استاد حدائق روز پنج شنبه 8 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان سلسله مباحث آثار جهل در زندگی پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين»[1]
صدق الله العلی العظيم
موضوع مجلس ما در روزهای گذشته در جمع محترم حاضر در مجلس بررسی آثار جهل و نادانی در زندگی انسانها بود، که عرض کرديم که از دست آوردهای مهم و بزرگ قيام امام حسين، آقا امام صادق فرمودند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[2] حقيقتاً کسانی که امام حسين را اسوه و الگو قرار میدهند اينها در اين فراز و فرود جهالتها و ضلالتها گرفتار نمیشوند به همين اعتبار در واژه جهل مروری داشتيم در آيات شريفه قرآن، سخن بدينجا رسيد که از آثار جهل قرآن يکی از مصاديق آثار جهل را انکار دين ياد میکند اينهايي که دين را انکار میکنند، ارزشهايي دينی را به چالش میکشند اينها انسانهای جاهلی هستند، و نمیدانند لذا راه درمان هم عرض کرديم آگاهی دادن است و انبياء هم برای همين آمدند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[3] مردم اگر خدا را شناختند و خودشان را يافتند ديگر شما نمیخواهد به اينها تذکر بدهيد چه بکن؟ فردی که خودش را يافت و خدا را شناخت آن به وظيفه خودش عمل میکند، هر کجا باشد هرکجا قدم نهد قدمش خير مقدم است اروپا و آسيا ندارد شرق و غرب ندارد آن وظيفه خودش را انجام میدهد و لذا میبينيد بعضیها در محيطهای نامناسب انسانهای معتقد، بعضیها در محيطهای خوب انسانهای ناموفق ريشه در همين جهل دارد، اينکه در کلام نورانی اميرالمؤمنين هم حضرت اشاره فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»[4] میبينيد اطلاع اگر آمد، آشنايي و شناخت اگر آمد اگر کسی خودش را پيدا کرد خدا را پيدا میکند، خدا را میشناسد و اگر کسی خودش را نشناخت، حضرت میفرمايد: «من لم يعرف نفسه لم يعرف ربه» يافت نشد، خودت را اگر نيافتی قطعاً در خدا شناسی هم ضعيف هستی و اينهايي که شايد عبادتهايي سطحی دارند و اين عبادتهای سطحیشان ناشی از بی عمقی معرفت نفس است اينها يکدفعه میبينيد در يک مقاطعی و مواقعی رها میکنند زندگی را ترک میکنند خدا را چون ريشهای نبود، ثبات نداشت لذا اين اهميت آگاهی و آگاهی بخشی که رسالت همه ما هم هست در خانواده، در جامعه بين مردم بيان کنيم امام صادق به زراره ابن اعين فرمودند هرجا رسيدی حرف بزن با مردم سخن بگو و مردم را ارشاد کن و آگاهی بخشی کن، خب از آياتی که بحث شد آيه سی و نه سوره مبارکه يونس بود که اين آيه اشاره به همين مطلب خداوند میفرمايد: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ»[5] خب يکی از مشکلات مردم خدا میفرمايد اينها تکذيب میکنند چيزی را که نمیدانند، انکار میکنند چيزی را که اطلاع ندارند هنوز تأويل آيه نرسيده سخن را درست نفهميدند اين را انکار میکنند اين صفت صفت خوبی نيست لذا انسان بايد نسبت به حرفی که میخواهد بزند نسبت به سخنی که میخواهد عنوان کند، اقدامی که میخواهد بکند يک اقدام آگاهانه خردمندانه باشد احساسی و اينکه گفتند و اينکه اين جور میگويند روی اين حرفها ما تصميم نگيريم، دنباله آيه: «كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين»[6] خدا میفرمايد قبل از اينها هم همين طور بودند اين روش اشتباه در گذشته هم بوده که مردم بدون آگاهی و بدون اطلاع گاهی اوقات قضاوتهایي میکنند، حرفهايي میزنند صحبتهايي را بيان میکنند که بعداً متوجه اشتباه خودشان و خطای خودشان هم میشوند.
من نکاتی را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان عرض کنم و يک حديثی را امام جواد عليهالسلام که بخشی از اين حديث همين آيه را اميرالمؤمنين مستند قرار میدهند اين را هم محضر عزيزان اشاره کنم، خب در اين آيه شريفه خداوند مخالفان قرآن را بدون احاطه علمی ياد میکند، و الآن هم ما میبينيم کسانیکه با ارزشهای دينی مخالفت دارند اينها احاطه علمی ندارند جوانب مطلب را مطلع نيستند يک قضاوت زود هنگام میکنند، آقا اين مسأله از نظر من قبول نيست اين کار کار درستی نيست گاهی اوقات ديديد بعض خانمها يکدفعه گلايه میکنند چرا مثلاً ارثيه زن نصف مرد است؟ در يک نگاه اوليه تبعيض میآيد در ذهنش چرا شهادت زن را نيم شهادت مرد محاسبه کردند اين را به نظر میآيد تبعيض است يا يک سری مسائل ديگری در کانون زندگی مشترک و حال آنکه تمام اينها اگر کسی اطلاع پيدا کند عين عدالت است يک بخشی از اين سؤالها را امام رضا به مأمون جواب دادند اينها عين عدالت است که ما حالا در بعضی از جلسات هم اشاره کرديم اينها را، بله ظلم جايي است که بگويند که تلاش و کوشش و فعاليت و عبادت مرد از تلاش و کوشش و فعاليت زن ثوابش بيشتر است اين ظلم است و اينطور ما نداريم يک آيه شما نداريد، يک روايت نداريد که بگويند حج مردها ثوابش از حج خانمها بالاتر است يک روايت و آيه نداريم که بگويند نماز مردها ثواب بيشتری داده میشود انفاق مردها اجر بيشتری دارد، کارهايي که در خدمت اجتماعی مردها انجام میدهند، اتفاقاً من آن روی قضيه را بگويم يک کارهايي را به سادگی و سهولت خانمها انجام بدهند، مردها بايد به زحمت و مرارت بهش برسند، مرد بايد برود جبهه جان را بر کف بگيرد جهاد کند، تا ثواب جهاد را بهش بدهند، میگويند خانم در خانهات خوب زندگی را مديريت کردی ثواب جهاد را برايت میدهند: «جهاد المرئة حسن التبعل»[7] اينجا تازه بايد مردها صدايشان در بيايد مردها بايد بگويند که خب آقا ما بايد آن مرارتها را به جان بخريم، اينها بدون آن مرارتها به اين ثوابها میرسند و مسائل ديگر لذا اگر اطلاع و آگاهی آمد سخنان جاهلانه میرود کنار آن آگاهی و علم جهلزدايي میکند ديگر کسی در مقام انتقاد به اصل دين به ذات مقدس پروردگار خرده و خدشه نمیگيرد که الآن ما مواجه هستيم به اين خردهگيریهای که افراد ريشه در بیتوجهی به مسائل اسلامی دارند و نمیدانند بارها شده افرادی میآيند با يک نگاههای منفی نسبت به بعضی از احکام دين آقا در اين مسأله ما ايراد داريم، چرا اصلاً بايد خمس بدهيم؟ چرا اصلاً زکات؟ خمس برای چه؟ پولی که ما زحمت کشيديم خب اين بايد تبيين بشود فلسفه اين پرداخت چيست؟ چرايي خمس اين را بايد بدانند، وقتی که روشن میشود برای طرف خود طرف میآيد سرخط و خود طرف میشود ساعی و کوشا در اداء تکليفاش خب اين يک نکتهای که در سير تاريخ هم شما مینگرد نوعاً کسانی زاويه گرفتند با ارزشهای دينی که اينها ريشه در جهل داشته البته بخشی از مخالفتها هم بر گرفته از عناد و کينه توزی و دشمنی است که اينها حداقلها هستند معاويه اميرالمؤمنين را میشناخت جاهل هم نبود، آن يک حساب ديگری است دشمنان اهلالبيت در زمان اهلالبيت قدرتهای مقتدر اينها حقانيت اهلالبيت را میشناختند، هارون الرشيد به مأمون گفت پدر اين آقايي که اين همه ازش اکرام کردی و بعد برای او هديهای که فرستادی کمترين هديه بود؟ مأمون میگويد من رويم با پدرم باز بود راحت حرف میزدم گفتم چرا اين آقايي که اين احترام شايان را به او کردی اين هديه ناقابل را برای او فرستادی؟ گفت پسرم حکومت مال اينهاست خلافت از آن اينهاست ما جايگاه اينها را گرفتيم، مأمون میگويد با تعجب به پدرم گفتم خب اگر حکومت مال اين آقاست واگذار کنيد بهش، حکومت را بدهيد، گفت پسرم مگر نمیدانيم: «الْمُلْكُ عَقِيمٌ»[8] رياست، پادشاهی، قدرت عقيم است، موسی ابن جعفر که جای خود دارد تو هم که پسرم هستی اگر بخواهی برای کسب اين مقام جلو من بايستی تو را هم از بين میبرم حالا در تاريخ داريم از اين موارد نادرشاه چشمان پسرش رضاقلی را گفت ميل بکشيد، يعنی ميله داغ کردند چشمهايش را باز کردند تخم چشم رضاقلی را سوزاندند پسر خودش، برای اينکه يک خبر غلطی به نادر داده بودند که اين پسر میخواهد قدرت را از تو بگيرد، بعد هم نادر پيشيمان شد و ديگر از همان وقت ديگر روی انتقام را گرفت و خشم و انتقام و ظلم را پيشه کرد. هارون را گفت ملک عقيم است هارون میداند موسی ابن جعفر حق است شما در جريان بعد از ارتحال رسولالله اين مردمی که صدهزار نفر در غدير با اميرالمؤمنين بيعت کردند هفتاد روز بعد بيعت شکنی کردند اينها نمیدانستند اينها حجت را پيغمبر برايشان تمام کرد، بله بعضیها میبينيد جهالت به معنای آن نادانی يعنی نابخردی! عرض کرديم جهل يک وقت در برابر علم است يک وقت در برابر عقل است بعضی از عقل و خرد و انصاف استفاده نمیکنند، حالا اين جماعت ديگر اينها میشود مصدر همان که: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[9] مصداق: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ»[10]اما قاطبه مردم مخالفتهايشان از روی نادانی است ولذا هدف اولياء اين بود که اين نادانی را از مردم دور کنند با آگاهی دادن، و امروز من اعتقادم اين است که همه بايد همت بگماريم، همه بايد تلاش بکنيم نسبت به آگاهی دادن به مردم.
یک مهندس ايرانی بود در شيراز ايشان مدتها هم عرض شود که مسئوليتی داشت در اداره گاز استان، من از خود ايشان شنيدم میگفت چند سال قبل از انقلاب تهران مرحوم آيتالله طالقانی هفته يک جلسه درس تفسير قرآن داشت گفت اولين جلسهای که من رفتم خيلی دانشجوها هم میآمدند شرکت میکردند مردم هم میآمدند يک سالنی بود، گفت من ديدم بعضی از اين شرکت کنندهها دخترهای جوان با پاهای لخت، دامنها زمان طاغوت بود گفت دامنهای نامناسب، پاها برهنه، دستها برهنه، آمدند کلاس تفسير، ايشان گفت من خيلی در ذوقم خورد، گفتم آيتالله طالقانی نبايد اينها را راه بدهد، ايشان بايد بگويد بيرون اين چه وضعی است آمديد کلاس تفسير؟ ما میخواهيم قرآن بگوييم ببينيد اخلاق عالمانه و خردمندانه خب اين کجا بايد بفهمد که اين پوشيشاش اشتباه است شما هم که بهش نمیگوييد در مجلس دينی هم که میآيد طردش میکنی، در جمع همفکران خودش هم که میرود تحويلش میگيرند بعد میگوييد چرا اين جوری شده؟ ايشان گفت من يادم نمیرود اين صحنه آيتالله طالقانی آمد رفت آنجايي که جايگاه بود و بايد تفسير میگفت و ايشان هم هيچ واکنشی نشان نداد که مثلاً اين خانمها پاشيد برويد بيرون اين چه وضعی آمديد ما میخواهيم تفسير بگوييم اينجا که کلاس مثلاً دانس نيست، کلاس موسيقی نيست، کلاس قرآن است گفت ايشان هيچی نگفت شروع کرد به تفسير قرآن گفتن و شايد يک ساعتی وقت بود، اين آقای مهندس ايرانی گفت اين صحنه يادم نمیرود گفت پايان وقت مجلس گفت من ديدم بعضی از اين دخترهای دانشجو کلاسور همراهشان بود اين کلاسورها را گذاشته بوده بودند رو پاهای لختشان که پوشيده بشود، مردم کار يعنی اين، طرد کردن خيلی راحت است برو ديگر مجلس نيا، برو خودت را درست کن، که بايد درستش کند، گفت از دين میفهمی میفهمی بگو با اخلاق با ادب، خراب نکن، ما امروز بعضی از متدينينمان يا ساکت هستند يا بد حرف میزنند بد سخن میگويند خب بابا بالاخره با اخلاق گفت، خدا به حضرت موسی و حضرت هارون که منحرفترين افراد مخاطبشان هستند که فرعون است خدا میفرمايد: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»[11] به فرعون که حالا میخواهيد حرف بزنيد نرم سخن بگوييد ليّن، عاطفی محترمانه شايد فرعون آدم شد، شما منحرفترين فرد جامعه را نگاه کنيد ناخن کوچک فرعون هم نمیشود ما چه جوری حرف میزنيم؟ چه جوری صحبت میکنيم؟ ما دافعهمان قویتر از جاذبهمان هست، ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر خيلی جای صحبت است روشها مراتب، شيوهها بالاخره اين کار روانشناسی است که بايد طرف را متوجه کنيد به اينکه اشتباه میکند نه طرف را منزجر کنيم از اصل حقيقت، من اين نصيحت مرحوم جدمان را کراراً عرض کردم در جلسات، ابویما میفرمودند به طلاب ايشان سفارش میکردند، آقايان طلاب اگر مروج نيستيد برای اسلام مخرب نباشد و اين به همه ما خطاب است متدينين، خواهرها، برادرها، مؤمنين اگر يک کسی را وصل نمیکنيم همين راه ناپيوسته کجدار و مريضی که دارد میرود اين را قطعش نکن، ارتباطش را قطع نکن، خب اينها بايد بالاخره با روشهای خود، شيوههای صحيح خود گفته شود، مطلب ديگر آنچه که سبب نورانيت انسانها میشود آگاهی يافتن آنهاست مردم آگاهی پيدا کنند راه را پيدا میکنند، بفهمند درست تصميم میگيرند شما فقط اطلاعاتت را بده، آگاهی بده بقيهاش با خدا، زمان رسولخدا ببينيد پيغمبر يک مؤرخ فرانسوی میگويد برای رسولالله اگر هيچ معجزهای قائل نشويم فقط همينکه رسولالله در مکه کار را شروع کرد، مکه جدای از قداست مکه و مسجدالحرام محل انحراف مسائل اعتقادی بود کعبه بتکده شده بود به تعداد روزهای سال در کعبه بت نصب کرده بودند اينکه شاعر در مدح اميرالمؤمنين میگويد:
بگو به بتگر بتتراش ديگر تو بت متراش، کسی که بتکده را میکند خراب میآيد
در فتح مکه رسولالله اول همه اين بتها را ريختند بيرون اين وضع مسجدالحرام بود وضع کعبه بود، میآمدند طواف میکردند اصلاً در جاهليت هم رسم بود طواف دور خانه خدا بود ولی با چه شکلی؟ با چه وضعی؟ بعضیها لخت مادرزاد دور کعبه طواف میکردند، اعتقادشان اين بود که اگر در حال طواف کسی ازش چيزی طلب کرد بايد بدهد و بعضی از فقراء در کمين مینشستند کسی که داشت طواف میکرد میرفتند میگفتند آقا مثلاً کمک کن، يک وقت میگفت لباس تنت را بده، ديگر در میآورد میداد، برای اينکه اين لباس را ندهند لباس را در میآوردند لخت طواف میکردند خب اين وضع جاهليت بود پيامبر در آن دوران اگر ايران کار را شروع کرده بود خيلی سريع کار پيش میرفت، اگر رسولالله در مصر، در هند، در اماکنی که مهد علم و تمدن و آگاهی بودند پيشرفت سريعتر بود، پيامبر در مکهای که جاهليت بيداد میکرد و سيزده سال پيغمبر تلاش کرد با همه سختیها، با همه مرارتها و روشهايي که رسولالله پيش گرفت، ارتباطهايي که با افراد گرفت، سراغ قبائل رفتن اينها برای همه ما درس است خب پيامبر کنار حجرالاسود میايستادند حجر محل تجمع زائران بود الآن هم همين است شما پر ازدحامترين زاويه کعبه زاويه حجر است، چون يک عدهای میخواهند شروع طواف کنند يک عدهای از طواف ديگر خارج میشوند پيامبر کنار حجر میايستادند و آيات الهی را میخواندند ارشاد میکردند نصيحت میکردند، يک روز رسولالله کنار حجر بودند يک جوانی آمد، جوانی بود که نگهبان يک بتکدهای از بتکدههای قبيله بنیسليم بود ببييد پيغمبر آگاهی داده اين آگاهی را شما بدهيد اين طرف از بتپرستی دست میکشد آمد خدمت رسولالله گفت يا رسولالله من نگهبان بتکده بنیسليم است الآن پی به حقانيت شما بردم بت بتکده را خرد کردم آمدم خدمت شما شهادتين را جاری کرد، رسولالله فرمود چه شد شما آمديد؟ گفت در بتکده نشسته بودم ببين آگاهی بده، تو اطلاعات را بده ديگر بقيهاش با خدا هست و لطف الهی، اين شنيده بود آيات توحيدی پيغمبر را به گوشش خورده بود فطرتها پاک است انسانها را خدا پاک آفريده گفت در بتکده نشسته بودم ديدم دوتا روباه از ديوار بتکده جستی زدند آمدند داخل بتکده يک روباه از اين طرف بت، يک روباه از آن طرف بت رفتند بالا رو شانههای اين بت بول کردند، گفت من داشتم اين صحنه را میديدم، خب پيغمبر آموخته که بابا کسی را بپرستيد که قدرت مطلق است بتواند از شما دفاع کند، بتواند شما را مديريت کند حوائج را برآورده کند، گفت ديدم اين بت، هيچ دفاعی از خودش نکرد، گفت بلند شدم زدم بت را شکستم با همان چوبش آمده بود در مسجدالحرام بعد گفت يا رسولالله يک بيت شعر هم گفتم شعرم هم اين است: «وَ رَبٌّ يَبُولُ الثَّعْلَبَانِ بِرَأْسِهِ، لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بَالَتْ عَلَيْهِ الثَّعَالِب»[12]آيا اين خداست که دوتا روباه روی آن بول میکنند و قدرت دفاع از خودت را ندارد ذليل است آن خدايي که در برابر اين دو روباه قدرت مدافعه ندارد، پيغمبر فرمودند آفرين رسولالله فرمودند اسمت چيست؟ گفت غاوی، يعنی گمراه در جاهليت بيداد میکرد که اسمها هم يک اسمهايي جاهلی بود حضرت فرمودند تو ديگر از امروز غاوی نيستی تو راشدی، رشد يافته، نام پدر چيست؟ گفت عبدالعزی بنده بت، پيغمبر فرمود اسم پدرت را هم من عوض میکند عبد ربّه تو راشد ابن عبد ربّه هسیتی اينها همان جهل زدايي است شما اطلاع بدهيد آگاهی بدهيد بقيهاش را ببينيد چه میکنند.
از نکات ديگری که من عرض کنم نوع مخالفتهايي که شما در تاريخ بشريت میبينيد از آغاز عالم تا الآن قابل اين مخالفتش با هابيل برای چه بود؟ و اقدام به قتل برادر جهل است اين زاويههايي که در طول تاريخ مردم يا حکومتها با انبياء گرفتند همه ريشه در جهل داشتند، اينها نمیدانستند اينها نمیآمدند بفهمند و بدانند اين مخالفتهايي که با اولياء الهی و با انبياء در گذر تاريخ اتفاق افتاد اينها همه قرآن میفرمايد اينها ريشه در جهل است: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ»[13] اينها علمشان، آگاهیشان احاطه بر اين مسائل نداشت و لذا اين مخالفتها هم ناشی از همان جهالتها بود چون احاطه علمی نداشتند: «بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ»[14]نتيجهاش میشود زاويه گرفتن و مخالفت.
نکته ديگری هم عرض کنم تاريخ مبنای بسيار خوبی است برای عبرت گرفتن جملهای از اميرالمؤمنين است که آقا میفرمايد من با گذشتگانم نبودم ولی در تاريخ گذشتگان که مطالعه کردم از زندگی گذشتگان عبرت گرفتم خود گذشتگان ما رفتند، خوبان رفتند، بدان هم رفتند، همه گذاشتند و از اين دنيا رفتند، قدرتمندان، ثروتمندان، دانشمندان، مديران، زيبا چهرهها، قویها، ضعيفها، از ملک ادب حکم روايان برفتند: رو بار سفر بند که ياران همه رفتند اين مرور بر تاريخ و تاريخ را به عنوان عبرت مطالعه کردن، نه به عنوان سرگرمی ما يک مشکلی هم که داريم تاريخ میخوانيم که وقتمان پر بشود بيکار هستيم، حالا بخوانيم چهار صفحه ببينيم چه میشود؟ بابا بخوان و عبرت بگير از سرنوشت گذشتگان اين آگاهی بر تاريخ و از سر نوشت مخالفان با رهبران الهی عبرت گرفتن اين هم نکته بسيار ضروری است که قرآن میفرمايد: فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين»[15]به پيغمبر میفرمايد نگاه کن، اين تاريخ گذشتگان را دقت و عبرت بگير از عاقبت انسانهای ظالم، کسانی که به خودشان ظلم کردند و يکی از مصاديق ظلم ظلم به خودمان هست در دعای کميل اميرالمؤمنين به همه ما میآموزد به خدا بگوييد: «ظَلَمْتُ نَفْسِي»[16]آنیکه دارد جاهلانه زندگی میکند نسبت به خودش ظالم است حالا ظلم مراتبی دارد يک وقت ظلم به مردم است يک وقت ظلم به خودمان هست، يک ظلم در پيشگاه الهی است که شرک است: «ظَلَمْتُ نَفْسِي»[17]يعنی تويي که جاهلانه داری رفتار میکنی، اول داری به خودت آسيب میزنی و اين آسيب به خودت به ديگران هم دارد آسيب میزند جامعه را هم تو داری آسيب میزنی شما روش تربيت را بلد نيستی، خودت داری آسيب میبينی اينهايي هم که زير مجموعهات هستند داري خرابشان میکني، رعايت ارزشهای اخلاقی را نمیکنی، به خودت آسيب میزنی به ديگران هم در جامعه آسيب میزنی، میشوی هم ظالم نفس هم ظالم غير، اين مطالبی که ذيل اين آيه سی و نه سوره يونس.
اما يک حديث هم از وجود مقدس آقا امام جواد تقديم کنم آقای عبدالعظيم حسنی محضر امام جواد مشرف شد آقا امام جواد روايتی را از اميرالمؤمنين نقل کردند از جد اعلايشان که حضرت فرمودند که من چهار نکته گفتهام که اينها مؤيدات صريح قرآنی دارد، البته کلام معصومين همه ريشه در آيات دارد اما خود اميرالمؤمنين اين چهارت سخن را قرينه میآورند شاهد مثالش را از آيات ارائه میکنند، آقا فرمودند يکی از سخنانی که من گفتهام، گفتهام: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه»[18]انسانها زير زبانهايشان پنهان هستند اينکه شاعر میگويد:
تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد
شما تا حرف نزديد محفوظ هستيد لب به سخن گشودی يک تهمت، يعنی ايمانت رفت در هوی، يک کلمه اشتباه میبينی ايمانت را آسيب زد مراقب زبان باشيد زبان عضو بسيار حساسی است که همهجا ميدان فعاليت دارد، اولاً پير و جوان نمیشناسد، سالم و مريض نمیشناسد، تا صد و هشتاد نوع گناه را علمای علم اخلاقی برای زبان ياد کردهاند، حالا يکیش دروغ است، يکیش تهمت است، يکیش غيبت است يکیش نمامی است يکی افتراء است تا صد و هشتاد و گناه اين زبان قدرت تنوع دارد ولی چشم شما دست شما، پای شما اين همه ميدان فعاليت ندارد برادرم، خواهرم زبان آن عضوی است که آن آدم مريضی در بستر افتاده هم امکان ارتباط گناهش هست، ارتکاب معصيتش هست، اين در بستر افتاده ديگر توانايي هيچی ندارد نمیتواند راه برود، نمیتواند شهوترانی کند، اما در همان رختخوابی که خوابيده دوتا کلمه حرف میزند اعمالش میشود: «هَباءً مَنْثُوراً»[19] زبان است پير و جوان نمیشناسد، سالم و مريض نمیشناسد، غنی و فقير نمیشناسد در مهديه امام زمان هستی غافل شدی زبان کار دستت میدهد، شما شما در يک مرکز دينی در آن مرکز قمار بازی کنند، بگويند آقا در فلان مسجد داشتند قمار بازی میکردند شراب میخوردند ولی در مساجد شما شنيديد غيبت را، طرف هنوز از مسجد خارج نشده دارد تهمت میزند، پايش در مجلس امام حسين است دارد تهمت میزند اين زبان است زبان را مکان محدودش نمیکند، زبان زمان محدودش نمیکند زبان کاری به امکانات ندارد حالا يک سری گناهانی آدم بايد امکانات داشته باشد، يک سری معصيتها و مجالس فساد طرف تمکن بايد داشته باشد حالا يک کسی دستش خالی نمیتواند چون نمیتواند شايد نکند اما زبان اين طوری نيست زبان فقيرش میتواند گناه کند، غنیاش میتواند گناه کند، ليله القدرش میتوانی گناه کنی، در روز عرفه و اربعيناش غافل بشوی میتوانی معصيت بکنی، اين زبان خيلی عضو حساس است اينکه علیعليهالسلام میفرمايد مردم زير زبانهايتان پنهان هستید حواستان باشد، تا يکی به شما گفتند دهتا جواب ندهيد امام صادق به عمران بصری فرمود اگر کسی به تو گفت اگر يکی بگويي دهتا میشنوی، به او بگو اگر دهتا بگويي يکی هم نمیشنوی، اين جوری مديريت کنيم: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه»[20]ما زير زبانمان پنهان هستيم، ايمان ما، شخصيت ما، پاکی ما زير زبان است با زبان خرجش نکنيد، به تاراج ندهيد عبادت را يک آقايي میگفت حاجآقا من شبهای که نماز شب میخوانم صبحاش يک خرده اخلاقم تند میشود به خانواده و بچهها توپ و تشر میزنم گفتم خدا وکيلی بگير بخواب نماز شب پيشکش اصلاً نمیخواهد بخوانی، اما اذان صبح بلند شد نمازت را بخوان اگر خيلی خوش خواب هم هستی میدانی بیخوابی روی اخلاقات اثر میگذارد بعدش هم بخواب برو سرکار بخواب نماز واجبت را فقط بخوان بد اخلاقی نکن، نماز شب میخوانيم قرآن میخوانيم زيارت عاشورا میخوانيم تهمت هم میزنيم، ناسزا میگوييم عادت هم کردند. خدا رحمت کند آيتالله آقای حاج سيدنورالدين الحسينی الهاشمی را، در زمان ايشان يک کسی بود در هيئت خيلی زحمت میکشيد اما وقتی عصبانی هم میشد ناسزا میگفت فحش میداد، يک وقتی آقای سيدنورالدين صدايش زدند آمد گفتند فلانی خيلی آدم خوبی هستی، خيلی هم زحمت میکشی در هيئت دوندگی میکنی، کار میکنی احسن اما يک عيبی داری اين زبانت را کنترل کن فحش نده، گفت آقا به جدت قسم فحش دادن گاهی اوقات از نان خوردن لازمتر است حسين حسين حسين، بابا با حسين باش يا حسين گفتن هنر نيست با علی باش يا علی گفتن خرج ندارد، ما اگر به ائمه اظهار ارادت میکنيم با اينها باشيم فقط شعار اينها را ندهيم زبانها را مديريت کنيد که امام شاهد مثال را آيه سی سوره مبارکه محمد(ص)، آقا استناد به اين قسمت از آيه سی نمودند: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ»[21]اين آيه مربوط به منافقين است يک قسمت از آيه را حضرت استناد فرمودند که اصلاً شما منافقها را در لحن سخن گفتنشان میفهمی که اين نفاق دارد در عرف زدنش میفهمی که اين عناد دارد بعضیها را ديد، در مزهپراندنهايشان در بالاخره جملههای تعريضیشان آدم میفهمد که اين با دين زاويه دارد: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ»[22]آقا فرمودند: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه»[23]مؤيدش: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ»[24] دوم آقا فرمودند اين جمله دوم من: «مَنْ جَهِلَ شَيْئاً عَادَاهُ»[25] اگر کسی چيزی را نفهمد با او دشمنی میکند بارها من عرض کردم طرف نمیداند که زاويه میگيرد اين جهالت است: «مَنْ جَهِلَ شَيْئاً عَادَاهُ»[26]کسی که در مسألهای جاهل شد دشمنی میکند، من گذشته عرض کردم خانمی را تا سن پنجاه و هشت سالگی در خط دين نبود خانواده و طائفه همه با دين زاويه داشتند اين خانم در يک جلسه سخنرانی سی دی به دستش رسيد مسير اين خانم عوض شد سال بعد هم با حجاب شد هم نمازخوان شد هم حج رفت، خب نمیدانست اين اگر زودتر از اين هم فهميده بود راه را پيدا کرده بود اسباب آگاهی را بايد فراهم کرد: «مَنْ جَهِلَ شَيْئاً عَادَاهُ»[27]اميرالمؤمنين اين جهالت مردم است که سبب دشمنی میشود اينها فطرتاً دشمن نيستند با ارزشها، نادانی آنها اينها را به ستيز درآورد اين خانمی که میگويي سر برهنه آمده در خيابان اين دختر اين خانم، اين جاهل است اين عنادی به اصل دين ندارد اين نمیفهمد که اين حجاب، اين پاکی، اين تقوی، اين حلال خوری چه نقشی دارد، اين آقايي که ربا میخورد نمیفهمد ربا با او چه میکند؟ اينیکه ظلم میکند نمیداند ظلم با او چهها خواهد کرد؟ بعد حضرت فرمودند آيه شريفهای که مؤيد اين است به همين آيه سی و نه سوره يونس امام استناد کردند که بحث ما بود، که جهل سبب انکار دين میشود، امام فرمودند: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا»[28] اينها تکذيبشان به خاطر اين است که جاهل هستند اطلاع ندارند اين جمله دوم حضرت امام فرمودند جمله سومی که من گفتم: «قيمة كلّ امرء ما يحسنه»[29] مردم ارزشتان حالا در خلوتتان به خودتان نمره بدهيد اينجا نمیخواهد نمره بدهيد با هر کسی رو درواسی داری حاجآقا، حاجخانم با خود رو درواسی نکن، من امروز میخواهم طبق اين سخن اميرالمؤمنين بگويم چقدر میارزيم؟ ولی به خودمان بگوييم به ديگران ول کنيد در خلوتتان ببينيد ارزش در زندگیتان چه است؟ بعضیها ارزش همين دنياست همين مال و منال دنياست به يکی بگويند آرزويت در دنيا چه است؟ میگويد يک واحد سه خوابه، يک ماشين فلان، ما چکهايمان پاس بشود ديگر هيچ دغدغهای نداريم بعضیها قيمت اين است ديگر بعضیها میشوند علی ابن ابیطالب میگويد خدايا جهنم هم من را ببری صبر بر آتش میکنم شايد صبر کنم بر جدايت صبوری کردن سخت است علی ابن ابیطالب خدا را برای خدا میخواهد نه خدا را برای مزايا و امتيازات و دنيا و بهشت اميرالمؤمنين از نظر قيمت قيمت ندارد چون ارزش برای اميرالمؤمنين خداست ما ارزش در زندگیمان چيست؟ به همان نسبت قيمت داريم: «قيمة كلّ امرء ما يحسنه»[30] قيمتتان مردم برای همان چيزی است که ارزش قائل هستيد هدفتان هست بعد امام فرمودند اين آيه شريفه مؤيد آيه دويست و چهل و هفت سوره مبارکه البقره: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»[31] اين آيه مربوط به جناب طالوت هست که خداوند طالوت را به خاطر توانايياش هم در علم، هم در اجرا، خداوند میفرمايد ما: «زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»[32]ما طالوت را تأييد کرديم امکانات داديم به خاطر هم علمش و هم توانايياش لذا اين طالوت چون: «ما يحسنه»[33]اش رضايت خدا بود خداوند اينجا تجليل میکند از جناب طالوت.
نکته چهارم و حديث چهارمی که امام جواد از اميرالمؤمنين نقل میکند آقا فرمودند: «الْقَتْلُ يُقِلُّ الْقَتْلَ»[34] قتل قتل را کم میکند، يعنی قصاص، انتقام از يک ظالم قاتل اين سبب میشود که جلو فساد را میگيرد البته من يک توضيحی اينجا بدهم فرمايش اميرالمؤمنين: «الْقَتْلُ يُقِلُّ الْقَتْلَ»[35] اين مال جايي است که شخصی جنايت کرده قتل مرتکب شده و از اين کار غلط خودش هم پيشيمان نيست قطعاً بايد قصاص بشود قرآن هم میفرمايد حضرت آيه را ذکر فرمودند: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ»[36]اصلاً قصاص موجب حيات جامعه است بله حالا اگر کسی قتلی مرتکب شد و پيشيمان شد حالا يا قتل قتل غير عمد بود يا در آن صحنهای که قتل اتفاق افتاد الآن فرد کاملاً نادم است اسلام میفرمايد ما به ورثه مقتول اجازه داديم هم میتوانی قصاص کنی، هم میتوانی گذشت کنی اين دست شماست اينجايي که حضرت میفرمايد قتل قتل را کم میکند جايي است که افرادی که متعمدانه، مغرضانه جنايت میکنند و از اين فکر غلط پيشيمان نيستند اينها را بايد مؤاخذهشان کرد بايد مجازات کرد، بايد قصاص کرد تا ديگران گستاخی نکنند تا ديگران جرأت خطاورزی نکنند حضرت فرمودند اين کلام «الْقَتْلُ يُقِلُّ الْقَتْلَ»[37] مؤيدش آيه شريفه: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ»[38] آيه صد و هفتاد و نه از سوره مبارکه البقره پس مبارزه با جهل که در سيره اولياء الهی بود يکی از آثار ارزشمند مبارزه با جهل جلوگيری از انحرافات و انکارات نسبت به دين است شما جهل زوده شد ديگر مردم انکار دين نمیکنند زاويه با دين نخواهند گرفت.
صلّ الله عليک يا اباعبدالله
در مراجعت اسراء به مدينه منوره ديروز اشاره کرديم بشير بشير ابن جذلم دو بيت شعر خواند مدينه منقلب شد: «فضج الناس ضجاً» يافت نشد، صدای نالهها سر بلند کرد بشير میگويد وقتی مردم داشتند گريه میکردند بیتابی میکردند در عزای امام حسين يک وقت ديدم راه باز کردند کوچه باز کردند يک خانمی دارد میآيد سمت من و همه احترام میکنند گفتم اين خانم کيست؟ گفتند اين حضرت امالبنين مادر چهار شهيد کربلاست، خبر شهادت چهار عزيز به يک مادر دادن خيلی سخت است بشير میگويد خيلی مضطرب شدم چگونه خبر شهادت چهار عزيز را به يک مادر بدهم:
بيا امالبنين با ديده گريان تماشا کن، که اردوی حسينی بی سپه سالار میآيد
الا ای بانوان اهل يثرب پيشواز آيي، که زينب بیبرادر با دل افکار میآيد
بشير میگويد اين بانوی مجلله آمد مقابل من انتظارم اين بود که سراغ فرزندهايش را بگيرد يک وقتی صدا زد: «يا بشير اخبرنی عن ابی عبدالله الحسين» يافت نشد، بشير از مولايم حسين چه خبر؟ بشير میگويد گفتم خانم چرا از پسرهايت سراغ نمیگيری؟ از عزيزانت نمیپرسی؟ درود و صلوات خدا بر اين بزرگ بانو با اين معرفت فرمود: «يا بشير اولادی و ولدی العباس کلهم و ماتحت الخضری فداء لابیعبدالله الحسين» يافت نشد، بشير تمام بچههايم عباسم هر کسی زير اين آسمان است همه به فدای حسين، میگويد گفتم خانم حسين را کشتند، صدای ناله امالبنين بلند شد: «واحسيناه» يافت نشد.
[1] يونس39.
[2] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[3] انبياء25.
[4] غرر الحكم و درر الكلم ص588.
[5] يونس39.
[6] يونس39.
[7] تفسير نور الثقلين ج3 ص522.
[8] الأمالي( للصدوق) النص ص74.
[9] اعراف179.
[10] انفال22.
[11] طه44.
[12] تفسير القمي ج2 ص114.
[13] يونس39.
[14] يونس39.
[15] يونس39.
[16] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص845.
[17] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص845.
[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص497.
[19] فرقان23.
[20] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص497.
[21] محمد30.
[22] محمد30.
[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص497.
[24] محمد30.
[25] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[26] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[27] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[28] يونس39.
[29] كشف الأسرار في شرح الإستبصار ج1 ص475.
[30] كشف الأسرار في شرح الإستبصار ج1 ص475.
[31] بقره247.
[32] بقره247.
[33] كشف الأسرار في شرح الإستبصار ج1 ص475.
[34] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[35] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[36] بقره179.
[37] الأمالي (للطوسي) النص ص494.
[38] بقره179.