استاد حدائق روز چهارشنبه 7 شهریورماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان سلسله مباحث موجبات هدایت و ضلالت از نگاه قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[1]
صدق العلی العظيم
سخن با محوريت عوامل هدايت و ضلالت از منظر قرآن و روايات بود اشاره کرديم که از عوامل هدايت در زندگی بشر قرآن و تمسک به قرآن و پيروی از رهنمودهای قرآنی است، عامل ديگری که شب گذشته از سوره مبارکه احزاب دو آيه تلاوت شد بخشی از بحث باقیماند برای امشب شخصيت پيغمبر عاملی است برای هدايت بشريت انبياء الهی، اولياء الهی نمايندگان خداوند اينها موجبات هدايت هستند، ما نسبت به وجود مقدس امام زمان معتقديم: «وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[2] نماينده الهی موجبات گشايش اقتصادی و رشد و شکوفايي معنوی و تربيتی است برای مردم، خب پيامبر که در رأس همه اولياست قرآن هم میفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[3] شما: «رَحْمَةً لِلْعالَمين»[4] هستيد اين تصريح کلام خداست در بيان شخصيت پيغمبر، لذا اينجا ضرورت اينکه ما پيغمبر را دقيقتر و بهتر بشناسيم در همه زوايايي زندگیمان، اخلاق پيغمبر را در زندگی فردیمان، اخلاق پيغمبر را در زندگی اجتماعیمان، در برخورد با دشمن، در معاشرت با مردم در مسائل اقتصادی، من بارها عرض کردم رسولالله دوتا تجارت قبل از بعثت کردند، پيغمبر نه احتکار کرد، نه دروغ گفت نه کلاه سر خلق الله گذاشت منفعت هم آورد به حضرت خديجه داد، خب ما ببينيم چه میکرد اين پيغمبر؟ همين تاريخ را بخوانيد آيا کثرت مال با احتکار مال حاصل میشود يا با راستی و درستی و صداقت در همه زوايای خدا میفرمايد پيغمبر برای شما الگوست: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[5] الگويي حسنه شما پيغمبر است، دو آيه از سوره احزاب اشاره شد بخشی از اين آيات باقیماند پنجتا ويژگی را خداوند برای رسولالله نام میبرد اين شخصيتی که موجب هدايت است پيامبر ما شما را شاهد فرستاديم يعنی بايد با مردم باشي، ببينيد آقايون پدر موفق پدری است که بچههايش را بفهمد، فقط شکم پر کردن و با سواد کردن نشانه پدری نيست، من در همين دفتر مسجدالرسول يک خانم دختری يک وقت آمد دانشجو هم بود از مسائل زندگیاش گفت، گفتم اينهايي که شما داريد میگوييد مادرت میداند؟ گفت هرگز، گفتم بابايت چه؟ گفت ابداً اين ضعف پدر است خب جوان دو جوان بيست و يک ساله در گردابهاي گناه غرق شده و تو بیخبر است آقا میآيد میزند پشت دستش میگويد سه شب است دخترم خانه نيامد، گفتم در نصف شب اين جوری شد؟ در گذشته اين دختر مراقب حال دختر بودی؟ شاهد يعنی پدر مراقب باش، پدر هستی ناظر باش، شاهد يعنی حاضراً و ناظراً ما بعضیهايمان در جامعه هستيم ولی بیخيال هستيم به وضع جامعه و اين را هم من عرض کنم خدمت همه عزيزان در بحث بیتفاوتی گريبان بیتفاوتی متوجه همان خوبهای جامعه هم خواهد شد، خدا به حضرت شعيب فرمود شعيب صد هزار نفر از امتات میخواهم مجازات بشوند، شصت هزارتايش خوبها هستند، چهل هزارتايش بدها، يعنی سه پنجم عذاب برای متدينين، دو پنجم عذاب باری منحرفين حضرت شعيب تعجب کرد، عرض کردم پروردگارا بدها که بد هستند خوبها ديگر چرا؟ خطاب شد خوبها گناه را ديدند حرف نزدند، اصلاً يک علت از نشر گناه بیتفاوتی خوبهاست آقا نشسته در مجلس دارند غيبت میکنند يک کلمه نمیگويد غيبت نکن، همين سکوت اين آدم میشود تأييد غيبت، بعد هم میگويند آقای حاجی فلانی ديدي نشسته بود حرف نزد سکوت کرد، جوانی به من مراجعه کرد گفت حاجآقا در يک جلسهای تمام فاميل بودند يک آقايي يک حرف تندی زد توهينی به يکی ارزشهای دينی کرد گفت حاجآقا پدر بزرگ من نشسته بود که از متدينين و جلسهای هاست، يک نفر از فاميل در جلسه يک توهينی به يک از مقدسات دينی کرد همه ساکت، گفت من گفتم اين چه حرفی است دارد میزنی؟ اولاً امر به معروف و نهی از منکر کار به سن و سال ندارد، نوه پدر بزرگ را نصيحت کند چه اشکالی دارد؟ پدر بزرگ دارد اشتباه میکند بايد تذکرش داد، آقای مديرکل دارد خطا میکند آبدارچی بگويد اين نظارت ملی است، اما امام صادق میفرمايد تأثير گفتن کلام حق آنیکه قدرت دارد آنیکه حرفش را میشنوند اين تأثيرش بيشتر از آن کسی است که قدرت ندارد، بله قطعاً در يک ادارهای وقتی مديرکل حرف بزند خيلی مؤثرتر است تا آبدارچی بگويد، وقتی پدر بزرگ سخن بگويد خيلی تأثيرش بيشتر از نوه است، گفت من وقتی حرف زدم ديدم همه برخورد کردند ساکت باش تو ِيک جوان هجده، نوزده ساله به حرف آمدی؟ بزرگت نشسته حرف نمیزند تو حرف میزنی؟ گفت دو سهتا توهين هم به ما کردند و هيچ کس هم دفاع نکرد، اين نيست اخلاق پيغمبر، پيغمبر اين گونه بود، پيغمبر بود و بیتفاوت نبود شاهد بود، يعنی اگر در جمعی بود حاضر بود خلافی پيغمبر میديد تذکر میداد مشکلی میديد پيگيری میکرد، بله ما در جمع هستيم، در جامعه هستيم مشکلات اقتصادی میبينيم میگوييم به ما ربطی ندارد، مشکلات اخلاقی میبينيم میگوييم به ما ارتباط ندارد يعنی شاهد نيستيم، شاهد حاضراً و ناظراً: «وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[6] هم اشاره کرديم رسولالله اول خوبیها را میگفت امتيازات را پيامبر بيان میکرد، تشويق میکرد بعداً ضعفها و کاستیها را هم متذکر میشد: «مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[7] دو ويژگی از ويژگیهاي رسولالله که اين پيغمبر پيغمبر هدايت است، پيغمبر رحمت است: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[8] اصلاً رسولالله آمده مردم را به خدا آشنا کند، کار اوليه پيغمبر همين است، يک کسی يک وقتی از من سؤال کرد گفت آقا پيغمبر در تجارت سر رشته داشت؟ گفتم اول تاجر عالم پيغمبر است، تجار بايد بيايند زانو بزنند زمين تجارت را از پيغمبر ياد بگيرند، اول متخصص خلقت پيغمبر است پزشکها بايد بيايند ياد بگيرند، فلاسفه بايد بيايند شاگردی کنند، اخلاقيون بايد تلمذ کنند، مربیها تربيت را پيغمبر بايد بياموزند، اقتضای عقل و شرع هم اين است خدا کسی را میکند نماينده مطلق که در همه علوم، فنون، حرف حرف اول است، اقا اميرالمؤمنين میفرمايد ما در جنگها که فشار بر ما میآمد به تعبير حالا عاميانه بنده عرض میکنم خسته میشديم میبريديم به پيغمبر پناه میبرديم اميرالمؤمنين، میفرمايد در جنگ پناهگاه ما رسولالله بود يعنی وسط ميدان پيغمبر حرف اول بود، در سياست در مسائل روانشناسی، پيامبر اول انسان نظام خلقت است: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[9]اما اين انسان را خدا فرستاده اولويت کار چيست؟ من يک مثال عرض کنم شما مثلاً يک آقايي را حالا متخصص در يک رشتهای اين آقا يک هنرهايي هم دارد مثلاً نقاشی بسيار زيبا، خط بسيار زيبا، هنرهايي در کنار اين علم دارد، آقا مثلاً در فلان رشته فوق تخصص استاد، به اين استاد فوق تخصص میگويند بيا کلاس خوشنويسی بگذار يا برو در رشته تخصصیات که کار کردی، تربيت کن مرحوم حضرت امام خط زيبايي شکستهای داشتند از امام انتظار میرفت کلاس خوشنويسی دائر کنند يا امام تربيت انسان کند، پيغمبر همه اين امتيازات بشری را دارد اما اصل وصل کردن انسانها به خداست، که خدا هم در قرآن میفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[10] رسولالله ما قبل از تو هم پيغمبرهايي را که فرستاديم همه و شما آمديد تا مردم را با خدا آشنا کنيد، آقا با خدا آشنا شدی مهندسی، دکتری، تاجری، روحانی هستی، نظامی هستی، بازاری هستی، پيری، جوانی، لوری، ترکی، عربی، بلوچی، میشود: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[11]انبياء برای همين آمدند، پيغمبر هم برای همين آمده بشود حلقه اتصال بين بشر و خدا، مردم خودشان را بشناسند خدايشان را بشناسند، حالا خودش را يافت کارگر باشد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ»[12] تاجر باشد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ»[13]، استاد باشد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ»[14]، کارگر باشد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ»[15] گرامی است نزد خدا، لذا رسالت رسولالله دعوت مردم به سوی خداست و ما از همين عامل هدايت بياموزيم آقايون تا فرصت داريد مردم را به خدا دعوت کنيد، تا کار از شما میآيد کار کنيد، يک زمانی میآيد اين زبانهايتان بند میشود، يک زمانی میآيد ديگر اين دستت کار نمیکند، يک زمانی میآيد اعتبارت ديگر میرود در حاشيه، میگيرند اينها را از ما:
ایکه دستت میرسد کاری بکن، پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار
از رسولالله ياد بگيريم پيغمبر: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[16] در کانون خانواده حرف بزنيم خدا رحمت کند، پدر بزرگ مادری ما را مرحوم حضرت حجتالاسلام و المسلمين حاجآقای مؤيد الاسلام اين قصرالدشتیها يادشان است آقای حاج مؤيدالاسلام را همين طور هست يا نه آقا شهسواری؟ خيلی ايشان در اين منطقه خدمت کرد و صحبت کرد، آن زمانی که امکانات امروز نبود، من اواخر که گاهی اوقات خدمتشان بوديم گاهی اوقات بزرگترها میآمدند محضر ايشان به پدرها و پدر بزرگها اين صحبت را میکردند میگفتند وقتی که پای سفره غذا هستيد با خانوادهتان بچههايتان، آنچه که از اسلام ياد گرفتيد، حالا بچهها دارند غذا میخورند، شما هم با يک لسان محترمانه مؤدبانه دوتا جمله حرف بزنيد، حالا اين بچه در تور شما نمیافتد در طول شبانه روز، او کار دارد شما هم کار داريد، الآن سر وقت غذاست دارند غذا میخورند، غذايشان را بخورند، نمیخواهيد بگوييد نخور گوش کن بخور گوش کن، شما دوتا جمله برای خدا بگوييد بابا! اين حديث را شنيدم شما هم بشنويد اين نکته را ياد گرفتم به شما هم میگوييم ما مأمور به وظيفه هستيم نتيجه با خداست: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[17]پيغمبر بشريت را به اذن خدا به سوی خدا دعوت میکرد، و لذا رسولالله اقتضای: «شاهِداً»[18]هم اين بود پيامبر يکجا نمینشست بيايند سراغش رسولالله کوچه به کوچه، خانه به خانه، چهره به چهره به دنبال مردم بود، بدون دعوت میرفت پيغمبر میرفت طائف، گاهی اوقات برخورد خوبی هم نمیکردند، رئيس طائف در يک سفری که پيغمبر رفتند برای هدايت مردم طائف، بچهها را تحريک کرد گفت دامنهايتان را پر از سنگ بکنيد اين آقا را سنگباران کنيد، آقايون انصافاً ما بوديم میگفتيم خدايا مگر ما بیکار هستيم، برويم برايت سنگ بخوريم حمايت هم نمیکنی؟ ما بعضیهايمان مسجد و هيئت را تعطيل میکنيم چون جواب سلاممان را ندادند پيغمبر را سنگباران کردند، بدن پيغمبر مجروح پيغمبر برگشتند به سمت مکه، و کار را پيغمبر تعطيل نکرد، اين سخنی که رسولالله میفرمايد: «ما اوذی احد بمثل ما اوذيت» ، هيچ انسان مثل من اذيت نشد، تهمتهايي که به رسولالله زدند ساحر گفتند، مجنون گفتند، نسبتهايي دورغ به پيغمبر دادند، پيغمبر مقاوم ايستاد، میگويند در يکی از همين سفرهای طائف پيغمبر مجروح داشتند بر میگشتند به سمت مکه يک چادری بود وسط بيابان يک عربی بود، ديد رسولالله مجروح دارند بر میگردند اين احترام کرد گفت آقا بفرماييد در چادر ما يک ظرف شيری به پيغمبر داد و يک مقدار اين زخمهای بدن پيغمبر را التيام داد، گذشت چندين سال، سالها از اين ماجری گذشت يک وقت پيغمبر در مسجد مدينه نشسته بودند آن آقای عرب آمد، همان عربی که در بيابان طائف از پيغمبر تکريم کرد، آمد و سلام کرد نشست و گفت يا رسولالله من را میشناسی؟ پيغمبر که میشناختند فرمودند خودت را معرفی کن تا بقيه بشناسند تو را، يک وقتی شما میگويي آقا ما را میشناسی؟ میگويند بله من میدانم که بابايت چه کسی است؟ خودت چه کسی هستی؟ اما بگو تا ديگران هم بفهمند تو چه کسی هستی؟ اين خودش را معرفی کرد گفت يادتان میآيد سالها قبل طائف رفته بوديد برخورد خوبی با شما نشد، توهين کردند به شما، شما را سنگباران کردند، حالا ما يکجا يک امر به معروف میکنيم يک کلمه درشتی به ما میگويند ديگر ماست را کيسه میکنيم میرويم در حاشيه، اين روش روش رسولالله نبود، يک دو بيتی شاعر دارد میگويد:
پافشاری و استقامت ميخ، سز در عبرت بشر گردد
بر سرش هرچه بيشتر کوبي، پافشاریاش بيشتر گردد
میگويد مثل ميخ باش هرچه بيشتر چکوش میخوری محکمتر بشو، هرچه بيشتر ضربه میخوری مقاومتر باش، گفت يا رسولالله من همان فرد جوانی هستم که در صحرای طائف از شما پذيرايي کردم رسيدگی کردم، شما را در چادر دعوت کردم، پيغمبر فرمودند میدانم گفت حالا آمدم جبران کنيد، پيغمبر فرمودند چه میخواهی؟ پيامبر: «رَحْمَةً لِلْعالَمين»[19] است گفت يک گله گوسفند، خدا نکند کسی مال دنيا چشماش را پر کند، حالا ما بوديم میگفتم آقا يک واحد چهار خوابه کجا؟ شما بگو، بر قصرالدشت، ديگر بايد بگذاري بروی، اين خانهها را میبينيد در مسير، اينها يک کسانی داخلش زندگی میکردند که الآن زير خروارها خاکاند، همينجاهايي که شما نشستيد اگر زمين میخواست شهادت بدهد، چقدر افراد، نماز خواندند و زندگی کردند و سپردند و رفتند، از کريم چيزی میخواهی يک چيز ماندگار بخواه، اينکه بايد بگذاری بروی، اينکه فانی است، گفت يک گله گوسفند، پيامبر هم دست بالا گرفتند، فرمودند دويست رأس گوسفند بهش بدهيد، حالا يک گله بيستتا هم يک گله است، رسولالله گفتند دويست رأس گوسفند به اين بدهيد، بعد پيغمبر فرمودند ای کاش چيزی از من طلب میکرد که آن پيرزنی بنیاسرائيلی از موسی طلب کرد، مردم در خواستههايتان يک چيزی بخواهيد که بماند ثبات داشته باشد، گفتند يا رسولالله چه خواست آن پيرزن بنیاسرائيلی؟ پيامبر فرمودند که در زمان حضرت موسی، حضرت موسی سؤال کرد جای قبر حضرت يوسف را چه کسی بلد است؟ کسی نمیدانست قبر حضرت يوسف کجاست؟ يک پيرزنی بود گفت من بلد هستم، گفت من از گذشتگانم شنيدم جای قبر حضرت يوسف در يک قسمتی از مسير رود نيل بود، آمد و آنجا را نشان داد، حضرت موسی فرمودند بابت اين راهنماييات از من چه میخواهی؟ گفت همسايگی با شما را در بهشت، مردم اين را بخواهيد، اين خانه که بايد بگذاری بروی، لباس تنت را هم در میآورند وسائل را از تو میگيرند آنیکه میماند آن هم به بهترين نحو در کنار پيغمبر بزرگ خدا، پيغمبر فرمودند ای کاش اين عرب طائفی از من همانی را خواسته بود که آن پيرزن از موسی خواست، همسايگی بهشت من را طلب میکرد خب پيغمبر: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[20] اين «بِإِذْنِهِ»[21] يک نکته هم درش هست اخلاص، مردم برای خدا حرف بزنيد، برای خدا کار بکنيد، برای خدا تبليغ بکنيد، من همين امروز صبح در مهديه که صبحها جلسه است، بعد از سخنرانی يک آقای آمد دنبال من گوشی مبايلش را نشان داد، گفت حاجآقا من دو روز قبل برای امام زمان صد هزار تومن ريختم اينجا کارت کشيدم، قسم میخورد و اشک در چشمهايش حلقه زده بود گفت آقا ببينيد اين تاريخ دو روز قبل است گفت من کارت کشيدم از در مجموعه رفتم بيرون يک پيامک آمد، گفت صد برابر اين پول، ما يک صد هزار تومنی داديم، گفت ده ميليون پول سوخته از دست رفته من، يک پيام آمد اين پول آمد در حساب، کار چه کسی است؟ يک وقت حاجآقا زور میزنی، به پولی هم که حقات است نمیرسی، هی میگويي، من فلانی، آقا فلانی سفارش کرده که يک پارتیمان است، يک وقت میگويي خدا، خدا دلها را نرم میکند: «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»[22]اوست: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[23]يعنی مردم در کارهايتان اگر میخواهيد موفق باشيد اخلاص داشته باشيد خدا را در نظر بگيريد پيغمبر برای خدا حرف میزد، پيغمبر لذا اينهايي که برای خدا کار میکنند هيچ وقت نا اميد نمیشوند هيچ وقت نمیبرند اينهايي که میبرند در کارها چون برای خدا نيست آقا ما ديگر اين کارها را نمیکنيم، تحويل نمیگيرند، برای چه کسی داری کار میکنی؟ خدا که تحويل میگيرد خدا میفرمايد ما ذرة المثقالها را جواب میدهيم بیپاسخ نمیگذاريم، يک خرده رگ رگههاي اخلاص وقتی ضعيف شد در کار سختی آمد، طرف میبرد در کار تشويق نيامد از ناحيه مردم دلسرد میشويم وقتی برای خداست، مردم بفهمند يا نفهمند؟ تجليل بکنند يا نکنند؟ از کار شما سر در ببرند يا نبرند؟ میگوييد ما برای خدا کار کرديم در خانه اگر کس است يک حرف بس است: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[24]لذا آنهايي که واقعاً اخلاص دارند در هيچ کارشان نا اميد نمیشند يک جمله آقا امام رضا دارند، درباره ويژگیهای بندگان خوب خدا، يکیش اين است آقا میفرمايند: «إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا»[25] خوبها وقتی کار خوب هم میکنند خوشحال هستند، حالا شايد شما بگوييد آقا مگر میشود کسی کار خوب بکند پيشيمان باشد بله فراوان، من آدم سراغ داشتم مسجدی ساخته بود يکجايي مسألهای رخ داد، خودم شاهد بودم داستان مال سال شصت و پنج است يعنی سی و هشت سال قبل به مرحوم آيتالله والد گفت اگر حرام نبود لودر میگذاشتم پای اين مسجد خرابش میکرد، يک جريانی البته ديده بود جريان بدی هم بود، مردم درست قدرشناسی نکرده بودند، اما نبايد اين حرف را هم میزند مردم مؤمن تو برای خدا ساختی، لودر میگذاری پای مسجد حالا اينها قدر شناسی نکردند خدا که قدرشناسی میکند، ديگر آقا بيست سال در اين اداره زحمت کشيديم پيشمان هستيم، خب تو برای خدا اصلاً کار نکردی، مردم اين را بگويم و بگذرم اگر اين را زيادی بشنويد، اگر کسی از انجام کار نيکش احساس پيشيمانی کرد بدون تعارف بداند برای خدا کار نکرده، خودمان را فريب ندهيم اگر يکجاي گفتی من از کمک به فلانی، از محبت به فلان شخص از اين خدماتی که انجام دادم پيشيمان هستم، میگويند آقا خودت را فريب نده، تو رای خدا کار نکردی، آنیکه برای خدا کار میکند هيچ وقت پيشيمان نيست، مردم قدر بدانند، ندانند بفهمند نفهمند؟ او میگويد ما برای خدا کار کرديم نه برای مردم رضايت مردم که شرط نبوده، رضايت خدا بوده اين: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[26] مقاومتان میکند در کارها.
و نکته ديگر پيغمبر را خدا میفرمايد: «سِراجاً مُنيراً»[27] اين عامل هدايت چراغ پرفروغ و روشنگر برای هدايت بشريت است، پيامبر نور است حالا نور هم يک چند ويژگی دارد من عرض کنم و تکميل کنم و تمام کنم. یکی از ويژگیهای نور و روشنايي نظم است الآن شما در همين مسجد که نشستيد به خاطر اين روشنايي و نور به اين نحو نشستيد اگر اين محيط کاملاً تاريک بود و اين جمعيت میخواستند وارد بشوند يقيناً اين جوری که نشستيد نمینشستيد اين نظم اتفاق نمیافتاد نور موجب نظم است اين يک، نور موجب رشد و شکوفايي است هرجا نور است رشد اتفاق میافتد، جايي که نور نيست آن شکوفايي و رشد رقم نمیخورد، نور عامل آرامش است ظلمت و تاريکی درش اضطراب است، در ظلمتها، در تاريکیها میبينيد اضطراب رقم میخورد، از ويژگیهای جهنم اين است که میگويند ظلمت محض است، نور عامل آرامش و از ويژگیهای نور رشد و شکوفايي است بالندگی است پيامبر وجودش اسوه نظم بود، پيامبر وجودش منشأ آرامش بود، پيامبر وجودش منشأ رشد و شکوفايي بود، و انسجام و وحدت بود، اين پيغمبیر که خدا میفرمايد: «سِراجاً مُنيراً»[28] حاجآقا ببين چقدر با اين روش پيغمبر مأنوس هستيم، ماها وجودمان منشأ آرامش هست؟ بعضیها ديديد میگويد آه، آه، فلانی سر و کلهاش پيدا شد همهتان ساکت، درد سر شروع شد ای وای وای به حال کسی که مردم از دست و زبانش بترسد پيغمبر فرمود، مسلمان کسی است که مردم از دست و زبانش احساس آرامش بکند، اگر حرف هم میزند میگويد آقا اين غرض ندارد خرابمان نمیخواهد بکند، آنیکه از زبانش میترسند از دستش میترسند از قدرتش میترسند، اين روش روش خوبی نيست ما ببينيم ما در خانوادهمان، در فاميلمان، در محيط کارمان در جامعهمان منشأ آرامش هستيم، اميرالمؤمنين فرمود به گونهای زندگی کنيد که وقتی ازبين مردم میرويد مردم احساس کنند ضايعهای اتفاق افتاده و چيزی را از دست دادهاند، بعضیها مصداق همين شعر شاعراند:
از شما نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بيش
طرف رحمت خدا میرود هر کسی میرسد میگويد آقا ضايعهای اتفاق افتاد، کمبود اين آقا را در جامعه میبينيم اما بعضیها رفتنشان موجب خوشحالی و فرح و انبساط مردم است، مؤمن بايد مثل پيغمبر وجودش منشأ آرامش، وجودش منشأ رشد و شکوفايي يعنی بگويند فلانی هرجا هست با هر کسی هست در هر مجلسی هست يک چيزی ياد میگيرند رشدی اتفاق میافتد در کنار او تربيت رقم میخورد، رشد و شکوفايي، آرامش بالندگی و نظم، مؤمن بايد مظهر نظم باشد و اين نظم هم اتفاق بيفتد: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[29].
من عرضم را تمام کنم با اين سخن از پيغمبر، اين پيامبری که ما منشأ هدايت او را میدانيم و آيات منشأ رحمت او را ياد میکند، خود رسولالله روی چندتا صفت تأکيد فرمودند که اينها را اگر داشته باشيد، قيامت به پيغمبر نزديک خواهيد بود: «أَقْرَبُكُمْ مِنِّي غَداً»[30] پيغمبر فرمود نزديکترين شما مردم قيامت به من کسانی هستند که اين ويژگیهای پنجگانه را دارند اينها ابزارهای موفقيت است يک: «أَصْدَقُكُمْ لِلْحَدِيثِ»[31] آنهايي که در گفتارشان صادقترين افراد هستند دروغ نمیگويند راستگو هستند اينها قيامت به رسولالله نزديک هستند، پيغمبر اسوه صداقت بود: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[32] آنهايي که اخلاق شايسته دارند، خوش اخلاقها، البته خوش اخلاقی به جُک گفتن نيست بعضیها فکر میکنند خوش اخلاقی يعنی جُک تعريف کردن، يک جک شهريور چهار صد و سه برايت بگويم، اين بابا لطيفه دارد برايت میگويد اخلاق يعنی اعتدال بين عقل: «الاخلاق هو الاعتدال بين القوة العقليه و الغضبيه و الشهويه» يعنی در خشم و غضب، در عقلانيت اعتدال داشته باشي، پيغمبر فرمود خوش اخلاقترين شما قيامت به من نزديکترين هستند: «آدَاكُمْ لِلْأَمَانَةِ»[33] آنهايي که خوب امانتداری میکنيد، چه امانتهای که خدا به شما سپرده، چه امانتهای که مردم به شما میسپارند خائن در امانت نيستيد قيامت به من نزديک هستيد: «أَوْفَاكُمْ بِالْعَهْدِ»[34] آنهايي که به تعهداتشان پايبند هستند مردم را سرکار نمیگذارند اگر وعدهای کرد به وعده عمل میکند و پنجم: «أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[35] آنهايي که به مردم نزديکتر هستند شما ببينيد چقدر مردمی هستيد، به همان نسبتی که مردمی هستيد به پيغمبر شبيه هستيد، بعضیها را ديديد يک وقتی در دولت آقای احمدینژاد يکی از مسئولين استانی بود يک کسی گفت آقا رفتم دفتر اين آقا رئيس دفترش گفته که شما شانس بياوری آقای مهندس را در تلويزيون ببيني، شانس بياوری در تلويزيون ببينی، گفتم اين را رئيس دفترش گفت؟ گفت بله، گفت حاجآقا اين جوری جوابم دادند! حالا ما کاری هم داريم خب مسئول است، آقا کار از دستت بر نمیآيد قبول نکن مسئوليت را آخرتات را خراب نکن، حوصله نداريم، اعصابمان خراب است، چه کسی گفت توی اعصاب خراب بشوی مسئول! بگو من نمیتوانم بکش کنار، وقت مردم را میگيری کار هم درست انجام نمیدهی من زنگ زدم به آن آقای مسئول البته آدم خوبی طرف حالا اين رئيس دفترش پرت و پلا گفته بود، زنگ زدم آقا مشهد بود، گفتم آقای مهندس کجا هستی؟ گفت مشهد، گفتم اين رئيس دفتری که شما داريد چهارتا آدم اين جوری دورت باشند نه دنيا برايت میگذارند نه آخرت، گفت چطور شده؟ گفتم آمدند دفتر مراجعه کردند اين حرف است که اين میزند میگويد شانس بياوری آقای مهندس را در تلويزيون، مگر شما چه کسی هستی؟ بابا پيغمبری که نظام ملک و ملکوت به طفيل او آفريده شد، پيامبر مردمی بود بين مردم بود کارهای که پيغمبر میکرد خدا وکيلی خيلیهايمان نمیکنيم میگويم خدا وکيلی يکش را میگويم پيغمبر فرمود يکی از کارهايي که تا زندهام ترک نمیکنم تا برای همه بشود درس، نشستن با فقراء و با فقراء غذا خوردن ما گاهی اوقات کلاسمان ور نمیدارد، به ندرت ديديد يک آدمی در يکجايگاه بالای بنشيند با يک آدم در سطح پايين اجتماعی هم خوراک بشود خيلی محبت کند میگوييم آقا اين غذا برو بخور، برو آنجا بنشين غذايت را بخور، فرش بينداز بخور، به ندرت ديديد يک آقايي در يک موقعيت عالی بگويد آقای کارگر، آقای فقير بيا کنار بنشين ما باهم غذا بخوريم، ما گاهی اوقات میگوييم فلانی اينها تحصيل کرده هستند سالن غذاخوریشان با آنهای که ديپلم هستند فرق میکند، اين حسابها را داريم اينها اخلاق نبوی نبود پيغمبر فرمود سوار شدن بر الاغ لخت تا زنده هستم انجام میدهم که برای مردم بشود درس، يعنی مردم شخصيتتان به ماشين شاستی بلند نيست، به ماشينهای ميلياردی نيست، شخصيتتان به ايمان و اخلاق و اعتبارتان است، رسولالله میفرمايد من بر الاغ لخت سوار میشوم حالا الاغ لخت بگوييد تاکسیبار امروز، ما يک وقتی يک کسی حاجآقا میگفتند داشتم کنار خيابان میرفتم يک تاکسیبار زد ترمز گفت حاجآقا شرمنده هستم تاکسیبار دارم و الا میگفتم بفرماييد سوار، حاجآقا گفتند چه اشکال دارد میآيم جلو مینشينم، آقا سوار تاکسیبار گفتم پيغمبر سوار خر لخت میشد اين تاکسیبار که از خر لخت هم قيمتش بيشتر است، يا رسولالله گاهی دعای توسل میخوانيد بابا توسل را در عمل نشان بده، دنيا مشغولمان نکند، دنيا سرگرممان نکند، ظواهر دنيايي ما را بازی ندهد، پيغمبر اقرب به مردم بود: «أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[36]نزديکترين مردم به مردم حالا میگويم از کارهای که پيغمبر میکرد و ما نمیکنيم اين را بشنويد و ديگر تمام، يک شب پيغمبر در مسجد بودند يک جماعتی از يهودیهای دورهگرد تاجر مسلک تاجرهای دورهگرد که اينها بار داشتند و اساس داشتند و میخريدند يک چيزی از يک جايي میبردند يکجای ديگر میفروختند گذرشان رسيد مدينه و الا در مدينه آن موقعها که مسافرخانه نبود، هتل نبود، بالاخره اينهای که میآمدند يا يکجايي بايد پيدا میکردند يا خانه کسی میرفتند آشنايي داشتند اينها هم غريب آمدند ديدند در مسجد باز است وارد مسجد شدند پيغمبر را ديدند البته آوازه رسولالله را هم شنيده بودند آمدند خدمت رسولالله ديد جمعيت گفتند: «يا محمد اضفنا» ، محمد ما را ضيافت کن، ببينيد اين را هم به شما بگويم زور به زن و بچهتان نگوييد حالا خدا برايت داده داری ديگران را به زحمت نينداز باز ياد بگيريم از رسولالله، پيامبر ديدند اينها يک جمعی هستند رو کردند به مسلمانها گفتند هر کدامشان را يکیتان ببريد منزل ضيافت کنيد يکش هم سهم من يکش را من میبرم بقيه را هم شما تقسيم کنيد، حالا آمدند: «أَكْرِمِ الضَّيْفَ وَ لَوْ كَانَ كَافِراً»[37] میگويند مهمان را اکرام کنيد ولو کافر مسلمانها خوش انصاف اينها هر کدامشان آمدند نخورها و لاغرها و ضعيفها را برداشتند يک يهودی گردن کلفتش که آدم میگفت میترسيم در خانهمان راهش بدهيم اين را گذاشتند سهم پيغمبر يک آدم بخور، اين ماند برای رسولالله پيغمبر آوردنش منزل و خانواده پيغمبر حالا آن شب حالا هرچه بود غذای آن شبشان بود آوردند گذاشتند پيش يهودی يک مقدار هم سهم خود رسولالله بود اين يهودی آدم پرخوری بود خورد گفت گرسنهام هنوز سير نشديم ما بوديم میگفتيم کوفت بخوری، يهودی که هستی، حالا شما اگر ما بوديم خدا وکيلی نمیگفتيم اول اسلام بياور تا ببرم تو را خانهمان، اين حرف را نمیزديم؟ میگفتيم اول شهادتين جاری بکن، ما پول به کافر نمیدهيم، نان به کافر نمیدهيم تا بعد، پيغمبر با اخلاق مسلمان میکرد، گفت من سير نشدم رسولالله غذای خودشان را هم به او دادند گفتند اين را هم بخور خودشان آن شب غذا نخورد: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[38]، بستر اين يهودی را در حياط پهن کردند که بخوابد و اين نيمه شب حالا مرضی داشت چهاش بود؟ اين يهودی شب ادراری داشت بستر را کثيف کرد نزديکیهای صبح ديد بستر کثيف شده حالا پروستاتش خراب بوده؟ چه بوده؟ اين را ديگر اطباء بايد بگويند. اين از بس خجالت زده شد بدون خداحافظی با پيغمبر گذاشت رفت، يک کيسهای داشت که داخلش دينارها و پولهای ثروتش بود سکههای طلا بود اين زير آن بستر جا ماند قرار يهودیها بيرون مدينه بود طلوع آفتاب آنجا همه جمع بشوند گفتند هر کسی هرجا رفت اول صبح آنجا اين وقتی رفت از خانه بيرون و رفت سر قرار يکدفعه يادش آمد که پول در خانه پيغمبر جا مانده، حالا سر دو راهی قرار گرفت برگردد پولها را بر دارد پيغمبر میفرمايد بیانصاف دوبله که میخوری بستر را هم کثيف میکنی، خدا حافظی نکرده میگذاری میروی، بگيردش مکافات پيغمبر هم رئيس جامعه است قدرت دارد، جايگاه دارد رهبر عالم اسلام است ما به تو اين محبتها را کرديم اين جوری بايد جواب بدهی، اين پولها را مثلاً بر میداريم جای کثيف کردن بستر و شام شبات را هم از تو میگيريم، اين يهودی بر گشت آمد مدينه حالا جماعت يهودی حس ماديتشان خيلی قوی است پولکی هستند نتوانست بگذرد آمد وارد مدينه شد تازه هوا روشن شده بود مقدمه طلوع آفتاب بود آمد در خانه پيغمبر اول میخواست ببيند چه خبر است؟ اين درز شکاف درب منزل يک نگاهی داخل خانه پيغمبر کرد ببيند رسولالله هستند نيستند؟ چه شده؟ يک صحنهای ديد فرياد زد افتاد روی زمين، ديديد پيغمبر نشستند با دستان مبارکشان خودشان دارند اين بستر کثيف را میشويد، دارد که همسران پيغمبر هرچه اصرار کردند يا رسولالله بگذاريد ما اين بستر را میشوييم پيغمبر فرمود مهمان بوده، مهمان بستر را کثيف کرد و من وظيفهام است تميز کنم، اين اخلاق زندگی مشترک است، فقط همسر رسولالله آب میريخت پيغمبر میشستند اين تا اين صحنه را ديد فرياد زد افتاد روی زمين، به پيغمبر گفتند آقا آن يهودی بر گشته، آمدند بالای سرش گفتند چه شده؟ فرياد زدی؟ گفت يا رسولالله با شما لب به سخن نمیگشايم، اول مسلمانم کن، تا بعد به تو بگويم، بابا اين اسلامی که امشب دست من و شماست با اين اخلاقها به ما رسيده، اخلاق به خرج بدهيد، رسولالله فرمودند بگو: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسولالله» شهادتين را که بر زبان جاری کرد گفت يا رسولالله حقاً رسولالله هستی، فطرتها پاک است خدا فطرت ناپاک به هيچ کس نداده، ضميرها آماده است ولی گاهی اوقات غفلت، هواپرستی، دنيا طلبی اين را تيرهاش میکند، گفت شما حقاً رسولخدا هستید، با آن اخلاق ديشبتان با آن پذيرايي، با اين رفتار در خانه، با اين جايگاه والای که شما داريد خودتان داريد بستر را میشويد و اين مسلمان شد: «داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[39].
ايام ايامی است که اسراء دارند بر میگردند مدينه آقا زينالعابدين وقتی رسيدند به مدينه بشير ابن جذلم رفت و خبر بازگشت اسراء را به مردم مدينه منقتل کرد دو بيت شعر خواند آتشی به جان مردم مدينه زد:
«يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ»[40] بشير در شهر مدينه گشت يک پرجم مشکی دست گرفت صدا زد حامل يک پيغام هستم پيغام را کنار قبر پيغمبر میخواهم بدهم همه که جمع شدند:
«يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ»[41]
مدينهای که حسين ندارد، جای اقامت نيست، مردم مدينه حسين را کشتند، صدای ناله مردم بلند شد، بيت دوم را خواند: «فضج الناس ضجاً»، صدای ضجهها درهم آميخته شد گفت:
«الْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلَاءَ مُضَرَّجٌ»[42] اگر بگوييد با بدن حسين چه کردند؟ میگويم بدنش زير اسبها عريان در دشت کربلا رها شد: «وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى الْقَنَاةِ يُدَارُ»[43] سر مبارکش بر فراز نيزه از اين منزل به آن منزل.
الا لعنهالله علی القوم الظالمين
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم
پروردگارا به عظمت رسولالله عاقبتمان را ختم بخير بفرما.
[1] احزاب46.
[2] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص423.
[3] انبياء107.
[4] انبياء107.
[5] احزاب21.
[6] احزاب45.
[7] احزاب45.
[8] احزاب46.
[9] احزاب46.
[10] انبياء25.
[11] حجرات13.
[12] حجرات13.
[13] حجرات13.
[14] حجرات13.
[15] حجرات13.
[16] احزاب46.
[17] احزاب46.
[18] احزاب45.
[19] انبياء107.
[20] احزاب46.
[21] احزاب46.
[22] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص352.
[23] احزاب46.
[24] احزاب46.
[25] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص354.
[26] احزاب46.
[27] احزاب46.
[28] احزاب46.
[29] احزاب46.
[30] تحف العقول النص ص46.
[31] تحف العقول النص ص46.
[32] تحف العقول النص ص46.
[33] تحف العقول النص ص46.
[34] تحف العقول النص ص46.
[35] تحف العقول النص ص46.
[36] تحف العقول النص ص46.
[37] جامع الأخبار(للشعيري) ص84.
[38] احزاب46.
[39] احزاب46.
[40] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص198.
[41] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص198.
[42] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص198.
[43] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص198.