استاد حدائق روز سه شنبه 6 شهریورماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان سلسله مباحث موجبات هدایت و ضلالت از نگاه قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[1]
صدق الله العلی العظيم
در ادامه عرايض شب گذشته، بحث مجلس ما موجبات هدايت و ضلالت از نگاه قرآن و روايات بود عرض کرديم که يکی از عواملی که موجب هدايت انسانهاست قرآن است، در سوره اسراء آيه نه خدا میفرمايد: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً»[2] قرآن موجب هدايت است، و راهنمايي بشريت است اين حالا در بحث قرآن هم روايات فراوانی داريم من چون عمده بحث ما مروری بر عوامل آسيب ديدن انسانها يعنی موجبات گمراهی و ضلالت است اين موارد را در حد يکی دو جلسه میگذريم.
اما روايتی را هم از رسولالله تکميل کنم، نسبت به قرآن البته احاديث فراوان، آداب تلاوت نحوه خواندن قرآن، به کاربستن قرآن در زندگی اينها بحثهای فراوانی داريد رسولالله فرمود وقتی که در زندگیتان دچار رويدادها و رخدادها و انحرافات میشويد: «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْأُمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ»[3] در اين معضلات زندگیتان به قرآن مراجعه کنيد، که قرآن بهترين راهنما برای رسيدن به بهترين مقاصد است: «هُوَ أَوْضَحُ دَلِيلٍ إِلَى خَيْرِ سَبِيلٍ مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ»[4] رسولالله میفرمايد هر کسی به قرآن استناد کند راست گفته، هر کسی به قرآن عمل کند مأجور است و پاداش خواهد ديد: «مَنْ أَخَذَ بِهِ أُجِرَ، مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ»[5] بعد توصيههايي که در بحث قرآن و اهميت قرآن ذکر شده، من يک سؤالی را حالا عزيزی مطرح کردند اشاره کنم و آيه امشب را که تلاوت اشارهای کنيم، و آن سؤال اين است که در قرآن خداوند مواردی داريم که میفرمايد: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[6]، خدا هر کسی را بخواهد گمراه میکند: «وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»[7]، هر کسی را هم بخواهد هدايت میکند، بعضیها میگويند از اين آيات بوی جبر به مشام میرسد، اگر ضلالت و هدايت دست خداست ما چه کاره هستيم؟ اين میشود جبر، شمر را خدا شمر کرد، حبيب ابن مظاهر را هم خدا حبيب ابن مظاهر کرد اين آيا جبر نيست؟ میگويند شاعر جبری مسلک يک وقت يک دو بيتی گفت اينهايي که مشرب و مسلکشان جبری است و از اين آيات استفاده غلط میکنند میگويند يک شاعر جبری مسلکی يک وقت دو بيت شعر گفت خطاب به خداوند گفت:
ای آنکه به هر گدام دو صد دام نهی، گويي کشمات اگر در او گام نهی
خود دام نهی اگر در او گام نهند، گيری و کشی و عاصیاش نام نهی
میگويد خدايا شهوت را خودتان دادی، چشم را دادی بعد میگويي نگاه به نامحرم کن، زبان داديد میگوييد غيبت نکن، شهوت دادید میگوييد شهوترانی نکن، يک ابليسی را خلق کرديد، بعد میگوييد از ابليس پيروی کن، خب شيطان را خلق نمیکردی:
خود دام نهی اگر در او گام نهند، گيری و کشی و عاصیاش نام نهی
میگويند مرحوم خواجه نصيرالدين طوسی جواب میدهد اين دو بيتی را:
ای آنکه ز جهل گام در دام نهی، و آن را غضب و قهر خدا نام نهی
حق دام نهد ولی خبردار کند، عيب از تو بود اگر در او
بابا سر اين خيابان تابلو زدند ورود ممنوع، پليس هم ايستاده دارد اخطار میدهد، پليس را میبينی تابلو را میبينی میروی در خيابان ممنوعه خب جريمهات میکنند، آقا چرا خيابان را يک طرفه درست کرديد؟ میگويند خيابان يک طرفه اگر هست تابلو هم هست، مأمور هم هست اگر شيطانی هست، يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر هم آمدند هشتدار دادند، بيش از يک صد کتاب آسمانی برای هدايت اين انسانها آمد، اگر در وجودتان مردم هوا و هوس هست چرا عقل را نمیکنيد؟ خدا عقل هم به شما داده، حق دام نهد ولی خبردار کند: عيب از تو بود اگر در او گام نهی، من تکميل کنم مطلب را اينکه خدا در قرآن میفرمايد ما هدايت میکنيم، ما ضلالت میکنيم ما گمراه میکنيم: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[8] خدا هر کسی را اراده کرد هدايت میکند، ما دو نوع هدايت داريم اين را زيادی بشنويد و جواب بدهيد به آنهايي که برايشان شبهه است، ما يک هدايت در يک تقسيم بندی يک هدايت همگانی داريم عمومی، يک هدايت خصوصی داريم، اينیکه خدا میفرمايد هدايت میکنيم، هدايتهاي خصوصی است حالا عرض میکنم، هدايت عمومی کدام است، خدا به همه عقل داده، اين هدايت عمومی است، خدا انبياء را برای هدايت فرستاده هدايت عمومی است، کتابهای آسمانی نازل شد هدايت عمومی است، فطرت پاک به انسانها دادند هدايت عمومی است يعنی ظرفيت خوب زيستن و خوب بودن را خدا به همه داده، اسباب هدايت را هم خدا فراهم کرده، میبينيد پسر يزيد ابن معاويه به خود يزيد در مجلس خطبه امام سجاد ايراد گرفت، خب شما میگوييد اينها خارجی هستند اين آقا دارد میگويد جد من علی ابن ابیطالب با دو شمشير جنگيد، به دو قبله نماز خواند، با دو نيزه نبرد کرد، شما میگوييد علی ابن ابیطالب تارک الصلاه بود، پسر يزيد اين همان هدايت عمومی است فطرت پاک است، بابايش يزيد باشد: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»[9] يک وقت بابا مثل مرده است از نظر فکری و اعتقادی فرزند میشود پسر معاويه ابن يزيد اما يک وقتی هم میبينيد: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[10]يک وقتی هم حضرت نوح است، يک پسر میشود کنعان، اين میرساند که خدا اسباب هدايت را ظرفيت خوب شدن را به همه بشريت عنايت کرده، اين عموم است برای همه داده شده، به همه لطف شده گاهی اوقات میبينيد در کانون ولايت يک فرزند میشود آقا موسی ابن جعفر، يک فرزند هم میشود عبدالله ابن جعفر تقاضای ادعای ناحق امامت میکند، دوتا برادر فرزند امام هادی عليهالسلام يکی میشود امام عسکری، يکی میشود جعفر کذاب، يکی جعفر کذاب بعد توبه کرد، جعفر تواب شد، اين میرساند که آقايون بابايتان آدم خوب است، خودتان بايد خوب باشيد بايد بيايي سرخط خوب بودن ارثی نيست بد بودن هم ارثی نيست:
گيرم پدر بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل
بابا پيغمبر خدا اگر راهش را طی نکردی میشوی کنعان: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[11]پدر هم آدم فاسدی بود پسر مسير را عوض کرد، میشود صالح که در تاريخ زياد داشتيم اين هدايت عمومی است که خدا به همه عنايت کرده، خدا عقل به آن اروپايي داده، به آن افريقايي داده، به آن روستايي داده، به هر قوميتی و مليتی اسباب هدايت را خدا فراهم کرده، اين هدايت عمومی و همگانی است اينجا تبعيضی قائل نشدند، آنجایی که خدا میفرمايد: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»[12]در هدايت خصوصی است، هدايت خصوصی کدام است، هدايت خصوصی میگويند: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[13]بيا در راه، بيا ما دستت را میگيريم، ما اسباب خوب شدن را فراهم کرديم برای همه، اگر آمدی سمت خدا خدا اسباب را فراهمتر میکند: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[14] اين هدايت خصوصی، مسجد آمدن شما خدا بايد شمايي که آمديد مسجد با آن کسیکه پايش در مسجد باز نمیشود را يکی ببينيد اگر يکی ببيند ظلم است اگر يک نگاه بکنند ظلم است، بندهای که آمدهام نمازم را در مسجد میخوانم با کسی که نماز را در منزل میخواند به هر دليلی بايد يکسان ديده شود، کسی که توان رفتن حج را دارد و حج میرود و کسی که توان رفتن حج را دارد و نمیرود يکسان بايد ديده شوند: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[15]آنجاست در هدايتهای خصوصی است، مردم رعايت تقوی کرديد خدا رشد میدهد شما را
گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
رفتيد سمت خدا خدا اسباب را هدايت میکند: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[16]تقوی داشتيد راه را برايتان باز میکنيم خدا را در نظر گرفتيد، در مسير خدا حرکت کرديد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[17]، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[18]اين هدايت خصوصی است، تو ياری کردی که ياریات میکنند ديگر اينجا نبايد بگوييم پارتی بازی است: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[19] در هدايتهای خصوصی است، اين آقا اگر خدا میفرمايد من هدايتش میکنم میگويد آمده سمت رضايت الهی خدا هم دستگيری میکند: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[20] يک کسی رها کرده نيامده آن هدايت عمومی را هم استفاده نکرده، خب نيامد که هدايت نشد میرود در مسير گمراهی، لذا اين جبر نيست اين عين عدالت است البته باز هدايت در يک تقسيم بندی ديگر بزرگان میگويند هدايت تکوينی و تشريعی هدايت تکوينی خدا برای تمام مخلوقاتش اسباب هدايت را فراهم کرده، شما حتی در حيوانات در درختها، در اشجار، در نظام طبيعت اصلاً هدايت را میبينيد اين موریس مترلینک يک کتابی دارد میگويد من عمرم را صرف کردم روی سهتا حيوان، سه تا حشره: زنبور عسل، موريانه، مورچه، در تحقيقاتش نسبت به مورچه اينها خواندنی است اين کتاب مورچهای که در خانه ما زير دست و پای ما هم له میشود و گاهی اوقات متنفر هستيم از آمدن اينها اما بعضی اوقات قرآن میفرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[21]اين بشری پور ادعا از اين حيوان بیادعا هم عقبتر است، آقای موریسس مترلينک را ببينيد اين هدايت تکوينی است میگويد من با ميکروسکوپهای قوی رفتم در اعماق خاک، اينها در زير خاک در آن اعماق خاک میگويد برجهايي میسازند اين حرف مال پنجاه شصت سال قبل است الآن حالا هرچه تکنولوژی پيشرفت کند، پی به عظمت هدايت تکوينی انسان بيشتر میبرد، میگويد برجهايي میسازند که مصالح از بهترين مصالح، قویترين مصالح حالا ما نمیبينيم اينها را اينها را بايد همان ميکروسکوپ ديد، بعد عجيب اين است من يک وقتی در جمعی از مهندسها گفتم آقايون مهندسين بياييد در ساختمانسازیتان از مورچهها ياد بگيريد، آقايون يک خورده به ايشان برخورد، گفتم من توضيح میدهم به شما بر نخورد، گاهی اوقات ادعا داريم غرور داريم من فلانی هستم، بابا ببين اين حيوان از ما جلو است، اين آقای موریس مترلینک میگويد اين مورچهها در اين طبقاتی که میسازند در هر طبقهای در هر زاويه اين ساختمان طبقه يک دستشويي عمومی دارند، مورچه دستشويي عمومی! ای بشر خيلی وقتها ما هنرمان فقط در هدايت تشريعی است بشر در هدايت تکوينی عقب هستی از مخلوقات، هنری که ما داريم اگر پيروی از عقل و شرع بکنيم میشويم خليفهالله و الا اگر همين حالت عنصری ما باشد ما عقب هستيم، الآن وقوع زلزله را میگويند اسب میفهمد قبل از وقوع هنوز که هنوز است دانشمندها وقتی زلزله میآيد میگويند زلزله آمد چند ریشتر بود شما چندتا ساختمان عمومی در همين شيراز داريد؟ که بگويند آقا ساختند برج ساختند در هر طبقهاش يک دستشويي عمومی گذاشتند، که اگر کسی آمد خانه کسی میخواست برود طرف نبود، مستأصل بود برود دستشويي عمومی خب از مورچهها ياد بگيريد میگويد اين مورچهها يک شاخکهای دارند وقتی بهم میرسند ديديد اين شاخکها را مقابل هم قرار میدهند میگويد اينها يک سری تشعشعاتی رد و بدل میشود میگويد هر کدام از اين شاخکهای که مورچهها دارند هفت هشت قسمت است هر کدام يک کار عظيمی را انجام میدهد يک قسمتش دوستيابی و دشمن شناسی است من از شما سؤال میکنم بشر تا امشب تا امشب آيا توانسته دستگاهی خلق کند که بگذارد پيش خودش با طرف مقابل وقتی رو به رو میشود بفهمد اين دوست است يا دشمن است؟ بشر پر ادعا، در هدايت تکوينی عقب هستی، مورچهها وقتی بهم میرسند اين اشعات و امواج را که رد و بدل میکنند میفهمد که اين مورچه از خودشان است يا دشمن و مسائل ديگر حالا رجوع کنيد به اين کتابی که ايشان نوشته، آقای ابوعلی سينا نابغه شرق در خاطراتش مینويسد يک شبی من داشتم میرفتم گرگان مغرب شد مزرعهای در اطراف گرگان، رفتم به آن صاحب مزرعه گفتم که اگر امشب اجازه بدهيد من اينجا بخوابم شما داريد میرويد امشب اينجا ماهتابی هم بود زير نور ماه مطالعه کنم، و آن کشاورز آمد برود گفت يک اتاقی هم داشت گفت برو امشب آقا، ابوعلی سينا را هم نمیشناخت گفت برو امشب داخل اتاق بخواب، در را برايت باز بگذارم برو داخل، ابوعلی سينا میگويد گفتم در هوايي به اين خوبی و فصل تابستان و هوا مهتابی کسی میآيد در اتاق بخوابد! کشاورز گفت امشب سگ ما رفته داخل آن طويله خودش خوابيده، گفتم چه ربطی دارد؟ بشر يک وقت ابوعلی سينا هستی هنوز خيلی چيزها نمیفهمی، لذا خوب ابوعلي سينا مشهور است میگويند اين شعر مال اوست تا بدانجا رسيد دانش من میگويد به جايي رسيدم که فهميدم هيچی نمیدانم، میگويد به آن کشاورز گفتم سگ رفته داخل، گفت اين سگ هر شب میرود داخل میخوابد آن شب باران میآيد، امشب شب بارانی است گفتم آقا اين آسمانی که لکه ابر درش نيست، تو فهم و درکت به استناد عملکرد يک سگ است گفت خيلی پيش خودم از کوته فکری اين کشاورز خنديدم گفتم آقا در اتاقت را ببند و برو ما همان بيرون میخوابيم، ابوعلی سينا میگويد نيمههای شب چنان باران سنگينی وزيدن گرفت که زندگی ما خيس شد بعد به خودم گفت ابوعلی سينا ادعای علميت داری اما اين سگ يک چيزی میفهمد که تو نمیفهمی اين را میگويند هدايت تکوينی در همه موجودات خدا اين را قرار داده در بهائم، طيور، حتی اشجار، نباتات عجيب است نظام خلقت، بشر هنرش انسانها در هدايت تشريعی است در تبعيت از کلام خداست: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»[22] در پيروی از نمايندگان خداست در آن جهت اگر ما حرکت کرديم بله بر مخلوقات پيشی میگيريم و بر سائر مخلوقات رجحان پيدا میکنيم در پيشگاه الهی اين هم حالا بحث هدايت شد چون عزيزی سؤال کرده بود.
اما آياتی که امشب تلاوت شد، از موجبات هدايت پيروی از رسولالله است و سفرای الهی ما میخواهيم در مسير هدايت قرار بگيريم، يکی انس با قرآن، عمل به قرآن، کلام الهی از موجبات هدايت پيروی از رسولخدا، آيه چهل و پنج سوره مبارکه احزاب قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[23] آيه چهل و شش: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[24] پنجتا ويژگی را خدا برای پيغمبر نام میبرد که برای همه درس است چون رسولالله را خدا در قرآن میفرمايد الگوست برای شما: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[25] ما پدر ما الگوی ما نيست، استادمان الگويمان نيست فلان آيتالله و فلان مديرکل و هيئتی و مسجدی و مذهبی الگو نيست الگو رسولالله است الگو اهلالبيت هستند، الگوی اميرالمؤمنين هم پيغمبر بود، الگوی سيدالشهداء هم پيغمبر بود، ما اين الگو را بايد بشناسيم از ويژگیهای پيغمبر خدا در آيه چهل و پنج میفرمايد ای پيامبر ما شما را فرستاديم از ويژگیها شما اول اين است که شاهد هستيد، شاهد دوتا معنا درش هست هم به معنای حاضر هم به معنای ناظر، ببينيد عزيزان يک وقت ما يکجا هستيم ولی کاری به کسی نداريم، يعنی احساس مسئوليت نمیکنيم بنده نشستهام در اين محيط يک اتفاقی بدی دارد میافتد ما هم بیخيال اين را نمیگويند شاهد، شاهد يعنی هم باشيد هم بیتفاوت نباشيد، بنده در جامعه هستم میبينم کسی مشکلی دارد، آسيب دارد میبيند در خانواده خودم، در دوستان خودم، میدانم ولی بیتوجه هستم، اين را نمیگويند شاهد، شاهد حاضراً و ناظراً يعنی هم باشيم هم بیتوجه نباشيم، پيغمبر چنين بود رسولالله در جامعه بود بين مردم هم حضور داشت و هم نظارت بر امور داشت، بیتوجه نمیگذشت اين نکته اول.
«وَ مُبَشِّراً»[26] پيامبر خوبیها را تشويق میکرد، يک کاری است که بعضیها يادمان رفته، ما امروز طلبکارانه به همديگر نگاه میکنيم، اگر کسی کار خوبی کرد میگوييم وظيفهاش است، بله وظيفهاش شما هم تشکر کن، آقا اين آقا پول دارد میگيرد بايد زباله خانه شما را جا به جا کند، من قبول دارم، کارمند است کارگر شهرداری است، شما وقتی زباله را میدهي دستش يک تشکری کن، آقا ما ممنون هستيم از زحمتی که شما میکشيد پيغمبرتان مردم اين گونه بود، اگر يک کسی در برابر شما دارد به وظيفهاش عمل میکند شما هم وظيفه داري تشکر کنی، چرا ما زبان تشکر نداريم، طرف میآيد نامه میدهد دست طرف میگويد خب دير آرودی، ما زودتر منتظر، يک خسته نباشيدی نمیگويد بیانصاف، مبشر باشيم آقا فرزندت نماز خواند بله نماز وظيفهاش است بايد بخواند شما هم بگو بابا تشکر میکنم آفرين، خواهر محترمه شوهرت وظيفهاش است که اقتصاد خانه را رعايت کند، مسئوليت قبول کرده، شوهر است بايد برود کار کند بياورد تأمين کند، خب توی زن هم يک تشکری کن، بگو آقا ما ممنون هستيم زحمت میکشيد تلاش کرديد، آقای محترم پای سفره غذا نشستی خانم غذا آماده کرده، زحمت کشيده يک زبان تشکری سپاسگزاری بالاخره خانم محترمه زحمت کشيديد تلاش کرديد اصلاً بعضیها يک نگاه طلبکارانه دارند! حالا پری ليوان را نمیبينيم نیمه خالی ليوان را میبينيم دنبال عيبگری هستيم، دنبال عيبجويي هستيم اين صفت صفت بدی است، فقط میگرديم که بگوييم آقا چرا اينجا کسر است؟ خب بابا چندتا کار خوب هم هست اتفاق افتاده آنها را بگو ضعف را بعد بگو، قرآن مبشر را بر نذير مقدم داشته يعنی مردم عادت پيغمبر اخلاق پيغمبر اين بود اگر میخواست تذکر هم بدهد اول خوبیها را میگفت بعداً بدیها را میگفت، ما علت اينکه حرف حقمان يک جايي اثر نمیکند چون خوبیها را نمیبينيم بدیها را میگوييم اين نتيجه نمیگيريم لذا طرف هم واکنش نشان میدهد حالا يک کسی از جهات مشکل دارد، ولی شما يک امتيازاتی هم در او داريد میبينيد. يک وقتی جوانی آمده بود در مسجد، ساليان قبل بود يکدفعه ديدم يک آقايي دارد باش برخورد میکند اين چه سجدهای است که تو میروی؟ اين چه نمازی است که تو خواندی؟ اين نماز است که اين میخواند؟ گفتم آقای محترم چرا اول از آمدنش در مسجد تشکر نمیکنی؟ ما اخلاق پيغمبری را بلد نيستيم، اول بگو جوان عزيز تشکر میکنم آفرين نمازت را آمدی در مسجد میخوانی، تشکر میکنم که نماز را قبول داری، تشکر میکنم که نماز را پذيرفتهای، تويي که نماز میخوانی، مسجد را قبول داری، خدا را قبول داری، حيف نيست که اين زحمت زيبا جامعه عمل برش پوشيده نشود: «مُبَشِّراً»[27]پيغمبر اول خوبیها را میگفت بعداً: «نَذيراً»[28] بعد از بيان خوبیها پيغمبر ضعفها را میگفت، نقصها را بيان میکرد، اين حرفتان اثر میکند شما امروز اگر به هر کسی امر به معروف کنيد، اگر اول امتيازاتش را بگوييد بعد ضعفش را بگوييد حرفتان را میپذيريد ولی اگر مستقيم دست گذاشتی روی نقاط ضعفش خوبیهايش را نديدی واکنش نشان میدهد، میگويد اين میخواهد ما را تخريب کند، علي عليهالسلام فرمود قلب انسانها وحشی است اگر توانستی اين قلب را مؤمن تسخير کنی، حرفت مؤثر است اگر نتوانستی قلب را تسخير کنی، حرفت پيش نمیرود، ما چرا بعضیهايمان حرف حقمان اثر نمیکند؟ چون بد میگوييم، چون قبل از اينکه تسخير قلب کنيم داريم تذکر میدهيم که اين کار را نکن، آن هم واکنش نشان میدهد، من به همين اندازه اکتفاء کنم بقيه بحث اين آيه بماند ادامه اين آيه انشاءالله شب آينده به شرط حيات.
من يکجايي عرض کردم دو تا شعار من نسبت به حجاب اين مال بيست سال قبل است يکی در شيراز ديدم يکی در تهران، حالا هردوتا شعار را من میگويم برايتان ببينيد زمين تا آسمان فرق میکند، يک شعارش اين چهار راه زرگری به طرف عفيفآباد که میرفتيد روی ديوار ديدم با يک خط نازيبايي نوشته بود، بیحجابی زن نشانه بیغيرتی شوهر، و بیحجابی دختر نشانه بیغيرتی پدر است، هم خط خط زشتی بود، هم شعار شعار زشتی بود، میگويند بين بنشين، بفرماييد درستان را که از حفظ هستيد، سهتايش يکی است اما زمين تا آسمان فرق میکند بخور، ولی به يک کسی میگوييد آقا بفرماييد ميل کنيد، دوتايش يک چيز میخواهی ولی آن را با ادب داری میگويي، میپذيرد اين را با بیادبی میگوييد واکنش نشان میدهد اين شعار اول بود من ديدم شيراز اتفاقاً هفته بعدش ما تهران يک کاری داشتيم بلوار کشاورز تهران ديدم روی ديواری نقاشی کرده بودند، زمينه سازی کرده بودند گل و بوتهای بود با يک خط زيبای نستعليقی که اصلاً آدم خوشش میآمد خط را نگاه کند، با يک خط زيبايي نوشته بود خواهرم بيا به تمام خوبیهايت حجاب را نيز افزوده کن، شما قضاوت کنيد آن شعار دنبال اين است که اين خانم با حجاب بشود، اين شعار هم دنبال اين بود که خانمها با حجاب بشوند اما اين جز زدگی و انزجار خروجی نداشت آن هم جز جذب و تمايل و علاقمندی آثار ديگر نداشت، مردم پيغمبرتان مبشر بود بسنده کنيم، حالا ادامه اين آيه: «وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[29]که پيامبر اصلاً چراغ پرنور برای اجتماع بشری بود موجب هدايت بود اين را انشاءالله فردا شب هم اشارهای کنيم وقت به پايان رسيد تفصيل اين قسمت آيه چهل و شش را از سوره احزاب را خدمت عزيزان داشته باشيم که پس يکی از موجبات هدايت برای بشريت پيامبر اکرم به انبياء عظام بودند برای اجتماع بشری.
صلّ الله عليک يا رسولالله خب شب چهار شنبه است و عرض سلامی به ساحت مقدس آقا علی ابن موسیالرضا داشته باشیم: «و سلام على آل طه و ياسين»[30]، «سلام علي آل خيرالنبيين، سلام علی روضة حلّ فيها امام يباهی به الملک و الدين»، مداح هم داريد آقای لطفی:
امام به حق شاه مطلق که آمد، حريم درش قبلگاه سلاطين
علی ابن موسیالرضا کز خدايش، رضا شد لقب چون رضا بوده شائيم
اگر خواهی آری به کف دامن او، برو دامن از هرچه جز اوست بر چين
اباصلت میگويد آقا امام رضا در حجره به من خطاب کرد، اباصلت در خانه را ببند، ديگر به کسی اجازه ملاقات مده:
تن پر ز زهر و پر درد، نه طبيب و نه دوائی
چه کند غريب بیکس، که ندارد آشنايي
ز مژه عقيق میسوفت، به زبان حال میگفت
پسرم پسرم جواد کجايي، ز پدر چرا جدايي
آن لحظات آخر جواد الائمه آمد به اذن الهی وارد حجره پدر شد، سر بابا را به دامن گرفت، آقا علی ابن موسیالرضا سر در کنار جواد الائمه جان به جان آفرين تسليم کرد؛ اما در کربلا جريان به شکل ديگری اتفاق افتاد، به جايي اينکه جوان بيايد سر بابا را به دامن بگيرد، حسين آمد بالای سر علیاکبر آن هم چه جوانی: «فقطّعوه بسيوفهم إربا إربا»[31]قطعه قطعه شده آقا سر علی را به دامن گرفت: «وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ»[32] چهره بر چهره علی گذاشت:
چه زود بودی ای پسر که همچو کوب سحر، غروب نمودی از نظر اجل بشد قرين تو
يک وقت ديدند آقا، بدن آن قدر قطعه قطعه است که قابل انتقال به خيام نيست فرمود: «يا فتيان آلهاشم احملوا اخيکم علی الی الفسطات»، جوانهای بنیهاشم حالا بياييد علی را به خيمه برگردانيد.
الا لعنهالله علی القوم الظالمين
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم
اللّهم تقل منا و من اهل مجلسنا و من المؤسسين محترمين.
[1] احزاب45-46.
[2] اسراء9.
[3] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.
[4] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.
[5] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.
[6] نحل93.
[7] نحل93.
[8] نحل93.
[9] انعام95.
[10] روم19.
[11] هود46.
[12] نحل93.
[13] انفال29.
[14] عنکبوت69.
[15] نحل93.
[16] انفال29.
[17] عنکبوت69.
[18] محمد7.
[19] نحل93.
[20] نحل93.
[21] اعراف179.
[22] اسراء9.
[23] احزاب45.
[24] احزاب46.
[25] احزاب21.
[26] احزاب45-46.
[27] احزاب45-46.
[28] احزاب45-46.
[29] احزاب45-46.
[30] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج11-قسم-1-فاطمةس ص12.
[31] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص312.
[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص114.