استاد حدائق روز دوشنبه 29 مردادماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به پاسخ به این سوال که چرا خداوند به منافقین فرصت می دهد؟ پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

من يک سؤالی را کراراً می­پرسند با طرح اين سؤال امشب آيه صد و هفتاد و هشت آل­عمران را پاسخ قرار بدهم، بعضی­ها می­پرسند چرا خدا به ظالم­ها فرصت می­دهد؟ يک کسی يک وقتی به ما گفت آقا ما از کار خدا هم سر در نمی­آوريم، گفتم تو که سهل است آبا و اجدادت هم سر در نمی­آورند، انبياء اولوالعزم هم سر در نمی­آورند بشر تو کيستی که بخواهی از کار خدا سر در بياوريد؟ ما با اين عقل محدودمان هي دو دوتا چهارتا می­کنيم چرا خدا اين کار را نکرد؟ چرا خدا آن کار نکرد؟ چرا بايد امام حسين کربلا مظلومانه شهيد بشود خدا کمک نکند؟ اين را بعضی­ها در ايام محرم و صفر آقا برای ما سؤال است امام حسينی که سبط پيغمبر با آن عظمت مظلومانه و وقيحانه و ظالمانه امام را به شهادت می­رساند با خانواده و بچه­هايش هم آن اعمال ظلم گونه را انجام می­دهند خب خدايا چرا کمک نکردی؟ چرا ياری نکردی؟ چادر بايد از سر حضرت زينب بردارند؟ و خدا نظارت کند؟ اين حرفی است که بعضی­ها می­زنند، بعضی­ها توقع­شان از خدا خيلی توقع زيادی است فکر می­کند هر کسی تا خطا کرد خدا بايد آن­جا مجازات بالفعلش کند، دنيا يک آدابی دارد، يک قاعده­ای دارد يک اصولی در کار است، اولاً من اين را عرض کنم ما در روايت داريم که سه­تا گناه است که قطعاً مردم سزايش را در دنيا می­بيند قبل از اين­که کارشان بکشد به آخرت، همين­جا می­خورند آثارش را و می­بينند نتيجه­اش را: ‏ «ثَلَاثَةٌ مِنَ‏ الذُّنُوبِ‏ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَةِ»[2] به آخرت کشانده نخواهد شد، يک ستم به مردم، شما يک نفر را اگر توانستي در تاريخ نام ببريد ظلم کرده باشد و به سلامت از دنيا عبور کرده باشد سراغ ندارد، حالا: «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ»[3]در عرصه اقتصادی، در عرصه اجتماعی، يکی آبروی کسی را برده، پشت سر کسی ناسزا گفته، به ناسزا مبتلا می­شود، غيبت کرد به غيبت گرفتار می­شود، نظام عالم نظام دقيقی است، اين­که در عرف ادبيات می­گويند:

چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی، اين برای خودت داری می­کنی، داری ظلم می­کنی داری ريشه خودت را بر می­داری شما يک مورد در تاريخ سراغ نداريد زمامدار ظالمی، انسان ظالمی سر سالم به قبر رسانده باشد، حالا طرف اگر ظلم کرد ظلم يک وقت به خانواده­اش، يک وقتی ظلم به جامعه است، يک وقت ظلم به عرض و آبروی مردم است اين مبتلا خواهد شد، خدا در حديث قدسی می­فرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا ظالم» يافت نشد، من اگر از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم، اين نکته اول ستم به مردم آثارش در همين دنيا خودش را نشان می­دهد دوم: «وَ كُفْرُ الْإِحْسَان‏»[4] پاداش خوب کسی را به بدی دادن، يعنی اگر کسی به شما محبت کرد شما خيانت کردی، کسی ادب کرد شما بی­احترامی کردی، کسی با روی خوش برخورد کرد شما با ترش‌رويي برخورد کرديد، خوبی را اگر کسی با بدی پاسخ داد، نکبت اين کار او را می­گيرد اين دو، سومش چه است؟ «عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ»[5] اگر کسی عاق پدر و مادر شد، دل شکسته­ای پدر و مادری بدرقه زندگی کسی شد، اين آدم سر سالم نمی­رساند به منزلگاه برزخ، در همين دنيا چوبش را می­خورد عاق هم به اين نيست که پدر و مادر نفرين رسمی بکند، پدری اگر از فرزندی راضی نبود، نفرين هم نکند، مادری اگر از فرزند خودش رضايت نداشت، آن­گونه که بايد اين فرزند احترام کند، تکريم کند، ادب کند کوتاهی کرد، اين آثار وضعی اين کار او را خواهد گرفت و در همين دنيا مکافاتش را خواهد ديد، اين قاعده الهی است حالا يک وقت ما تشخيص نمی­دهيم، آقا نمی­داند که اين گرفتاری منشأش کجاست؟ می­گويند هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، يک خرده بايد ريشه­ها را پيدا کرد اما من بحثم امشب اين است اين سه مورد اگر کسی بدی کرد، آثارش را می­بيند و نتيجه کار را در همين دنيا خواهد ديد، اما نسبت به ظالم­هايي که اين­ها ظهور و بروز در ظلم دارد اين­ها را چرا خدا فرصت می­دهد؟ چرا به شمر فرصت دادند روی سينه امام حسين نشست، ملک الموت شمر را جمع نکرد، چرا سؤال­ها بعد از شهادت امام حسين شمر به دست مختار و ياران مختار به نابودی و هلاکت رسيد، ما انتظار داريم ديگر پاک­تر از ائمه هم داريم شريف­تر از معصومين هم داريم ديگر به اين­ها که اسوه فضيلت و اخلاق هستند ستم شده، خب ستم کردن به اين­ها چرا خدا فرصت می­دهد به آن ظالم، آيه قرآن را من امشب پاسخ قرار بدهم، قرآن می­فرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[6]خدا می­فرمايد اين گونه مپنداريد آن­هايي که کافر شدند، و اين فرصتی که داريم به آن­ها می­دهيم اين برای آن­ها خير است، طرف در مسير ظلم است، در مسير خلاف است، در مسير فساد است، می­آيد می­گويد آقا فلانی روز به روز وضعش بهتر است، امکاناتش عالی­تر است اين نه نمازی می­خواند، نه عبادتی می­کند، زندگی­اش آميخته با معصيت است، خدا چرا برخورد نمی­کند؟ چرا خدا مجازات نمی­کند؟ خدا می­فرمايد اين جوری فکر نکنيد، که اگر ما به ظالمی فرصت داديم، به کافری فرصت داديم اين فرصت خير است، اين دارد عذابش را زياد می­کند: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[7] ما يک فرصت می­دهيم تا اين گناهانش افزايش پيدا کند اين جهاتی دارد که حالا جهات را من عرض می­کنم: «وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[8] عذاب سخت و درناکی در انتظار اين­هاست خب ذيل اين آيه شريفه راوی آمد خدمت امام باقر عليه­السلام گفت آقا مرگ برای انسان چگونه است؟ امام فرمودند مردن برای مؤمن و کافر خير است؟ چطور شد؟ مؤمن و کافر هردو خير؟ امام فرمودند مرگ برای مؤمن خير است چون رسيدن به نتايج اعمال و دريافت پاداش­های الهی است، مردن برای کافر خير است، چون توقف ازياد جرم است، کافر امروز بميرد بهتر از فرداست چون: «لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[9]، دارد روز به روز: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[10]گناهانش بيشتر می­شود می­گويند بابا اين الآن بميرد باز: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[11]شامل حالش نمی­شود، مرگش امروز برايش بهتر از فرداست، مؤمن موتش امروز به نسبت فردا بهتر است چون می­رسد به دريافت مواهب الهی و پاداش الهی، امام فرمودند برای مؤمن از اين جهت خير است که مؤمن به نتيجه کارهای ارزشمند خود می­رسد، برای کافر مردن خير است چون هرچه زودتر کافر بميرد به نفعش است، کارنامه­اش سنگين از گناه بيشتر نمی­شود، ما مواردی داريم موارد البته نادر در زندگی ائمه که بعضی­ها اين قدر اين­ها در اشتباه و انحراف بودند که ائمه به اين­ها خطاب می­کردند: «ثَكِلَتْكَ‏ أُمُّكَ‏»[12] مادرت به عزايت بنشيند يعنی تو الآن بميری، بهتر از يک ساعت ديگر است، تو وجودت فاسد، داری فساد را گسترش می­دهی، الآن ببرند تو را بهتر از يک ساعت ديگر است، گناهانت هم کمتر است جامعه هم کمتر آسيب می­بيند، خب اين پس پاسخ به اين شد که اين تصوری که بعضی­ها دارند که چرا خدا به ظالم؟ چرا خدا به شارون دارد فرصت می­دهد؟ همين آيه را بخوانيد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ»[13] چرا امروز خدا به اسرائيل فرصت می­دهد؟ اين همه دارند جنايت می­کنند در غزه، فلسطين، بابا قرآن می­فرمايد: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[14]حالا در همين فرصت هم حجت دارد تمام می­شود قيامت ديگر ظالم­ها حق اعتراض ندارند خدايا اگر به ما فرصت داده بودی پيشيمان می­شديم توبه می­کرديم، جبران می­کرديم، خدا می­فرمايد فرصت به شما دادم ولی شما در اين فرصت جز افزايش گناه چيزی از شما ديده نشد: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[15].

من چند نکته را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان يادداشت کردم عرض کنم، نکته اول يکی از چيزهايي که مانع شناخت حقيقت می­شود کفر است، بعضی­ها ديديد کافرند، حالا کافر را من اول تعريف کنم کافر به چه کسی می­گويند؟ بله، کفر يعنی پوشاندن حق، کدام حق؟ کافر يعنی کسی که يا منکر خداست، يا منکر پيغمبر است، يعنی امروز هر کسی بگويد خدا را قبول دارم پيغمبر را قبول ندارم کافر است، ما يهود را کافر می­دانيم، مسيحيت را کافر می­دانيم ولی کافرهای کتابی، باز کفار طبقه­بندی می­شوند، کفار کتابی و کفار محض، کفار کتابی آن­هايي هستند که پيغمبر هم دارند در پذيرش خدا خدا را باور دارند اما در پذيرش پيغمبر پيغمبر اسلام را قبول ندارند، اگر کسی بگويد آقا من صد درصد خدا را قبول دارم ولی رسول­الله را قبول ندارم کافر است، يا اين­که کسی بگويد من ضروريات دين را قبول ندارم، معاد را قبول ندارم، عدل الهی را قبول ندارم، حساب و کتاب قيامت را قبول ندارم، نماز را اگر کسی انکار بکند اين­ها می­برد انسان را در سرحد کفر خود اين کفر مانع شناخت می­شود آدمی که کافر شد ديگر آن ظرفيت شناخت حقيقت ازش گرفته می­شود، اين يک نکته، لذا شما امروز می­بينيد بعضی­ها ضريب شناخت حقيقت­شان آمده پايين، چون کافر است، دارد حرف­های بی­ربط می­گويد، ناسزا می­گويد خدا را قبول ندارد، پيغمبر را قبول ندارد، يا قيامت را قبول ندارد مسخره می­کند از آن عالم چه کسی آمده؟ که ما دومش باشيم اين حرف­هايي باطلی که متأسفانه شنيده می­شود سر زبان بعضی­ها، جاری می­شود اين نکته اول، که کفر مانع شناخت حقيقت است.

دوم اين­که کوتاه بودن و بلند بودن عمر مهم نيست، خدا می­فرمايد در اين آيه شريفه ما اين امکاناتی که داديم حالا کسی صد سال زندگی کرد، کسی بيشتر زندگی کرد، کمتر زندگی کرد، کيفيت زندگی مهم است، نه کميت زندگی، خدا می­فرمايد: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ»[16] ما فرصت داريم می­دهيم تا اين کفار خودشان را نشان بدهند، فرعون دويست سال زندگی کرد، عمر طولانی، بله يکی هم مثل حضرت نوح نجی­الله هزار و ششصد سال زندگی می­کند در مسير رضای خدا، آنچه که مهم است اين است که همه در حال امتحان و در حال آزمايش هستيم، حالا در حدی که داريد زندگی می­کنيد، چند سال زندگی کرديد؟ چه به شما دادند؟ اين­ها همه امتحانات الهی است اين هم يک نکته ديگر.

يک جمله هم اين­جا اضافه کنم، يکی از نکاتی که در وجود انسان­هاست ولی بعضی­ها راه را گم کردند همه به نوعی به دنبال خير هستند اما مصداق خير را اشتباه می­کنند، شما بعضی­ها را که می­بينيد در گناه هستند، اين­ها در گناه هم می­گويند می­خواهم کار خوب بکنم، بنده سراغ داشتم آقايي از پول ربوی می­خواست فرش بخرد برای يک مسجدی که فرش نداشت فرش بدهد، با پول رباء قالی بخرد بيندازد در خانه خدا، گفتم وای به روزگارت، گفتم اين کار را نکنی، گفتم گناهت مضاعف است از اين­ جهت که شما يک فرشی با پول حرام پهن می­کنی زيرپای نمازگزاران بیچاره­ای که نمی­دانند، نمازهای آن­ها را هم می­بری در هوی، نمی­داند ولی فرش مشکل دارد قيامت بايد جواب همه اين­ها را هم پس بدهی، حضار محترم بله همه دنبال خير هستند در جريان عاشورا من کراراً عرض کردم، تمام اين­هايي که آمدند کربلا جلو امام حسين صف آرايي کردند به زعم خودشان نيت­شان خير بود، اين­ها نمی­گفتند می­رويم جهنم، اين­ها می­گفتند ما امام حسين را می­کشيم می­رويم بهشت، اين­ها امام سجاد فرمود تمام­شان قربتاً الی الله آمدند کربلا، خيلی اين هشدار است می­بينيد شيطان چنان اين­ها را فريب داده، که اين­ها برای خاموش کردن نور خدا، وارد صحنه شدند می­گويند با اين کارمان به خدا نزديک می­شويم، لذا امروز بعضی­ها يک توجيه­هاي شيطانی دارند برای انجام کارهايشان، پول ربوی می­خورد توجيه می­کند، می­گويد آقا پول ربوی نيست که رفتارش خطاست توجيه می­کند، می­گويد نه آقا ما غيبت نکن، می­گويد اين­که غيبت نيست من لذا همين­جا يک پرانتز باز کنم، در بحث غيبت يک جمله بگويم حواس­مان جمع، جبرئيل بر پيغمبر نازل شد گفت يا رسول­الله مردم در غيبت چهار حالت دارد، يکی دارد غيبت می­کند، بهش می­گويند غيبت نکن، می­گويد اين غيبت نيست، وقتی می­گويد غيبت نيست يعنی انکار حکم خدا، انکار حکم خدا انسان را مرتد می­کند، يعنی چيزی که خدا فرموده: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[17]اين انکار می­کند، بعضی­ها با غيبت کردن، کافر می­شوند، بعضی­ها با غيبت کردن منافق می­شوند، يک جوری غيبت می­کند، اسم را نمی­آورد ولی به همه تفهيم می­کند منظورش چه کسی است؟ می­گويد آقای فلانی که ديروز کنار دست من نشسته بود يک کيفی هم دستش بود، حواستان است؟ می­گويند بله، می­گويد اين آقا اين کرد اين جوری بود، رسماً اسم نمی­آورد ولی با حالت نفاق دارد به همه می­فهماند که منظور من کيست؟ اين می­شود منافق، يکی می­شود کافر، يکی هم نه رسماً اسم می­آورد و غيبت می­کند که خب گناه غيبت برای او رقم می­خورد و ثبت می­شود، خب ما در ذيل همين آيه شريفه بعضی­ها می­بينيد در غيبت کردن­شان هم می­گويند ما نيت­مان خير است، آقا چه نيت خيری؟ دنبال خير هستند بعضی­ها ولی راه را گم کردند، انسان­ها در مصداق مشکل پيدا می­کنند مصداق را دين معرف می­کند نه من و شما، ما چه کسی هستيم؟ پيغمبر، اميرالمؤمنين، اهل­البيت، «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم»[18]کسانی که آيه تطهير در حق آن­ها نازل شده، آن­ها تعريف کننده مصداق خير هستند نه من با درک ناقص خودم، می­گويم نه همين کار کار خوبی است، کار درستی همينی است که اين دارد می­کند، لذا شما در جامعه که می­بينيد، شما روز عاشورا، صبح عاشورا امام حسين داشت دستور دادند دور خيمه­ها خندق کندند، و در اين خندق­ها ني ريختند، جنگ که می­خواست آغاز بشود حضرت فرمودند اين نی­ها را آتش بزنيد که دشمن از همه طرف حمله نکند، شمر يک جمله­ای گفت خطاب به امام حسين، گفت حسين قبل از سوختن با آتش جهنم خودت را داری با آتش دنيا می­سوزانی، ببينيد شيطان تا کجا؟ شمر اين جوری باورش شده که امام حسين نعوذ بالله مسيرش مسير دوزخ است بعضی­ها هم امروز در همان باطل خودش قوی هستند، مصداق را نشناخته، لذا اين­که قرآن می­فرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»[19]از هر کسی نپرسيد، از آگاهان بپرسيد ما امروز يک مشکلی که در جامعه در نسل­جوان داريم، جوانان ما شبهاتی که دارند نمی­روند از اهلش بپرسند بعد همين می­شود برای جوان يک شبهه، يک التقاط يک لغزش، و يک انحراف، اين هم نکته ديگر که خوب مردم همه دنبال خير هستند ولی در مصداقش می­گويد آقا می­خواهم کار بکنيم بابا کار خير اول پولی که داری به دست می­آوری حلال باشد، بعد در آن مصرفی که داری هزينه می­کنی مورد رضايت خدا باشد، خير را تو اول بفهم بعداً کار خير را انجام بده، اين هم نکته ديگر.

يک جمله ديگر باز من اين­جا اضافه کنم، عزيزان اين مهلت­هايي که خدا به بنده­هايش می­دهد، دليل بر محبوبيت نيست دليل بر امتحان است خدا مهلت داده، اين مهلت دليل بر اين نيست که شما محبوب هستيد، کما اين­که بارها عرض کردم امکانات هم که خدا به هر کسی داده دليل بر محبوبيتش نيست دليل بر امتحان است آن آقاي که دانش بالای دارد، آن آقای که پوست و رياست دارد، آن آقای که ثروت دارد، آن خانمی که زيبايي دارد اين­ها دليل بر اين نيست که خدا دوست­تان می­داشته داده، خدا اين خانم را دوست می­داشته چهره زيبا داده، آن خانم ديگر مثل اين خانم اين چهره را ندارد اين آقا ثروت دارد آن آقا ثروت ندارد، بالاخره اين­ها دليل بر محبوبيت نيست دليل بر امتحان است، اين هم نکته ديگر که توجه کنيم شادی روح در گذشتگان آقا هم يک صلوات بفرستيد.

اين­که متأسفانه بعضی­ها اين حرف را می­زنند که آقا خدا اگر تو را هم دوست می­داشت به تو هم می­داد، اگر تو لايق بودی تو هم می­آمدی کربلا اين حرف غلطی است کربلا رفتن امتحان است، اربعين رفتن امتحان است، مسجد آمدن امتحان است مردم اگر خوب استفاده کرديد قابل هستيد، نکرديد خدا فرصت داد شما استفاده نکرديد، جوانی امتحان است چهره زيبا امتحان است صورت زيبا می­دهند، خوب امتحان شدی می­شوی يوسف، بد امتحان شدی می­شوی مثل همين­هايي که امتحان بد دارند پس می­دهند، لذا اين مهلت­ها و فرصت­ها و امکانات که در اختيار انسان­هاست دليل بر مقبوليت خدا نيست دليل بر امتحان الهی است، يک امتحانی که دارند می­کنند شما را حالا با مقام­تان، سوادتان، ثروت­تان فرصتی که دارند به شما می­دهند همين فرصت، خدا فرصت می­دهد به ابن زياد بعد از واقعه عاشورا چند سال فرصت دادند، به حرمله فرصت دادند، به شمر فرصت دادند اين دليل بر محبوبيت نبود اين­ها دليل بر امتحان الهی است که خداوند اين مهلت­ها را می­­دهد که افراد خودش را نشان بدهند چه کاره هستند؟ اين هم نکته ديگر که ما مراقب باشيم، از اين فرصت­هايي که خدا دارد می­دهد از اين فرصت­ها خوب  استفاده کنيم و از اين مهلت­ها بهره کافی و وافی ببريم، حالا عرض کردم بعضی­ها متأسفانه فرصت­هايي را خدا می­­دهد يا امکاناتی می­دهد اين­ها سبب طغيان­گری اين­ها می­شود من جريانی را حالا نمی­دانم چند روز قبل در يک جلسه­ای بود عرض کردم از مرحوم آيت­الله والد خدا رحمت کند ايشان را، ايشان گفتند قبل از انقلاب يعنی داستان مال شايد قريب به پنجاه سال قبل يا کمتر چهل و هفت، هشت سال قبل ايشان می­گفتند که من يک وقت از مدرسه منصوريه آمدم بيرون درس داده بودم آمدم بيرون حالا ببينيد بعضی­ها را پول سرگرم­شان می­کند، مقام سرگرم­شان می­کند دنيا اين­ها را سرگرم می­کند گفتند آمدم بيرون بيرون مدرسه در آن خروجی حوزه علميه منصوريه گفتند يکی از ثروتمندان آن وقت شيراز آمد يک مسأله شرعی از من بپرسد، اين داشت سؤالش را می­پرسيد يک مسأله­ای داشت، همزمان گفتند يک آقايي بود فقيری بود، داشت رد می­شد يکدفعه ديد آقای حاجی فلانی ايستاده دارد با ما حرف می­زند آمد سمت آن حاجی، شناخت طرف را که از پولداران شيراز بود، گفت آقای حاجی، يک چيزی در راه خدا به ما بده، يک محبتی بکن، حاج­آقا گفتند ديدم اين برگشت حالا جلو خودما ايستاده بود، يکدفعه گفت برو خلايق هرچه لايق بود دادند، تو هم اگر لايق بودی خدا به تو هم می­داد، معلوم است که لياقت نداری خدا برايت نداده، چه کسی گفته آنی­که پول دارد لايق است آنی­که ندارد نالايق است؟ از کجا می­دانيد يک می­بينی همين کارتون خواب سرخط است پولدارها ته خط است؟ آبدارچی سرخط است مديرکل ته خط است؟

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

حاج­آقا گفتند با يک بيان بدی و تندی به اين بی­چاره فقير برخورد کرد، حاج­آقا من همان­جا يک پولی خودم به فقير کمک کردم فقير گرفت و رفت، به آن­ آقا هم يک تذکری دادم که اين حرف حرف درستی نبود زدی، اينی­که خدا برايت داده دليل بر اين نيست که خدا دوستت می­دارد، خدا دارد امتحانت می­کند، زور بازو داری دارند امتحانت می­کنند، يک دوره­ای می­رسد که بايد زير بغلت را بگيرند راهت ببرند، سالمی موتورت کار می­کند، با يک سکته نقش بستر می­شوی، يک دفعه می­گويند آقای فلانی رحمت خدا رفت، باکش نبود شب خوابيد صبح جنازه­اش را بلند کردند، چقدر شنيديد گاهی اوقات آگهی­ها را می­بينيد يکدفعه مدت­ها بعد متوجه می­شويد، حاج­آقا گفتند من نصيحتش هم کردم، گفتم حرف بدی زدی، گفت نه حاج­آقا اين­ها اگر لايق بودند خدا به اين­ها هم می­داد، اين­ها را خدا در حد نيت­شان خدا به اين­ها داده، حاج­آقا گفتند من منتظر بودم که اين تاجر شيرازی چوبش را بخورد، گفتند يک هفته از آن جريان گذشت، خبر ورشکستگی اين­ تاجر در شيراز پخش شد، افتاد سرزبان­ها که آقای حاج­ فلانی ور شکست شد، گفتند يک چند روزی از انتشار خبر ورشکستگی­اش گذشته بود، که مجموعاً از آن روزی که ايشان گفتند من در مدرسه ديدمش شايد به دو هفته نکشيد، گفتند دوباره قبل از ظهر بود از مدرسه آمدم بيرون همان­جايي که دو هفته قبل، آن آقای تاجر را ديده بودم ديدم آمد سمت من همان تاجر، ولی با يک وضع آشفته حالی آمد سمت من، گفت آقای حدائق يک پولی داريد به ما بدهيد بروم يک مقداری غذا برای خودم و زن و بچه­ام تهيه کنم، دو سه روز است غذای خوب مناسب گير ما نيامده، همانی که دو هفته قبل می­گفت خلايق هرچه لايق بود دادند، پول سرگرمت کرده، باد در پوستت افتاده؟ بادت را خالی می­کند، مقام مغرورت کرد؟ شهرت سرگرمت کرد؟ اين­ها دليل بر اين نيست که تو لايق هستی، مردم هرچه داريد داريد امتحان می­شويد، در هر شرائطی که هستيد آزمون الهی است و لذا خدا اگر مهلت می­دهد، فرصت می­دهد نشانه امتحان است، کافرين را هم خدا دارد فرصت می­دهد، امتحان می­کند، در اين فرصت آن­ها را و يک نکته مهم­تر عرض کنم، عزيزان طول عمر مهم نيست بهره­ای از عمر مهم است، آقا ما هشتاد سال زندگی کرديم، چقدرش آدم بوديم؟ چقدر از اين عمر استفاده کردی؟ چقدر از اين لحظات زندگی­ات بهره بردی؟ کميت مهم نيست کيفيت مهم است و لذا شما ببينيد آقا زين­العابدين در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می­کند خدايا طول عمر می­خواهم به شرط اين­که در مسير شما باشد: «وَ عَمِّرْنِي‏ مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِك‏»[20]خدايا طول عمر بده ولی در مسير خودت: «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ»[21] خدايا اگر عمرم دارد می­شود چراگاه شيطان قبل از اين­که شيطان بهره برداری از عمر من بکند جانم را بستان، اين دعای امام سجاد است، عمر طولانی مفيد است در صورتی که در مسير خدا باشد عمر اگر در مسير غير خدا افتاد جز خسران و مسئوليت و خذلان الهی چيز ديگری نيست نقل می­کنند اسکندر يک وقتی در فتح و فتوحاتی که می­کرد به يک شهری رسيد در آن شهر چندتا چيز عجيب ديد که جاهای ديگر نديده بود، اول ديد در اين شهر مغازه­دارها در مغازه را که می­بندند قفل نمی­زنند، در را می­­اندازند روی هم می­روند، خيلی عجيب بود همه­جا رسم اين بود که آقا در مغازه را قفلی می­زند محکم می­کند، از خانه می­خواهد برود بيرون در را قفل می­کند دزدگير می­زنند حفاظ می­زنند، دوربين می­زنند ديد نه آن­جا خيلی عادی در را می­­اندازند رو هم بدون قفل و بست و بندی اصلاً می­روند در شهر همه همين طور هستند، مطلب ديگری که اسکندر تعجب کرد جای ديگر نديده بود، ديد در اين شهر قبرستان عمومی نيست، جلو در خانه­ها در کوچه­ سنگ قبر متوفاهای است که از آن خانه فوت کردند، بيرون خانه مثلاً جلو در هر خانه­ای پنج، شش­تا سنگ قبر است از اين دوتا عجيب­تر ديد که روی سنگ قبرها وقتی که اسم متوفی را می­زنند مثلاً مدتی عمر متوفی چند سال بوده ديد اين­ها به ده سال نمی­کشند، مدت عمر مثلاً يکی زده يک سال، يکی دو سال، پنج سال، هفت سال، نهايت کسی که زندگی کرده در اين شهر ده سال بوده، اسکندر گفت يک پيرمردی فهميده­ای را بياوريد من با او کار دارم، گشتند در آن شهر يک پيرمردی فهيمی را پيدا کردند آوردند نزد اسکندر، اسکندر گفت من دو سه­تا سؤال دارم اول چرا شما در مغازه­هايتان را قفل نمی­زنيد، مگر در اين شهر شما دزدي نمی­شود؟ گفت ما دزد نداريم، گفت شما چطور دزد نداريد؟ گفت ما مردم اين شهر معتقد هستيم مال کسی را خوردی مالت را می­خورند اين نگاه توحيدی است، دست اندازی به مال کسی کردی به مالت دست اندازی می­کند، بد کردی بدی می­بينی گفت چون باور ما اين است کسی در اين شهر دست درازی به مال کسی نمی­کند، شما هرچه داده­گاهايتان گسترش پيدا می­کند، زندان­هايتان بزرگتر می­شود دليل بر اين است که مردم دارند از ارزش­ها فاصله می­گيرند شما زمانی بايد خوشحال بشويد که بگويند آقا دادگاه­ها خلوت است قاضی نشسته پرونده نيست، اين بايد سجده شکر به جا بياوريد، نه اين­که بگويند آقا اين قدر پرونده است که نمی­رسيم به اين­ها رسيدگی کنيم، اين­ها فاجعه است يک زمانی به شما بگويند آقا زندانتان خالی شده، زندانی ديگر در زندان نيست کسی نمی­آورند زندان، آن روز بايد سجده شکر به جا آورد که جامعه جامعه رو به کمال است، پيرمرد گفت اولاً ما در اين شهر دزد نداريم، چون همه معتقد هستند، ببينيد آقايون احسان کرديد احسانتان می­کنند، پيغمبر فرمود با ناموس مسلمان­ها با عفت برخورد کنيد تا با ناموستان با عفت برخورد کنند، نگاه­تان به ديگران مثل نگاه به خودتان باشد اگر اين نگاه حاکم شد فروشنده مشتری را خودش ببيند مسئول ارباب رجوع را خودش ببيند، آن آقايي که قدرت دارد زير دست خودش را خودش ببيند اين می­شود يک نگاه منصفانه عادلانه، گفت ما در اين شهر دزدی نداريم چون همه معتقدند که خطا کردی به خطا مبتلا می­شوی، اسکندر گفت گرفتم جوابم را سؤال دوم چرا شما قبرستان عمومی نداريد؟ گفت آقای اسکندر يکی از چيزهايي که مردم را غافل می­کند فراموشی ياد مرگ است، اين­ها را می­برد در مسير غفلت الآن شماها هر کدام­تان که نشستيد زن و مرد، چندتا آدم را ديده بوديد که الآن نيستند اگر حافظه­تان ياری بکند، قلم را امشب بياور روی کاغذ شروع کن به نوشتن، از پدر و مادرهايتان شروع کنيد آن­هايي که ديده بوديد، آن­هايي که نديديد که شما همه­تان صدها پدر بزرگ و مادر بزرگ داريد تا حضرت آدم آن­ها را حالا ما فاکتور می­گيريم، آن­هايي که با همين چشم­تان ديد اگر يادتان نرفته، هر کدام از شما جمعيتی را می­توانيد نام ببريد از دوران بچگی از بزرگترهای که ديد در فاميل­تان در محله­تان در شهر­تان پير، جوان، زن، مرد، عالم، کاسب، که رفتند از بين ما، ولی ما يادمان می­رود اين مردن را ما فکر می­کنيم آن­ها مردند ما هستيم مرگ برای ما نيست مرگ برای همسايه است جوان می­رود، همين امروز جايي داشتم عبور می­کردم عکس يک جوانی مثل رستم دستان زده بودند سر محله­شان رو بنير بلند زده بود دوستان حلالم کنيد، جوان بيست و چهار ساله، ورزشکار، صدق الله العلی العظيم، آقا مرگ پير و جوان نمی­شناسد غنی و فقير نمی­شناسد عالم و جاهل نمی­فهمد گفت آقای اسکندر يک از چيزهايي که مردم يادشان می­رود مردن است ما برای اين­که مردن يادمان نرود هر کسی از هر خانه­ای که فوت می­کند بيرون خانه دفنش می­کنيم که اين­هايي که در خانه هستند، هر روز که می­روند و می­آيند يک نگاهی به اين سنگ زيرپايشان بکنند بگويند يکی اين زير خوابيده يک روز صاحب­خانه بود امروز زير خروارها خاک است، بشود برای ما تذکر، اين بابايمان است، داريم روی قبرش رد می­شويم ولی خيلی از ماها توفيق حضور بر سر قبور گذشتگان­مان را نداريم، گاهی اوقات مدت­ها می­گذرد و می­گوييم آقا گرفتار هستيم نمی­رسيم، به دلايلی راه­مان دور است، آن­ها در يک شهر ديگری دفن شدند ما يک شهر ديگری زندگی می­کنيم گفت اين علت دفن کردن اموات بيرون خانه برای هشدار دادن به اهل خانه است اسکندر گفت اين را هم پذيرفتم اما سؤال سوم مگر در شهر شما بلاء آمده، بيماری آمده؟ عمر متوفاها را که شما نوشتيد بيشتر از ده سال در شهر شما کسی زندگی نکرده، گفت آقای اسکندر ما وقتی کسی می­ميرد نگاه نمی­کنيم عمرش از نظر کمی چقدر بوده؟ هشتاد سال، نود سال کمتر، ما از نظر کيفی نگاه می­کنيم اين نگاه نگاه توحيدی است، چقدر از اين عمر مفيد زندگی کرد؟ اثرمند بود، ما داشتيم به اسکندر گفت، هشتاد سال زندگی کرده، يک سال عمر مفيد داشته، بعضی­ها دو سال، بعضی­ها سه سال گفت در شهر ما ما بيشتر از ده سال عمر مفيد نداشتيم، حالا به خودمان نمره بدهيم از اين عمری که گذشت چقدرش مفيد است؟ يعنی آنی­که خدا می­پسندد، قيامت اين را برای ما ثابت می­کنند ولی در دنيا اميرالمؤمنين فرمود به حساب خودتان برسيد قبل از اين­که قيامت به حسابتان برسند همين­جا يک مروی کنيد.

من يک نکته ديگر هم عرض کنم و عرايضم را تمام کنم، يک نکته هم که اين­جا در اين آيه است ما زود قضاوت نکنيم، آقا ببين فلانی اگر کارش خطا بود نبايد اين جور در ثروت غرق باشد اين­ها اگر اشتباه می­کردند نبايد مثلاً اگر اين­ها آدم­های خوبی هستند مريض می­شدند، اين زود قضاوت کردن است، ما می­بينيم يک آدم متدينی سرطان گرفته، امتحان الهی است، يک آدم متدينی مشکل اقتصادی دارد، امتحان الهی است زود قضاوت نکنيم، کار اشتباهی که بزرگان قوم حضرت ايوب نسبت به حضرت ايوب زود قضاوت کردند، به ايوب گفتند آقا اگر گناهی کردی استغفار کن تا خدا از تو بگذرد که يک جوانی جواب اين­ها را داد، گفت ايوب پيغمبر خداست، شما به پيغمبر خدا داريد اين حرف را می­زنيد اين قضا و قدر الهی است که ما در قضا و قدر بايد تسليم باشيم لذا ما دقت کنيم زود قضاوت نکنيم، پايان کار و آخرت را در نظر بياوريم که خداوند می­فرمايد: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[22]آقا امام حسين به وليد حاکم مدينه وقتی می­خواستند بيعت بگيرند و امام بيعت نکردند در خانه وليد يک خطبه­ای خواندند يک قسمتش اين است: «نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ‏ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ»[23]ما صبر می­کنيم شما هم صبر کنيد، ما انتظار می­کشيم شما هم به انتظار بنشينيد خواهيد ديد که شايسته خلافت و بيعت کيست؟ شما الآن می­بينيد شايسته خلافت الهی کيست؟ سيدالشهدای که از سراسر عالم ديشب سيمای جمهوری اسلامی داشت صحنه­هايي را نشان می­داد در بعضی از مواکب مسيحی­ها آمده بودند، سنی، شيعی، مسيحی، اديان ديگر از سراسر عالم با افتخار آن­هايي که مقدورشان بوده بلند می­شوند می­آيند زيارت سيدالشهداء اين همان پيامی است که امام حسين دادند صبر بکنيد آينده به شما نشان خواهد داد که شايسته کيست؟ لذا زود قضاوت کن، حالا يک چند صباحی يک آدم لامذهبی فرصتی گيرش آمد فريب نخوريم آقا فرعون قدرت دستش است موسی فراری است، موسی در کوه و بيابان فرعون در کاخ و قدرت، اين­ها را يک وقتی ما را مرغوب نکند و عجله نکنيم و زود قضاوت نکنيم، نکته پايانی اين را هم من اضافه کنم ذيل اين آيه، قطعاً خداوند فرصتی که به ظالمين می­دهد دليل بر رضايت خدا نيست دليل بر امتحان ظالمين است اين را فراموش نکنيم، که خدا اگر امروز به شارون دارد فرصت می­دهد که اين آيه را هم که من امشب خواندم چون در اين بحث غزه خيلی­ها اين حرف را می­زنند آقا چقدر خدا صبر دارد؟ چرا خدا فرصت می­دهد؟ چرا شارُن را، نتانياهو را همين اسماء جهنمی را خداوند بالاخره فرصت داده! عرض شود که امراء ظلم را در سراسر دنيا در کشورهای اسلامی، چرا خدا دارد به اين­ها فرصت می­دهد خب اينی­که حالا برای بعضی­ها جای سؤال است اين همه زن و بچه دارند کشته می­شوند اين منحوس­های متکبر نتانياهو و ديگران و سران امريکا، رؤسای جمهور ظلم و بعضی از سردمداران اسلامی بی­درد اين­ها هم دارند نگاه می­کنند چرا؟ خب اين دليل بر خشنودی خدا نيست خدا دارد فرصت می­دهد: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[24]، خدا در قرآن می­فرمايد: «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[25] تا اين­ها خوب خودشان را نشان بدهند، خوب دست اين­ها رو بشود اين نکته را هم دقت کنيد عرضم تمام، ضمن اين­که فرصت ظالم دليل بر خشنودی خدا نيست مؤمن دليلی هم بر ساکت شدن شما نيست، شما بايد حرفت را بزنی، شما بايد اعتراضت را بکنی، خدا فرصت داده تا اين­ها خودشان: «لِيَزْدادُوا إِثْماً»[26]، شما هم تکليف داريد که سکوت نکنيد، اعتراض کنيد حرف بزنيد اگر جايي ظلمی دارد اتفاق می­افتد انسان اعتراضش را به ظلم و ستم ابراز کند و سکوت نکند، ما يک جايي نشستيم يک وقتی از ظالم دارند تعريف می­کنند شما در حد خودت حرف بزن، در حد خودت سخن بگو، نسبت به ظلم ظالم اعتراض خودمان را ولو در حد گفتن بيان کنيم، خب بسنده کنم: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»[27].

خب اشاره هم فرمودند از ستاد عتبات هستند در مجلس ما تشکر می­کنيم، هم پرچم متبرک بارگاه سيدالشهداء را آوردند برادرها و خواهرها متبرک شديد، ببينيد کربلا آمد پيش شما، در مسجد هستيد امشب، مزد امشب­تان و آمدنتان بهره­مند شديم پرچم متبرک بارگاه ملکوتی سيدالشهداء را همه بهره­مند شديم انشاء­الله آن­هايي هم که مقدرشان هست در اين جهت خيری که اعلان کردند مشارکت و مساعدت و همراهی خواهند نمود.

صلّ الله عليک يا اباعبدالله، صلّ الله عليک يابن رسول­الله

ميليون­ها انسان با شوق و اشتياق از سراسر عالم رو به سمت کربلای حسينی دارند، عزيزانی که حالا چه از نزديک ديديد، چه آن­هايي که از سيمای جمهوری اسلامی می­بينيد البته من اين را هم بگويم بعضی­ها به خاطر پيری، به خاطر مريضی دلشان کربلاست، تن­شان اين­جاست اين را من بشارت به شما بدهم، يقيناً در ثواب اربعين شريک هستيد شک نکنيم، پيغمبر فرمود: «مَنْ‏ أَحَبَ‏ عَمَلَ‏ قَوْمٍ‏ أُشْرِكَ‏ فِي عَمَلِهِمْ»[28]اين عدالت الهی است حاجی تن نداری بروی، از دستت نمی­آيد، توانايي ندار؟ ما ثوابش را برايت می­دهيم اين عدالت است، قيامت ديگر جای حرف زدن نداری، بگويي خدايا اگر تن به ما داده بودي ما هم رفته بوديم، خدا می­فرمايد من مزدش را برايت دادم، خدايا اگر داشتيم می­رفتيم نداری: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»[29]ما ثوابش را به شما عنايت می­کنيم، يک آقايي از اصحاب مسجدالرسول آقای حسن­آقای پناهی ايشان چند روز قبل فوت کرد، نماز ميتش را هم روزی جمعه خوانده شد، اين آقا يک پا نداشت يعنی پای مصنوعی داشت وضع بسيار ساده و فقيرانه، خانه­اش بالای شهرک گلستان بود، در نزديک پليس راه در روستای بالای شهر گلستان طرف صدرا، نه منطقه حالا روستايي است معروف هم هست ايشان آن­جا زندگی می­کرد نماز جماعت ظهرش در مسجدالرسول تعطيل نمی­شد با اتوبوس يک ساعت قبل راه می­افتاد با همين پای ناقص می­آمد مسجد، يک چيزی بگويم آقايون حالا چون فوت کرد می­گويم، يک­پا نداشت، يکبار اين آدم را من رو صندلی نديدم نماز بخواند، وقتی می­خواست وضوء بگيرد اين پا را در می­آورد می­نشست برای مسح کشيدن احتياط می­کرد دستش خالی وضع زندگی فقيرانه، اما در عبادتش کم نمی­گذاشت، توفيقات عجيبی داشت، يک وقتی به من می­گفت من تا حالا نماز جمعه­ام تعطيل نشده از آن بالای شهر صدرا و اين­ها با اتوس می­آمد نه اين­که پولدار هم باشد پول داشته باشد اما توفيق داشت، توفيق داشت و عجيب عشق و ارادتی به امام حسين داشت در جلسات روضه مقيد بود شرکت می­کرد حالا مردم هم گاهی اوقات بهش محبتی داشتند کمکی می­کردند ولی اين التزامش به آمدن مسجد نماز جماعت، مقيد بود بارها به من می­گفت من می­توانم صف اول بايستم، گفتم چون شما پايت معيوب است صف دوم بايست، و اين صف دوم حضور داشت و نماز جماعتش برگزار می­شد، جمعه که من رفتم تشييع يکی از با شکوه­ترين تشييع­هايي شيراز را ديدم جمعيت عظيمی آمده بودند در اين قبرستان همت، آقا دو هفته گفت فلانی از دنيا رفته فرزندش گفته من از تهران نمی­توانم بيايم تشييع جلسه دارم نمی­رسم، اين آدم از مسئولين، ثروتمندان، مردم همه نوع آدم زن و مرد آمده بودند تشييع جنازه­ آدمی که دستش خالی بود، آقا ديده بودنش آقای حسن­آقای پناهی، بعد نماز هم درست هم زبانش کار نمی­کرد، روان نبود با همان لهجه­اش يک طلب مغفرتی برای اموات می­کرد مخصوصاً مؤمنين که در مسجد می­آمدند يک طلب صلوات و طلب مغفرتی می­کرد بالاخره بايد رفت خدا کند که انسان با اين ظرفيت­های که خدا به انسان داده انسان به خوبی استفاده کند.

صلّی الله عليک يا اباعبدالله

ای­که به عشقت اسير خيل بنی­آدم هستند، با خبران غمت بی­خبر از عالم­اند

حسين­جان هرکه غمت را خريد، عشرت عالم فروخت، سوختگان غمت با غم دل خرّم اند

خاک شهيدان توست تاج سر بوالبشر، کين شهداء تا ابد فخر بنی­آدم اند

جانم حسين، جانم حسين، ای جان جانانم حسين

به به جانم حسين، جانم حسين

«کان للحسين عليه­السلام غلام ترکی» يافت نشد، آقا امام حسين يک غلام ترکی داشتند، در بين شهداء وقتی اين غلام نقش زمين شد در آستانه شهادت قرار گرفت: «مشی الحسين سريعاً الی مصرعه» يافت نشد، امام حسين با سرعت آمدند بالای سر اين غلام: «فجلس عند رأسه» يافت نشد، آقا نشستند بالای سر اين غلام روی زمين، يک درس امام حسين به بشريت آموخت، کاری که امام با علی­اکبر کرد با اين غلام انجام داد، سر غلام را به دامن گرفت، صورت به صورت غلام نهاد، يعنی مردم غلام ما هم برای ما مثل علی­اکبر عزيز است:

کی بود گمان مرا که دم مرگ از کرم بردامنت نهم سر و جان را فدا کنم

اين غلام داشت جان می­داد يک وقت احساس کرد يک صورتی رو صورتش قرار گرفت چشم­ها را باز کرد، ديد محبوبش، مولايش حسين آمده، ديگر قدرت سخن گفتن نداشت، يک تبسم به چهره امام کرد جان داد اما اين تبسم را می­گويند معانی دارد يک معنی سپاسگزاری از امام آقا من قابل نيستم سرم در دامن شما، چهره بر چهره من بسپاری:

کی بود گمان مرا که دم مرگ از کرم بر دامنت نهم سر و جان را فدا کنم

الا لعنة الله علی القوم الظالمين و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم.

 

[1] آل­عمران178.

[2] الأمالي (للمفيد) النص ص237.

[3] الأمالي (للمفيد) النص ص237.

[4] الأمالي (للمفيد) النص ص237.

[5] الأمالي (للمفيد) النص ص237.

[6] آل­عمران178.

[7] آل­عمران178.

[8] آل­عمران178.

[9] آل­عمران178.

[10] آل­عمران178.

[11] آل­عمران178.

[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص90.

[13] آل­عمران178.

[14] آل­عمران178.

[15] آل­عمران178.

[16] آل­عمران178.

[17] حجرات12.

[18] آل­عمران7.

[19] نحل43.

[20] الصحيفة السجادية ص94.

[21] الصحيفة السجادية ص94.

[22] آل­عمران178.

[23] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص23.

[24] آل­عمران178.

[25] آل­عمران178.

[26] آل­عمران178.

[27] آل­عمران178.

[28] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج‏2 ص75.

[29] مصباح الشريعة ص53.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه