استاد حدائق روز دوشنبه 5 شهریور ماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الصادق عليهالصلاه و السلام فی زيارة الاربعين: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[1]
روز گذشته عرض کرديم در زيارت اربعين چهارده فصل جداگانه است که امام صادق نکاتی را تفصيلاً بيان میفرمايد يک قسمت از اين فراز زيارت اربعين نسبت به هدف قيام امام حسين و آثار اين قيام در احياء جامعه بشری که حضرت در زيارت اربعينی که ديروز خوانديد و موفق شديد امام صادق عرض میکند حسين ابن علی حجت را تمام کرد، راه زندگی کردن را امام حسين آموخت، دنيا نمیارزد برای شصت و هفتاد سال زندگی انسان با ظلم و ستم و همراهی با گنهکار عمر را بگذراند، بالاخره بايد تشريف ببريد اينجا جای ماندن نيست خود حضرت هم در سخنانشان اشاره فرمودند: «إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»[2] مردن و رفتن را جز سعادت چيزی نمیبينم و زندگی با ظالمينی که با خدا زاويه دارند جز سرافکندگی، خسران، ضرر، زيان چيز ديگری نيست، آقا امام صادق میفرمايند: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[3] امام حسين درس زندگی را آموخت، با اين جهاد و با اين قيام و با اهداء جانش و عزيزانش روش چگونه زيستن را به بشريت ياد داد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[4] بشريت را از نادانی رهايي بخشيد و از ضلالت و گمراهی خارج میکند، شما نهضت امام حسين را من اين را بگويم بعد وارد اصل بحث بشوم، ما جريان نهضت سيدالشهداء را که میبينيد شروع بيداری از رفتن اسراء به اسارت است همين حضور اسراء در روز دوازدهم محرم در کوفه شد تحول، اين انقلاب توابيون، قيام مختار، سليمان ابن صرد خزاغی و خيلی از کارشناسان تاريخ میگويند بعد از واقعه عاشورا هر انقلابی که در سراسر عالم اسلام شکل گرفت الگوپذيری کردند از قيام امام حسين، مردم ياد گرفتند جان شما محترمتر از جان حسين ابن علی نيست، شما جايگاهتان بالاتر از جايگاه حسين نيست، ناموس شما محترمتر از ناموس امام حسين نيستند امام حسين روش چگونه زيستن را به بشريت آموخت لذا از همان کوفه اين جهل زدايي آغاز شد که ابیمخنف میگويد وقتی که زينب در بازار کوفه خطبه میخواند، زن و مرد گريه میکردند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[5] اين اسراء را هرجا بردند شد بيداری، شد آگاهی، هرجا سر امام حسين را توقف دادند شد پايگاه تربيت ما در شهر بعلبک من ديدم اينجا را در بعلبک لبنان منطقهای است که تمام مردم میآيند و آنجا حضور پيدا میکنند، ادب میکنند، نماز میخوانند، يک جايي است معروف به رأس الحسين است که بين مردم لبنان اين گونه شهرت دارد که اسراء را که میبردند به سمت شام چون در بردن اسراء اسراء را يک دوری چرخاندند در عالم اسلام اينها میخواستند مانور بدهند که ما قدرتمان، عظمتمان چنين است اما همين کار بنیاميه شد شکست اينها، عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[6]دشمن میخواهد نور را خاموش کند، خدا نور را تمام میکند، الآن در بعلبک برويد همان قسمتی که مسمی است به رأس الحسين مردم میآيند در آنجا يک برکه آبی هم هست، يک اتاقی است بين مردم مشهور است که اينجا سر مطهر امام حسين نگهداری شده، اصلاً شده يک پايگاه در لبنان، شما در همان بعلبک اين را هم باز من از نزديک ديدم، قبر خوله بنت الحسين، در بعضی از نقلها داريم که يکی از همسران امام حسين باردار بود در همين منطقه بعلبک در بردن اسراء اين بچه به دنيا آمد و مرد، امکانات نبود اينها اسير بودند اين بچه تازه به دنيا آمدهای دختر در بعلبک دفن شد، شاهچراغ را ديديد، گنبد و بارگاه و صحن و سراء مثل همين تشکيلات در بعلبک قبر خوله بنت الحسين، زمانی که رفتيم برای زيارت، يک اتفاق مبارکی هم افتاد، آقای طباطبايي بود از علمای لبنان بود، همزمان خانواده بودند اينها زيدی مذهب بودند، شانزده هفده نفر، زن و مرد، پير و جوان آمده بودند اينها شيعه بشوند که آمدند داخل حرم کنار قبر دختر امام حسين که آقای طباطبايي سؤال کرد، گفتند ما يک بيمار سختی داشتيم که دکترها مأيوس از درمانش بودند، خانم جوانی بود که اين بيمار شده بود و شبهه سرطان داشت دکترها مأيوس بودند اينها متوسل شده بودند به اين عزيز امام حسين که اگر مريض ما شفاء پيدا کرد ما همه میشويم شيعه اثنی عشری و من شاهد تشرفشان به تشيع آنجا بودم، اينها درسهای زندگی است امام حسين نه در زمان خودش، در گذر تاريخ احياگر فکر و انديشه بشری شد، شما میبينيد گاندی آتش پرست در کتاب خودش خطاب به مردم هندوستان مینويسد مردم هند من برای شما ارمغان جديدی نياوردم، اگر شما را از يوغ ظلم بريتانيای کبير رهايي بخشيدم راهی را پيمودم که آن شهيد خفته به خون در کربلا پيمود: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[7] بندههای خدا را امام حسين نجات داد از جهل، آموخت چگونه زندگی کنيد، حالا بنده اگر شيعه هستم روشم مشکل دارد من مشکل دارم امام حسين: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[8] حجت را تمام کرد، راه را نشان داد روش را آموخت به بشريت و لذا میگويند هر انقلابی که در عالم اسلام و بشريت شکل گرفت اينها مسلمانها الگوپذيری کردند از نهضت سيدالشهداء، شما همين انقلاب اسلامیتان شروعش از محرم بود مردم با ياد امام حسين با نام امام حسين کار را آغاز کردند، سال چهل و دو در محرم بود يعنی ياد امام حسين و ذکر سيدالشهداء به مردم يک نيروی ديگر و انرژی ديگری بخشيد، لذا از اين فرصتها استفاده کنيد، از اين جلسات بهره وافی ببريد امام قيام کرد تا بشريت را از جهل و نادانی، ظلمت و گمراهی رهايي بخشيد که اين رهايي هم اتفاق افتاد، اسراء بردند شام در شام تحول ايجاد شد، شامی که ورود اسراء به شام هزار زن رقاصه دور کجاوه زينب میکوبيدند و میرقصيدند، ظرف چند روز چنان اين شام متحول شد که يزيد احساس خطر کرد، دارد که اين زنهاي شامی که رقاصهگری میکردند، میآمدند کنار خرابه از حضرت زينب عذرخواهی میکردند، خانم ما نمیدانستيم شما دودمان رسولالله هستيد، به ما گفته بودند مردان شما خارجی هستند، به ما گفته بودند مردان شما بر عليه خدا قيام کردند، عذرخواهی میکردند رسيدگی میکردند، يزيد ديد وضع وضع عجيبی شد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[9] آقا زينالعابدين يک خطبه میخواند در مسجد جامع اموی اين خطبه شايد از نظر زمانی حالا بخواهيم ارزيابی کنيم، بيست دقيقه هم طول نکشيده اين هم برای همه ما درس است بابا مخاطبات يزيد هم که هست حرف بزن ما گاهی اوقات سکوت میکنيم حرف نمیزنيم امام سجاد در مجلسی که مخاطب يزيد است، مخاطب امويان هستند و کسانی هستند که به عنوان سرور و شادی و پای کوبی آمدند پای منبر، امام رفت منبر، وقتی حضرت رفتند پسر يزيد هم نشسته بود آقا يک خطبهای خواندند خودشان را معرفی کردند، روشنگری کردند: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[10]جهلزدايي کردند کار به جايي رسيد که يزيد متوسل شد به مؤذن گفت اذان بگوييد سخن زينالعابدين را قطع کنيد، با اذان گفتن سخن او را قطع کنيد، يزيد هم حالا شگردش اين بود که امام پرخاش کنند به مؤذن و يزيد بگويد اينها محارباند اينها اصلاً خدا را قبول ندارند، دارد به اذانگو توهين میکند که اين اتفاق هم آنکه يزيد در ذهنش بود نيفتاد، کار به جايي رسيد که معاويه ابن يزيد پسر يزيد رو کرد به پدرش گفت تو اعلان کرده بودی اينها خارجی هستند، اينها محارب هستند، اين آقا که میگويد جدم به دو قبله نماز میخواند، علی که در قنوت نمازها مردم لعنتش میکردند اين آقا میگويد در خانه خدا به دنيا آمد: «الضارب بالسيفين، الطاعن بالرمحين»[11]با دو شمشير جهاد میکرد، با دو نيزه نبرد میکرد، اين فضای بود که بنیاميه در شام ايجاد کرده بودند، میگويند اين پسر به عنوان اعتراض از مجلس مسجد خارج شد، خروجی مسجد مادرش جلوش را گرفت، گفت کجا داری میروی؟ پدرت نشسته، خليفه نشسته اين رفتن تو به صورت اعتراض زيبنده نيست، بعد يک جمله اين پسر به مادر گفت، گفت مادر اينها را اعلان کرده بودند خارجی هستند، اينها فرزندان پيغمبر هستند، اينها نسل رسولالله هستند، مادر يک جمله زشتی به پسر گفت، گفت ای کاش چنين بودی و چنين میشدی و به دنيا نمیآمدی، اين پسر گفت اي کاش اينها را که تو گفتی میبودم و امروز شاهد نبودم که لکه ننگ شهادت حسين برای ما رقم بخورد اين آثار جهل زدايي است لذا همين شام را هم سر مطهر، حضور اسراء احياء کرد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[12]حالا من يک اشاره هم روی جهل کنم، جهل در قرآن در دوجا استعمال شده، يعنی در دو عنوان، يکی جهل در برابر عقل، يکی جهل در برابر علم، بعضیها جاهل هستند نمیدانند، جاهلی که نمیداند خب بايد آگاهش کرد، بايد به آن گفت يک بخشی از مردمی که زمان اهلالبيت بودند اينها جاهل بودند زمان پيغمبر نمیدانستند، اينها را بايد اطلاع رسانی کرد بايد به اينها تذکر داد، راهنمايي کرد تا راه را پيدا کنند، اما بعضیها هستند جاهل در برابر عقلانيت هستند، سواد دارد علم دارد، اما از خرد و عقلش استفاده نمیکند، میگويد ما خودمان میدانيم ما خودمان بلد هستيم، بلد هم هست پيروی نمیکند اين هم جاهل است، خداوند علمای يهود را که در قرآن مذمت میفرمايد: «قَوْمٌ تَجْهَلُون»[13]اينها جاهل در برابر عقل بودند نه جاهل در برابر علم، اينها میدانستند پيامبر پيامبر حق است از خرد و عقل استفاده نمیکردند، و امروز هم ما مواجه هستيم با اين دو نوع جهل، بعضیها نادان هستند، بعضیها از خرد و عقلشان استفاده نمیکنند، هردو آسيب میزند هردو خطر است و لذا اگر کسی از خرد و عقلش استفاده نکرد و زمينه ساز ضلالت میشود، در همان نادانی هم زمينه ساز ضلالت میشود، انسان وقتی نفهميد به وظيفه عمل نمیکند، به وظيفه عمل نکرد در مسير گمراهی قرار میگيرد، بنده اگر از عقل و خرد خودم درست استفاده نکردم، گرچه حالا عقل را امام صادق هم تعريف دارند برايش، امروز بعضیها عقل را، زرنگی و زيرکی و بالاخره عرض شود که به هر نحو زندگی کردن و گليم خود را از آب کشيدن به هر نرخی اين را میگويند عقل، گاهی اوقات مثال هم میزنيم فلانی يک آقايي آمد پيش من، گفت من پنج سال آمدم در بازار به اندازه تجار پنجاه ساله ثروت جمع کردم، گفتم انشاءالله که از حلال به دست آورده باشی در حلال هم مصرف کنی، حالا تلاش کردی، کوشش کردی، زحمت کشيدی، اما يک چيزی برايت بگويم، بالاخره پنج سال آمدی در بازار، پنجاه سال به اندازه تجار ثروت جمع کردی، تمام اين ثروت جمع شدهات بخواهی يکجا بدهی، جای يک سال از اين پنج سال ديگر برايت بر نمیگردانند، جای يک ماه، يک روز، يک ساعت يک دقيقه، گفتم آقا اين ثروت را تو ارزان به دست نياوردی؟ مردم خانمها، آقايون به هرچه تا الآن رسيديد با گذر عمرتان رسيديد، مفت به دست نيامده، شما يک سرمايهای داديد که ديگر جبران ناپذير است: «وَ الْعَصْر إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر»[14]حالا بعضیها میگويند آقا ما زرنگ هستيم، ما اين کارها را کرديم، بابا تو يک چيزی در قبالش دادی که اينهایي که به دست آوردی جبران آن از دست رفتهات نمیکند و آن عمرشماست، گفتم خيلی هم خوشبين نباش، سرمايه به دست آوردی، سرمايهای که عمرت را دادهای تا به اين ثروت رسيدی، به سواد رسيديد عمر دادید، به موقعيت اجتماعی رسيديد عمر داديد، و اين عمر سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديد، خب اين میشود اين ضلالت انسان يا در برابر نادانی، يا در برابر خرد و عقلانيت، شخصی به امام صادق عرض کرد آقا عقل چيست؟ حالا اين عقل که اگر بهش توجه نشد، انسان میشود جاهل آقا فرمودند: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[15] عقل يعنی اينکه تلاش شما، کوشش شما در مسير بندگی خدا و فعاليتهای شما با نگاه آخرت بينی باشد اين را میگويند آدم عاقل، عاقل يعنی کسی که زندگیاش را که شما میبينيد مخالفت با خدا درش نباشد، حالا اينجا يک حديث از رسولالله بگويم پيغمبر فرمود: «الْجَاهِلَ مَنْ عَصَى اللَّهَ»[16] جاهل کسی است که نافرمانی خدا میکند، هر کسی امروز شما ديديد دارد با خدا نافرمانی میکند جاهل است، طبق فرمايش رسولالله ولو دانشگاهی، حوزوی، بازاری، هيئتی، زيارت عاشورا بخواند ولی گناه هم بکند، تحصيلات عاليه داشته باشد ولی در رفتارش نافرمانی خدا ببينيد اين را میگويند جاهل، اين عاقل نيست: «الْجَاهِلَ مَنْ عَصَى اللَّهَ»[17]پيغمبر فرمود جاهل کسی است که نافرمانی خدا میکند: «وَ إِنْ كَانَ جَمِيلَ الْمَنْظَرِ عَظِيمَ الْخَطَرِ»[18]اگرچه از نظر قيافه خيلی زيباست، اگرچه از نظر جايگاه اجتماعی پايگاهش خيلی بالاست مقام عالی دارد رتبه والای دارد، مسئوليت مهمی دارد، اما همينکه ازش گناه ديد اين میشود جاهل، قيافه و هيکل و اندام ورزيدهای دارد، اما دارد نافرمانی خدا میکند اين را میگويند جاهل اين کلام رسولالله است، نقطه مقابل عاقل است عاقل يعنی کسی که اطاعت خدا میکند: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[19]حالا ما به خودمن نمره بدهيم، ببينيم چقدر عاقل هستيم؟ و چقدر در جهل هستيم؟ عزيزان به همان اندازه که بندگی خدا میکنيد دليل بر عقلانيت شماست، عاقل آن است که در اين گذرگاههای سخت زندگی، در اين دو راهههای که بايد انتخاب دقيق بکند راهی را بر میگزيند که خدا راضی است بعد امام صادق فرمود: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[20]سؤال کننده يک سؤالی پرسيد گفت آقا: «فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ؟»[21]آنیکه در معاويه بود چه بود؟ خب معاويه را هم خيلیها میگفتند الآن هم بعضیها ديدگاه غلطشان اين است، امروز بعضی از آدمهای متقلب را میگويند عاقل آنیکه به هر نحوی دارد زندگی میکند و از هر طريقی ثروت اندوزی میکند بعضیها به غلط میگويند عاقل اين نگاه آن زمان هم بود گفت اگر عقل يعنی بندگی خدا، آخرت نگری: «فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ؟»[22]پس آنیکه در معاويه بود چه بود؟ معاويه جنگ باخته صفين را با قرآن بالای نيزه کردن کرد پيروزی، آن دقيقه وقت اضافی جنگ که کار تمام بود مالک رسيده بود به خيمه معاويه با آن ترفند شيطنت آميزی که قرآنها رفت بالای نيزه روند جنگ را عوض کرد، گفت آقا به اين چه میگويد؟ معاويه پس چيست؟ آقا فرمودند اين شيطنت است، اين مکر است، خدعه است: «هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ»[23]مردم شيطنت و خدعه و نيرنگ را عقل نبينيد، آن کسی که با مکر و دغل و دروغ و اجحاف بار خودش را میبندد اين را اسمش عقل نگذاريد، اين را عاقل نگوييد، عاقل يعنی کسی که تسليم خداست، ما يک جاهايي بعضیها میبينيد با صداقت تجارت میکنند میگويند آقا اين عقل ندارد، اين عقل ندارد؟ عاقل اين است، يکی از فرزندانما میگفت رفته بودم در بازار وکيل چند سال قبل در يک مغازهای اين آقا هست، خدا طول عمر بهش بدهد، گفت رفتم روغن چرخ خياطی بگيرم، ديدم چندتا نرخ زده روی اين روغنها يکی يک مبلغ، يکی يک مبلغ بيشتر، يکی يک مبلغ بيشتر، گفت من سؤال کردم گفتم اين روغنها کيفيتش فرق میکند؟ گفت نه، گفتم چرا قيمتهايش فرق میکند عاقل اين است، نه آنیکه مردم را سر کيسه میکند، آن را پيغمبر میفرمايد جاهل است، امروز بعضیها ادای دينداری در میآورند ولی متأسفانه روششان روش جهالت است گفت من سؤال کردم، گفتم اين روغنها همه يکی است؟ گفت بله، گفتم چرا قيمتها فرق میکند؟ گفت اين روغنی که ارزانتر است از همه ارزانتر است، اين را من يک سال و نيم قبل خريدم، به سود يک سال و نيم قبل دارم میفروشم من اين را بگذاريد بعد يک جمله جمع بندی کنم، ايمانهايمان ضعيف است بعضیها ايمانهايمان میلنگد، ببينيد ايمان کامل يعنی اين، گفت اين روغن دوم که يک خرده قيمت گرانتر شده اين داستان بازار وکيل شيراز شماست، اين مال هزار و چهار صد سال قبل نيست، مال همين وضع امروز است، گفت اين روغن دوم من مدتی بعد خريدم قيمت گرانتر شده به نسبت خريد سود رويش کشيدم، اين روغن آخری هم اخيراً خريدم به نسبت خريدم سود کشيدم، اين فرزند ما میگفت من گفتم، آقا خب تا اين روغن ارزان هست، کسی آن گران را از شما میخرد؟ گفت نه، گفت مسلم است وقت طرف بيايد ارزان را میخرد، اين گفت من گفتم که خب اول اين روغن گرانت را میخرم به پاس تشکر از شما، اين هم کار خداست، از همان گران بده، آن ارزان را بگذار ديگران بيايند ببرند که مشتری دارند، گفت بعد سؤال کردم آقا اين جوری که کار میکنی ور شکست نمیشوی؟ گفت خدا چه کاره است؟ اين يادمان رفته، آقا ما جنس سال گذشته را به قيمت گذشته بدهيم که ورشکست میشويم مگر خدا در قرآن نمیفرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[24]بابا تو تقوی داشته باش من گشايش در زندگیات ايجاد میکنم، قرآن را شبهای قدر به سر میگيريم ولی در زندگی زيرپا لگدمال میکنيم اين باور را داريم گاهی اوقات به اندازه پول در کارتمان به خدا ايمان داريم شما يک نفر را بياوريد بگوييد من با صداقت برای خدا کار کردم خدا جواب نداد، نوع اين ورشکستگیها، مال باختگیها، شکستها ناشی از همان مسير جهل و جهالت است عاقل يعنی اين: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[25] خب امام حسين قيام کرد برای همين منظور انقلاب حضرت شکل گرفت تا بشريت از جهل خلاصی پيدا کند، تا بشريت از گمراهی و ضلالت، نجات پيدا کند، من يک جمله ديگر هم عرض کنم اينجا تکميل کنم عرايض را، انسانهايي که در ضلالت قرار میگيرند کسانی که میدانند جهل در برابر عقل، جهل در برابر علم، خب اينها بالاخره جاهلهایي که نمیدانند میگويند آقا به اينها آموزش بدهيد آگاهی بدهيد، اطلاع بدهيد لذا در قرآن هم جهل در برابر علم اگر طرف تقصيری ندارد توبيخی در کار نيست خدا میفرمايد: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف»[26]اين آيه مال فقرايي است اين قدر مناعت طبع دارند که ديگران وقتی اينها را میبينند فکر میکنند اينها ثروتمند هستند، همين تعبير عاميانه ما میگويند طرف با سيلی صورتش را سرخ نگه داشته، طرف میبيند فکر نمیکند که اين نيازمند است فکر نمیکند که اين محتاج است: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف»[27]جاهل میگويد اين ثروتمند است از بس اين فقير عفت دارد، تعفف دارد کرامت ذاتی دارد، خب اينجا بنده اگر نشناختم و ندانستم خدا هم توبيخ نمیکند، ما در روايت داريم که اگر واقعاً کسی بداند شخصی نيامند است و بیتوجه به نياز او باشد بله مکافات و مجازات در انتظار اوست، اينیکه خدا به همهمان فرصت میدهد شايد در همين شهر، در همين جامعه بعضیها هم شبهای گرسنه میخوابند و ما بیاطلاع هستيم، خب اين جهل ما را خدا میبخشد میگويند نمیدانستی، گرچه ما مسئوليت داريم که اين آگاهی را در خودمان ايجاد کنيم، يک جهل در برابر عقل است آنجايي که در برابر خرد است يعنی میداند، عقلانيت را به کار نمیبرد میشود غافل، اطلاع دارد آگاهی دارد، اما غفلت به سراغ او میآيد حالا انسانهای غافل را هم میگويند چهارتا ويژگی دارند، خود اين غفلت واژه غين، فاء، لام، تاء، اين چهارتا پيام درش است علمای علم اخلاق میگويند غفلت غيناش غرور است، چرا بعضیها با اينکه میدانند حق چيست پيروی نمیکند؟ غرور دارد، حالا يا سواد مغرورش کرده، يا قدرت مغرورش کرده، يا ثروت مغرورش کرده يا زيبايي مغرورش کرده، دچار غرور شده اين غرور با اينکه میداند حق چيست؟ اما در برابر حق مقاومت میکند يکی غرور، صفت بسيار بدی است که مردم دادههای الهی مغرورتان نکند، امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض میکند، خدايا ثروتم را افزوده مکن مگر اينکه هرچه اين ثروت افزايش پيدا میکند در وجود خودم نسبت به شما محتاجتر بشوم، پول خوب میداند کدام پول است ثروتمندها به خودشان نمره بدهند، ببينند هرچه پولهايشان بيشتر میشود بندگیهايشان هم بيشتر شده، عبادتشان هم بيشتر شده، ثروت آمده بندگی هم آمد، بدا به حال آن ثروتمندی که بگويد از زمانی که پول آمد ديگر بندگی خدا رفت در حاشيه، سابقاً نمازهايمان در مسجد بود حالا به ثروت رسيديم، چهارتا مغازه زدم، ديگر نماهايمان هم معلوم نيست کی میخوانيم؟ اين ثروت نکبت است، اين ثروت برای انسان مفيد سعادت نيست امام سجاد عرض میکند خدايا ثروت را زياد مکن مگر اينکه هرچه زيادتر میشود در وجود خودم احساس نياز بيشتر به شما بکنيم اين در ثروت.
در مقام امام عرض میکند خدايا جايگاهم را در جامعه بالا مبر: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[28]مگر اينکه به موازات اين بالا رفتن مقام افت درونی پيدا کنم، بله مسئولين ما کسانی دست اندرکار هستند، اينها خودشان را نمره بدهند، ببين اين آقا از زمانی که مدير کل شد تواضعش بيشتر شد، اين آقا از زمانی که فرمانده شد تواضعش بيشتر شد من نسبت به گذشته خودم افتادهتر شدم، پدر عزير، خواهر محترمه در اين رشد و جايگاه اجتماعی افت درونی ايجاد شده، اگر شده اين مقام مقام عالی است: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[29]لذا برای جلوگيری از غرور میگويند آقا مراقب باشيد اين افزايشها اين رشدها بايد متناسب با او افت باطنی پيدا کنيد، من يک دعا از حضرت زهراء بگويم قنوت نماز شب حضرت زهراء اين هم مزد امروز ما اين دعا را بگوييد در دعاهايتان يک قسمت اولش را بگويم: «اللَّهُمَ ذَلِّلْ نَفْسِي فِي نَفْسِي وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[30] حضرت زهراء به خدا عرض میکند خدايا خودم را در خودم پايين بياور، خودت را در خودم بالا ببر، مردم رو خودتان خيلی حساب باز نکنيد، هرچه مردم رو شما بيشتر حساب باز میکنند شما رو خودتان، من چه کسی هستم؟ ما يکی را دهتا میکنيم از هر انگشتمان هنرها میبارد، خيالی نيست نگران نباش مشکل حل است، بابا از خدا بخواهيد در خودتان بياييد پايين، ذلت نفسی نه ذلت جمعی، ذلت در جامعه بد است، اما ذلت در نفس انسان ارزشمند است و از خدا بخواهيد پيوسته يادخدا و عظمت خدا در وجود شما برود بالا: «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[31]خدايا لحظه به لحظه شأنيت شما در من بالا برود، آدمهای غافل يکی غرور پيدا میکنند، دوم فراموشی، اينهايي که غافل در جهل برابر عقل است، اينها دچار فراموشی میشوند فراموش میکنند آقا، بابا اين کار خطا بود، میدانستيد چرا انجام داديد؟ میگويد يادم رفته بود، سوم لجاجت، اينها از خصيصههای انسانهای جاهل است که از نظر علم علم دارند اما عقلانيت را به کار نمیبرند، لجاجت و لجبازی، چهار توجيهگری حالا کار خلاف هم کرده، میگويند خطاست اين کار شروع میکند به توجيه کردن میگويد حالا شما میگوييد نه اين حقش بود، میگويند آقا اين حرف را نبايد میزدی؟ میگويد نه جايش بود، شروع میکند توجيه کردن خب، يک وقتی خدا رحمت کند آيتالله حائری شادی روحشان يک صلوات بفرستيد، يک وقتی يکجايي ايشان سخنرانی میکردند، رحمتالله عليه رحمة واسعه، يک سه ربع ساعتی صحبت کردند، بعد گفتند همه اينهايي که گفتم مقدمه بود حالا میخواهيم برويم سر ذیالمقدمه، مردم گفتند آقا خستهمان شد ذی المقدمه را بگذاريد روز ديگر، ما هم امروز همه اينهايي که گفتيم برای ورود به اين بحث بود اصل بحث ما نسبت به آثار جهل در وجود انسانها، ما خودمان را يک ويزيتی بکنيم ببينيم خدايياش جاهل نيستيم؟ اين جلسات ما را عالم کرد يا نکرد؟ اين زيارتها ما را در راه آورد يا نياورد؟ من از نگاه قرآن آياتی را، چون سال گذشته حالا اگر عزيزانی که حضور ذهن داشتيد ما بحث همين: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[32] بحث شد انسانهاي جاهل معرفی شدند آياتی از قرآن ذکر شد، راه درمان جهل گفته شد، يک بحث باقی ماند و آن بحث هم آثار جهل در وجود انسانها از نگاه قرآن است، ما از کجا بفهميم که رگ رگههای جهل در ما هست؟ يک وقتی امکان دارد زيارت عاشورا میخوانم ولی جاهل هستم، نماز شب میخوانم ولی جاهل هستم، ذکر میگويم ولی جاهل هستم، اين آسيبهايي که خدا هشدار داده، اين هم انشاءالله بحثی است که چون حالا ديگر وقت هم به پايان رسيد، بحث ما در اين روزهای باقیمانده با محوريت زيارت اربعين و رجوع به قرآن و آثار جهل در وجود انسانها آياتی را ما محضر عزيزان تقديم میکنيم.
ايام ايامی است که اسراء در کربلا هستند، در تاريخ مرحوم سيد ابن طاووس صاحب معالیالسبطين مینويسد سه روز اسراء کربلا ماندند کربلا کربلايي شد، اين زن و بچهها داغديده آمده بودند و در دشت کربلا شب و روز اشک میريختند در فراق و فقدان عزيزانشان، بعد از سه روز حضرت زينب آمد به امام سجاد گفت عزيز برادر نگران اين زن و بچهها هستيم، اينها بمانند اينها تلف میشوند اينها شب و روزشان اشک است و زاری است و نوحه است، چندتا وداع اينها در تاريخ در زندگی امام حسين ثبت شده که وداعهای بسيار حزن انگيزی بوده، يکی وداع امام حسين وقتی از مدينه میخواستند خارج بشوند کنار قبر پيغمبر و کنار قبر مادرش فاطمه زهراء که خيلی وداع حزن انگيزی بود، يکی وداع امام حسين آقا وقتی که آمدند پشت خيمهها آن وداع آخر با اهل حرم، يکی وداع اسراء روز يازدهم با بدن شهداء، و يکی هم وداع اسراء بعد از سه روز در اربعين و بعد از اربعين کربلا ماندند و اينها وقتی میخواستند از کربلا بروند آقا امام سجاد تکليف کردند بنا به پيشنهاد حضرت زينب که همه آماده بشويد برگرديم به سمت مدينه ديگر کافی است ماندند در کربلا، حضرت سکينه تمام اسراء را آورد کنار قبر امام حسين دو بيت شعر خواند روضه من، همين عزيزما جناب حاجآقای يقطين فيض کاملتر و بهتر را خواهند داد، اين نوحه سرايي است که اين دختر خوش ذوق در لحظات وداع با قبر پدر در جمع اسراء کرد: «الا يا کربلاء نبقک جسماً، بلا غسل و لا کفن دفيناً» يافت نشد، کربلا داريم میرويم يک پيکری را اينجا گذاشتيم نه غسلش دادند، نه کفنش کردند، در کربلا به خاک سپرده شد: «الا يا کربلا ندعک روحاً لاحمد و الوصی مع الامينا» يافت نشد، کربلا ما داريم میرويم روحمان را اينجا گذاشتيم، جانمان را اينجا سپرديم، کسی را سپرديم که برای پيغمبر و برای وصی پيغمبر روح اينها بود، با امينمان با زينالعابدين داريم میرويم، همه بگوييم يا حسين.
[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص192.
[3] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[4] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[5] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[6] صف8.
[7] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[10] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[11] نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام ص156.
[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[13] اعراف138.
[14] عصر1-2.
[15] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج1 ص160.
[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج1 ص160.
[18] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج1 ص160.
[19] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[20] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[21] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[22] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[23] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[24] طلاق2.
[25] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ج-1 ص4.
[26] بقره273.
[27] بقره273.
[28] الصحيفة السجادية ص92.
[29] الصحيفة السجادية ص92.
[30] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.
[31] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.
[32] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.