استاد حدائق روز دوشنبه 29 مردادماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به پاسخ به این سوال که چرا خداوند به منافقین فرصت می دهد؟ پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[1].
صدق الله العلی العظيم
من يک سؤالی را کراراً میپرسند با طرح اين سؤال امشب آيه صد و هفتاد و هشت آلعمران را پاسخ قرار بدهم، بعضیها میپرسند چرا خدا به ظالمها فرصت میدهد؟ يک کسی يک وقتی به ما گفت آقا ما از کار خدا هم سر در نمیآوريم، گفتم تو که سهل است آبا و اجدادت هم سر در نمیآورند، انبياء اولوالعزم هم سر در نمیآورند بشر تو کيستی که بخواهی از کار خدا سر در بياوريد؟ ما با اين عقل محدودمان هي دو دوتا چهارتا میکنيم چرا خدا اين کار را نکرد؟ چرا خدا آن کار نکرد؟ چرا بايد امام حسين کربلا مظلومانه شهيد بشود خدا کمک نکند؟ اين را بعضیها در ايام محرم و صفر آقا برای ما سؤال است امام حسينی که سبط پيغمبر با آن عظمت مظلومانه و وقيحانه و ظالمانه امام را به شهادت میرساند با خانواده و بچههايش هم آن اعمال ظلم گونه را انجام میدهند خب خدايا چرا کمک نکردی؟ چرا ياری نکردی؟ چادر بايد از سر حضرت زينب بردارند؟ و خدا نظارت کند؟ اين حرفی است که بعضیها میزنند، بعضیها توقعشان از خدا خيلی توقع زيادی است فکر میکند هر کسی تا خطا کرد خدا بايد آنجا مجازات بالفعلش کند، دنيا يک آدابی دارد، يک قاعدهای دارد يک اصولی در کار است، اولاً من اين را عرض کنم ما در روايت داريم که سهتا گناه است که قطعاً مردم سزايش را در دنيا میبيند قبل از اينکه کارشان بکشد به آخرت، همينجا میخورند آثارش را و میبينند نتيجهاش را: «ثَلَاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَةِ»[2] به آخرت کشانده نخواهد شد، يک ستم به مردم، شما يک نفر را اگر توانستي در تاريخ نام ببريد ظلم کرده باشد و به سلامت از دنيا عبور کرده باشد سراغ ندارد، حالا: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[3]در عرصه اقتصادی، در عرصه اجتماعی، يکی آبروی کسی را برده، پشت سر کسی ناسزا گفته، به ناسزا مبتلا میشود، غيبت کرد به غيبت گرفتار میشود، نظام عالم نظام دقيقی است، اينکه در عرف ادبيات میگويند:
چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی، اين برای خودت داری میکنی، داری ظلم میکنی داری ريشه خودت را بر میداری شما يک مورد در تاريخ سراغ نداريد زمامدار ظالمی، انسان ظالمی سر سالم به قبر رسانده باشد، حالا طرف اگر ظلم کرد ظلم يک وقت به خانوادهاش، يک وقتی ظلم به جامعه است، يک وقت ظلم به عرض و آبروی مردم است اين مبتلا خواهد شد، خدا در حديث قدسی میفرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا ظالم» يافت نشد، من اگر از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم، اين نکته اول ستم به مردم آثارش در همين دنيا خودش را نشان میدهد دوم: «وَ كُفْرُ الْإِحْسَان»[4] پاداش خوب کسی را به بدی دادن، يعنی اگر کسی به شما محبت کرد شما خيانت کردی، کسی ادب کرد شما بیاحترامی کردی، کسی با روی خوش برخورد کرد شما با ترشرويي برخورد کرديد، خوبی را اگر کسی با بدی پاسخ داد، نکبت اين کار او را میگيرد اين دو، سومش چه است؟ «عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ»[5] اگر کسی عاق پدر و مادر شد، دل شکستهای پدر و مادری بدرقه زندگی کسی شد، اين آدم سر سالم نمیرساند به منزلگاه برزخ، در همين دنيا چوبش را میخورد عاق هم به اين نيست که پدر و مادر نفرين رسمی بکند، پدری اگر از فرزندی راضی نبود، نفرين هم نکند، مادری اگر از فرزند خودش رضايت نداشت، آنگونه که بايد اين فرزند احترام کند، تکريم کند، ادب کند کوتاهی کرد، اين آثار وضعی اين کار او را خواهد گرفت و در همين دنيا مکافاتش را خواهد ديد، اين قاعده الهی است حالا يک وقت ما تشخيص نمیدهيم، آقا نمیداند که اين گرفتاری منشأش کجاست؟ میگويند هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، يک خرده بايد ريشهها را پيدا کرد اما من بحثم امشب اين است اين سه مورد اگر کسی بدی کرد، آثارش را میبيند و نتيجه کار را در همين دنيا خواهد ديد، اما نسبت به ظالمهايي که اينها ظهور و بروز در ظلم دارد اينها را چرا خدا فرصت میدهد؟ چرا به شمر فرصت دادند روی سينه امام حسين نشست، ملک الموت شمر را جمع نکرد، چرا سؤالها بعد از شهادت امام حسين شمر به دست مختار و ياران مختار به نابودی و هلاکت رسيد، ما انتظار داريم ديگر پاکتر از ائمه هم داريم شريفتر از معصومين هم داريم ديگر به اينها که اسوه فضيلت و اخلاق هستند ستم شده، خب ستم کردن به اينها چرا خدا فرصت میدهد به آن ظالم، آيه قرآن را من امشب پاسخ قرار بدهم، قرآن میفرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[6]خدا میفرمايد اين گونه مپنداريد آنهايي که کافر شدند، و اين فرصتی که داريم به آنها میدهيم اين برای آنها خير است، طرف در مسير ظلم است، در مسير خلاف است، در مسير فساد است، میآيد میگويد آقا فلانی روز به روز وضعش بهتر است، امکاناتش عالیتر است اين نه نمازی میخواند، نه عبادتی میکند، زندگیاش آميخته با معصيت است، خدا چرا برخورد نمیکند؟ چرا خدا مجازات نمیکند؟ خدا میفرمايد اين جوری فکر نکنيد، که اگر ما به ظالمی فرصت داديم، به کافری فرصت داديم اين فرصت خير است، اين دارد عذابش را زياد میکند: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[7] ما يک فرصت میدهيم تا اين گناهانش افزايش پيدا کند اين جهاتی دارد که حالا جهات را من عرض میکنم: «وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[8] عذاب سخت و درناکی در انتظار اينهاست خب ذيل اين آيه شريفه راوی آمد خدمت امام باقر عليهالسلام گفت آقا مرگ برای انسان چگونه است؟ امام فرمودند مردن برای مؤمن و کافر خير است؟ چطور شد؟ مؤمن و کافر هردو خير؟ امام فرمودند مرگ برای مؤمن خير است چون رسيدن به نتايج اعمال و دريافت پاداشهای الهی است، مردن برای کافر خير است، چون توقف ازياد جرم است، کافر امروز بميرد بهتر از فرداست چون: «لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[9]، دارد روز به روز: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[10]گناهانش بيشتر میشود میگويند بابا اين الآن بميرد باز: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[11]شامل حالش نمیشود، مرگش امروز برايش بهتر از فرداست، مؤمن موتش امروز به نسبت فردا بهتر است چون میرسد به دريافت مواهب الهی و پاداش الهی، امام فرمودند برای مؤمن از اين جهت خير است که مؤمن به نتيجه کارهای ارزشمند خود میرسد، برای کافر مردن خير است چون هرچه زودتر کافر بميرد به نفعش است، کارنامهاش سنگين از گناه بيشتر نمیشود، ما مواردی داريم موارد البته نادر در زندگی ائمه که بعضیها اين قدر اينها در اشتباه و انحراف بودند که ائمه به اينها خطاب میکردند: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ»[12] مادرت به عزايت بنشيند يعنی تو الآن بميری، بهتر از يک ساعت ديگر است، تو وجودت فاسد، داری فساد را گسترش میدهی، الآن ببرند تو را بهتر از يک ساعت ديگر است، گناهانت هم کمتر است جامعه هم کمتر آسيب میبيند، خب اين پس پاسخ به اين شد که اين تصوری که بعضیها دارند که چرا خدا به ظالم؟ چرا خدا به شارون دارد فرصت میدهد؟ همين آيه را بخوانيد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ»[13] چرا امروز خدا به اسرائيل فرصت میدهد؟ اين همه دارند جنايت میکنند در غزه، فلسطين، بابا قرآن میفرمايد: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[14]حالا در همين فرصت هم حجت دارد تمام میشود قيامت ديگر ظالمها حق اعتراض ندارند خدايا اگر به ما فرصت داده بودی پيشيمان میشديم توبه میکرديم، جبران میکرديم، خدا میفرمايد فرصت به شما دادم ولی شما در اين فرصت جز افزايش گناه چيزی از شما ديده نشد: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[15].
من چند نکته را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان يادداشت کردم عرض کنم، نکته اول يکی از چيزهايي که مانع شناخت حقيقت میشود کفر است، بعضیها ديديد کافرند، حالا کافر را من اول تعريف کنم کافر به چه کسی میگويند؟ بله، کفر يعنی پوشاندن حق، کدام حق؟ کافر يعنی کسی که يا منکر خداست، يا منکر پيغمبر است، يعنی امروز هر کسی بگويد خدا را قبول دارم پيغمبر را قبول ندارم کافر است، ما يهود را کافر میدانيم، مسيحيت را کافر میدانيم ولی کافرهای کتابی، باز کفار طبقهبندی میشوند، کفار کتابی و کفار محض، کفار کتابی آنهايي هستند که پيغمبر هم دارند در پذيرش خدا خدا را باور دارند اما در پذيرش پيغمبر پيغمبر اسلام را قبول ندارند، اگر کسی بگويد آقا من صد درصد خدا را قبول دارم ولی رسولالله را قبول ندارم کافر است، يا اينکه کسی بگويد من ضروريات دين را قبول ندارم، معاد را قبول ندارم، عدل الهی را قبول ندارم، حساب و کتاب قيامت را قبول ندارم، نماز را اگر کسی انکار بکند اينها میبرد انسان را در سرحد کفر خود اين کفر مانع شناخت میشود آدمی که کافر شد ديگر آن ظرفيت شناخت حقيقت ازش گرفته میشود، اين يک نکته، لذا شما امروز میبينيد بعضیها ضريب شناخت حقيقتشان آمده پايين، چون کافر است، دارد حرفهای بیربط میگويد، ناسزا میگويد خدا را قبول ندارد، پيغمبر را قبول ندارد، يا قيامت را قبول ندارد مسخره میکند از آن عالم چه کسی آمده؟ که ما دومش باشيم اين حرفهايي باطلی که متأسفانه شنيده میشود سر زبان بعضیها، جاری میشود اين نکته اول، که کفر مانع شناخت حقيقت است.
دوم اينکه کوتاه بودن و بلند بودن عمر مهم نيست، خدا میفرمايد در اين آيه شريفه ما اين امکاناتی که داديم حالا کسی صد سال زندگی کرد، کسی بيشتر زندگی کرد، کمتر زندگی کرد، کيفيت زندگی مهم است، نه کميت زندگی، خدا میفرمايد: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ»[16] ما فرصت داريم میدهيم تا اين کفار خودشان را نشان بدهند، فرعون دويست سال زندگی کرد، عمر طولانی، بله يکی هم مثل حضرت نوح نجیالله هزار و ششصد سال زندگی میکند در مسير رضای خدا، آنچه که مهم است اين است که همه در حال امتحان و در حال آزمايش هستيم، حالا در حدی که داريد زندگی میکنيد، چند سال زندگی کرديد؟ چه به شما دادند؟ اينها همه امتحانات الهی است اين هم يک نکته ديگر.
يک جمله هم اينجا اضافه کنم، يکی از نکاتی که در وجود انسانهاست ولی بعضیها راه را گم کردند همه به نوعی به دنبال خير هستند اما مصداق خير را اشتباه میکنند، شما بعضیها را که میبينيد در گناه هستند، اينها در گناه هم میگويند میخواهم کار خوب بکنم، بنده سراغ داشتم آقايي از پول ربوی میخواست فرش بخرد برای يک مسجدی که فرش نداشت فرش بدهد، با پول رباء قالی بخرد بيندازد در خانه خدا، گفتم وای به روزگارت، گفتم اين کار را نکنی، گفتم گناهت مضاعف است از اين جهت که شما يک فرشی با پول حرام پهن میکنی زيرپای نمازگزاران بیچارهای که نمیدانند، نمازهای آنها را هم میبری در هوی، نمیداند ولی فرش مشکل دارد قيامت بايد جواب همه اينها را هم پس بدهی، حضار محترم بله همه دنبال خير هستند در جريان عاشورا من کراراً عرض کردم، تمام اينهايي که آمدند کربلا جلو امام حسين صف آرايي کردند به زعم خودشان نيتشان خير بود، اينها نمیگفتند میرويم جهنم، اينها میگفتند ما امام حسين را میکشيم میرويم بهشت، اينها امام سجاد فرمود تمامشان قربتاً الی الله آمدند کربلا، خيلی اين هشدار است میبينيد شيطان چنان اينها را فريب داده، که اينها برای خاموش کردن نور خدا، وارد صحنه شدند میگويند با اين کارمان به خدا نزديک میشويم، لذا امروز بعضیها يک توجيههاي شيطانی دارند برای انجام کارهايشان، پول ربوی میخورد توجيه میکند، میگويد آقا پول ربوی نيست که رفتارش خطاست توجيه میکند، میگويد نه آقا ما غيبت نکن، میگويد اينکه غيبت نيست من لذا همينجا يک پرانتز باز کنم، در بحث غيبت يک جمله بگويم حواسمان جمع، جبرئيل بر پيغمبر نازل شد گفت يا رسولالله مردم در غيبت چهار حالت دارد، يکی دارد غيبت میکند، بهش میگويند غيبت نکن، میگويد اين غيبت نيست، وقتی میگويد غيبت نيست يعنی انکار حکم خدا، انکار حکم خدا انسان را مرتد میکند، يعنی چيزی که خدا فرموده: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[17]اين انکار میکند، بعضیها با غيبت کردن، کافر میشوند، بعضیها با غيبت کردن منافق میشوند، يک جوری غيبت میکند، اسم را نمیآورد ولی به همه تفهيم میکند منظورش چه کسی است؟ میگويد آقای فلانی که ديروز کنار دست من نشسته بود يک کيفی هم دستش بود، حواستان است؟ میگويند بله، میگويد اين آقا اين کرد اين جوری بود، رسماً اسم نمیآورد ولی با حالت نفاق دارد به همه میفهماند که منظور من کيست؟ اين میشود منافق، يکی میشود کافر، يکی هم نه رسماً اسم میآورد و غيبت میکند که خب گناه غيبت برای او رقم میخورد و ثبت میشود، خب ما در ذيل همين آيه شريفه بعضیها میبينيد در غيبت کردنشان هم میگويند ما نيتمان خير است، آقا چه نيت خيری؟ دنبال خير هستند بعضیها ولی راه را گم کردند، انسانها در مصداق مشکل پيدا میکنند مصداق را دين معرف میکند نه من و شما، ما چه کسی هستيم؟ پيغمبر، اميرالمؤمنين، اهلالبيت، «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم»[18]کسانی که آيه تطهير در حق آنها نازل شده، آنها تعريف کننده مصداق خير هستند نه من با درک ناقص خودم، میگويم نه همين کار کار خوبی است، کار درستی همينی است که اين دارد میکند، لذا شما در جامعه که میبينيد، شما روز عاشورا، صبح عاشورا امام حسين داشت دستور دادند دور خيمهها خندق کندند، و در اين خندقها ني ريختند، جنگ که میخواست آغاز بشود حضرت فرمودند اين نیها را آتش بزنيد که دشمن از همه طرف حمله نکند، شمر يک جملهای گفت خطاب به امام حسين، گفت حسين قبل از سوختن با آتش جهنم خودت را داری با آتش دنيا میسوزانی، ببينيد شيطان تا کجا؟ شمر اين جوری باورش شده که امام حسين نعوذ بالله مسيرش مسير دوزخ است بعضیها هم امروز در همان باطل خودش قوی هستند، مصداق را نشناخته، لذا اينکه قرآن میفرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»[19]از هر کسی نپرسيد، از آگاهان بپرسيد ما امروز يک مشکلی که در جامعه در نسلجوان داريم، جوانان ما شبهاتی که دارند نمیروند از اهلش بپرسند بعد همين میشود برای جوان يک شبهه، يک التقاط يک لغزش، و يک انحراف، اين هم نکته ديگر که خوب مردم همه دنبال خير هستند ولی در مصداقش میگويد آقا میخواهم کار بکنيم بابا کار خير اول پولی که داری به دست میآوری حلال باشد، بعد در آن مصرفی که داری هزينه میکنی مورد رضايت خدا باشد، خير را تو اول بفهم بعداً کار خير را انجام بده، اين هم نکته ديگر.
يک جمله ديگر باز من اينجا اضافه کنم، عزيزان اين مهلتهايي که خدا به بندههايش میدهد، دليل بر محبوبيت نيست دليل بر امتحان است خدا مهلت داده، اين مهلت دليل بر اين نيست که شما محبوب هستيد، کما اينکه بارها عرض کردم امکانات هم که خدا به هر کسی داده دليل بر محبوبيتش نيست دليل بر امتحان است آن آقاي که دانش بالای دارد، آن آقای که پوست و رياست دارد، آن آقای که ثروت دارد، آن خانمی که زيبايي دارد اينها دليل بر اين نيست که خدا دوستتان میداشته داده، خدا اين خانم را دوست میداشته چهره زيبا داده، آن خانم ديگر مثل اين خانم اين چهره را ندارد اين آقا ثروت دارد آن آقا ثروت ندارد، بالاخره اينها دليل بر محبوبيت نيست دليل بر امتحان است، اين هم نکته ديگر که توجه کنيم شادی روح در گذشتگان آقا هم يک صلوات بفرستيد.
اينکه متأسفانه بعضیها اين حرف را میزنند که آقا خدا اگر تو را هم دوست میداشت به تو هم میداد، اگر تو لايق بودی تو هم میآمدی کربلا اين حرف غلطی است کربلا رفتن امتحان است، اربعين رفتن امتحان است، مسجد آمدن امتحان است مردم اگر خوب استفاده کرديد قابل هستيد، نکرديد خدا فرصت داد شما استفاده نکرديد، جوانی امتحان است چهره زيبا امتحان است صورت زيبا میدهند، خوب امتحان شدی میشوی يوسف، بد امتحان شدی میشوی مثل همينهايي که امتحان بد دارند پس میدهند، لذا اين مهلتها و فرصتها و امکانات که در اختيار انسانهاست دليل بر مقبوليت خدا نيست دليل بر امتحان الهی است، يک امتحانی که دارند میکنند شما را حالا با مقامتان، سوادتان، ثروتتان فرصتی که دارند به شما میدهند همين فرصت، خدا فرصت میدهد به ابن زياد بعد از واقعه عاشورا چند سال فرصت دادند، به حرمله فرصت دادند، به شمر فرصت دادند اين دليل بر محبوبيت نبود اينها دليل بر امتحان الهی است که خداوند اين مهلتها را میدهد که افراد خودش را نشان بدهند چه کاره هستند؟ اين هم نکته ديگر که ما مراقب باشيم، از اين فرصتهايي که خدا دارد میدهد از اين فرصتها خوب استفاده کنيم و از اين مهلتها بهره کافی و وافی ببريم، حالا عرض کردم بعضیها متأسفانه فرصتهايي را خدا میدهد يا امکاناتی میدهد اينها سبب طغيانگری اينها میشود من جريانی را حالا نمیدانم چند روز قبل در يک جلسهای بود عرض کردم از مرحوم آيتالله والد خدا رحمت کند ايشان را، ايشان گفتند قبل از انقلاب يعنی داستان مال شايد قريب به پنجاه سال قبل يا کمتر چهل و هفت، هشت سال قبل ايشان میگفتند که من يک وقت از مدرسه منصوريه آمدم بيرون درس داده بودم آمدم بيرون حالا ببينيد بعضیها را پول سرگرمشان میکند، مقام سرگرمشان میکند دنيا اينها را سرگرم میکند گفتند آمدم بيرون بيرون مدرسه در آن خروجی حوزه علميه منصوريه گفتند يکی از ثروتمندان آن وقت شيراز آمد يک مسأله شرعی از من بپرسد، اين داشت سؤالش را میپرسيد يک مسألهای داشت، همزمان گفتند يک آقايي بود فقيری بود، داشت رد میشد يکدفعه ديد آقای حاجی فلانی ايستاده دارد با ما حرف میزند آمد سمت آن حاجی، شناخت طرف را که از پولداران شيراز بود، گفت آقای حاجی، يک چيزی در راه خدا به ما بده، يک محبتی بکن، حاجآقا گفتند ديدم اين برگشت حالا جلو خودما ايستاده بود، يکدفعه گفت برو خلايق هرچه لايق بود دادند، تو هم اگر لايق بودی خدا به تو هم میداد، معلوم است که لياقت نداری خدا برايت نداده، چه کسی گفته آنیکه پول دارد لايق است آنیکه ندارد نالايق است؟ از کجا میدانيد يک میبينی همين کارتون خواب سرخط است پولدارها ته خط است؟ آبدارچی سرخط است مديرکل ته خط است؟
کس نمیداند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق
حاجآقا گفتند با يک بيان بدی و تندی به اين بیچاره فقير برخورد کرد، حاجآقا من همانجا يک پولی خودم به فقير کمک کردم فقير گرفت و رفت، به آن آقا هم يک تذکری دادم که اين حرف حرف درستی نبود زدی، اينیکه خدا برايت داده دليل بر اين نيست که خدا دوستت میدارد، خدا دارد امتحانت میکند، زور بازو داری دارند امتحانت میکنند، يک دورهای میرسد که بايد زير بغلت را بگيرند راهت ببرند، سالمی موتورت کار میکند، با يک سکته نقش بستر میشوی، يک دفعه میگويند آقای فلانی رحمت خدا رفت، باکش نبود شب خوابيد صبح جنازهاش را بلند کردند، چقدر شنيديد گاهی اوقات آگهیها را میبينيد يکدفعه مدتها بعد متوجه میشويد، حاجآقا گفتند من نصيحتش هم کردم، گفتم حرف بدی زدی، گفت نه حاجآقا اينها اگر لايق بودند خدا به اينها هم میداد، اينها را خدا در حد نيتشان خدا به اينها داده، حاجآقا گفتند من منتظر بودم که اين تاجر شيرازی چوبش را بخورد، گفتند يک هفته از آن جريان گذشت، خبر ورشکستگی اين تاجر در شيراز پخش شد، افتاد سرزبانها که آقای حاج فلانی ور شکست شد، گفتند يک چند روزی از انتشار خبر ورشکستگیاش گذشته بود، که مجموعاً از آن روزی که ايشان گفتند من در مدرسه ديدمش شايد به دو هفته نکشيد، گفتند دوباره قبل از ظهر بود از مدرسه آمدم بيرون همانجايي که دو هفته قبل، آن آقای تاجر را ديده بودم ديدم آمد سمت من همان تاجر، ولی با يک وضع آشفته حالی آمد سمت من، گفت آقای حدائق يک پولی داريد به ما بدهيد بروم يک مقداری غذا برای خودم و زن و بچهام تهيه کنم، دو سه روز است غذای خوب مناسب گير ما نيامده، همانی که دو هفته قبل میگفت خلايق هرچه لايق بود دادند، پول سرگرمت کرده، باد در پوستت افتاده؟ بادت را خالی میکند، مقام مغرورت کرد؟ شهرت سرگرمت کرد؟ اينها دليل بر اين نيست که تو لايق هستی، مردم هرچه داريد داريد امتحان میشويد، در هر شرائطی که هستيد آزمون الهی است و لذا خدا اگر مهلت میدهد، فرصت میدهد نشانه امتحان است، کافرين را هم خدا دارد فرصت میدهد، امتحان میکند، در اين فرصت آنها را و يک نکته مهمتر عرض کنم، عزيزان طول عمر مهم نيست بهرهای از عمر مهم است، آقا ما هشتاد سال زندگی کرديم، چقدرش آدم بوديم؟ چقدر از اين عمر استفاده کردی؟ چقدر از اين لحظات زندگیات بهره بردی؟ کميت مهم نيست کيفيت مهم است و لذا شما ببينيد آقا زينالعابدين در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض میکند خدايا طول عمر میخواهم به شرط اينکه در مسير شما باشد: «وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِك»[20]خدايا طول عمر بده ولی در مسير خودت: «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ»[21] خدايا اگر عمرم دارد میشود چراگاه شيطان قبل از اينکه شيطان بهره برداری از عمر من بکند جانم را بستان، اين دعای امام سجاد است، عمر طولانی مفيد است در صورتی که در مسير خدا باشد عمر اگر در مسير غير خدا افتاد جز خسران و مسئوليت و خذلان الهی چيز ديگری نيست نقل میکنند اسکندر يک وقتی در فتح و فتوحاتی که میکرد به يک شهری رسيد در آن شهر چندتا چيز عجيب ديد که جاهای ديگر نديده بود، اول ديد در اين شهر مغازهدارها در مغازه را که میبندند قفل نمیزنند، در را میاندازند روی هم میروند، خيلی عجيب بود همهجا رسم اين بود که آقا در مغازه را قفلی میزند محکم میکند، از خانه میخواهد برود بيرون در را قفل میکند دزدگير میزنند حفاظ میزنند، دوربين میزنند ديد نه آنجا خيلی عادی در را میاندازند رو هم بدون قفل و بست و بندی اصلاً میروند در شهر همه همين طور هستند، مطلب ديگری که اسکندر تعجب کرد جای ديگر نديده بود، ديد در اين شهر قبرستان عمومی نيست، جلو در خانهها در کوچه سنگ قبر متوفاهای است که از آن خانه فوت کردند، بيرون خانه مثلاً جلو در هر خانهای پنج، ششتا سنگ قبر است از اين دوتا عجيبتر ديد که روی سنگ قبرها وقتی که اسم متوفی را میزنند مثلاً مدتی عمر متوفی چند سال بوده ديد اينها به ده سال نمیکشند، مدت عمر مثلاً يکی زده يک سال، يکی دو سال، پنج سال، هفت سال، نهايت کسی که زندگی کرده در اين شهر ده سال بوده، اسکندر گفت يک پيرمردی فهميدهای را بياوريد من با او کار دارم، گشتند در آن شهر يک پيرمردی فهيمی را پيدا کردند آوردند نزد اسکندر، اسکندر گفت من دو سهتا سؤال دارم اول چرا شما در مغازههايتان را قفل نمیزنيد، مگر در اين شهر شما دزدي نمیشود؟ گفت ما دزد نداريم، گفت شما چطور دزد نداريد؟ گفت ما مردم اين شهر معتقد هستيم مال کسی را خوردی مالت را میخورند اين نگاه توحيدی است، دست اندازی به مال کسی کردی به مالت دست اندازی میکند، بد کردی بدی میبينی گفت چون باور ما اين است کسی در اين شهر دست درازی به مال کسی نمیکند، شما هرچه دادهگاهايتان گسترش پيدا میکند، زندانهايتان بزرگتر میشود دليل بر اين است که مردم دارند از ارزشها فاصله میگيرند شما زمانی بايد خوشحال بشويد که بگويند آقا دادگاهها خلوت است قاضی نشسته پرونده نيست، اين بايد سجده شکر به جا بياوريد، نه اينکه بگويند آقا اين قدر پرونده است که نمیرسيم به اينها رسيدگی کنيم، اينها فاجعه است يک زمانی به شما بگويند آقا زندانتان خالی شده، زندانی ديگر در زندان نيست کسی نمیآورند زندان، آن روز بايد سجده شکر به جا آورد که جامعه جامعه رو به کمال است، پيرمرد گفت اولاً ما در اين شهر دزد نداريم، چون همه معتقد هستند، ببينيد آقايون احسان کرديد احسانتان میکنند، پيغمبر فرمود با ناموس مسلمانها با عفت برخورد کنيد تا با ناموستان با عفت برخورد کنند، نگاهتان به ديگران مثل نگاه به خودتان باشد اگر اين نگاه حاکم شد فروشنده مشتری را خودش ببيند مسئول ارباب رجوع را خودش ببيند، آن آقايي که قدرت دارد زير دست خودش را خودش ببيند اين میشود يک نگاه منصفانه عادلانه، گفت ما در اين شهر دزدی نداريم چون همه معتقدند که خطا کردی به خطا مبتلا میشوی، اسکندر گفت گرفتم جوابم را سؤال دوم چرا شما قبرستان عمومی نداريد؟ گفت آقای اسکندر يکی از چيزهايي که مردم را غافل میکند فراموشی ياد مرگ است، اينها را میبرد در مسير غفلت الآن شماها هر کدامتان که نشستيد زن و مرد، چندتا آدم را ديده بوديد که الآن نيستند اگر حافظهتان ياری بکند، قلم را امشب بياور روی کاغذ شروع کن به نوشتن، از پدر و مادرهايتان شروع کنيد آنهايي که ديده بوديد، آنهايي که نديديد که شما همهتان صدها پدر بزرگ و مادر بزرگ داريد تا حضرت آدم آنها را حالا ما فاکتور میگيريم، آنهايي که با همين چشمتان ديد اگر يادتان نرفته، هر کدام از شما جمعيتی را میتوانيد نام ببريد از دوران بچگی از بزرگترهای که ديد در فاميلتان در محلهتان در شهرتان پير، جوان، زن، مرد، عالم، کاسب، که رفتند از بين ما، ولی ما يادمان میرود اين مردن را ما فکر میکنيم آنها مردند ما هستيم مرگ برای ما نيست مرگ برای همسايه است جوان میرود، همين امروز جايي داشتم عبور میکردم عکس يک جوانی مثل رستم دستان زده بودند سر محلهشان رو بنير بلند زده بود دوستان حلالم کنيد، جوان بيست و چهار ساله، ورزشکار، صدق الله العلی العظيم، آقا مرگ پير و جوان نمیشناسد غنی و فقير نمیشناسد عالم و جاهل نمیفهمد گفت آقای اسکندر يک از چيزهايي که مردم يادشان میرود مردن است ما برای اينکه مردن يادمان نرود هر کسی از هر خانهای که فوت میکند بيرون خانه دفنش میکنيم که اينهايي که در خانه هستند، هر روز که میروند و میآيند يک نگاهی به اين سنگ زيرپايشان بکنند بگويند يکی اين زير خوابيده يک روز صاحبخانه بود امروز زير خروارها خاک است، بشود برای ما تذکر، اين بابايمان است، داريم روی قبرش رد میشويم ولی خيلی از ماها توفيق حضور بر سر قبور گذشتگانمان را نداريم، گاهی اوقات مدتها میگذرد و میگوييم آقا گرفتار هستيم نمیرسيم، به دلايلی راهمان دور است، آنها در يک شهر ديگری دفن شدند ما يک شهر ديگری زندگی میکنيم گفت اين علت دفن کردن اموات بيرون خانه برای هشدار دادن به اهل خانه است اسکندر گفت اين را هم پذيرفتم اما سؤال سوم مگر در شهر شما بلاء آمده، بيماری آمده؟ عمر متوفاها را که شما نوشتيد بيشتر از ده سال در شهر شما کسی زندگی نکرده، گفت آقای اسکندر ما وقتی کسی میميرد نگاه نمیکنيم عمرش از نظر کمی چقدر بوده؟ هشتاد سال، نود سال کمتر، ما از نظر کيفی نگاه میکنيم اين نگاه نگاه توحيدی است، چقدر از اين عمر مفيد زندگی کرد؟ اثرمند بود، ما داشتيم به اسکندر گفت، هشتاد سال زندگی کرده، يک سال عمر مفيد داشته، بعضیها دو سال، بعضیها سه سال گفت در شهر ما ما بيشتر از ده سال عمر مفيد نداشتيم، حالا به خودمان نمره بدهيم از اين عمری که گذشت چقدرش مفيد است؟ يعنی آنیکه خدا میپسندد، قيامت اين را برای ما ثابت میکنند ولی در دنيا اميرالمؤمنين فرمود به حساب خودتان برسيد قبل از اينکه قيامت به حسابتان برسند همينجا يک مروی کنيد.
من يک نکته ديگر هم عرض کنم و عرايضم را تمام کنم، يک نکته هم که اينجا در اين آيه است ما زود قضاوت نکنيم، آقا ببين فلانی اگر کارش خطا بود نبايد اين جور در ثروت غرق باشد اينها اگر اشتباه میکردند نبايد مثلاً اگر اينها آدمهای خوبی هستند مريض میشدند، اين زود قضاوت کردن است، ما میبينيم يک آدم متدينی سرطان گرفته، امتحان الهی است، يک آدم متدينی مشکل اقتصادی دارد، امتحان الهی است زود قضاوت نکنيم، کار اشتباهی که بزرگان قوم حضرت ايوب نسبت به حضرت ايوب زود قضاوت کردند، به ايوب گفتند آقا اگر گناهی کردی استغفار کن تا خدا از تو بگذرد که يک جوانی جواب اينها را داد، گفت ايوب پيغمبر خداست، شما به پيغمبر خدا داريد اين حرف را میزنيد اين قضا و قدر الهی است که ما در قضا و قدر بايد تسليم باشيم لذا ما دقت کنيم زود قضاوت نکنيم، پايان کار و آخرت را در نظر بياوريم که خداوند میفرمايد: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[22]آقا امام حسين به وليد حاکم مدينه وقتی میخواستند بيعت بگيرند و امام بيعت نکردند در خانه وليد يک خطبهای خواندند يک قسمتش اين است: «نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ»[23]ما صبر میکنيم شما هم صبر کنيد، ما انتظار میکشيم شما هم به انتظار بنشينيد خواهيد ديد که شايسته خلافت و بيعت کيست؟ شما الآن میبينيد شايسته خلافت الهی کيست؟ سيدالشهدای که از سراسر عالم ديشب سيمای جمهوری اسلامی داشت صحنههايي را نشان میداد در بعضی از مواکب مسيحیها آمده بودند، سنی، شيعی، مسيحی، اديان ديگر از سراسر عالم با افتخار آنهايي که مقدورشان بوده بلند میشوند میآيند زيارت سيدالشهداء اين همان پيامی است که امام حسين دادند صبر بکنيد آينده به شما نشان خواهد داد که شايسته کيست؟ لذا زود قضاوت کن، حالا يک چند صباحی يک آدم لامذهبی فرصتی گيرش آمد فريب نخوريم آقا فرعون قدرت دستش است موسی فراری است، موسی در کوه و بيابان فرعون در کاخ و قدرت، اينها را يک وقتی ما را مرغوب نکند و عجله نکنيم و زود قضاوت نکنيم، نکته پايانی اين را هم من اضافه کنم ذيل اين آيه، قطعاً خداوند فرصتی که به ظالمين میدهد دليل بر رضايت خدا نيست دليل بر امتحان ظالمين است اين را فراموش نکنيم، که خدا اگر امروز به شارون دارد فرصت میدهد که اين آيه را هم که من امشب خواندم چون در اين بحث غزه خيلیها اين حرف را میزنند آقا چقدر خدا صبر دارد؟ چرا خدا فرصت میدهد؟ چرا شارُن را، نتانياهو را همين اسماء جهنمی را خداوند بالاخره فرصت داده! عرض شود که امراء ظلم را در سراسر دنيا در کشورهای اسلامی، چرا خدا دارد به اينها فرصت میدهد خب اينیکه حالا برای بعضیها جای سؤال است اين همه زن و بچه دارند کشته میشوند اين منحوسهای متکبر نتانياهو و ديگران و سران امريکا، رؤسای جمهور ظلم و بعضی از سردمداران اسلامی بیدرد اينها هم دارند نگاه میکنند چرا؟ خب اين دليل بر خشنودی خدا نيست خدا دارد فرصت میدهد: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[24]، خدا در قرآن میفرمايد: «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[25] تا اينها خوب خودشان را نشان بدهند، خوب دست اينها رو بشود اين نکته را هم دقت کنيد عرضم تمام، ضمن اينکه فرصت ظالم دليل بر خشنودی خدا نيست مؤمن دليلی هم بر ساکت شدن شما نيست، شما بايد حرفت را بزنی، شما بايد اعتراضت را بکنی، خدا فرصت داده تا اينها خودشان: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[26]، شما هم تکليف داريد که سکوت نکنيد، اعتراض کنيد حرف بزنيد اگر جايي ظلمی دارد اتفاق میافتد انسان اعتراضش را به ظلم و ستم ابراز کند و سکوت نکند، ما يک جايي نشستيم يک وقتی از ظالم دارند تعريف میکنند شما در حد خودت حرف بزن، در حد خودت سخن بگو، نسبت به ظلم ظالم اعتراض خودمان را ولو در حد گفتن بيان کنيم، خب بسنده کنم: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»[27].
خب اشاره هم فرمودند از ستاد عتبات هستند در مجلس ما تشکر میکنيم، هم پرچم متبرک بارگاه سيدالشهداء را آوردند برادرها و خواهرها متبرک شديد، ببينيد کربلا آمد پيش شما، در مسجد هستيد امشب، مزد امشبتان و آمدنتان بهرهمند شديم پرچم متبرک بارگاه ملکوتی سيدالشهداء را همه بهرهمند شديم انشاءالله آنهايي هم که مقدرشان هست در اين جهت خيری که اعلان کردند مشارکت و مساعدت و همراهی خواهند نمود.
صلّ الله عليک يا اباعبدالله، صلّ الله عليک يابن رسولالله
ميليونها انسان با شوق و اشتياق از سراسر عالم رو به سمت کربلای حسينی دارند، عزيزانی که حالا چه از نزديک ديديد، چه آنهايي که از سيمای جمهوری اسلامی میبينيد البته من اين را هم بگويم بعضیها به خاطر پيری، به خاطر مريضی دلشان کربلاست، تنشان اينجاست اين را من بشارت به شما بدهم، يقيناً در ثواب اربعين شريک هستيد شک نکنيم، پيغمبر فرمود: «مَنْ أَحَبَ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ»[28]اين عدالت الهی است حاجی تن نداری بروی، از دستت نمیآيد، توانايي ندار؟ ما ثوابش را برايت میدهيم اين عدالت است، قيامت ديگر جای حرف زدن نداری، بگويي خدايا اگر تن به ما داده بودي ما هم رفته بوديم، خدا میفرمايد من مزدش را برايت دادم، خدايا اگر داشتيم میرفتيم نداری: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»[29]ما ثوابش را به شما عنايت میکنيم، يک آقايي از اصحاب مسجدالرسول آقای حسنآقای پناهی ايشان چند روز قبل فوت کرد، نماز ميتش را هم روزی جمعه خوانده شد، اين آقا يک پا نداشت يعنی پای مصنوعی داشت وضع بسيار ساده و فقيرانه، خانهاش بالای شهرک گلستان بود، در نزديک پليس راه در روستای بالای شهر گلستان طرف صدرا، نه منطقه حالا روستايي است معروف هم هست ايشان آنجا زندگی میکرد نماز جماعت ظهرش در مسجدالرسول تعطيل نمیشد با اتوبوس يک ساعت قبل راه میافتاد با همين پای ناقص میآمد مسجد، يک چيزی بگويم آقايون حالا چون فوت کرد میگويم، يکپا نداشت، يکبار اين آدم را من رو صندلی نديدم نماز بخواند، وقتی میخواست وضوء بگيرد اين پا را در میآورد مینشست برای مسح کشيدن احتياط میکرد دستش خالی وضع زندگی فقيرانه، اما در عبادتش کم نمیگذاشت، توفيقات عجيبی داشت، يک وقتی به من میگفت من تا حالا نماز جمعهام تعطيل نشده از آن بالای شهر صدرا و اينها با اتوس میآمد نه اينکه پولدار هم باشد پول داشته باشد اما توفيق داشت، توفيق داشت و عجيب عشق و ارادتی به امام حسين داشت در جلسات روضه مقيد بود شرکت میکرد حالا مردم هم گاهی اوقات بهش محبتی داشتند کمکی میکردند ولی اين التزامش به آمدن مسجد نماز جماعت، مقيد بود بارها به من میگفت من میتوانم صف اول بايستم، گفتم چون شما پايت معيوب است صف دوم بايست، و اين صف دوم حضور داشت و نماز جماعتش برگزار میشد، جمعه که من رفتم تشييع يکی از با شکوهترين تشييعهايي شيراز را ديدم جمعيت عظيمی آمده بودند در اين قبرستان همت، آقا دو هفته گفت فلانی از دنيا رفته فرزندش گفته من از تهران نمیتوانم بيايم تشييع جلسه دارم نمیرسم، اين آدم از مسئولين، ثروتمندان، مردم همه نوع آدم زن و مرد آمده بودند تشييع جنازه آدمی که دستش خالی بود، آقا ديده بودنش آقای حسنآقای پناهی، بعد نماز هم درست هم زبانش کار نمیکرد، روان نبود با همان لهجهاش يک طلب مغفرتی برای اموات میکرد مخصوصاً مؤمنين که در مسجد میآمدند يک طلب صلوات و طلب مغفرتی میکرد بالاخره بايد رفت خدا کند که انسان با اين ظرفيتهای که خدا به انسان داده انسان به خوبی استفاده کند.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله
ایکه به عشقت اسير خيل بنیآدم هستند، با خبران غمت بیخبر از عالماند
حسينجان هرکه غمت را خريد، عشرت عالم فروخت، سوختگان غمت با غم دل خرّم اند
خاک شهيدان توست تاج سر بوالبشر، کين شهداء تا ابد فخر بنیآدم اند
جانم حسين، جانم حسين، ای جان جانانم حسين
به به جانم حسين، جانم حسين
«کان للحسين عليهالسلام غلام ترکی» يافت نشد، آقا امام حسين يک غلام ترکی داشتند، در بين شهداء وقتی اين غلام نقش زمين شد در آستانه شهادت قرار گرفت: «مشی الحسين سريعاً الی مصرعه» يافت نشد، امام حسين با سرعت آمدند بالای سر اين غلام: «فجلس عند رأسه» يافت نشد، آقا نشستند بالای سر اين غلام روی زمين، يک درس امام حسين به بشريت آموخت، کاری که امام با علیاکبر کرد با اين غلام انجام داد، سر غلام را به دامن گرفت، صورت به صورت غلام نهاد، يعنی مردم غلام ما هم برای ما مثل علیاکبر عزيز است:
کی بود گمان مرا که دم مرگ از کرم بردامنت نهم سر و جان را فدا کنم
اين غلام داشت جان میداد يک وقت احساس کرد يک صورتی رو صورتش قرار گرفت چشمها را باز کرد، ديد محبوبش، مولايش حسين آمده، ديگر قدرت سخن گفتن نداشت، يک تبسم به چهره امام کرد جان داد اما اين تبسم را میگويند معانی دارد يک معنی سپاسگزاری از امام آقا من قابل نيستم سرم در دامن شما، چهره بر چهره من بسپاری:
کی بود گمان مرا که دم مرگ از کرم بر دامنت نهم سر و جان را فدا کنم
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم.
[1] آلعمران178.
[2] الأمالي (للمفيد) النص ص237.
[3] الأمالي (للمفيد) النص ص237.
[4] الأمالي (للمفيد) النص ص237.
[5] الأمالي (للمفيد) النص ص237.
[6] آلعمران178.
[7] آلعمران178.
[8] آلعمران178.
[9] آلعمران178.
[10] آلعمران178.
[11] آلعمران178.
[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص90.
[13] آلعمران178.
[14] آلعمران178.
[15] آلعمران178.
[16] آلعمران178.
[17] حجرات12.
[18] آلعمران7.
[19] نحل43.
[20] الصحيفة السجادية ص94.
[21] الصحيفة السجادية ص94.
[22] آلعمران178.
[23] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص23.
[24] آلعمران178.
[25] آلعمران178.
[26] آلعمران178.
[27] آلعمران178.
[28] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج2 ص75.
[29] مصباح الشريعة ص53.