استاد حدائق روز شنبه 10 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان سلسله مباحث آثار جهل در زندگی پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
موضوع مجلس پيرامون مروری بر آثار زيانبار و خطرناک جهالت و نادانی در زندگی بشر بود که عرض کرديم که هدف مهم امام حسين از اين قيام رهايي بشريت از جهالت بود، سخن بدينجا رسيد که يکی از آثار جهالت در زندگی انسانها روحيه استهزاء و مسخرهگری است، اگر کسی اين صفت درش هست، گاهی اوقات بعضیها را دست میاندازد مسخره میکند، حالا مسخره کردن يک وقت هدف تحقير طرف است سبک کردن طرف است يک وقتی خندان ديگران است میخواهد مجلس را شاد کند يک کسی را دست میاندازد، يک کسی را مسخره میکند تا يک جمعی بخندند اينها جزء محرمات اسلام است و اگر کسی اين روحيه درش هست اين صفت صفت جاهلی است آيات فراوانی هم ما در قرآن داريم که خداوند بيان میفرمايد اشکال مختلف جهالت را که يکی از آنها سخريه و استهزاء است من آيهای که تلاوت شد ديروز هم آيه پنجاه و هفت سوره مائده يک اشارهای کنم و نکاتی ذيل اين آيه و مطالبی را تکميل بحث قرار بدهم.
يک فرقی را علمای علم اخلاق دارند بين استهزاء کردن و مسخره کردن، استهزاء آن است که طرف کاری انجام نداده مسخرهاش میکنند بدون اينکه کاری کرده باشد خلافی مرتکب شده باشد، حالا دستش میاندازند مسخره میکنند او را در قبال کاری که نکرده، يک وقت طرف کاری کرده در آن کار مسخرهاش میکنند، اين غذاست که تو درست کردی؟ اين هم کار است که تو انجام دادی؟ سبکش میکنند خجالتش میدهند مردم اين صفت خوب نيست روايت داريم اگر کسی را مسخره کرديد نمیميريد تا به همان نحو مسخره بشويد عالم بزرگتری دارد به نام خدا، سبک کردی سبک میشوی، توهين کردی توهينات میکنند، از گناهانی که در روايت داريم انسانها نمیميرند تا بهش برخورد کنند، به آثارش: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[2] ستم به مردم، يکی از مصداديق ستم مسخره است ما امروز در جامعهمان میبينيم گاهی اوقات طرف را به خاطر امکاناتش به خاطر خانهاش، به خاطر لباسش، به خاطر نحو نشستنش، به خاطر نوع سخن گفتنش، به خاطر راه رفتنش، به خاطر اينکه بابايش چه کسی است؟ مادرش چه است؟ مسخرهاش میکنند، تو بچه فلانی هستی، تو پدر بزرگت فلانی بود، شروع میکنند مسخره کردن، خب آيهای که ما ديروز تلاوت شد آيه پنجاه و هفت سوره مائده، استهزاء و مسخرهگری مراتبی دارد يکی از مراتب استهزاء ببينيد اينها از خلق شروع میشود مثل تکبر تا میرسد به آفريدگار، گاهی اوقات ما از بندگان خدا شروع میکنيم حالا اين صفت جهالت دقيقاً مثل اين سلولهای سرطانی است با يک سلول دو سلول اين بيماری شروع میشود کنترل نشد توسعه پيدا میکند، کنترل نشد بخشی از بدن را میگيرد کنترل نشد فرد را از پا در میآورد رذايل اخلاقی هم همين است لذا عزيزان دو جا خدا در قرآن میفرمايد عجله کنيد يکش در توبه کردن است خطا کردی ديگر تأخير نينداز سريع بگو: «استغفر الله ربّی و اتوب اليه» نگذار اين سلول سرطانی گناه در وجود تو نقش ببندد و شکل بگيرد امام صادق میفرمايد: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ»[3] وقتی انسانی خطايي مرتکب میشود: «خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ»[4] يک لکه سياه رو قبلش قرار میگيرد حالا من حواسم نيست، يک توهين کردم يک مسخرهگی کردم يک لکه سياه روی اين صفحه قلب قرار میگيرد امام صادق فرمود: «فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ»[5] اگر سريع توبه کرديد اين لکه سياه برطرف میشود اما اگر از خودت غافل شدی: «وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ»[6] توبه نکردی گناه بعدی، گناه بعدی گناهان پياپی لکههای سياه کنار هم صفحه قلب را میپوشاند میدانی کار به کجا میرسد يک وقت طرف در اثر جرائم و خطاهای پياپی تمام قلب او تيره میشود قلب اگر از نورانيت افتاد، امام میفرمايد: «حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ»[7]، قلبتان واژهگون میشود يعنی ديگر نيست آن قلبی که بايد باشد قلب مستحضر هستيد به پيامبر عرض کردند: «اين الله فی السموات او فی الارضين» يافت نشد، خدا کجاست در آسمانها يا روی زمين؟ پيغمبر يکجا را به عنوان مرکز تجلی الهی نام برد فرمود: «فی قلوب عباده المؤمنين» يافت نشد، مؤمن اين قدر آبرو پيدا میکنی که قلبت میشود محل حضور خدا: «فی قلوب عباده المؤمنين» يافت نشد، اين قلب با اين عظمت اگر طرف سمت گناه رفت اين لکههای سياه پياپی قلب را میپوشاند، قلب پوشيده از گناه شد واژهگون میشود واژگون شد چه میشود: «فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً»[8] ديگر روی رستگاری را نمیبيند میشود همان که قرآن میفرمايد گوش دارند شنوا نيستند: « لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها و لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[9] چشم دارد میبيند دارد عبرتها را نگاه میکند ولی بيداری و تنبه حاصل نمیشود حقيقت را میشنود يک گوشهاش میشود در يک گوشهاش میشود دروازه میگويند بابا فکر آخرتات باش بترس از حسابرسی الهی میگويد بابا اينها را ول کن میبيند و عبرت نمیگيرد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[10] قلب دارند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[11] تفقه ندارند، يک بنده خدايي خانم محترمهای میگفت ما يک عموی داشتيم اين عموی ما مرد با اخلاقی بود در خانه، به زن و بچه و رسيدگی و کارهای معيشت اينها و آسايش اينها خيلی زحمت میکشيد ولی برای خودش زحمت نمیکشيد من بارها گفتم مردم اول به فکر خودتان باشيد دين میگويد اول خودت را نجات بده، اين خودخواهی نيست اين عين درايت است خودت اول بارت زمين نماند بعد خانوادهات بعد بچههايت بعد ديگران، ما بخشیمان از خودمان فارغ هستيم به ديگران سرگرم شديم اين خطاست، قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[12]خانم، آقا مؤمن مؤمنه اول خودت را نجات بده بعداً ديگران را اول به داد خودت برس خودت را نجات بده بعداً ديگران اين نگاه قرآن است و انتظار قرآن از همه ماست، حواستان باشد کار و تلاش برای خانواده به قيمت نماز قضايتان نشود، فعاليت اجتماعی و اقتصادی برای جامعه که خدمت به مردم میکنيم به بهاء نمازهای قضاء نشود، اسلام میگويد اول به داد خودت برس بعد ديگران ما اول از خودتان کارهای خودتان را انتظار داريم، آن خانم میگفت اين عموی ما خيلی آدم زحمت کشی هم بود رفاه را برای خانواده فراهم کرده بود اما هل نماز نبود، اهل بندگی خدا نبود، با اخلاق هم بود بگو و بخند میکرد بد اخلاقی ازش نمیديدند گفت يک وقتی دارالرحمه تشييع جنازهای بود گفت داشتند ميت را غسل میدادند، ميت را تلقين میدادند در قبر گذاشته بودند گفت عموی ما هم ايستاده بود بچههايش هم اطرافش بودند يک عده از فاميل هم بودند يکدفعه بلند رو کرد به همه گفت من وصيت میکنم اگر مردم به جای تلقين نوار هايده برايم بگذارند، آقا چقدر مردم به خودشان ظالم هستند، گفت اين را جلو همه هم گفت، تا اين حد غافلی، مرده را داری میبينی تلقيناش میدهند تو به فکر مرگ خودت هم نيستی، فکر آخرت خودت هم نيستی، گفت اين را گفت بچههايش هم شنيدند گفت چند سال بعد از دنيا رفت، گفت البته بچههايش نوار هايده نگذاشتند، حالا يک آدم نادان وصيت کرد بايد نوار هايده بگذارند يک غلطی کرد، عقلاء که نبايد اين کار را بکنند، لذا وصيتنامهها هم اگر وصيتنامه شرعی است قابل اجراست من يادم است زمان مرحوم آيتالله العظمی خويي يک کسی شيراز وصيت کرده بود، که آقا ثلث مالم را بفرستيد لندن برای فلان آقايي که در لندن است استفتاء شد از مرجع تقليد گفتند بیخود کرده همچون وصيتی کرده، پول برود در خدمت مجموعهای که معلوم نيست چه کار دارند میکنند؟ اين نفهميده خودش ورثه که میفهند بايد درست عمل کنند لذا وصيتنامه هم بايد مشروع و معقول باشد گفت خب غسلش دادند، تلقينش هم دادند، دفنش هم کردند، گفتند حالا نوار هايده باشد طلبت برای قيامتت برو گوش کن، دفن شد و تمام شد اين خانم که از متدينات خانمهای شيراز است گفت من اين برايم سؤال بود عموی ما نماز نمیخواند، حج نرفت، واجبات دينیاش را انجام نداد، اما مرد حمالی بود برای داخل خانه، تعبير عاميانه کار خوب میکرد پول در میآورد که اينها سختی نکشند، برای زن و بچه رفاه را کاملاً فراهم کرده بود گفت من برايم سؤال بود اين در بزرخ چه وضعی دارد؟ گفت از خدا خواستم خدايا عالم برزخ اين عموی ما را به ما نشان بده، گفت حاجآقا يک شب خواب ديدم در يک بيابان بسيار گرم و سوزان، اصلاً مثل اینکه خورشيد يک متری سر ما بود از شدت گرما، در اين بيابان گرم لم يزرع داشتم میرفتم، از دور ديدم شبحی دارد میآيد سمت من، آمد آمد نزديک شد ديدم عمويم هست گفت ديدم عمويم نود درجه کمرش خم شده، دو تا قوز بزرگ روی کمر اين قرار گرفته، مثل دوتا پشته بزرگ که اين نمیتواند راست بايستد، گفت خميده آمد عرق از سر و روی او جاری بود، گفت تا عمو را ديدم گفتم عمو اين چه وضعی است که شما داريد؟ شما قوز نداشتيد؟ گفت دختر برادرم اينها بار مکافات اعمال من است که قامت من را خم کرده، گفت يکدفعه يادم آمد آن حرفی که در دارالرحمه شيراز زد که نوار هايده بگذارند برايم، گفتم عمو يادت است؟ گفت فهميدم عالم برزخش است يادت است گفتی من مردم نوار هايده برايم بگذاريد، گفت عمو بيش از اين خجالتم نده! تو بزرگ بودی نه من، تو فهيم بودی نه من، حق با تو بود، گاهی اوقات میبينيد حساب و کتاب قبر را طرف مسخره میکند گفت عمو به فرزندانم و خانمام بگو برايتان خيلی زحمت کشيدم، زندگیام را گذاشتم برای رفاه شما به دادم برسيد گرفتار هستم، گير اعمال انجام ندادهام، از اين اموالی که از من مانده واجبات زمين مانده من را قضاء کنند استيجار کنند به جا بياورند گفت از خواب بيدار شدم، حالا سؤال اين خانم اين بود گفت حاجآقا رفتم سراغ زن عمو، بچههايش را جمع کردم گفتم من يک خوابی از عمو ديدم، خواب را عيناً تعريف کردم، گفت همهشان يک دهن پر گفتند اول تو بیخود کردی خواب ديدی يک، بابای ما معتقد به اين چيزها نبود دو، اگر میخواست انجام بده خودش انجام میداد سه، ما يک ريال هم برايش خرج نمیکنيم، مردم اگر دلتان براي خوتان نسوخت دلسوزی برايتان نمیکنند، آقا يک وصيتنامه مینويسد يکی را بکنيد دهتا، دهتا را بکنيد صدتا، چه بکنيد بابا خب خودت انجام بده، حالا مراتب استهزاء و مسخره از اين مراتب مقدماتی شروع میشود ما گاهی اوقات کاری يک کسی را مسخره میکنيم حرف زدن يک کسی را مسخره میکنيم ادای يک کسی را در میآوريم با تمسخر، اينها نشانه جهالت است اگر در ما هست جهل در ماست امام حسين قيام کرد که جهلزدايي کند، اين اگر کنترل نشد رفته رفته اين استهزاء رشد کرد گسترش پيدا کرد، کار میرسد به جايي که طرف اولياء خدا را هم مسخره میکند گاهی اوقات رهبران الهی را مسخره میکند ائمه را مسخره میکنند، پيغمبر را مسخره میکند البته اينها احکامش هم متفاوت است اگر کسی پيغمبر را مسخره کرد مرتد است يقيناً اگر کسی ائمه را مسخره کرد و اين استهزاء ائمه بر گردد استهزاء دين آن هم مشکل دارد کافر است و مرتد، خب بعضیها گسترش پيدا میکند اين استهزاء رشد میکند میرسد استهزاء در برابر کلام خدا، آيات قرآن را مسخره میکند خدا میگويد اين طور، خدا میگويد آن طور آيه را با تمسخر میخواند قرآن را زير سؤال میبرد اينها بعضیها الآن مبتلا هستند به اين مسائل اينها يک شبه اينطور نمیشوند اينها مثل سلولهای سرطانی است، گام به گام قدم به قدم طرف میرود میرسد به اينجا کما اينکه خوب شدن هم تدريجاً انسانها رشد میکنند به تعالی میرسند به معارف الهی میرسند اگر درمان نشد کار بشر میرسد به جايي که خدا را هم مسخره میکند استهزاء پروردگار، گاهی اوقات خدا را اولتيماتم میدهد میشود شداد، میگويد خدايا تو بهشت داری من هم بهشت درست میکنم که نشانت بدهم بهشت يعنی چه؟ میگويند يک زمين وسيعی را شداد آماده کرد ده هزار متر در هزار متر، گفت يک بهشتی درست کنيد که نشان بدهم به خدا بهشت يعنی چه؟ ای نادان ابله میخواهی بهشت درست کنی، میگويند بسيج کرد و اينکه قرآن میفرمايد: «إِرَمَ ذاتِ الْعِماد»[13]اين باغ ارم اسم باغ شداد است اين باغ ارم در شيراز بر گرفته از ارم در قرآن است ارم نام باغ شداد بود که خدا میفرمايد نظير اين باغ در عالم خلق نشده، شداد چيزی ساخت که هنوز نظيرش چيزی کسی نساخته اين میخواست با خدا مبارزه کند: «الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد»[14]نظيرش در بلاد ديده نشده بود، خب میگويند وقتی که شروع کردند گفت زيباترين، بهترين درختها کاخی را ساختند گفت آجر به آجر اين کاخ را از طلا و نقره کار کنيد، شما کجا سراغ داريد يک ساختمانی آجرهايش طلا باشد خشتش نقره باشد اصلاً نداريم در عالم، گفت زيباترين سنگها و گرانبهاترين جواهرات و سنگهای قيمتی را بياوريد سقفهای اين کاخ را زينت کنيد خلاصهاش همينکه خدا میفرمايد نظير نداشت، خب میخواهی استهزاء کنی بهشت را، روز افتتاح با تمام بزرگان مملکت آمدند برای رُبان چينی، مثلاً پرده برداری افتتاح، شداد مغرور به همه گفت بايستيد خودم ابتداءً بروم داخل اين باغ و اين کاخ يک بازديدی میکنم بعداً شماها بياييد و مشاهده کنيد و ببينيد تنهايي آمد داخل تاخت تا رسيد جلو کاخ از اسب آمد پايين يک پايش در رکاب بود، يک پايش روی زمين ملک الموت آمد، شدادی فتيلهات را میکشيم تا ديد يک جوانی مقابلش ظاهر شد با عتاب، اول نفهميد حضرت ملک الموت است با عتاب گفت به اجازه چه کسی وارد شدی؟ ما که ممنوع کرده بوديم کسی تا اجازه نداديم داخل نشود حضرت ملکالموت يک جمله گفت اين دوزاری کج شداد افتاد، ولی متأسفانه بعضیها اين دوزاریشان دير میافتد، گفت شداد ما برای آمدنمان از کسی اجازه نمیگيريم يکدفعه شداد فهميد ملک الموت است يک پايش روی زمين يک پايش در رکاب با تعجب گفت فقط به من فرصت بده بروم داخل اين کاخ يک بازديد بکنم بعد جانم را بگير، گفت نمیشود گفت همين جوری ما بايد جانت را بگيريم که برای بشريت تا ابديت بشود عبرت يک پاي شداد روی زمين بود يک پايش در رکاب «صدق الله العلی العظيم» جانش را گرفت يک قدرتمند ديکتاتور مغرور استهزاء کننده داغ ديدن آن کاخ هم به دلش ماند میخواهی بهشت درست کنی؟ میخواهی ساختمانی بسازی که تنه به تنه کاخهای الهی بزند مغرور، بعد از مدتی امراء ديدند از شداد خبری نشد وارد شدند ديدند جلو ساختمان جان داد: «إِرَمَ ذاتِ الْعِماد الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد»[15]بله بشر اگر درمان نشد نهايت بيماری اين استهزاء میشود استهزاء پروردگار گاهی اوقات در ادبيات حرفها انسان استهزاء را میشنود اين خدا چرا اين کار را کرده؟ بابا فضولی نکن، در کار خدا چون و چرا نکن؟ خب سر در نمیبری وارد نيستی، مطلع نيستی انتقاد نکن، من اين روايت را در يک جلسهای عرض کردم خدمت عزيزان پيغمبر میفرمايد مردم شما در زندگیتان با سهتا مطلب مواجه هستيد يا بلاء يا قضاء يا نعمت؟ بلاء منشأش خطاهاست بلاء وقتی میآيد ريشهاش در: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[16] «تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[17]منشأش گناه است گناه کردی بلاء هم آمده، داريم نکبت کار بدمان را پس میدهيم داريم تصفيه میشويم و اين لطف خداست خدا میخواهد اين بديهی به آخرت کشانده نشود، میخواهند همينجا تصفيه کنند:
همينجا صلح کن با ما چه لازم که در محشر زما شرمند باشی
همينجا میخواهند حسابها را تصفيه کنند، يک بخشی از مردم گرفتاریهايشان منشأ بلاء است يک بخشی از مردم گرفتاریهايشان منشأش قضاست، آدم خوبی است پاک است سالم است گرفتار شده نمیفهمد چرا؟ میگويند اينجا تسليم باش، اينجا نق نزن، اعتراض نکن، انتقاد نکن، کارت درست است؟ نمازهايت را خواندی؟ حرام انجام ندادی؟ تکاليفت را به جا آوردی؟ حالا اين اتفاق افتاده تسليم باش، همان جملهای که امام حسين در آخرين لحظات عمر شريفش در گودی قتلگاه فرمود: «إلهى رضى بقضائك»[18]امام حسين اين جرياناتی که برايش اتفاق افتاد چه بود؟ قضاء بود، العياذ بالله، امام حسين خطا کرده بود که بايد اين جوری شهيد بشود در تاريخ نداری کسی مثل امام حسين اين همه مصيبت ديده باشد، در تاريخ نداری بانوی مثل حضرت زينب اين همه مصيبت و بلاء ديده باشد اينها به کدامين گناه؟ گناه نبود آزمون است آزمون الهی ترفيع درجه است: «و عليه للقضاء التسليم» يافت نشد، فلذا میگويند تسليم باش، اگر کارت درست است خلاف نکردی، حقی نخوردی، اجحافی نکردی، يک مشکلاتی در زندگیات تو را درگير کرده اينجا تسليم باش اين را:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، وين حرف معمی نه تو خوانی و نه من
اينجا ما بايد تسليم باشيم، بارها من ديدم کسانیکه مصيبتهايي خيلی سخت ديدند اينها را من با همين جمله آرام میکنم، میگويم خانم شما که میگوييد من شوهرم و پسرم در پنج دقيقه جلو چشمانم مردند، و داری نا اميد میشوی میگويي ايمانم دارد خلل درش ايجاد میشود مقام تو بالاتر است يا حضرت زينب؟ تو يک شوهر و يک پسر، حضرت زينب از جان شيرينترش حسين، دو عزيز و دو پسر، خواهر زادهها، و برادر زادهها در يک صبح تا بعد از ظهر مشاهده کرد ولی اين خانم میبينيد شب يازدهم نماز شبش تعطيل نمیشود اين قضاست بله اين طور نيست که حالا بگوييم هر کسی متدين است هيئتی است مذهبی است نماز شبخوان است نبايد مريض بشود، نه مشکلات اقتصادی پيدا کند، نه گرفتاریهای روزمره بيايد سمتش، از اين خبرها نيست: «البلاء للولاء»[19]اين آزمونها اولاً برای اولياء خداست لذا ما اگر يک کسی را ديديم در گرفتاریها به سر میبرد و آدم متدينی است مسخره نکنيم بگوييم بابا اين هم نتيجه جلسه رفتنهايت اگر کارت درست بود راهت درست بود نبايد اين جوری سرت میآمد، تو گرفتاری پيدا کردی، بيماری پيدا کردی، بله امام خمينی هم سرطان گرفت، مگر سرطان فقط برای آدمهايي بيگانه با خداست، برای بيگانگان مجازات و مکافات است برای بندگان خوب خدا ترفيع درجه است يک سری بريده میشود عزت بشريت، يک سر بريده هم میشد سر شمر و خولی و سنان و ابن زياد که اينها میشود خذلان و نکبت برای اينها، لذا همه را يک مقايسه نکنيم، اين استهزاء عزيزان اگر درمان نشد، جهالت درمان نشد کار انسان را میکشاند به زاويه گرفتن در برابر خدا، آيه پنجاه و هشت سوره مائده پنجاه و هفت خداوند به طور کلی به مؤمنين میفرمايد مسخره نکنيد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً»[20]آنهايي که دينتان را مسخره میکنند به رسم دوستی و رفاقت با اينها ارتباط برقرار نکنيد ما در روابط اجتماعیمان کسی که عقيده من را دارد مسخره میکند، کسی که فکر من را دارد مسخره میکند اين را نبايد به دوستی نگاه کرد بابا حواست باشد مراقب باش اين آدم آلوده فکری است اين دارد نمازت را مسخره میکند دارد عبادت را مسخره میکند، اين را نبايد به نگاه دوستی بنگری خدا در قرآن میفرمايد، آيه بعد آيه پنجاه و هشت خدا تخصيصاً مصداقی از مصاديق استهزاء را نام میبرد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً»[21] خدا میفرمايد مؤمنين يک وقتی صدای اذان که بلند میشود میبينيد بعضیها مسخرهتان میکنند، کجا داری میروی حاجی؟ چه خبر است؟ نماز، نماز چه است؟ شروع میکند به مسخره کردن گاهی اوقات داريم، طرف میگويد ما در اداره وقتی میخواهم بروم مثلاً برای نماز يکدفعه بعضی از اين همکارانمان میگويند بیکاری؟ بنشين کارت را بکن، نماز چه است؟ نماز چند؟ نظام جمهوری اسلامی است آن وقت میگوييد چرا امام زمان نيامده؟ آقا بيايد چه بکند؟ با چه کسانی کار بکند؟ چند درصد پای کار هستند؟ خب قرآن میفرمايد وقتی صدای نماز بلند میشود و ندای نماز گسترش پيدا میکند بعضیها شما را مسخره میکنند بازيچه میدانند نماز را، آقا میروی يک دُلا و راستی میشوی يعنی چه؟ ولکن: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون»[22]خدا میفرمايد اينها قوم جاهل هستند اينها عقلانيت ندارند، يکی از مصاديق استهزاء استهزاء نماز است هر کسی ديديد نمازت را مسخره میکند قرآن اين هشدار را داده، مراقب باش با آدم جاهل نشست و برخواست نکن، ويروس جهالت رويت اثر میگذارد، بله بنده اگر میتوانم هدايت کنم، هدايت کنم اگر از من نمیآيد هدايت کنم، بالاخره يک وظيفه ديگری دارم.
نکاتی را هم من عرض کنم محضر عزيزان در اين آيه خداوند از معاشرت با کسانی که نماز و بندگی خدا را مسخره میکنند، نهی میکند معاشرت نکنيد پرهيز کنيد اين با ولینعمت شما زاويه دارد اين خدا را قبول ندارد نماز را قبول ندارد آقا برادر ماست، عموی ماست، دايي ماست، من اين را کراراً عرض کردم عزيزان صله رحم چارچوب دارد، چارچوب صله رحم اين است که حرمت خدا شکسته نشود، حرمت اهلالبيت شکسته نشود، ما برای خدا داريم ارتباط میگيريم وقتی در اين ارتباط دارد حمت خدا آسيب میبيند خدا مهمتر است يا رحم؟ خدا پيغمبر مهمتر است يا رحم؟ بابا رحم تا حدی که حرمت آفريدگار ما شکسته نشود، ما به خاطر همان خدا داريم میرويم صله رحم میکنيم، خب در مجلسی که بنده نشستم ارزشهای دينی را دارند مسخره میکنند اين چه صله رحمی است؟ اين نيست آنیکه اسلام تأکيد کرده و تجويز کرده، مظهر ديگر، نکته ديگر اصلاً يکی از مظاهر دين و جلوههای دين نماز است که قرآن میفرمايد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»[23] اصلاً از مصاديق دينداری نماز خواندن است چهره دين شما نماز است و اين نمازی که پيغمبر فرمود مثل عمود است اين عمود اگر خوابيد خيمه معرفت شما میخوابد، اين هم نکته ديگر در بحث.
يک جريانی را مرحوم آيتالله نهاوندی نقل میکند، نوعاً من کسانی که میآيند میگويند مشکلات داريم شما هم برخورد میکنيد افرادی که حالا در مسائل اخلاقی هم آسيب ديدند توصيه کنيد به اينها نمازشان را ترک نکنند بالاخره اين ارتباط با خدا بماند اين ارتباط هدايت میکند، آيتالله نهاوندی اعلیالله مقامه مینويسد يک کاروانی اينها داشتند کوچ میکردند از تجارت، اينها میرفتند در يک مسيری دزدها جاده را بسته بودند ريختند در کاروان اموال همه را تصاحب کردند و برداشتند و همه را ديگر از ثروت گرفتند، يک نفر که میگويد من در کاروان بودم، از علماء بود میگويد من دوتا کتاب نوشته بودم اين کتابها کتابهای علمی بود به درد دزدها هم نمیخورد میدانستم اينها میاندازنش دور نمیفهمند کتاب فقه است اصول است اينها دنبال پول هستند، گفت به يکی از دزدها گفتم که من با رئيس شما میخواهم صحبت کنم و اين دوتا کتاب هم محصول سالها زحمت و تحقيقم بود، گفتم با رئيستان من میخواهم صحبت کنم، يک تقاضای دارم، گفت رئيس ما پشت آن تپه است کنار اموال دزدی گفت ما را برد آن پشت تپه و ديديم هرچه دزديده بودند جمع کرده بودند يک آقايي هم کنار اين اموال دزدی ايستاده دارد نماز میخواند، سبحانالله دزد هم دزدهای قديم، واقعاً خير و برکت از همه چيز رفته، دزدهای قديم حالا يک نمازی هم میخواندند اين عالم نجفی میگويد با تعجب گفتم اين رئيس شماست؟ گفت بله، گفتم دارد نماز میخواند؟ گفت بله، گفت اين نماز خوان قدری هم هست، گفت ايستادم سلام نمازش را که داد گفتم آقا من با شما کار دارم، گفت آقای شيخ فعلاً وقت حرف زدن نيست وقت نماز است الله اکبر، نماز بعد دوباره نمازش تمام شد گفتم آقا کار دارم با شما، گفت فعلاً صبر کن وقت نماز است الله اکبر، حالا اين چه نمازی بود؟ نماز قضاء بود؟ نماز شکر بود؟ گفت يک مقداری نمازهايي خواند، نمازهايش که تمام شد بعد گفت حالا بگو ببينم حرفت چه است؟ آقا بگو، گفتم من يک خواهش از تو داشتم ولی يک سؤال اول برايم پيش آمد اول سؤالم را بپرسم، گفت بپرس، گفتم شما چه کار داشتی میکردی الآن؟ گفت داشتم نماز میخواندم گفتم شما رئيس دزدها هستی؟ گفت بله، گفتم اين چه نمازی است که با مال دزدی داری جمعش میکنی؟ تو داری مال مردم میبری نماز میخوانی؟ قرآن میفرمايد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[24] نماز بايد شما را از بدیها، منکرات فحشاء، فحشاء يعنی گناهان بزرگ پنهانی، منکر يعنی گناهان بزرگ آشکارا، نماز بايد شما را سامان بدهد، در خلوتات، جلوتات تو داری دزدی میکنی، از منکرات مال حرام خوردن است، گفت آقا شيخ من يک چيزی برايت بگويم، يک نصيحتی بکنم، اين نصيحت رئيس دزدها را بايد با آب طلا بنويسيم من يک نصيحت هم اينجا به همهتان بکنم، اميرالمؤمنين میفرمايد: «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[25]هميشه ببينيد سخن چه است؟ گوينده را کار نداشته باش حرف اگر حرف پسنديده و معقولی است ولو گويند اين حرف يک آدم موجهی نباشد ولی حرفش حرف خوبی است ما يک وقتهايي حرفهای خوب را قبول نمیکنيم چون میگوييم خودت آدم بدی هستی، خودش بد است حرفش که خوب است حرف را بگير، اين منطق اسلام است حالا اين دزد يک نصيحت نابی کرد، گفت آقای شيخ من معتقدم چه قدر زيبا؟ که انسان مطلقا ارتباطش را با خدا نبايد قطع کند، من دزد هستم از راه دزدی امرار معاش میکنم ولی میگويم خدايا قبولت دارم که خدايي، يادم نرفته که آفريدگارم هستی از خدا هم میخواهم خدا هدايتم کند، حالا فعلاً در اين مسير هستيم، آن آقا گفت که من بهش گفتم آقا بار کج به منزل مقصود نمیرسد اين نماز تو با مال دزدی با هم جمع نمیشود دزدی را کنار بگذار گفت من هم از خدا خواستم خدا ارتباطم را با خدا قطع نمیکنم خدا هدايتم کند، گفت حالا کارت چه است؟ گفتم آقا ما دو جلد کتاب نوشتيم اينها را در اموال دزدی بردند اينها را بگوييد به ما برگرداند گفت رو کرد به دزدها گفت هرچه مال اين آقا شيخ است بهش برگردانيد گفت اموال ما را که دادند گفتم آقا باز نصحيتات میکنم بار کج به منزل مقصود نمیرسد نماز با مال دزدی جمع نمیشود گفت آقا شيخ من هم برايت میگويم انسان مطلقاً ارتباطش را با خدا نبايد قطع کند، گفت و آن آقا میگويد من رفتم آن عالم که از بزرگان علمای در نجف بود میگويد ماهها گذشت يک روز رفتم حرم اميرالمؤمنين مقابل ضريح مطهر ديدم يک آقايي در يک لباس سادهای شبکههای ضريح را گرفته زار میزند در يک حال عجيبی، گفت ما هم ايستاديم کنارش داشتيم زيارت میخوانديم يکدفعه ديدم با آن چشمان اشک آلودش يک نگاه به ما کرد گفت آقا شيخ ديدی نمازها کار خودش را کرد، نگاه کردم در برق چشمهايش ديدم دزد سر گردنه است، گفت آن نمازها نجاتم داد من را به راه آورد اموالی که از مردم نزد من بود آن مقدارش که امکان برگرداندن بود برگرداندم آن مقدارش که امکانش بود با اجازه علماء مظالم دادم، الآن مدتی است آمدم نجف معتکف کوی اميرالمؤمنين شدم نماز نجات دهنده است اگر يک وقتی کسی را ديديد حالا در اشتباهات افتاد بگوييد بابا نمازت را تعطيل نکن، نمازت را رها نکن، اين نماز داروست درمان کننده است لذا چهره دينما و مظهر دين ما نماز و طبق اين آيه شريفه خدا میفرمايد: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»[26] وقتی نماز نداء بدهيد اعلان کنيد، چرا میگويند اذان اعلانی بايد باشد مساجد ما، مراکز ما، نمازخانههاي ما اذان را پخش کنند مردم بفهمند امام صادق فرمود مرحبا به پدر و مادری که هر روز در خانه میگويند: «يَا أَهْلَاهْ صَلَاتَكُمْ صَلَاتَكُمْ زَكَاتَكُمُ زَكَاتَكُمُ مِسْكِينَكُمْ مِسْكِينَكُمْ»[27] هر روز در خانه از نماز بگوييد حالا بشنوند يا نشنوند؟ نداء بايد داد، بايد اعلان کرد نماز را اين هم مطلب ديگر.
و نکته ديگری که من عرض کنم در اين آيه شريفه قرآن میفرمايد شما با برخورد منطقی برخورد بکنيد اما نابخردان اينها استهزاء میکنند نماز شما را و عبادت شما را من يک جمله عرايضم را جمع بندی کنم در ذيل اين آيه هم خداوند استهزاء نماز را يکی از نشانههای جاهلی نام میبرد و استهزاء ارزشهايي دينی حجاب کسی حجاب را مسخره کند، ما ديشب رفتيم بازديد از اين سفيهالنجات بلوار شهيد چمران البته مردم فطرتها پاک است، من ديشب آنجا عرض کردم در جمع دوستان خدا شيطان را هم به پاکی آفريده، ديگر شما بدتر از شيطان دارديد؟ اگر کسی بگويد خدا شيطان را شيطان خلق کرد توهين به خداست، خدا شيطان را خوب آفريد شيطان اگر منحرف شد تکبرش منحرفش کرد، اميرالمؤمنين شش هزار سال شيطان عبادت کرده بود اين رذايل اخلاقی خرابش کرد، از ذات مقدس الهی جز خير صادر نشده، شرارتها نتيجههاست نتيجه اقدامات غلط است نتيجه انتخابات سوء مردم است من خودم راه بدی را انتخاب کردم، لذا طينت همه پاک است، همين ديشب رفته بودیم از جایی بازدید کنیم، خب خانمهایي هم بودند حجابشان خوب نبود يک عده هم که اصلاً حجاب نداشتند من ديدم فرصت خوبی است، گفتم اين بلندگو را روشن کنيد من جمله با مردم صدايم را میشنوند حرف بزنيم، يک چندتا جمله گفتيم بعد ديدم يک خانم بد حجابی آمد گريه میکرد میگفت آقا دعا کنيد خدا ما را هدايت کند، رفتار و پوشش را که شما میديديد میگفت اين اصلاً در خط دين نيست هفت قلم آرايش با يک وضع نامناسب آمده اما جاذبه امام حسين آن را کشانده آنجا، حالا يک خانمی هم بود میگفت آقا ما میآمديم بعضی از اين افراد نا اهل هم ما را مسخره میکردند بله يک وقت برای حجابتان هم مسخره میشويد بنده هم شايد در اين لباس يکدفعه عرض شود که میشنويد حرفهايي میزنند، هيچ کس در عالم خلقت به اندازه پيغمبر استهزاء نشد، مورد سخره قرار نگرفت، پيغمبر فرمود: «ما اوذی احد بمثل ما اوذيت» يافت نشد، لذا اين استهزاء اين مسخره کردنها ما را سرد نکند، ما را مأيوس نکند، من از مصاديق کليتش را عرض کنم و يکی دو مورد ديگر هم روز آينده و روزهای آينده عرض کنيم، آنهايي که ارزش ديگران را نفی میکنند انحصار طلب هستند اين جهالت است آيه دارد، ديديد بعضیها میگويد فقط من، من باشم کار درست است ديگری آمد قبول نکن، انحصار طلبی نشانه جهالت است از مصاديق جهالت انحرافات جنسی و بیبند و باری اجتماعی، اينها جهل است آيه را خواهيم خواند اينها از مصاديق جهالت است، آن کسی که چوب حراج دارد به شخصيت خودش میزند، نگاه کردن را از آلودگان گدايي میکند، شما متدينين به اينهايي که پوشش سالمی ندارند نگاه میکنيد، حالا نظرت هم افتاد میگويي استغفر الله ربّی و اتوب اليه، چشمت را منحرف میکنی، چه کسانی نگاه میکنند؟ آنهايي که اعتقاد ندارند ما زير ارزش واقعی خودمان را داريم خرج میکنيم، بیادبی و ناسزا گويي از مصاديق جهالت است، در قرآن داريم، تعصب بیجا در عقيده و رفتار قرآن میفرمايد نشانه جهالت است بله تعصب داشته باشيد تعصب زياد و افراطی جهل است و شايعه پذيری و تحت تأثير ديگران قرار گرفتن جهالت است آقا میگويند فلان اتفاق افتاده، سريع قبول میکنی، میگويند فلانی چنين کرده میپذيری اين باب شايعه پراکنی گاهی اوقات میبينی گسترش پيدا کرده بعضیها به راحتی يک شايعه را میپذيرند نسبت به شخصی، نسبت به فردی، ما اين ساختمان بلوار شهيد چمران، مؤسسه مرکز مشاوره امام هادی سال نود و دو بود که داشت اين مجموعه تمام میشد در يکی از انتخابات بود خدا رحمت کند با آيتالله والد رفتيم در اين سالن مخابرات قصرالدشت، برای رأی دادن يک آقايي آمد گفت حاجآقا يک کسی پشت سر شما گفته، آقای حدائق دارد در چمران يک کاخی میسازد که فقط استخرش سيصد متر است و آن طرف گفته من راننده لودری هستم که دارم خاک استخرش را بر میدارم، گفتم اين کاخ کجای چمران است؟ گفتند بعد از بيمارستان MRI ديدم آدرس که داد آدرس همين مرکز مشاوره است که الآن در خدمت مردم است شبانه روز خدمت میکنند عزيزان مشاوره رايگان، تا الآن هم که خدمت شما هستم هزاران جلسه مشاوره رايگان در اين سالها به مردم داده شده و خدمت شده، آدرس را که داد همانجا را دارد میدهد، گفتم اين راننده لودر چه گفت؟ گفت گفته اين کاخ آقای حدائق، گفتم خب حالا شما چه میگوييد؟ گفت من آمدم از خودتان بپرسم گفتم ببين اگر چيزی به نام من آنجا هست الآن جلو حاجآقا میگويم سه دنگش برای تو، سه دنگش هم برای آن راننده لودر شش دنگش را من هديه کرد، گفت پس اين مال چه کسی است؟ گفتم مال مردم است، زمين را شهرداری داده، خيرين کمک کردند دارند میسازند، خيلی راحت حرف میزنند خيلی راحت قضاوت میکنند، آقا میگويند فلانی دزدی کرده، بابا قيامت بايد جواب بدهی، فلانی چنين کرده راحت تهمت، راحت جوسازی، رفتار ظالمانه و ستمگرانه در حق ديگران از مصاديق و مواردی جهل است و تمام کنم، لجاجت و مقاومت در برابر حق، حالا نکاتی انشاءالله فرصت آينده، عزيز ما حاجآقای نگهبان هم تشريف دارند، مدينه توسلی پيدا کردند به حضرت امالبنين مادر چهار شهيد کربلا، اين بانوی که دارد حضرت امالبنين وقتی که عيال اميرالمؤمنين شدند نامش فاطمه بود، آقا اميرالمؤمنين به عقيل عقيل نسابة العرب بود، فرمودند يک خانمی از يک خاندان شجاعی برای من انتخاب کن و برگزين، عقيل گفت اين خانم شجاع را برای چه میخواهيد؟ حضرت فرمودند میخواهم: «ولدتها الفحول» يافت نشد، رجل شجاعی از او به دنيا بيايد، عقيل گفت اين رجل شجاع را برای چه میخواهد؟ آقا فرمودند برای عاشورای حسينم، و کربلای حسينم ذخيره شود عباس ذخيره حسين بود برای عاشورا و لذا همين مطلب را هم زهير ابن قين به حضرت ابالفضل يادآوری کرد صبح عاشورا، چون زهير حاضر بود در آن گفت و شنود، خب امالبنين بانوی بسيار با کمال در تاريخ مینويسند وقتی که به همسری اميرالمؤمنين درآمد روزهای اول، گفت آقا يک خواهشی از شما دارم، در خانه من را ديگر به نام فاطمه صدا نزن، نامش فاطمه بود، آقا فرمودند چرا فاطمه نام دختر رسولخدا بوده؟ نام جاریات، نام حالا به تعبير امروزیها میگويند هوو، همسر اول ما فاطمه زهراء به لقاء الهی پيوست؟ گفت افتخار من اين است که نامم فاطمه است همنام دختر پيغمبر هستم اما آقا وقتی در خانه نام من را صدا میزنيد صدا میزنيد فاطمه میبينم فرزندان فاطمه محزون میشوند به ياد مادر میافتند، آقا فرمودند من از امروز به تو میگويم امالبنين مادر پسرها، گفت آقا من هنوز فرزندی ندارم، آقا فرمودند خدا پسرهايي برايت میدهد که اينها افتخار میشود برای جوانان عالم اين بانوی با کمال با اين ادب بشير میگويد وقتی خبر شهادت امام حسين را ديدم مردم راه باز کردند يک خانمی دارد میآيد يک آقازادهای هم در دستش است دارد میآيد سمت من، گفتم اين خانم کيست؟ گفتند اين امالبنين مادر چهار شهيد دارد میآيد رو به روی شما و سؤال دارد، میگويد آمد مقابل من نگران بودم که از بچهها سؤال نکند، صدا زد: «يا بشير اخبرنی عن ابیعبدالله الحسين»، بشير از حسين چه خبر؟ از مولايم حسين چه خبر؟ بشير میگويد گفتم خانم از عزيزانت چرا سراغ نگرفتی؟ از عباست، از پسرانت، ادب اين بانو را ببينيد، همت اين بانوی بزرگ را ببينيد صدا زد: «يا بشير اولادی و ولدی العباس و تحت الخضری کلهم فداء لابیعبدالله الحسين»، بشير همه بچههايم عباسم، همه زندگی، هر کسی زير اين آسمان است همه به فدای حسين، بشير میگويم خانم حسين را کشتند، صدای ناله امالبنين بلند شد: «واحسيناه».
[1] مائده58.
[2] معاني الأخبار النص ص270.
[3] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص271.
[9] اعراف179.
[10] اعراف179.
[11] اعراف179.
[12] تحريم6.
[13] فجر7.
[14] فجر8.
[15] فجر7-8.
[16] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[17] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[18] شرح أصول الكافي (صدرا) ج1ص96.
[19] شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص356.
[20] مائده57.
[21] مائده58.
[22] مائده58.
[23] مائده58.
[24] عنکبوت45.
[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص241.
[26] مائده58.
[27] مجموعة ورام ج2 ص212.