استاد حدائق روز سه شنبه 6 شهریورماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان سلسله مباحث موجبات هدایت و ضلالت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[1]

صدق الله العلی العظيم

در ادامه عرايض شب گذشته، بحث مجلس ما موجبات هدايت و ضلالت از نگاه قرآن و روايات بود عرض کرديم که يکی از عواملی که موجب هدايت انسان­هاست قرآن است، در سوره اسراء آيه نه خدا می­فرمايد: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً»[2] قرآن موجب هدايت است، و راهنمايي بشريت است اين حالا در بحث قرآن هم روايات فراوانی داريم من چون عمده بحث ما مروری بر عوامل آسيب ديدن انسان­ها يعنی موجبات گمراهی و ضلالت است اين موارد را در حد يکی دو جلسه می­گذريم.

اما روايتی را هم از رسول­الله تکميل کنم، نسبت به قرآن البته احاديث فراوان، آداب تلاوت نحوه خواندن قرآن، به کاربستن قرآن در زندگی اين­ها بحث­های فراوانی داريد رسول­الله فرمود وقتی که در زندگی­تان دچار رويدادها و رخدادها و انحرافات می­شويد: «إِذَا الْتَبَسَتْ‏ عَلَيْكُمُ‏ الْأُمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ»[3] در اين معضلات زندگی­تان به قرآن مراجعه کنيد، که قرآن بهترين راهنما برای رسيدن به بهترين مقاصد است: «هُوَ أَوْضَحُ دَلِيلٍ إِلَى خَيْرِ سَبِيلٍ مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ»[4] رسول­الله می­فرمايد هر کسی به قرآن استناد کند راست گفته، هر کسی به قرآن عمل کند مأجور است و پاداش خواهد ديد: «مَنْ أَخَذَ بِهِ أُجِرَ، مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ»[5] بعد توصيه­هايي که در بحث قرآن و اهميت قرآن ذکر شده، من يک سؤالی را حالا عزيزی مطرح کردند اشاره کنم و آيه امشب را که تلاوت اشاره­ای کنيم، و آن سؤال اين است که در قرآن خداوند مواردی داريم که می­فرمايد: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[6]، خدا هر کسی را بخواهد گمراه می­کند: «وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»[7]، هر کسی را هم بخواهد هدايت می­کند، بعضی­ها می­گويند از اين آيات بوی جبر به مشام می­رسد، اگر ضلالت و هدايت دست خداست ما چه کاره هستيم؟ اين می­شود جبر، شمر را خدا شمر کرد، حبيب ابن مظاهر را هم خدا حبيب ابن مظاهر کرد اين آيا جبر نيست؟ می­گويند شاعر جبری مسلک يک وقت يک دو بيتی گفت اين­هايي که مشرب و مسلک­شان جبری است و از اين آيات استفاده غلط می­کنند می­گويند يک شاعر جبری مسلکی يک وقت دو بيت شعر گفت خطاب به خداوند گفت:

ای آن­که به هر گدام دو صد دام نهی، گويي کشم­ات اگر در او گام نهی

خود دام نهی اگر در او گام نهند، گيری و کشی و عاصی­اش نام نهی

می­گويد خدايا شهوت را خودتان دادی، چشم­ را دادی بعد می­گويي نگاه به نامحرم کن، زبان داديد می­گوييد غيبت نکن، شهوت دادید می­گوييد شهوترانی نکن، يک ابليسی را خلق کرديد، بعد می­گوييد از ابليس پيروی کن، خب شيطان را خلق نمی­کردی:

خود دام نهی اگر در او گام نهند، گيری و کشی و عاصی­اش نام نهی

می­گويند مرحوم خواجه نصيرالدين طوسی جواب می­دهد اين دو بيتی را:

ای آن­که ز جهل گام در دام نهی، و آن را غضب و قهر خدا نام نهی

حق دام نهد ولی خبردار کند، عيب از تو بود اگر در او

بابا سر اين خيابان تابلو زدند ورود ممنوع، پليس هم ايستاده دارد اخطار می­دهد، پليس را می­بينی تابلو را می­بينی می­روی در خيابان ممنوعه خب جريمه­ات می­کنند، آقا چرا خيابان را يک طرفه درست کرديد؟ می­گويند خيابان يک طرفه اگر هست تابلو هم هست، مأمور هم هست اگر شيطانی هست، يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر هم آمدند هشتدار دادند، بيش از يک صد کتاب آسمانی برای هدايت اين انسان­ها آمد، اگر در وجودتان مردم هوا و هوس هست چرا عقل را نمی­کنيد؟ خدا عقل هم به شما داده، حق دام نهد ولی خبردار کند: عيب از تو بود اگر در او گام نهی، من تکميل کنم مطلب را اين­که خدا در قرآن می­فرمايد ما هدايت می­کنيم، ما ضلالت می­کنيم ما گمراه می­کنيم: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[8] خدا هر کسی را اراده کرد هدايت می­کند، ما دو نوع هدايت داريم اين را زيادی بشنويد و جواب بدهيد به آن­هايي که برايشان شبهه است، ما يک هدايت در يک تقسيم بندی يک هدايت همگانی داريم عمومی، يک هدايت خصوصی داريم، اينی­که خدا می­فرمايد هدايت می­کنيم، هدايت­هاي خصوصی است حالا عرض می­کنم، هدايت عمومی کدام است، خدا به همه عقل داده، اين هدايت عمومی است، خدا انبياء را برای هدايت فرستاده هدايت عمومی است، کتاب­های آسمانی نازل شد هدايت عمومی است، فطرت پاک به انسان­ها دادند هدايت عمومی است يعنی ظرفيت خوب زيستن و خوب بودن را خدا به همه داده، اسباب هدايت را هم خدا فراهم کرده، می­بينيد پسر يزيد ابن معاويه به خود يزيد در مجلس خطبه امام سجاد ايراد گرفت، خب شما می­گوييد اين­ها خارجی هستند اين آقا دارد می­گويد جد من علی­ ابن ابی­طالب با دو شمشير جنگيد، به دو قبله نماز خواند، با دو نيزه نبرد کرد، شما می­گوييد علی ابن ابی­طالب تارک الصلاه بود، پسر يزيد اين همان هدايت عمومی است فطرت پاک است، بابايش يزيد باشد: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»[9] يک وقت بابا مثل مرده است از نظر فکری و اعتقادی فرزند می­شود پسر معاويه ابن يزيد اما يک وقتی هم می­بينيد: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[10]يک وقتی هم حضرت نوح است، يک پسر می­شود کنعان، اين می­رساند که خدا اسباب هدايت را ظرفيت خوب شدن را به همه بشريت عنايت کرده، اين عموم است برای همه داده شده، به همه لطف شده گاهی اوقات می­بينيد در کانون ولايت يک فرزند می­شود آقا موسی ابن جعفر، يک فرزند هم می­شود عبدالله ابن جعفر تقاضای ادعای ناحق امامت می­کند، دوتا برادر فرزند امام هادی عليه­السلام يکی می­شود امام عسکری، يکی می­شود جعفر کذاب، يکی جعفر کذاب بعد توبه کرد، جعفر تواب شد، اين می­رساند که آقايون بابايتان آدم خوب است، خودتان بايد خوب باشيد بايد بيايي سرخط خوب بودن ارثی نيست بد بودن هم ارثی نيست:

گيرم پدر بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل

بابا پيغمبر خدا اگر راهش را طی نکردی می­شوی کنعان: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[11]پدر هم آدم فاسدی بود پسر مسير را عوض کرد، می­شود صالح که در تاريخ زياد داشتيم اين هدايت عمومی است که خدا به همه عنايت کرده، خدا عقل به آن اروپايي داده، به آن افريقايي داده، به آن روستايي داده، به هر قوميتی و مليتی اسباب هدايت را خدا فراهم کرده، اين هدايت عمومی و همگانی است اين­جا تبعيضی قائل نشدند، آن­جایی که خدا می­فرمايد: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»[12]در هدايت خصوصی است، هدايت خصوصی کدام است، هدايت خصوصی می­گويند: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[13]بيا در راه، بيا ما دستت را می­گيريم، ما اسباب خوب شدن را فراهم کرديم برای همه، اگر آمدی سمت خدا خدا اسباب را فراهم­تر می­کند: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا‏»[14] اين هدايت خصوصی، مسجد آمدن شما خدا بايد شمايي که آمديد مسجد با آن کسی­که پايش در مسجد باز نمی­شود را يکی ببينيد اگر يکی ببيند ظلم است اگر يک نگاه بکنند ظلم است، بنده­ای که آمده­ام نمازم را در مسجد می­خوانم با کسی که نماز را در منزل می­خواند به هر دليلی بايد يکسان ديده شود، کسی که توان رفتن حج را دارد و حج می­رود و کسی که توان رفتن حج را دارد و نمی­رود يکسان بايد ديده شوند: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[15]آن­جاست در هدايت­های خصوصی است، مردم رعايت تقوی کرديد خدا رشد می­دهد شما را

گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری

رفتيد سمت خدا خدا اسباب را هدايت می­کند: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[16]تقوی داشتيد راه را برايتان باز می­کنيم خدا را در نظر گرفتيد، در مسير خدا حرکت کرديد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا‏»[17]، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ‏»[18]اين هدايت خصوصی است، تو ياری کردی که ياری­ات می­کنند ديگر اين­جا نبايد بگوييم پارتی بازی است: «يَهْدي مَنْ يَشاء»[19] در هدايت­های خصوصی است، اين آقا اگر خدا می­فرمايد من هدايتش می­کنم می­گويد آمده سمت رضايت الهی خدا هم دستگيری می­کند: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[20] يک کسی رها کرده نيامده آن هدايت عمومی را هم استفاده نکرده، خب نيامد که هدايت نشد می­رود در مسير گمراهی، لذا اين جبر نيست اين عين عدالت است البته باز هدايت در يک تقسيم بندی ديگر بزرگان می­گويند هدايت تکوينی و تشريعی هدايت تکوينی خدا برای تمام مخلوقاتش اسباب هدايت را فراهم کرده، شما حتی در حيوانات در درخت­ها، در اشجار، در نظام طبيعت اصلاً هدايت را می­بينيد اين موریس مترلینک يک کتابی دارد می­گويد من عمرم را صرف کردم روی سه­تا حيوان، سه تا حشره: زنبور عسل، موريانه، مورچه، در تحقيقاتش نسبت به مورچه اين­ها خواندنی­ است اين کتاب مورچه­ای که در خانه ما زير دست و پای ما هم له می­شود و گاهی اوقات متنفر هستيم از آمدن اين­ها اما بعضی اوقات قرآن می­فرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ‏»[21]اين بشری پور ادعا از اين حيوان بی­ادعا هم عقب­تر است، آقای موریسس مترلينک را ببينيد اين هدايت تکوينی است می­گويد من با ميکروسکوپ­های قوی رفتم در اعماق خاک، اين­ها در زير خاک در آن اعماق خاک­ می­گويد برج­هايي می­سازند اين حرف مال پنجاه شصت سال قبل است الآن حالا هرچه تکنولوژی پيشرفت کند، پی به عظمت هدايت تکوينی انسان بيشتر می­برد، می­گويد برج­هايي می­سازند که مصالح از بهترين مصالح، قوی­ترين مصالح حالا ما نمی­بينيم اين­ها را اين­ها را بايد همان ميکروسکوپ ديد، بعد عجيب اين است من يک وقتی در جمعی از مهندس­ها گفتم آقايون مهندسين بياييد در ساختمان­سازی­تان از مورچه­ها ياد بگيريد، آقايون يک خورده به ايشان برخورد، گفتم من توضيح می­دهم به شما بر نخورد، گاهی اوقات ادعا داريم غرور داريم من فلانی هستم، بابا ببين اين حيوان از ما جلو است، اين آقای موریس مترلینک می­گويد اين مورچه­ها در اين طبقاتی که می­سازند در هر طبقه­ای در هر زاويه اين ساختمان طبقه يک دستشويي عمومی دارند، مورچه دستشويي عمومی! ای بشر خيلی وقت‌ها ما هنرمان فقط در هدايت تشريعی است بشر در هدايت تکوينی عقب هستی از مخلوقات، هنری که ما داريم اگر پيروی از عقل و شرع بکنيم می­شويم خليفه­الله و الا اگر همين حالت عنصری ما باشد ما عقب هستيم، الآن وقوع زلزله را می­گويند اسب می­فهمد قبل از وقوع هنوز که هنوز است دانشمندها وقتی زلزله می­آيد می­گويند زلزله آمد چند ریشتر بود شما چندتا ساختمان عمومی در همين شيراز داريد؟ که بگويند آقا ساختند برج ساختند در هر طبقه­اش يک دستشويي عمومی گذاشتند، که اگر کسی آمد خانه کسی می­خواست برود طرف نبود، مستأصل بود برود دستشويي عمومی خب از مورچه­ها ياد بگيريد می­گويد اين مورچه­ها يک شاخک­های دارند وقتی بهم می­رسند ديديد اين شاخک­ها را مقابل هم قرار می­دهند می­گويد اين­ها يک سری تشعشعاتی رد و بدل می­شود می­گويد هر کدام از اين شاخک­های که مورچه­ها دارند هفت هشت قسمت است هر کدام يک کار عظيمی را انجام می­دهد يک قسمتش دوستيابی و دشمن شناسی است من از شما سؤال می­کنم بشر تا امشب تا امشب آيا توانسته دستگاهی خلق کند که بگذارد پيش خودش با طرف مقابل وقتی رو به رو می­شود بفهمد اين دوست است يا دشمن است؟ بشر پر ادعا، در هدايت تکوينی عقب هستی، مورچه­ها وقتی بهم می­رسند اين اشعات و امواج را که رد و بدل می­کنند می­فهمد که اين مورچه از خودشان است يا دشمن و مسائل ديگر حالا رجوع کنيد به اين کتابی که ايشان نوشته، آقای ابوعلی سينا نابغه شرق در خاطراتش می­نويسد يک شبی من داشتم می­رفتم گرگان مغرب شد مزرعه­ای در اطراف گرگان، رفتم به آن صاحب مزرعه گفتم که اگر امشب اجازه بدهيد من اين­جا بخوابم شما داريد می­رويد امشب اين­جا ماهتابی هم بود زير نور ماه مطالعه کنم، و آن کشاورز آمد برود گفت يک اتاقی هم داشت گفت برو امشب آقا، ابوعلی سينا را هم نمی­شناخت گفت برو امشب داخل اتاق بخواب، در را برايت باز بگذارم برو داخل، ابوعلی­ سينا می­گويد گفتم در هوايي به اين خوبی و فصل تابستان و هوا مهتابی کسی می­آيد در اتاق بخوابد! کشاورز گفت امشب سگ ما رفته داخل آن طويله خودش خوابيده، گفتم چه ربطی دارد؟ بشر يک وقت ابوعلی سينا هستی هنوز خيلی چيزها نمی­فهمی، لذا خوب ابوعلي سينا مشهور است می­گويند اين شعر مال اوست تا بدان­جا رسيد دانش من می­گويد به جايي رسيدم که فهميدم هيچی نمی­دانم، می­گويد به آن کشاورز گفتم سگ رفته داخل، گفت اين سگ هر شب می­رود داخل می­خوابد آن­ شب باران می­آيد، امشب شب بارانی است گفتم آقا اين آسمانی که لکه ابر درش نيست، تو فهم و درکت به استناد عملکرد يک سگ است گفت خيلی پيش خودم از کوته فکری اين کشاورز خنديدم گفتم آقا در اتاقت را ببند و برو ما همان بيرون می­خوابيم، ابوعلی سينا می­گويد نيمه­های شب چنان باران سنگينی وزيدن گرفت که زندگی ما خيس شد بعد به خودم گفت ابوعلی سينا ادعای علميت داری اما اين سگ يک چيزی می­فهمد که تو نمی­فهمی اين را می­گويند هدايت تکوينی در همه موجودات خدا اين را قرار داده در بهائم، طيور، حتی اشجار، نباتات عجيب است نظام خلقت، بشر هنرش انسان­ها در هدايت تشريعی است در تبعيت از کلام خداست: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ»[22] در پيروی از نمايندگان خداست در آن جهت اگر ما حرکت کرديم بله بر مخلوقات پيشی می­گيريم و بر سائر مخلوقات رجحان پيدا می­کنيم در پيشگاه الهی اين هم حالا بحث هدايت شد چون عزيزی سؤال کرده بود.

اما آياتی که امشب تلاوت شد، از موجبات هدايت پيروی از رسول­الله است و سفرای الهی ما می­خواهيم در مسير هدايت قرار بگيريم، يکی انس با قرآن، عمل به قرآن، کلام الهی از موجبات هدايت پيروی از رسول­خدا، آيه چهل و پنج سوره مبارکه احزاب قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[23] آيه چهل و شش: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[24] پنج­تا ويژگی را خدا برای پيغمبر نام می­برد که برای همه درس است چون رسول­الله را خدا در قرآن می­فرمايد الگوست برای شما: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[25] ما پدر ما الگوی ما نيست، استادمان الگويمان نيست فلان آيت­الله و فلان مديرکل و هيئتی و مسجدی و مذهبی الگو نيست الگو رسول­الله است الگو اهل­البيت هستند، الگوی اميرالمؤمنين هم پيغمبر بود، الگوی سيدالشهداء هم پيغمبر بود، ما اين الگو را بايد بشناسيم از ويژگی­های پيغمبر خدا در آيه چهل و پنج می­فرمايد ای پيامبر ما شما را فرستاديم از ويژگی­ها شما اول اين است که شاهد هستيد، شاهد دوتا معنا درش هست هم به معنای حاضر هم به معنای ناظر، ببينيد عزيزان يک وقت ما يک­جا هستيم ولی کاری به کسی نداريم، يعنی احساس مسئوليت نمی­کنيم بنده نشسته­ام در اين محيط يک اتفاقی بدی دارد می­افتد ما هم بی­خيال اين را نمی­گويند شاهد، شاهد يعنی هم باشيد هم بی­تفاوت نباشيد، بنده در جامعه هستم می­بينم کسی مشکلی دارد، آسيب دارد می­بيند در خانواده خودم، در دوستان خودم، می­دانم ولی بی­توجه هستم، اين را نمی­گويند شاهد، شاهد حاضراً و ناظراً يعنی هم باشيم هم بی­توجه نباشيم، پيغمبر چنين بود رسول­الله در جامعه بود بين مردم هم حضور داشت و هم نظارت بر امور داشت، بی­توجه نمی­گذشت اين نکته اول.

«وَ مُبَشِّراً»[26] پيامبر خوبی­ها را تشويق می­کرد، يک کاری است که بعضی­ها يادمان رفته، ما امروز طلبکارانه به همديگر نگاه می­کنيم، اگر کسی کار خوبی کرد می­گوييم وظيفه­اش است، بله وظيفه­اش شما هم تشکر کن، آقا اين آقا پول دارد می­گيرد بايد زباله خانه شما را جا به جا کند، من قبول دارم، کارمند است کارگر شهرداری است، شما وقتی زباله را می­دهي دستش يک تشکری کن، آقا ما ممنون هستيم از زحمتی که شما می­کشيد پيغمبرتان مردم اين­ گونه بود، اگر يک کسی در برابر شما دارد به وظيفه­اش عمل می­کند شما هم وظيفه داري تشکر کنی، چرا ما زبان تشکر نداريم، طرف می­آيد نامه می­دهد دست طرف می­گويد خب دير آرودی، ما زودتر منتظر، يک خسته نباشيدی نمی­گويد بی­انصاف، مبشر باشيم آقا فرزندت نماز خواند بله نماز وظيفه­اش است بايد بخواند شما هم بگو بابا تشکر می­کنم آفرين، خواهر محترمه شوهرت وظيفه­اش است که اقتصاد خانه را رعايت کند، مسئوليت قبول کرده، شوهر است بايد برود کار کند بياورد تأمين کند، خب توی زن هم يک تشکری کن، بگو آقا ما ممنون هستيم زحمت می­کشيد تلاش کرديد، آقای محترم پای سفره غذا نشستی خانم غذا آماده کرده، زحمت کشيده يک زبان تشکری سپاسگزاری بالاخره خانم محترمه زحمت کشيديد تلاش کرديد اصلاً بعضی­ها يک نگاه طلبکارانه دارند! حالا پری ليوان را نمی­بينيم نیمه خالی ليوان را می­بينيم دنبال عيب­گری هستيم، دنبال عيبجويي هستيم اين صفت صفت بدی است، فقط می­گرديم که بگوييم آقا چرا اين­جا کسر است؟ خب بابا چندتا کار خوب هم هست اتفاق افتاده آن­ها را بگو ضعف را بعد بگو، قرآن مبشر را بر نذير مقدم داشته يعنی مردم عادت پيغمبر اخلاق پيغمبر اين بود اگر می­خواست تذکر هم بدهد اول خوبی­ها را می­گفت بعداً بدی­ها را می­گفت، ما علت اين­که حرف حق­مان يک جايي اثر نمی­کند چون خوبی­ها را نمی­بينيم بدی­ها را می­گوييم اين نتيجه نمی­گيريم لذا طرف هم واکنش نشان می­دهد حالا يک کسی از جهات مشکل دارد، ولی شما يک امتيازاتی هم در او داريد می­بينيد. يک وقتی جوانی آمده بود در مسجد، ساليان قبل بود يکدفعه ديدم يک آقايي دارد باش برخورد می­کند اين چه سجده­ای است که تو می­روی؟ اين چه نمازی است که تو خواندی؟ اين نماز است که اين می­خواند؟ گفتم آقای محترم چرا اول از آمدنش در مسجد تشکر نمی­کنی؟ ما اخلاق پيغمبری را بلد نيستيم، اول بگو جوان عزيز تشکر می­کنم آفرين نمازت را آمدی در مسجد می­خوانی، تشکر می­کنم که نماز را قبول داری، تشکر می­کنم که نماز را پذيرفته­ای، تويي که نماز می­خوانی، مسجد را قبول داری، خدا را قبول داری، حيف نيست که اين زحمت زيبا جامعه عمل برش پوشيده نشود: «مُبَشِّراً»[27]پيغمبر اول خوبی­ها را می­گفت بعداً: «نَذيراً»[28] بعد از بيان خوبی­ها پيغمبر ضعف­ها را می­گفت، نقص­ها را بيان می­کرد، اين حرف­تان اثر می­کند شما امروز اگر به هر کسی امر به معروف کنيد، اگر اول امتيازاتش را بگوييد بعد ضعفش را بگوييد حرف­تان را می­پذيريد ولی اگر مستقيم دست گذاشتی روی نقاط ضعفش خوبی­هايش را نديدی واکنش نشان می­دهد، می­گويد اين می­خواهد ما را تخريب کند، علي عليه­السلام فرمود قلب انسان­ها وحشی است اگر توانستی اين قلب را مؤمن تسخير کنی، حرفت مؤثر است اگر نتوانستی قلب را تسخير کنی، حرفت پيش نمی­رود، ما چرا بعضی­هايمان حرف حق­مان اثر نمی­کند؟ چون بد می­گوييم، چون قبل از اين­که تسخير قلب کنيم داريم تذکر می­دهيم که اين کار را نکن، آن هم واکنش نشان می­دهد، من به همين اندازه اکتفاء کنم بقيه بحث اين آيه بماند ادامه اين آيه انشاءالله شب آينده به شرط حيات.

من يک­جايي عرض کردم دو تا شعار من نسبت به حجاب اين مال بيست سال قبل است يکی در شيراز ديدم يکی در تهران، حالا هردوتا شعار را من می­گويم برايتان ببينيد زمين تا آسمان فرق می­کند، يک شعارش اين چهار راه زرگری به طرف عفيف­آباد که می­رفتيد روی ديوار ديدم با يک خط نازيبايي نوشته بود، بی­حجابی زن نشانه بی­غيرتی شوهر، و بی­حجابی دختر نشانه بی­غيرتی پدر است، هم خط خط زشتی بود، هم شعار شعار زشتی بود، می­گويند بين بنشين، بفرماييد درس­تان را که از حفظ هستيد، سه­تايش يکی است اما زمين تا آسمان فرق می­کند بخور، ولی به يک کسی می­گوييد آقا بفرماييد ميل کنيد، دوتايش يک چيز می­خواهی ولی آن را با ادب داری می­گويي، می­پذيرد اين را با بی­ادبی می­گوييد واکنش نشان می­دهد اين شعار اول بود من ديدم شيراز اتفاقاً هفته بعدش ما تهران يک کاری داشتيم بلوار کشاورز تهران ديدم روی ديواری نقاشی کرده بودند، زمينه سازی کرده بودند گل و بوته­ای بود با يک خط زيبای نستعليقی که اصلاً آدم خوشش می­آمد خط را نگاه کند، با يک خط زيبايي نوشته بود خواهرم بيا به تمام خوبی­هايت حجاب را نيز افزوده کن، شما قضاوت کنيد آن شعار دنبال اين است که اين خانم با حجاب بشود، اين شعار هم دنبال اين بود که خانم­ها با حجاب بشوند اما اين جز زدگی و انزجار خروجی نداشت آن هم جز جذب و تمايل و علاقمندی آثار ديگر نداشت، مردم پيغمبرتان مبشر بود بسنده کنيم، حالا ادامه اين آيه: «وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[29]که پيامبر اصلاً چراغ پرنور برای اجتماع بشری بود موجب هدايت بود اين را انشاءالله فردا شب هم اشاره­ای کنيم وقت به پايان رسيد تفصيل اين قسمت آيه چهل و شش را از سوره احزاب را خدمت عزيزان داشته باشيم که پس يکی از موجبات هدايت برای بشريت پيامبر اکرم به انبياء عظام بودند برای اجتماع بشری.

صلّ الله عليک يا رسول­الله خب شب چهار شنبه است و عرض سلامی به ساحت مقدس آقا علی­ ابن موسی­الرضا داشته باشیم: «و سلام‏ على‏ آل‏ طه‏ و ياسين»[30]، «سلام علي آل خيرالنبيين، سلام علی روضة حلّ فيها امام يباهی به الملک و الدين»، مداح هم داريد آقای لطفی:

امام به حق شاه مطلق که آمد، حريم درش قبلگاه سلاطين

علی ابن موسی­الرضا کز خدايش، رضا شد لقب چون رضا بوده شائيم

اگر خواهی آری به کف دامن او، برو دامن از هرچه جز اوست بر چين

اباصلت می­گويد آقا امام رضا در حجره به من خطاب کرد، اباصلت در خانه را ببند، ديگر به کسی اجازه ملاقات مده:

تن پر ز زهر و پر درد، نه طبيب و نه دوائی

چه کند غريب بی­کس، که ندارد آشنايي

ز مژه عقيق می­سوفت، به زبان حال می­گفت

پسرم پسرم جواد کجايي، ز پدر چرا جدايي

آن لحظات آخر جواد الائمه آمد به اذن الهی وارد حجره پدر شد، سر بابا را به دامن گرفت، آقا علی­ ابن موسی­الرضا سر در کنار جواد الائمه جان به جان آفرين تسليم کرد؛ اما در کربلا جريان به شکل ديگری اتفاق افتاد، به جايي اين­که جوان بيايد سر بابا را به دامن بگيرد، حسين آمد بالای سر علی­اکبر آن هم چه جوانی: «فقطّعوه‏ بسيوفهم‏ إربا إربا»[31]قطعه قطعه شده آقا سر علی را به دامن گرفت: «وَضَعَ‏ خَدَّهُ‏ عَلَى‏ خَدِّهِ‏»[32] چهره بر چهره علی گذاشت:

چه زود بودی ای پسر که همچو کوب سحر، غروب نمودی از نظر اجل بشد قرين تو

يک وقت ديدند آقا، بدن آن قدر قطعه قطعه است که قابل انتقال به خيام نيست فرمود: «يا فتيان آل­هاشم احملوا اخيکم علی الی الفسطات»، جوان­های بنی­هاشم حالا بياييد علی را به خيمه برگردانيد.

الا لعنه­الله علی القوم الظالمين

و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم

اللّهم تقل منا و من اهل مجلسنا و من المؤسسين محترمين.

 

[1] احزاب45-46.

[2] اسراء9.

[3] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.

[4] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.

[5] عدة الداعي و نجاح الساعي ص286.

[6] نحل93.

[7] نحل93.

[8] نحل93.

[9] انعام95.

[10] روم19.

[11] هود46.

[12] نحل93.

[13] انفال29.

[14] عنکبوت69.

[15] نحل93.

[16] انفال29.

[17] عنکبوت69.

[18] محمد7.

[19] نحل93.

[20] نحل93.

[21] اعراف179.

[22] اسراء9.

[23] احزاب45.

[24] احزاب46.

[25] احزاب21.

[26] احزاب45-46.

[27] احزاب45-46.

[28] احزاب45-46.

[29] احزاب45-46.

[30] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏11-قسم-1-فاطمةس ص12.

[31] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص312.

[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص114.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه