استاد حدائق روز دوشنبه 25 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شرح وظایف مومنان پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم»[1].
صدق الله العلي العظيم
شب عاشورای حسينی است مقدمه ورود به آيهای که تلاوت شد آيه هفتاد و يک از سوره مبارکه توبه که خداوند وظيفه انسانها مؤمن را در جامعه اسلامی تبيين میفرمايد، يکی از بزرگترين دستآوردهای اين ايام آشنا شدن خودمان به وظايفمان و الهام گرفتن از سيره امام حسين و حرکت سيدالشهداست، آيه شريفه میفرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[2] مردان مؤمن و زنان مؤمنه اينها اولياء يکديگر ند، اولياء از ولی است به معنای دوست، به معنای ياری رساندن، کمک کردن در يک جامعه اسلامی نگاه مؤمنين نسبت به يکديگر نگاه دوستی و تعاون و همکاری بايد باشد: «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[3]خب اين مؤمنين چه وظيفهای در برابر همديگر دارند، بنده در برابر شما، شما نسبت به من جامعه نسبت به يکديگر اينها وظايفی است که خداوند در اين آيه شريفه تبيين میفرمايد، اولاً: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[4] مردان مؤمن و زنان مؤمنه اينها رسالت اين را دارند که بايد خوبیها را گسترش بدهند و توصيه کنند: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[5] امر به معروف کنند، دوم: «يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[6] مؤمن بايد نسبت به آحاد جامعه خودش و مؤمنين ديگر نهی از منکر را فراموش نکنند، و اين آيه سوره توبه رسالتهای اوليه را خدا امر به معروف و نهی از منکر ياد میکند، در يک حديثی پيغمبر میفرمايد: «إِنَ اللَّهَ يُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»[7] خدا دشمن میشمارد مؤمن ضعيف بیدين و يک مؤمن بیدين بودن يعنی چه؟ عرض کردند يا رسولالله: «مَا الْمُؤْمِنُ الضَّعِيفُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»[8] پيغمبر فرمود مؤمن ضعيف بیدين کسی است که نافرمانی خدا را میبيند حرف نمیزند، از خلاق حساب میبرد از خالق حساب نمیبرد، من حالا چون يکی از بزرگترين اهداف امام حسين در آن وصيتنامه خودشان که مکتوب فرمودند و به برادر خودشان محمدحنفيه سپردند، مکتوب کردند، فرمودند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»[9]من برای جاهپرستی، مقام، دنيا، گناه، ظلم، قيام نکردم: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»[10] هدفم از اين قيام اصلاح امت اسلام بود بعد حضرت فرمودند: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[11] اراده من از اين قيام از اين حرکت امر به معروف و نهی از منکر بود، ما ياحسين نگوييم و در گفتن خوبیها سکوت کنيم، ساعتها سينه بزنيم حسين، حسين بعد در خانهمان، واجبات را متذکر نشويم، در خانوادهمان منکرات را تذکر ندهيم، عزيزان اين سفرهای که برپاست صاحبی که اين ايام به ياد او مجلس عزا برپاست میفرمايد: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[12]من دو شب میخواهم پيرامون اين اصل کلی احياء امر به معروف و نهی از منکر را از جهات شرعی يک مقداری بحث کنيم و معضلی که امروز در جامعه ما دارد رشد پيدا میکند يعنی گسترش منکرات و سکوت مؤمنين و مؤمنات البته حالا عرض میکنم تذکر دادن هم آداب دارد ما چگونه تذکر بدهيم که مؤثر واقع بشود و چرا تذکرها بیتفاوتی میشود اينها بحثهای است که بايد بهش پرداخته بشود، بحث عاشورا بحث امر به معروف و نهی از منکر است، امام فرمود من برای نهی از منکر قيام کردم در رأس منکرات يکش يزيد بود ظلمهای بود که اتفاق میافتاد، معروفی که فراموش شده بود سنت پيغمبر بود که اينها ترک شده بود، فراموش شده بود، قرآن میفرمايد مردان و زنان مؤمنه اينها اولياء يکديگر هستند در برابر يکديگر مسئوليت دارند که اينها رسالتشان اين است که اولاً: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[13]اصلاً نشانه مؤمن و مؤمنه اين است که نماز را برپا میدارند، اقامه نماز عزيزان امشب امام حسين برای چهار چيز فرصت خواست، جنگ بنا بود عصر شروع بشود، عصر تاسوعا شمر ملعون، با يک دستورالعملی از ابن زياد امروز عصر خودش را رساند کربلا با هزار سرباز نامه از ابن زياد به عمر سعد بود که يا حسين ابن علی تسليم میشود، تحت الحفظ بياوريد او را کوفه يا اگر تسليم نشد جنگ را آغاز کنيد و کار را تمام کنيد، آقا امام حسين داخل خيمه بودند ديدند صدای همهمه لشکر بلند شد، لشکر بيش از بيست هزار نفری البته عبيدالله به شمر هم گفته بود، گفت ابن سعد تمرد کرد و اجراء نکرد فرماندهی لشکر را خودت قبول کن و جنگ را آغاز کن، آقا امام حسين در خيمه بودند ديدند صدای همهمه لشکر برخواسته، سؤال کردند چه خبر است؟ گفتند آقا اينها دارند آماده میشوند برای جنگ، عصر تاسوعا حضرت به ابالفضل خطاب کردند: «بنفسی ارکب يا اخی» يافت نشد، حسين به قربانت سوار بر اسب شو با جمعی از ياران برويد سمت اينها: «ادفع عنا هذه العشيه» يافت نشد، جنگ را امشب از ما بردارد، امشب جنگ را آغاز نکنند جنگ را موکول به فردا کنند، بعد برای اينکه آيندگان تصور و تفکر اشتباهی نکنند که امام حسين چرا يک شب فرصت خواست؟ آقا میخواست اين يک شب بيشتر کنار خانواده باشد، با فرزندانش، خواهرانش، خانوادهاش بنشيند صحبت کند، يک شب برای چه؟ آقا توضيح دادند فرمودند: «فَإِنَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي أُحِبُ الصَّلَاةَ لَهُ»[14]من حسين نماز را دوست دارم: «وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ»[15]قرآن خواندن را دوست دارم: «و کثرة الدعا» يافت نشد، دعا کردن را دوست دارم: «و الاستغفار» يافت نشد، امشب برنامه امام حسين و اصحاب امام حسين به محوريت تلاوت قرآن، اقامه نماز، راز و نياز و دعا و استغفار، حاجآقا، حاجخانم يک وقتی از شبت را هم بگذار برای چهارتا کاری که امام حسين فرمود، يک مقدار برای خودمان وقت بگذاريم، يک نيم ساعتی، ربع ساعتی، وقت سحر، با خدا مأنوس بشويم و لذا امشب راوی میگويد، خيلیها آمدند پشت خيمهها: «لَهُمْ دَوِيٌ كَدَوِيِ النَّحْلِ»[16]مثل کندوی زنبور عسل صدای مناجات بلند بود، يک تعدادی از اين ياران امام حسين اصحاب الحسين که اينها فردا شهيد شدند شما هم در زيارت عاشورا به ايشان سلام میکنيد بيش از سی نفر اينها امشب پيوستند اينها در لشکر کوفیها بودند، آمدند پشت اين خيمهها ببينند چه خبر است؟ ديدند در اين خيمهها بعضیها مشغول نماز، بعضیها مشغول تلاوت قرآن، بعضیها مشغول دعا اينها تحت تأثير قرار گرفتند و پيوستند به سيدالشهداء و اصحاب الحسين شدند قرآن میفرمايد مؤمنون از ويژگیهايشان امر به معروف يک، نهی از منکر دو: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[17] سه، نماز را برپا میدارند: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[18] چهار، زکات را میپردازند: «يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[19]اطاعت از خدا و پيغمبر میکنند: «أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»[20] اينها کسانی هستند که مشمول رحمت خدا هستند: «إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم»[21]خدا عزيز است مقتدر است و خدا حکيم است و داناست و با حکمت امورا را تدبير میکند من چندتا نکته ذيل اين آيه بگويم، اولاً حضار محترم زن و مرد در اصلاح جامعه نقش دارد، شما ببينيد نهضت امام حسين يک قسمتی از پيشرفت نهضت آقا امام حسين بودند و اصحاب بودند و شهداء، يک قسمتی از نهضت اسراء هستند، زينب است و امگلثوم است و بانوانی که اسير شدند و انصافاً اگر حضرت زينب و اين اسراء نبودند بنیاميه کار کربلا را در کربلا فيصله میدادند اينها تا يک مقطعی هم به زعم خودشان موفق پيشرفتند امام حسين را شهيد کردند، اجازه دفن پيکر امام حسين را هم ندادند، پيکرها را روز يازدهم زير اسبها کوبيدند، کاری کردند که از امام حسين نامی نماند، اما ببينيد بانوی مثل زينب:
زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين
حضرت زينب آمد کوفه يک خطبه خواند در کوفه، زمينهسازی کرد برای انقلاب توابيون و مختار اين خانم در طول مسير، هرجا مخاطب داشت احياء میکرد به قول زهری مصری، بنیاميه بزرگترين اشتباهشان بعد از شهادت امام حسين آوردن اسراء به کوفه و شام بود، اينها با دست خودشان بنياد خودشان را متزلزل کردند اسراء را آوردند کوفه شد تحول عالم اسلام، اسراء بردند شام ابیمخنف میگويد در ورودی اسراء به شام هزار زن رقاصه دور کجاوه زينب و اسراء میکوبيدند و میرقصيدند اين وضع اسراء بود در رفتن شام، چند روز اينها در شام ماندند يک خطبه امام سجاد در مسجد اموی خواند، يک سخنرانی زينب در مجلس يزيد کرد و يک ملاقات زينب در خرابه شام با خانمهای شامی داشت، چنان شام تحت تأثير قرار گرفت چهل سال تبليغات بنیاميه اين حضور چند روزه اسراء در شام متزلزل کرد، کار به جايي رسيد يزيد مضطرب شد گفت سريع اسراء را بر گردانيد به مدينه و اينها را از بیراهه ببريد ديگر از شهرها نبريد، اينها ديدند هرکجا در شهرها اسراء آوردند گرداندند شد بيداری عالم اسلام، و اين را هم من خدمتتان بگويم عزيزان در هر وضعی که هستيد حرف بزنيد، زينب در جامه اسارت سخنرانی کرد، زينب در مجلس يزيد حرف زد، زينب بر فراز ناقه در بازار کوفه سخنرانی کرد، يعنی مردم اسير هستيد، آزاد هستيد، عزيز هستيد، زندانی هستيد حرفتان را بزنيد و ببينيد حضرت زينب تأثير شگفتی گذاشت برای رشد و بيداری و عالم اسلام، يک بخشی از اين نهضت و عظمت نهضت امام حسين حضرت زينب سهيم است، اين اتفاقی که افتاد عالم اسلام تحت تأثير قرار گرفت يک بخشش نقش بانوان بود لذا زن و مرد هردو در اصلاح جامعه نقش دارد، خانمها سهيم هستيد، آقايان سهيم هستيد، در نهضت عاشورا امام حسين نقش آفرينی کرد، زينب و بانوان هم نقش آفرينی کردند، خب مؤمنان و مؤمنات در جامعه اسلامی نسبت به يکديگر حق ولايت و نظارت دارد، قرآن میفرمايد، مؤمنين نسبت به يکديگر يک حق دوستی و ولايت و يک حق نظارت، آقا وقتی کسی را دوست میداری، آسيب دارد میبيند تذکر بهش بده، علیعليهالسلام میفرمايد رفيق خوب رفيقی است که حقيقت را برايت بگويد، آنیکه مردم هر کاری میکنی میگويد خوب کردی اين رفيق نيست: «صديقك من صدقك لا من صدّقك»[22]رفيق خوب اين است که تصديق نکند تو را حقيقت را به تو بگويد، در يک جامعه اسلامی بايد همين باشد، بنده اگر اشتباهی کردم، مؤمنی به من تذکر بدهد آقای حدائق اين کار، اين حرف، اين رفتار دست نبود، بنده نسبت به ديگری اگر خطای ديدم در راستای رشد يکديگر همديگر را کمک کنيد.
نکته ديگر در اين آيه شريفه، قرآن میفرمايد مؤمنين و مؤمنات: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[23]امر به معروف و نهی از منکر بر همه مردان و زنان واجب است اينها بايد يکديگر را کمک کنند در رشد خوبیها، در متوقف کردن بدیها، البته امر و نهی من حالا اينجا صحبتی هم دارم بايد در سايه محبت، و دوستی اجراء بشود، ما اگر میخواهيم تذکر بدهيم، با محبت، مخاطب احساس نکند ما میخواهيم او را تخريب کنيم، اين احساس بايد در مخاطب ما ايجاد بشود، که ما دوستش داريم داريم میگوييم اين يک نکتهای است که متأسفانه ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر يک کوتاهیهای را انسان میبيند که اينها سبب میشود که افراد زاويه پيدا میکند من همينجا يک نکتهای را محضر عزيزان عرض کنم حالا چون بحث امر به معروف و نهی از منکر آمد، حالا از معروفها يکش نماز است، از معروفها روزه است، ماه رمضان میبينيم روزهخواری منکر است، از معروفها، حجاب و پاکدامنی است، نقطه مقابلش رعايت نکردن حجاب که میشود منکر، نوع ارزشهای که خدا امر کرده میشود معروف، ترک اينها و مخالفت با اينها میشود منکر اينجا خدا میفرمايد بايد امر به معروف بکنيد از معروفها وظيفه را خوب انجام دادند، الآن متأسفانه يکی از منکراتی که در جامعه ما باب شده سگگردانی است میبينيم حرف هم نمیزنيم، من چند شب قبل رفتم در يکی از هيئتهای در شهر، موکبی درست کرده بودند و خيلی مفصل، نمايشگاههایي و ديدم يک خانم بیحجابی يک سگ دستش آمد داخل موکب، همه نگاه میکردند حرف نمیزدند، اين ويروس بیتفاوتی گرفته ما را چرا؟ میگوييم آقا نگو سبک میشويم همين حرف را به امام حسين زدند گفتند آقا بنشين در مدينه باش آبرويت را حفظ کن، با يزيد سر ستيز پيدا نکن، آبرويت را به خطر نينداز، خانوادهات را به خاطر، عزيزان فقط برای امام حسين لباس مشکی نپوشيم، اين ايام فرهنگنامه حسينی بايد اجرای بشود امام حسين برای گسترش معروف آبرويش را هزينه کرد، بنیاميه کاری کردند که مردم را به اسم اسلام برای کشتن امام حسين آوردند در صحنه، به امام حسين انگ خارجی زدند ما دوتا کلمه به ما میگويند جا میزنيم آقا خرابمان میکند بد است ولکن، مگر سرت درد میکند به ما چه؟ ما را که در قبر او نمیخوابانند اين حرفهای غلطی که میزنيم و حرف هم نمیزنيم، خودشان میدانند ما را که در قبر او نمیخوابانند، عيسی به ديناش، موسی به ديناش، اين منطق دين نيست، خب حضار محترم، من چندتا اينجا در بحث امر به معروف و نهی از منکر عرض کنم، خب حالا ما منکرات را میبنيم دارد رشد میکند چرا؟ چون ما تذکر نمیدهيم آقا در خانه خودش به دختر خودش تذکر نمیدهد، شوهر به همسر تذکر نمیدهد، و من اينجا خدمت همه حضار محترم عرض کنم خواهرها، میبينيد بحث حجاب را يک وقتی ما بحث کرديم مفصل، خواهرا زيادی بشنويد، اسلام با آرايش مخالف نيست، اسلام رنگ مو مخالف نيست، اسلام با عطر و لباس زيبا پوشيدن مخالف نيست، اسلام میگويد خانم مسلمان اين کارها برای محرمت عبادت است، عبادت است، خانم در خانه معطر بگردی ثواب عبادت را به شما میدهند، چلوم نگرد، لباس زيبا برای شوهر پوشيدن عبادت است، زيور آلاتات را اگر در خانه برای شوهر پوشيدی میشود عبادت اما اينها را اگر آوردی در جامعه، جامعه را آسيب زدی، میشود معصيت، ما متأسفانه امروز ارزشها شده ضد ارزش، ضد ارزشها شده ارزش، من يک خاطرهای را بگويم همهتان بشنويد، سالها قبل در يکی از دبيرستانهای شيراز در بلوار شهيد چمران، حالا شايد حدود ده سال قبل است جلسه انجمن اولياء و مربيان بود پدران و مادرانی که آمده بودند همه پدر و مادرهای دخترهای دبيرستانی بودند مجلس شلوغی هم بود جمعيت زيادی بودند در آن سالن، جلسه تمام شد خب بنده از مجلس آمدم بيرون جای برنامهای داشتم با عجله داشتم میرفتم ديدم يک خانمی پشت سر من ما را دارد صدا میزند هی میگويد حاجآقا، برگشتم ديدم يک خانمی است حالا مادر دانش آموز دبيرستانی ولی پوشش پوشش خوبی نبود، حالا من تعبير محترمانهام اين است اگر به اين مادر دختر دبيرستانی میخواستم نمره پوشش بدهم از بيست نمره بيست دو زيادش بود حالا اين يک مادری است که میخواهد فرزند تربيت کند، خواهرها، اولاد با عفت در گرو عفتورزی خودشماست، پدرها فرزند پاک در گرو رفتار پاک شماست، میخواهی پاک تربيت کنی، پاک زندگی کن، خانم دختر پاک میخواهی تحويل جامعه بده، خودت زندگیات را به پاکی سپری کن، اين خانم داشت دنبال ما میآمد خب وضع پوشش خوب نبود من تا اين وضع را ديدم گفتم خانم کاری به من داری؟ گفت حاجآقا بايستيد من با شما صحبت دارم، خب هم جای ديگر برنامه داشتم هم وضعيت اين خانم هم وضعيت خوبی نبود، گفتم خواهر من سريع مطالبات را بگو من جای برنامه دارم عجله دارم، اينها را دارم میگويم آن پاياناش يک نکته است بشنويد، گفت آقای حدائق شما در شهر هستيد؟ گفتم بله، هستم گفت از وضع شهر اطلاع داريد؟ گفتم بیاطلاع نيستم مگر چطور؟ من فکر کردم مثلاً اين حالا يک جايي بهش ظلمی شده، حقی ازش ضايع شده، میخواهد اعتراض کند، گفت خيابان عفيفآباد، ملاصدرا کجا؟ اينها را ديديد؟ گفتم ما رد میشويم میبينيم گفت جامعه وضعش خراب شده، بازهم من نفهميدم اين خانم با وضعيت پوشش بد گفت وضع جامعه خراب شده، فکر کردم حالا کلاهی سرش گذاشتند پولش را خوردند گفتم چه چيز جامعه خراب شده؟ خب خرابی در جامعه هست شما کجا را نظرت است؟ گفت خدا نگذرد از سر دخترهای هرزه، گفتم دخترهای هرزه، چطور شده؟ چه کار میکنند؟ گفت دارند زندگی ما را تباه میکنند، ببينيد برای ما رفت منبر، گفت نظام جمهوری اسلامی است، ما برای اين نظام شهيد داديم، جلو اين دخترهای هرزه را بگيريد دارند زندگیهای ما را فاسد میکنند، بعد گفت من شوهرم يک خانمی منحرفی پايش افتاده، صبح زود میرود، شب دير میآيد، شروع کرد گفتن، گفت حاجآقا جلو اينها را بگيريد گفت گفت گفتم خانم بس کن برای ما منبر نرو، گفتم من يک سؤال از شما دارم؟ شما خودت را در آيينه نگاه کردی؟ گفت بله، گفتم خودت را خوب ديدی؟ گفت مگر من چهام است؟ گفتم شما فکر میکنيد اين پوششی که الآن برای خودت درست کردی به سلامت جامعه دارد کمک میکند يا به آسيب رسيدن به جامعه؟ میدانيد چه جواب داد؟ گفت حاجآقا من يک زن شوهردار هستم، من مادر چندتا فرزند هستم، بعضیها نمیفهمند نمیدانند فکر میکند حجاب فقط برای دختر مجرد است، مجرد، متأهل، جوان، پير، شهری، روستايي، حکم خداست، گفتم خانم حجاب قانون الهی است تو بايد اين قانون را رعايت کنی، من يک خانم شوهر دارم، که دليل نمیشود تو رعايت نکنی، گفتم من يک جمله فقط برايت میگويم امشب هم به همهتان میگويم، گفتم خانم شما نمیدانی اين قيافهای که الآن با اين وضع برای خودت درست کردی، چقدر زندگیهای مردم را بهم زده، که يک دستی بالا دستی امروز زندگی تو را دارد میزند بهم، خواهرم زندگیات را دوست میداری؟ دلربايي از نامحرم نکن، دلربايي میکنند از شوهر تو، دست بالا دست بسيار است، آسيب زدی آسيب میبينی، زندگی ديگران را خراب کردی زندگیات را خراب میکنند، گفتم خانم تو قيافهات خيلی زندگیها را بهم زده، حالا يک کسانی هم زندگی تو را دارند میزنند بهم، به نظام خرده میگيری به ما ايراد میگيری، ايراد به خودت بر میگردد، تو يک مادر هستی که دانش آموز دبيرستانی داری، تو بايد الگوی رفتار صحيح برای فرزندت باشی، من بدون تعارف به همهتان بگويم مادرها، پدرها، فردای زندگیتان کارهايتان دست بچههای امروزتان است، امروز کار دست شماست، امروز شما مدير هستيد، امروز شما مادری، کدبانوی خانه هستید، فردا همين دختر بچهها، پسر بچههای شما میشوند همه کاره زندگیتان، آب میخواهی بنوشی بايد اجازه بگيری، در يک مجلسی بوديم يک آقایي محترمی که برای خودش يک زمانی جايگاهی داشت، اين آمد ليوان آب را برداشت بنوشد يک خرده خورد پسرش گفت بس است، ديگر نخور، حاجی که يک زمانی در بازار دهها تاجر زير دستش بودند، آب هم اجازهات نمیدهند بنوشی، اگر درست کار نکردی، اولاد خوب تربيت کردی، به جمهور اسلامی خدمت نکردی، به خودت خدمت کردی اولاد خوب در گرو رفتار خوب شماست، خواهرم، دختر پاک، در گرو رفتار پاک شما امروز است، اسلام میگويد آرايش بکن اما برای محرمات، زيبا برگردد برای خانواده و شوهر، اسلام که با عطر مخالف نيست، شما حضرت زهراء را ببينيد آقای است به نام از نابينايان مدينه بود اين را همه میشناختند، فردی بود که کور بود مادرزاد اين يک وقت سراغ پيغمبر را گرفت که رسولالله کجاست؟ بهش گفتند رسولالله خانه حضرت زهراست آمد دق الباب کرد در خانه حضرت زهراء حضرت آمدند پشت در چه کسی هستی؟ خودش را معرفی کرد گفت من فلانی هستم، همه میدانستند اين مادرزاد کور است نمیبيند، گفت میخواهم خدمت رسولالله برسم، حضرت زهراء در را باز کردند دويدند به طرف اتاق نابينا بود نمیديد پيغمبر داخل اتاق بودند ديدند حضرت زهراء با عجله آمد، گفتند پدرجان چه کسی بود؟ چه شد؟ گفت پدرجان فلانی است که نابينا بود و اين میخواهد بيايد خدمت شما من در را باز کردم که بيايد داخل، دويدم آمدم به طرف اتاق رسولالله فرمودند دخترم آن که نابيناست، شما هم که پوششات پوشش خوبی است چرا دويدی؟ دوتا نکته حضرت زهراء فرمود و به پيغمبر عرض کرد که پيامبر فرمود پدرت به قربانت باد، عرض کرد پدرجان اين نابيناست اولاً دختر زهراء که چشم دارد، از اين میدانيد چه فهميده میشود؟ حضرت زهراء با تصور اينکه آدم نابينا يک وقتی شايد پوشش را درست نتواند رعايت کند گوشهای از لباسش پيدا باشد، خواهرم اگر يک آقايي با يک لباس پيراهن زير، پيراهن رکابی آمد دم در تو نبايد نگاه کنی، اسلام میفرمايد هم مرد مسلمان و مؤمن هم زن مؤمنه بايد کنترل چشم داشته باشد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[24]، «قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[25] چشمهايت را مديريت کنيد، اگر اين رعايـت نکرد، تو رعايت کن، حضرت زهراء عرض کردم پدرجان او نمیبيند دخترت فاطمه که چشم دارد يک، نکته دوم من مقصودم اين قسمت بود، عرض کردم پدرجان اين آدم نابينا نمیبيند اما بو را که استشمام میکند اين هم ازش استفاده میشود که حضرت زهراء در خانه برای شوهر، فرزندانش معطر بود، نمیخواست اين بوی عطر به مشام يک نامحرمی برسد اين اسلام است، اسلام که با ادکلن مخالف نيست، اسلام میگويد خانم اين ادکلن جای در خانه است، ما متأسفانه بعضی از خانمها در خانه جلو شوهرها مثل لولو، میگردند شوهر بايد نماز وحشت بخواند اين زن را میبيند بعد همين خانم میخواهد برود بيرون میبينيد نيم ساعت جلو آيينه است تمام زيباييهايش را هزينه میکند برای نامحرم وضعيتتان میشود اينی که امروز داريد میبينيد روز به روز آمار طلاقها دارد میرود بالاتر آمار ازدواجها دارد میآيد پايين، اينها منکرات جامعه است، امام حسين برای قيام بر عليه منکر قيام کرد، امام حسين برای تقويت معروف قيام کرد اين را ما دقت کنيم و متوجه باشيم، من چندتا نکته را عرض کنم تلگرافی حالا بقيه عرايض بماند فرصت ديگر.
ذيل اين آيه شريفه نکاتی را محضر عزيزان اشاره کنم، خب قرآن میفرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[26] از نکاتی ديگری که ذيل اين آيه است امر و نهی بايد در سايه محبت باشد، حالا فردا شب میگويم روش گفتن، ما يک مشکلی هم در گفتنها داريم، بد میگوييم بيانمان بد است، ما میخواهيم طرف را از زمين بلند کنيم میزنيم زير پايش که بخورد زمين، ديگر بر نخيزد، گاهی اوقات طرف دهها حسن دارد يک عيب دارد، همان يک عيبش را بزرگ میکند میزند در سر همه خوبیهايش اين خطاست گفتن عيبها، ظرافت میخواهد امر به معروف لطافت میخواهد، شما میخواهيد اين را دعوت کنيد به نماز، يک کاری نکن که همين نمازی هم که يک خطر در ميان میخواند ترکش کند، خرابش نکن، حالا اين يک اتصالی با خدا و اهلالبيت دارد قطعش نکن، اين نکتهای است که حالا من فردا شب بهش خواهيم پرداخت، در ادامه: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[27] خدا میفرمايد: «وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[28] بندگی خدا: «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[29] توجه به محرومان مؤمن هم نسبت به مسائل اخلاقی، امر به معروف و نهی از منکر، هم نسبت به مسائل عبادی: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[30]هم نسبت به مسائل اجتماعی، فقرزدايي: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[31]اينها مسئوليت دارد، وظايف خودش را بايد انجام بدهد، و يک نکته ديگر عرض کنم کسانی که در اين قالب تشويق و ترغيب مردم به سوی خوبیها میخواهند حرکت کنند، البته خودشان بايد عامل باشند، خودشان رعايت کنند: دو صد گفته چون نيم کردار نيست، امام صادق به شاگردانشان فرمودند مردم را در رفتارتان به ما دعوت کنيد، يعنی خودتان عمل کنيد مردم در عملکرد شما تشويق میشوند، ببينيد گاهی اوقات يک پدر معتقد متدين راستگو، بچهها از اين پدر دروغ نشنيدند و دروغ نمیگويند فرزندان از اين مادر بداخلاقی نديدند درس زندگی را ياد گرفتند، و زن و مرد در دريافت رحمتهای الهی يکسان هستند خدا میفرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ»[32]اينجا اسلام زن و مرد را کنار هم ديده، اين تبليغات غلطی که میگويند اسلام مرد را بيشتر از زن ديده يکی از آياتی که پاسگوست همين آيه است، خداوند رسالتی که برای مردها نام میبرد برای خانمها هم نام میبرد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[33] اينها در عرض هماند و اعمال ما زمينهساز رحمت الهی است ما اگر میخواهيم رحمت الهی بر ما سرازير شود به واسطه اعمالمان هست که: «أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»[34] رفتار ما و اعمال موجب رحمت الهی در زندگی ما خواهد شد من به همين اندازه اکتفاء کنم شب عاشوراست آخرين شب عمر سيدالشهداء و اصحاب الحسين است، حالا فردا شب در ذيل همين امر به معروف در شيوههای برخورد و اينکه ابعاد بیتفاوتی که امروز جامعه را گرفته، ما متأسفانه رگ رگههای بیتفاوتی را داريم میبينيم در جامعه، يکی از نشانههای که بیتفاوتی اين است که مردم گناه میبيند اظهار ناراحتی نمیکنند، اين بیتفاوتی است از ابعاد بیتفاوتی توجيه گناه است، گناه میکند توجيه میکند، خطا میکند خطای خودش را میخواهد توجيه کند اين بیتفاوتی است نسبت به محرمات الهی و از ابعاد بیتفاوتی ايراد گرفتن از آمرين به معروف و ناهين از منکر، يک جايي کسی حرفی میزند میگوند آقا چرا اين حرف را زدی؟ ساکت باش چرا اين را گفتی اين بیتفاوتی است که در جامعه دارد رشد میکند و اين آسيب خطرناکی است و منکر را معروف ديدن و معروف را منکر ديدن، خوبیها را نديدن، بدیها را امتياز ديدن، میبينيد نماز خواندن و اخلاق وادب و عفاف حجاب و بندگی میشود تحجر و عقبماندگی، گناه، نافرمانی میشود به روز بودن، تجدد اينها از ابعاد بیتفاوتی است که برای جامعه خطر و در زمان امام حسين هم همين اتفاق افتاد، ما در زمان سيدالشهداء، ببين جامعه اسلامی زمان امام حسين نيم قرن از وفات پيغمبر فاصله گرفته است، در برابر منکر بیتفاوت بودند، در برابر ترک معروف بیتفاوت بودند، گناه را توجيه میکردند، و به آمرين به معروف ايراد میگرفتند به امام حسين ايراد میگرفتند، آقا ساکت باشيد قيام نکنيد، زندگی خودتان را بکنيد چه کار داريد به يزيد ايراد میگيريد.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، صلی الله عليک يابن رسولالله
اول شب عاشورا امام همه را جمع کردند، آقا يک سخنرانی کردند فرمودند امشب آخرين شب است و اينها با من کار دارد بيعت من را میخواهد من بار بيعتم را از دوش شماها برداشتم همه برويد، اينها طرفشان من هستم، به ابالفضل فرمودند با برادرهايت برگردد که ابالفضل صحبت کرد، عرض کرد: «لا ارانی الله بذلک ابداً» يافت نشد، مسلم ابن عوسجه پيرمرد برخواست، گفت پسر پيغمبر:
سخن از جان مگو جان چيز ناچيز است، از جان سخن نگوييد آقا، گفت من دوست داشتم خدا به جای يکجان هفتاد مرتبه من را خلق میکرد، در راه شما جهاد میکردم، شهيد میشدم، پيکرم قطعه قطعه میشد خاکسترش را به باد میدادند دوباره خدا من را زنده میکرد، هفتاد مرتبه اين اتفاق میافتاد آن مرتبه هفتادم که خدا دوباره من را خلق میکرد، میگفتم: «حبيبی يا حسين» يافت نشد، زهير ابن قين صحبت کرد، اصحاب صحبت کردند، حتی قاسم ابن الحسن سيزده ساله امشب عرض ارادت خودش را به امام حسين عرض کرد: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[35] آقا فرمودند پس امشب آخرين شب زندگی شماست، و فردا روز وصال و لقاء شما با پرودگار است اينها همه در خيمههای خودشان مشغول راز و نياز و عبادت و بندگی شدند نيمههای شب شد يک اتفاقی هم افتاد میگويند حبيب ابن مظاهر اصحاب را جمع کرد، يکی آمد به حبيب گفت حبيب پشت خيمه امام حسين بودم زينب به امام حسين عرض کرد برادر، يارانت را امتحان کردی؟ اينهای که امشب اينجا ماندند فردا رهايت نمیکنند، آمد به حبيب گفت، حبيب همه اصحاب را جمع کرد، همه آمدند پشت خيمه حضرت زينب، گفتند دختر علی به خدا قسم تا روح در بدن ماست، تا جان داريم تا شمشير در کف دست ماست نمیگذاريم به ساحت مقدس اهلالبيت جسارت شود، راوی میگويد رفتم پشت خيمه بنیهاشم ابالفضل همه بنیهاشم را جمع کرده بود، آقا ابالفضل فرمود فردا که جنگ آغاز شد ما بنیهاشم اولی هستيم برای جانبازی در راه سيدالشهداء نسبت به اصحاب، میگويد رفتم پشت خيمه اصحاب ديدم حبيب همه را جمع کرده، گفت فردا که جنگ آغاز شد ما مبادا فرزندان اميرالمؤمنين به ميدان بروند و ما شاهد باشيم ما بايد سبقت بگيريم در جانبازی و فداکاری اين وضع امشب بود، همه در رقابت، در سبقت برای دفاع از ولیخدا، شب به نيمه رسيد، آقا سيدالشهداء در خيمه خودشان بودند عزيزانی که کربلا رفتيد در خيمهگاه خيمه امام حسين در کنار خيمه سيدالشهداء خيمه حضرت زينب بوده خيمه اين خواهر کنار خيمه امام حسين بود و حضرت زينب از امام سجاد مراقبت و پرستاری میکرد آقا امام سجاد میفرمايد عمهام کنار بستر من بود، از من مراقبت میکرد، پردم امام حسين در خيمه خودشان، جون غلام اباذر در کنار امام حسين داشت شمشير امام حسين را صيقل میزد، امام سجاد میفرمايد يک وقت پدر من شروع کرد اين اشعار را خواندند که اين اشعار حکايت از شهادت و بیوفايي ملت و تنهايي امام داشت، امام سجاد میفرمايد بغض راه گلو بر من گرفته بود، عمهام زينب داشت میشنيد يک دفعه ديدم عمه بیتفاوت شد صدا زدا: «وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا حُسَيْنَاهْ»[36]«وا قلة ناصراه» يافت نشد، حضرت زينب شتابان در خيمه امام حسين رفت، آن قدر گريست که از حال رفت امام حسين سر خواهر را به دامن گرفتند، گفتند خواهرم شکيبای کن، خواهرم پدرم، جدم رسولالله از من بهتر بود رفت، پدرم علی از من بهتر بود رفت، مادرم فاطمه، برادر مجتبی حسن، اينها از من بهتر بودند رفتند، خواهرم: «أنّ أهل السماء لا يبقون»[37]آسمانيان نمیمانند، زمينيان هم میروند:
خواهرم گر خورد سيلی سيکنه دم مزن، عالمی زين دم زدن بر هم مزن
امام بايد زينب را آماده کند برای فردا، برای عاشورا:
هرچه باشد تو علی را دختری، يک دست آقا روی سينه زينب گذاشت صدا زد خواهر: «لَا يُذْهِبَنَ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ»[38] خواهرم شکيباييات را مراقب باش شيطان نبرد، زينب عرض کرد برادر آن قدر صبر خواهم کرد، که صبر از صبر خواهرت مات و حيران شود، امشب امام زينب را آرام کرد، زينب را دعوت به شکيبايي کرد، خواهر را برگرداند به خيمه، اما فردا هم زينب سراسيمه از خيمه خارج شد، عصر عاشورا هم رفت به دنبال امام به سمت ميدان جنگ رفت:
او میدويد و من میدويدم، او رو به مقتل من رو به قاتل
او مینشست و من مینشستم، او روی سينه من در مقابل
او میکشيد و من میکشيدم، او خنجر از کينه من آهی از دل
شب عاشوراست عرض تمام:
او میبريد و من میبريدم، او از حسن سر من از حسين دل
مظلوم حسينم، مظلوم حسينم، مظلوم حسينم.
[1] توبه71.
[2] توبه71.
[3] توبه71.
[4] توبه71.
[5] توبه71.
[6] توبه71.
[7] وسائل الشيعة ج16 ص122.
[8] وسائل الشيعة ج16 ص122.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[13] توبه71.
[14] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص89.
[15] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص89.
[16] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص94.
[17] توبه71.
[18] توبه71.
[19] توبه71.
[20] توبه71.
[21] توبه71.
[22] الغارات (ط - الحديثة) ج2 ص712.
[23] توبه71.
[24] نور30.
[25] نور31.
[26] توبه71.
[27] توبه71.
[28] توبه71.
[29] توبه71.
[30] توبه71.
[31] توبه71.
[32] توبه71.
[33] توبه71.
[34] توبه71.
[35] الهداية الكبرى ص204.
[36] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص82. البته اين جمله بيشتر از امکلثوم نقل شده.
[37] وقعة الطف ص201.
[38] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 ص93.