حسين خطا کرده بود که بايد اين جوری شهيد بشود در تاريخ نداری کسی مثل امام حسين اين همه مصيبت ديده باشد، در تاريخ نداری بانوی مثل حضرت زينب اين همه مصيبت و بلاء ديده باشد اين­ها به کدامين گناه؟ گناه نبود آزمون است آزمون الهی ترفيع درجه است: «و عليه للقضاء التسليم» يافت نشد، فلذا می­گويند تسليم باش، اگر کارت درست است خلاف نکردی، حقی نخوردی، اجحافی نکردی، يک مشکلاتی در زندگی­ات تو را درگير کرده اين­جا تسليم باش اين را:

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، وين حرف معمی نه تو خوانی و نه من

اين­جا ما بايد تسليم باشيم، بارها من ديدم کسانی­که مصيبت­هايي خيلی سخت ديدند اين­ها را من با همين جمله آرام می­کنم، می­گويم خانم شما که می­گوييد من شوهرم و پسرم در پنج دقيقه جلو چشمانم مردند، و داری نا اميد می­شوی می­گويي ايمانم دارد خلل درش ايجاد می­شود مقام تو بالاتر است يا حضرت زينب؟ تو يک شوهر و يک پسر، حضرت زينب از جان شيرين­ترش حسين، دو عزيز و دو پسر، خواهر زاده­ها، و برادر زاده­ها در يک صبح تا بعد از ظهر مشاهده کرد ولی اين خانم می­بينيد شب يازدهم نماز شبش تعطيل نمی­شود اين قضاست بله اين طور نيست که حالا بگوييم هر کسی متدين است هيئتی است مذهبی است نماز شب­خوان است نبايد مريض بشود، نه مشکلات اقتصادی پيدا کند، نه گرفتاری­های روزمره بيايد سمتش، از اين خبرها نيست: «البلاء للولاء»[19]اين آزمون­ها اولاً برای اولياء خداست لذا ما اگر يک کسی را ديديم در گرفتاری­ها به سر می­برد و آدم متدينی است مسخره نکنيم بگوييم بابا اين هم نتيجه جلسه رفتن­هايت اگر کارت درست بود راهت درست بود نبايد اين جوری سرت می­آمد، تو گرفتاری پيدا کردی، بيماری پيدا کردی، بله امام خمينی هم سرطان گرفت، مگر سرطان فقط برای آدم­هايي بيگانه با خداست، برای بيگانگان مجازات و مکافات است برای بندگان خوب خدا ترفيع درجه است يک سری بريده می­شود عزت بشريت، يک سر بريده هم می­شد سر شمر و خولی و سنان و ابن زياد که اين­ها می­شود خذلان و نکبت برای اين­ها، لذا همه را يک مقايسه نکنيم، اين استهزاء عزيزان اگر درمان نشد، جهالت درمان نشد کار انسان را می­کشاند به زاويه گرفتن در برابر خدا، آيه پنجاه و هشت سوره مائده پنجاه و هفت خداوند به طور کلی به مؤمنين می­فرمايد مسخره نکنيد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً»[20]آن­هايي که دين­تان را مسخره می­کنند به رسم دوستی و رفاقت با اين­ها ارتباط برقرار نکنيد ما در روابط اجتماعی­مان کسی که عقيده من را دارد مسخره می­کند، کسی که فکر من را دارد مسخره می­کند اين را نبايد به دوستی نگاه کرد بابا حواست باشد مراقب باش اين آدم آلوده فکری است اين دارد نمازت را مسخره می­کند دارد عبادت را مسخره می­کند، اين را نبايد به نگاه دوستی بنگری خدا در قرآن می­فرمايد، آيه بعد آيه پنجاه و هشت خدا تخصيصاً مصداقی از مصاديق استهزاء را نام می­برد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً‏»[21] خدا می­فرمايد مؤمنين يک وقتی صدای اذان که بلند می­شود می­بينيد بعضی­ها مسخره­تان می­کنند، کجا داری می­روی حاجی؟ چه خبر است؟ نماز، نماز چه است؟ شروع می­کند به مسخره کردن گاهی اوقات داريم، طرف می­گويد ما در اداره وقتی می­خواهم بروم مثلاً برای نماز يکدفعه بعضی از اين همکاران­مان می­گويند بی­کاری؟ بنشين کارت را بکن، نماز چه است؟ نماز چند؟ نظام جمهوری اسلامی است آن وقت می­گوييد چرا امام زمان نيامده؟ آقا بيايد چه بکند؟ با چه کسانی کار بکند؟ چند درصد پای کار هستند؟ خب قرآن می­فرمايد وقتی صدای نماز بلند می­شود و ندای نماز گسترش پيدا می­کند بعضی­ها شما را مسخره می­کنند بازيچه می­دانند نماز را، آقا می­روی يک دُلا و راستی می­شوی يعنی چه؟ ول­کن: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون‏»[22]خدا می­فرمايد اين­ها قوم جاهل هستند اين­ها عقلانيت ندارند، يکی از مصاديق استهزاء استهزاء نماز است هر کسی ديديد نمازت را مسخره می­کند قرآن اين هشدار را داده، مراقب باش با آدم جاهل نشست و برخواست نکن، ويروس جهالت رويت اثر می­گذارد، بله بنده اگر می­توانم هدايت کنم، هدايت کنم اگر از من نمی­آيد هدايت کنم، بالاخره يک وظيفه ديگری دارم.

نکاتی را هم من عرض کنم محضر عزيزان در اين آيه خداوند از معاشرت با کسانی که نماز و بندگی خدا را مسخره می­کنند، نهی می­کند معاشرت نکنيد پرهيز کنيد اين با ولی­نعمت شما زاويه دارد اين خدا را قبول ندارد نماز را قبول ندارد آقا برادر ماست، عموی ماست، دايي ماست، من اين را کراراً عرض کردم عزيزان صله رحم چارچوب دارد، چارچوب صله رحم اين است که حرمت خدا شکسته نشود، حرمت اهل­البيت شکسته نشود، ما برای خدا داريم ارتباط می­گيريم وقتی در اين ارتباط دارد حمت خدا آسيب می­بيند خدا مهم­تر است يا رحم؟ خدا پيغمبر مهم­تر است يا رحم؟ بابا رحم تا حدی که حرمت آفريدگار ما شکسته نشود، ما به خاطر همان خدا داريم می­رويم صله رحم می­کنيم، خب در مجلسی که بنده نشستم ارزش­های دينی را دارند مسخره می­کنند اين چه صله رحمی است؟ اين نيست آنی­که اسلام تأکيد کرده و تجويز کرده، مظهر ديگر، نکته ديگر اصلاً يکی از مظاهر دين و جلوه­های دين نماز است که قرآن می­فرمايد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»[23] اصلاً از مصاديق دينداری نماز خواندن است چهره دين شما نماز است و اين نمازی که پيغمبر فرمود مثل عمود است اين عمود اگر خوابيد خيمه معرفت شما می­خوابد، اين هم نکته ديگر در بحث.

يک جريانی را مرحوم آيت­الله نهاوندی نقل می­کند، نوعاً من کسانی که می­آيند می­گويند مشکلات داريم شما هم برخورد می­کنيد افرادی که حالا در مسائل اخلاقی هم آسيب ديدند توصيه کنيد به اين­ها نمازشان را ترک نکنند بالاخره اين ارتباط با خدا بماند اين ارتباط هدايت می­کند، آيت­الله نهاوندی اعلی­الله مقامه می­نويسد يک کاروانی اين­ها داشتند کوچ می­کردند از تجارت، اين­ها می­رفتند در يک مسيری دزدها جاده را بسته بودند ريختند در کاروان اموال همه را تصاحب کردند و برداشتند و همه را ديگر از ثروت گرفتند، يک نفر که می­گويد من در کاروان بودم، از علماء بود می­گويد من دوتا کتاب نوشته بودم اين کتاب­ها کتاب­های علمی بود به درد دزدها هم نمی­خورد می­دانستم اين­ها می­اندازنش دور نمی­فهمند کتاب فقه است اصول است اين­ها دنبال پول هستند، گفت به يکی از دزدها گفتم که من با رئيس شما می­خواهم صحبت کنم و اين دوتا کتاب هم محصول سال­ها زحمت و تحقيقم بود، گفتم با رئيس­تان من می­خواهم صحبت کنم، يک تقاضای دارم، گفت رئيس ما پشت آن تپه است کنار اموال دزدی گفت ما را برد آن پشت تپه و ديديم هرچه دزديده بودند جمع کرده بودند يک آقايي هم کنار اين اموال دزدی ايستاده دارد نماز می­خواند، سبحان­الله دزد هم دزدهای قديم، واقعاً خير و برکت از همه چيز رفته، دزدهای قديم حالا يک نمازی هم می­خواندند اين عالم نجفی می­گويد با تعجب گفتم اين رئيس شماست؟ گفت بله، گفتم دارد نماز می­خواند؟ گفت بله، گفت اين نماز خوان قدری هم هست، گفت ايستادم سلام نمازش را که داد گفتم آقا من با شما کار دارم، گفت آقای شيخ فعلاً وقت حرف زدن نيست وقت نماز است الله اکبر، نماز بعد دوباره نمازش تمام شد گفتم آقا کار دارم با شما، گفت فعلاً صبر کن وقت نماز است الله اکبر، حالا اين چه نمازی بود؟ نماز قضاء بود؟ نماز شکر بود؟ گفت يک مقداری نمازهايي خواند، نمازهايش که تمام شد بعد گفت حالا بگو ببينم حرفت چه است؟ آقا بگو، گفتم من يک خواهش از تو داشتم ولی يک سؤال اول برايم پيش آمد اول سؤالم را بپرسم، گفت بپرس، گفتم شما چه کار داشتی می­کردی الآن؟ گفت داشتم نماز می­خواندم گفتم شما رئيس دزدها هستی؟ گفت بله، گفتم اين چه نمازی است که با مال دزدی داری جمعش می­کنی؟ تو داری مال مردم می­بری نماز می­خوانی؟ قرآن می­فرمايد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[24] نماز بايد شما را از بدی­ها، منکرات فحشاء، فحشاء يعنی گناهان بزرگ پنهانی، منکر يعنی گناهان بزرگ آشکارا، نماز بايد شما را سامان بدهد، در خلوت­ات، جلوت­ات تو داری دزدی می­کنی، از منکرات مال حرام خوردن است، گفت آقا شيخ من يک چيزی برايت بگويم، يک نصيحتی بکنم، اين نصيحت رئيس دزدها را بايد با آب طلا بنويسيم من يک نصيحت هم اين­جا به همه­تان بکنم، اميرالمؤمنين می­فرمايد: «انْظُرْ إِلَى‏ مَا قَالَ‏ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[25]هميشه ببينيد سخن چه است؟ گوينده را کار نداشته باش حرف اگر حرف پسنديده و معقولی است ولو گويند اين حرف يک آدم موجهی نباشد ولی حرفش حرف خوبی است ما يک وقت­هايي حرف­های خوب را قبول نمی­کنيم چون می­گوييم خودت آدم بدی هستی، خودش بد است حرفش که خوب است حرف را بگير، اين منطق اسلام است حالا اين دزد يک نصيحت نابی کرد، گفت آقای شيخ من معتقدم چه قدر زيبا؟ که انسان مطلقا ارتباطش را با خدا نبايد قطع کند، من دزد هستم از راه دزدی امرار معاش می­کنم ولی می­گويم خدايا قبولت دارم که خدايي، يادم نرفته که آفريدگارم هستی از خدا هم می­خواهم خدا هدايتم کند، حالا فعلاً در اين مسير هستيم، آن آقا گفت که من بهش گفتم آقا بار کج به منزل مقصود نمی­رسد اين نماز تو با مال دزدی با هم جمع نمی­شود دزدی را کنار بگذار گفت من هم از خدا خواستم خدا ارتباطم را با خدا قطع نمی­کنم خدا هدايتم کند، گفت حالا کارت چه است؟ گفتم آقا ما دو جلد کتاب نوشتيم اين­ها را در اموال دزدی بردند اين­ها را بگوييد به ما برگرداند گفت رو کرد به دزدها گفت هرچه مال اين آقا شيخ است بهش برگردانيد گفت اموال ما را که دادند گفتم آقا باز نصحيت­ات می­کنم بار کج به منزل مقصود نمی­رسد نماز با مال دزدی جمع نمی­شود گفت آقا شيخ من هم برايت می­گويم انسان­ مطلقاً ارتباطش را با خدا نبايد قطع کند، گفت و آن آقا می­گويد من رفتم آن عالم که از بزرگان علمای در نجف بود می­گويد ماه­ها گذشت يک روز رفتم حرم اميرالمؤمنين مقابل ضريح مطهر ديدم يک آقايي در يک لباس ساده­ای شبکه­های ضريح را گرفته زار می­زند در يک حال عجيبی، گفت ما هم ايستاديم کنارش داشتيم زيارت می­خوانديم يکدفعه ديدم با آن چشمان اشک آلودش يک نگاه به ما کرد گفت آقا شيخ ديدی نمازها کار خودش را کرد، نگاه کردم در برق چشم­هايش ديدم دزد سر گردنه است، گفت آن نمازها نجاتم داد من را به راه آورد اموالی که از مردم نزد من بود آن مقدارش که امکان برگرداندن بود برگرداندم آن مقدارش که امکانش بود با اجازه علماء مظالم دادم، الآن مدتی است آمدم نجف معتکف کوی اميرالمؤمنين شدم نماز نجات دهنده است اگر يک وقتی کسی را ديديد حالا در اشتباهات افتاد بگوييد بابا نمازت را تعطيل نکن، نمازت را رها نکن، اين نماز داروست درمان کننده است لذا چهره دين­ما و مظهر دين ما نماز و طبق اين آيه شريفه خدا می­فرمايد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»[26] وقتی نماز نداء بدهيد اعلان کنيد، چرا می­گويند اذان اعلانی بايد باشد مساجد ما، مراکز ما، نمازخانه­هاي ما اذان را پخش کنند مردم بفهمند امام صادق فرمود مرحبا به پدر و مادری که هر روز در خانه می­گويند: «يَا أَهْلَاهْ صَلَاتَكُمْ‏ صَلَاتَكُمْ‏ زَكَاتَكُمُ‏ زَكَاتَكُمُ مِسْكِينَكُمْ مِسْكِينَكُمْ»[27] هر روز در خانه از نماز بگوييد حالا بشنوند يا نشنوند؟ نداء بايد داد، بايد اعلان کرد نماز را اين هم مطلب ديگر.

و نکته ديگری که من عرض کنم در اين آيه شريفه قرآن می­فرمايد شما با برخورد منطقی برخورد بکنيد اما نابخردان اين­ها استهزاء می­کنند نماز شما را و عبادت شما را من يک جمله عرايضم را جمع بندی کنم در ذيل اين آيه هم خداوند استهزاء نماز را يکی از نشانه­های جاهلی نام می­برد و استهزاء ارزش­هايي دينی حجاب کسی حجاب را مسخره کند، ما ديشب رفتيم بازديد از اين سفيه­النجات بلوار شهيد چمران البته مردم فطرت­ها پاک است، من ديشب آن­جا عرض کردم در جمع دوستان خدا شيطان را هم به پاکی آفريده، ديگر شما بدتر از شيطان دارديد؟ اگر کسی بگويد خدا شيطان را شيطان خلق کرد توهين به خداست، خدا شيطان را خوب آفريد شيطان اگر منحرف شد تکبرش منحرفش کرد، اميرالمؤمنين شش هزار سال شيطان عبادت کرده بود اين رذايل اخلاقی خرابش کرد، از ذات مقدس الهی جز خير صادر نشده، شرارت­ها نتيجه­هاست نتيجه اقدامات غلط است نتيجه انتخابات سوء مردم است من خودم راه بدی را انتخاب کردم، لذا طينت همه پاک است، همين ديشب رفته بودیم از جایی بازدید کنیم، خب خانم­­هایي هم بودند حجاب­شان خوب نبود يک عده هم که اصلاً حجاب نداشتند من ديدم فرصت خوبی است، گفتم اين بلندگو را روشن کنيد من جمله با مردم صدايم را می­شنوند حرف بزنيم، يک چندتا جمله گفتيم بعد ديدم يک خانم بد حجابی آمد گريه می­کرد می­گفت آقا دعا کنيد خدا ما را هدايت کند، رفتار و پوشش را که شما می­ديديد می­گفت اين اصلاً در خط دين نيست هفت قلم آرايش با يک وضع نامناسب آمده اما جاذبه امام حسين آن را کشانده آن­جا، حالا يک خانمی هم بود می­گفت آقا ما می­آمديم بعضی از اين افراد نا اهل هم ما را مسخره می­کردند بله يک وقت برای حجاب­تان هم مسخره می­شويد بنده هم شايد در اين لباس يکدفعه عرض شود که می­شنويد حرف­هايي می­زنند، هيچ کس در عالم خلقت به اندازه پيغمبر استهزاء نشد، مورد سخره قرار نگرفت، پيغمبر فرمود: «ما اوذی احد بمثل ما اوذيت» يافت نشد، لذا اين استهزاء اين مسخره کردن­ها ما را سرد نکند، ما را مأيوس نکند، من از مصاديق کليتش را عرض کنم و يکی دو مورد ديگر هم روز آينده و روزهای آينده عرض کنيم، آن­هايي که ارزش ديگران را نفی می­کنند انحصار طلب هستند اين جهالت است آيه دارد، ديديد بعضی­ها می­گويد فقط من، من باشم کار درست است ديگری آمد قبول نکن، انحصار طلبی نشانه جهالت است از مصاديق جهالت انحرافات جنسی و بی­بند و باری اجتماعی، اين­ها جهل است آيه را خواهيم خواند اين­ها از مصاديق جهالت است، آن کسی که چوب حراج دارد به شخصيت خودش می­زند، نگاه کردن را از آلودگان گدايي می­کند، شما متدينين به اين­هايي که پوشش سالمی ندارند نگاه می­کنيد، حالا نظرت هم افتاد می­گويي استغفر الله ربّی و اتوب اليه، چشمت را منحرف می­کنی، چه کسانی نگاه می­کنند؟ آن­هايي که اعتقاد ندارند ما زير ارزش واقعی خودمان را داريم خرج می­کنيم، بی­ادبی و ناسزا گويي از مصاديق جهالت است، در قرآن داريم، تعصب بی­جا در عقيده و رفتار قرآن می­فرمايد نشانه جهالت است بله تعصب داشته باشيد تعصب زياد و افراطی جهل است و شايعه­ پذيری و تحت تأثير ديگران قرار گرفتن جهالت است آقا می­گويند فلان اتفاق افتاده، سريع قبول می­کنی، می­گويند فلانی چنين کرده می­پذيری اين باب شايعه پراکنی گاهی اوقات می­بينی گسترش پيدا کرده بعضی­ها به راحتی يک شايعه را می­پذيرند نسبت به شخصی، نسبت به فردی، ما اين ساختمان بلوار شهيد چمران، مؤسسه مرکز مشاوره امام هادی سال نود و دو بود که داشت اين مجموعه تمام می­شد در يکی از انتخابات بود خدا رحمت کند با آيت­الله والد رفتيم در اين سالن مخابرات قصرالدشت، برای رأی دادن يک آقايي آمد گفت حاج­آقا يک کسی پشت سر شما گفته، آقای حدائق دارد در چمران يک کاخی می­سازد که فقط استخرش سيصد متر است و آن طرف گفته من راننده لودری هستم که دارم خاک استخرش را بر می­دارم، گفتم اين کاخ کجای چمران است؟ گفتند بعد از بيمارستان MRI ديدم آدرس که داد آدرس همين مرکز مشاوره است که الآن در خدمت مردم است شبانه روز خدمت می­کنند عزيزان مشاوره رايگان، تا الآن هم که خدمت شما هستم هزاران جلسه مشاوره رايگان در اين سال­ها به مردم داده شده و خدمت شده، آدرس را که داد همان­جا را دارد می­دهد، گفتم اين راننده لودر چه گفت؟ گفت گفته اين کاخ آقای حدائق، گفتم خب حالا شما چه می­گوييد؟ گفت من آمدم از خودتان بپرسم گفتم ببين اگر چيزی به نام من آن­جا هست الآن جلو حاج­آقا می­گويم سه دنگش برای تو، سه دنگش هم برای آن راننده لودر شش دنگش را من هديه کرد، گفت پس اين مال چه کسی است؟ گفتم مال مردم است، زمين را شهرداری داده، خيرين کمک کردند دارند می­سازند، خيلی راحت حرف می­زنند خيلی راحت قضاوت می­کنند، آقا می­گويند فلانی دزدی کرده، بابا قيامت بايد جواب بدهی، فلانی چنين کرده راحت تهمت، راحت جوسازی، رفتار ظالمانه و ستمگرانه در حق ديگران از مصاديق و مواردی جهل است و تمام کنم، لجاجت و مقاومت در برابر حق، حالا نکاتی انشاءالله فرصت آينده، عزيز ما حاج­­آقای نگهبان هم تشريف دارند، مدينه توسلی پيدا کردند به حضرت ام­البنين مادر چهار شهيد کربلا، اين بانوی که دارد حضرت ام­البنين وقتی که عيال اميرالمؤمنين شدند نامش فاطمه بود، آقا اميرالمؤمنين به عقيل عقيل نسابة العرب بود، فرمودند يک خانمی از يک خاندان شجاعی برای من انتخاب کن و برگزين، عقيل گفت اين خانم شجاع را برای چه می­خواهيد؟ حضرت فرمودند می­خواهم: «ولدتها الفحول» يافت نشد، رجل شجاعی از او به دنيا بيايد، عقيل گفت اين رجل شجاع را برای چه می­خواهد؟ آقا فرمودند برای عاشورای حسينم، و کربلای حسينم ذخيره شود عباس ذخيره حسين بود برای عاشورا و لذا همين مطلب را هم زهير ابن قين به حضرت ابالفضل يادآوری کرد صبح عاشورا، چون زهير حاضر بود در آن گفت و شنود، خب ام­البنين بانوی بسيار با کمال در تاريخ می­نويسند وقتی که به همسری اميرالمؤمنين درآمد روزهای اول، گفت آقا يک خواهشی از شما دارم، در خانه من را ديگر به نام فاطمه صدا نزن، نامش فاطمه بود، آقا فرمودند چرا فاطمه نام دختر رسول­خدا بوده؟ نام جاری­ات، نام حالا به تعبير امروزی­ها می­گويند هوو، همسر اول ما فاطمه زهراء به لقاء الهی پيوست؟ گفت افتخار من اين است که نامم فاطمه است همنام دختر پيغمبر هستم اما آقا وقتی در خانه نام من را صدا می­زنيد صدا می­زنيد فاطمه می­بينم فرزندان فاطمه محزون می­شوند به ياد مادر می­افتند، آقا فرمودند من از امروز به تو می­گويم ام­البنين مادر پسرها، گفت آقا من هنوز فرزندی ندارم، آقا فرمودند خدا پسرهايي برايت می­دهد که اين­ها افتخار می­شود برای جوانان عالم اين بانوی با کمال با اين ادب بشير می­گويد وقتی خبر شهادت امام حسين را ديدم مردم راه باز کردند يک خانمی دارد می­آيد يک آقازاده­ای هم در دستش است دارد می­آيد سمت من، گفتم اين خانم کيست؟ گفتند اين ام­البنين مادر چهار شهيد دارد می­آيد رو به روی شما و سؤال دارد، می­گويد آمد مقابل من نگران بودم که از بچه­ها سؤال نکند، صدا زد: «يا بشير اخبرنی عن ابی­عبدالله الحسين»، بشير از حسين چه خبر؟ از مولايم حسين چه خبر؟ بشير می­گويد گفتم خانم از عزيزانت چرا سراغ نگرفتی؟ از عباست، از پسرانت، ادب اين بانو را ببينيد، همت اين بانوی بزرگ را ببينيد صدا زد: «يا بشير اولادی و ولدی العباس و تحت الخضری کلهم فداء لابی­عبدالله الحسين»، بشير همه بچه­هايم عباسم، همه زندگی، هر کسی زير اين آسمان است همه به فدای حسين، بشير می­گويم خانم حسين را کشتند، صدای ناله ام­البنين بلند شد: «واحسيناه».

 

[1] مائده58.

[2] معاني الأخبار النص ص270. 

[3] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص271.

[9] اعراف179.

[10] اعراف179.

[11] اعراف179.

[12] تحريم6.

[13] فجر7.

[14] فجر8.

[15] فجر7-8.

[16] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[17] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[18] شرح أصول الكافي (صدرا) ج‏1ص96.

[19] شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص356.

[20] مائده57.

[21] مائده58.

[22] مائده58.

[23] مائده58.

[24] عنکبوت45.

[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص241.

[26] مائده58.

[27] مجموعة ورام ج‏2 ص212.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه