استاد حدائق روز دوشنبه 25 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان شرح وظایف مومنان پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم‏»[1].

صدق الله العلي العظيم

شب عاشورای حسينی است مقدمه ورود به آيه­ای که تلاوت شد آيه هفتاد و يک از سوره مبارکه توبه که خداوند وظيفه انسان­ها مؤمن را در جامعه اسلامی تبيين می­فرمايد، يکی از بزرگترين دست­آوردهای اين ايام آشنا شدن خودمان به وظايف­مان و الهام گرفتن از سيره امام حسين و حرکت سيدالشهداست، آيه شريفه می­فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[2] مردان مؤمن و زنان مؤمنه اين­ها اولياء يکديگر ند، اولياء از ولی است به معنای دوست، به معنای ياری رساندن، کمک کردن در يک جامعه اسلامی نگاه مؤمنين نسبت به يکديگر نگاه دوستی و تعاون و همکاری بايد باشد: «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[3]خب اين مؤمنين چه وظيفه­ای در برابر همديگر دارند، بنده در برابر شما، شما نسبت به من جامعه نسبت به يکديگر اين­ها وظايفی است که خداوند در اين آيه شريفه تبيين می­فرمايد، اولاً: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[4] مردان مؤمن و زنان مؤمنه اين­ها رسالت اين را دارند که بايد خوبی­ها را گسترش بدهند و توصيه کنند: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[5] امر به معروف کنند، دوم: «يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[6] مؤمن بايد نسبت به آحاد جامعه خودش و مؤمنين ديگر نهی از منکر را فراموش نکنند، و اين آيه سوره توبه رسالت­های اوليه را خدا امر به معروف و نهی از منکر ياد می­کند، در يک حديثی پيغمبر می­فرمايد: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يُبْغِضُ‏ الْمُؤْمِنَ‏ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»[7] خدا دشمن می­شمارد مؤمن ضعيف بی­دين و يک مؤمن بی­دين بودن يعنی چه؟ عرض کردند يا رسول­الله: «مَا الْمُؤْمِنُ‏ الضَّعِيفُ‏ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»[8] پيغمبر فرمود مؤمن ضعيف بی­دين کسی است که نافرمانی خدا را می­بيند حرف نمی­زند، از خلاق حساب می­برد از خالق حساب نمی­برد، من حالا چون يکی از بزرگترين اهداف امام حسين در آن وصيت­نامه خودشان که مکتوب فرمودند و به برادر خودشان محمدحنفيه سپردند، مکتوب کردند، فرمودند: «وَ أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»[9]من برای جاه­پرستی، مقام، دنيا، گناه، ظلم، قيام نکردم: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»[10] هدفم از اين قيام اصلاح امت اسلام بود بعد حضرت فرمودند: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[11] اراده من از اين قيام از اين حرکت امر به معروف و نهی از منکر بود، ما ياحسين نگوييم و در گفتن خوبی­ها سکوت کنيم، ساعت­ها سينه بزنيم حسين، حسين بعد در خانه­مان، واجبات را متذکر نشويم، در خانواده­مان منکرات را تذکر ندهيم، عزيزان اين سفره­ای که برپاست صاحبی که اين ايام به ياد او مجلس عزا برپاست می­فرمايد: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[12]من دو شب می­خواهم پيرامون اين اصل کلی احياء امر به معروف و نهی از منکر را از جهات شرعی يک مقداری بحث کنيم و معضلی که امروز در جامعه ما دارد رشد پيدا می­کند يعنی گسترش منکرات و سکوت مؤمنين و مؤمنات البته حالا عرض می­کنم تذکر دادن هم آداب دارد ما چگونه تذکر بدهيم که مؤثر واقع بشود و چرا تذکرها بی­تفاوتی می­شود اين­ها بحث­های است که بايد بهش پرداخته بشود، بحث عاشورا بحث امر به معروف و نهی از منکر است، امام فرمود من برای نهی از منکر قيام کردم در رأس منکرات يکش يزيد بود ظلم­های بود که اتفاق می­افتاد، معروفی که فراموش شده بود سنت پيغمبر بود که اين­ها ترک شده بود، فراموش شده بود، قرآن می­فرمايد مردان و زنان مؤمنه اين­ها اولياء يکديگر هستند در برابر يکديگر مسئوليت دارند که اين­ها رسالت­شان اين است که اولاً: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[13]اصلاً نشانه مؤمن و مؤمنه اين است که نماز را برپا می­دارند، اقامه نماز عزيزان امشب امام حسين برای چهار چيز فرصت خواست، جنگ بنا بود عصر شروع بشود، عصر تاسوعا شمر ملعون، با يک دستورالعملی از ابن زياد امروز عصر خودش را رساند کربلا با هزار سرباز نامه از ابن زياد به عمر سعد بود که يا حسين ابن علی تسليم می­شود، تحت الحفظ بياوريد او را کوفه يا اگر تسليم نشد جنگ را آغاز کنيد و کار را تمام کنيد، آقا امام حسين داخل خيمه بودند ديدند صدای همهمه لشکر بلند شد، لشکر بيش از بيست هزار نفری البته عبيدالله به شمر هم گفته بود، گفت ابن سعد تمرد کرد و اجراء نکرد فرماندهی لشکر را خودت قبول کن و جنگ را آغاز کن، آقا امام حسين در خيمه بودند ديدند صدای همهمه لشکر برخواسته، سؤال کردند چه خبر است؟ گفتند آقا اين­ها دارند آماده می­شوند برای جنگ، عصر تاسوعا حضرت به ابالفضل خطاب کردند: «بنفسی ارکب يا اخی» يافت نشد، حسين به قربانت سوار بر اسب شو با جمعی از ياران برويد سمت اين­ها: «ادفع عنا هذه العشيه» يافت نشد، جنگ را امشب از ما بردارد، امشب جنگ را آغاز نکنند جنگ را موکول به فردا کنند، بعد برای اين­که آيندگان تصور و تفکر اشتباهی نکنند که امام حسين چرا يک شب فرصت خواست؟ آقا می­خواست اين يک شب بيشتر کنار خانواده باشد، با فرزندانش، خواهرانش، خانواده­اش بنشيند صحبت کند، يک شب برای چه؟ آقا توضيح دادند فرمودند: «فَإِنَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي‏ أُحِبُ‏ الصَّلَاةَ لَهُ»[14]من حسين نماز را دوست دارم: «وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ»[15]قرآن خواندن را دوست دارم: «و کثرة الدعا» يافت نشد، دعا کردن را دوست دارم: «و الاستغفار» يافت نشد، امشب برنامه امام حسين و اصحاب امام حسين به محوريت تلاوت قرآن، اقامه نماز، راز و نياز و دعا و استغفار، حاج­آقا، حاج­خانم يک وقتی از شبت را هم بگذار برای چهارتا کاری که امام حسين فرمود، يک مقدار برای خودمان وقت بگذاريم، يک نيم ساعتی، ربع ساعتی، وقت سحر، با خدا مأنوس بشويم و لذا امشب راوی می­گويد، خيلی­ها آمدند پشت خيمه­ها: «لَهُمْ دَوِيٌ‏ كَدَوِيِ‏ النَّحْلِ‏»[16]مثل کندوی زنبور عسل صدای مناجات بلند بود، يک تعدادی از اين ياران امام حسين اصحاب الحسين که اين­ها فردا شهيد شدند شما هم در زيارت عاشورا به ايشان سلام می­کنيد بيش از سی نفر اين­ها امشب پيوستند اين­ها در لشکر کوفی­ها بودند، آمدند پشت اين خيمه­ها ببينند چه خبر است؟ ديدند در اين خيمه­ها بعضی­ها مشغول نماز، بعضی­ها مشغول تلاوت قرآن، بعضی­ها مشغول دعا اين­ها تحت تأثير قرار گرفتند و پيوستند به سيدالشهداء و اصحاب الحسين شدند قرآن می­فرمايد مؤمنون از ويژگی­هايشان امر به معروف يک، نهی از منکر دو: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[17] سه، نماز را برپا می­دارند: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[18] چهار، زکات را می­پردازند: «يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[19]اطاعت از خدا و پيغمبر می­کنند: «أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»[20] اين­ها کسانی هستند که مشمول رحمت خدا هستند: «إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم‏»[21]خدا عزيز است مقتدر است و خدا حکيم است و داناست و با حکمت امورا را تدبير می­کند من چندتا نکته ذيل اين آيه بگويم، اولاً حضار محترم زن و مرد در اصلاح جامعه نقش دارد، شما ببينيد نهضت امام حسين يک قسمتی از پيشرفت نهضت آقا امام حسين بودند و اصحاب بودند و شهداء، يک قسمتی از نهضت اسراء هستند، زينب است و ام­گلثوم است و بانوانی که اسير شدند و انصافاً اگر حضرت زينب و اين اسراء نبودند بنی­اميه کار کربلا را در کربلا فيصله می­دادند اين­ها تا يک مقطعی هم به زعم خودشان موفق پيشرفتند امام حسين را شهيد کردند، اجازه دفن پيکر امام حسين را هم ندادند، پيکرها را روز يازدهم زير اسب­ها کوبيدند، کاری کردند که از امام حسين نامی نماند، اما ببينيد بانوی مثل زينب:

زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين

حضرت زينب آمد کوفه يک خطبه خواند در کوفه، زمينه­سازی کرد برای انقلاب توابيون و مختار اين خانم در طول مسير، هرجا مخاطب داشت احياء می­کرد به قول زهری مصری، بنی­اميه بزرگترين اشتباه­شان بعد از شهادت امام حسين آوردن اسراء به کوفه و شام بود، اين­ها با دست­ خودشان بنياد خودشان را متزلزل کردند اسراء را آوردند کوفه شد تحول عالم اسلام، اسراء بردند شام ابی­مخنف می­گويد در ورودی اسراء به شام هزار زن رقاصه دور کجاوه زينب و اسراء می­کوبيدند و می­رقصيدند اين وضع اسراء بود در رفتن شام، چند روز اين­ها در شام ماندند يک خطبه امام سجاد در مسجد اموی خواند، يک سخنرانی زينب در مجلس يزيد کرد و يک ملاقات زينب در خرابه شام با خانم­های شامی داشت، چنان شام تحت تأثير قرار گرفت چهل سال تبليغات بنی­اميه اين حضور چند روزه اسراء در شام متزلزل کرد، کار به جايي رسيد يزيد مضطرب شد گفت سريع اسراء را بر گردانيد به مدينه و اين­ها را از بی­راهه ببريد ديگر از شهرها نبريد، اين­ها ديدند هرکجا در شهرها اسراء آوردند گرداندند شد بيداری عالم اسلام، و اين را هم من خدمت­تان بگويم عزيزان در هر وضعی که هستيد حرف بزنيد، زينب در جامه اسارت سخنرانی کرد، زينب در مجلس يزيد حرف زد، زينب بر فراز ناقه در بازار کوفه سخنرانی کرد، يعنی مردم اسير هستيد، آزاد هستيد، عزيز هستيد، زندانی هستيد حرف­تان را بزنيد و ببينيد حضرت زينب تأثير شگفتی گذاشت برای رشد و بيداری و عالم اسلام، يک بخشی از اين نهضت و عظمت نهضت امام حسين حضرت زينب سهيم است، اين اتفاقی که افتاد عالم اسلام تحت تأثير قرار گرفت يک بخشش نقش بانوان بود لذا زن و مرد هردو در اصلاح جامعه نقش دارد، خانم­ها سهيم هستيد، آقايان سهيم هستيد، در نهضت عاشورا امام حسين نقش آفرينی کرد، زينب و بانوان هم نقش آفرينی کردند، خب مؤمنان و مؤمنات در جامعه اسلامی نسبت به يکديگر حق ولايت و نظارت دارد، قرآن می­فرمايد، مؤمنين نسبت به يکديگر يک حق دوستی و ولايت و يک حق نظارت، آقا وقتی کسی را دوست می­داری، آسيب دارد می­بيند تذکر بهش بده، علی­عليه­السلام می­فرمايد رفيق خوب رفيقی است که حقيقت را برايت بگويد، آنی­که مردم هر کاری می­کنی می­گويد خوب کردی اين رفيق نيست: «صديقك‏ من‏ صدقك‏ لا من صدّقك»[22]رفيق خوب اين است که تصديق نکند تو را حقيقت را به تو بگويد، در يک جامعه اسلامی بايد همين باشد، بنده اگر اشتباهی کردم، مؤمنی به من تذکر بدهد آقای حدائق اين کار، اين حرف، اين رفتار دست نبود، بنده نسبت به ديگری اگر خطای ديدم در راستای رشد يکديگر همديگر را کمک کنيد.

نکته ديگر در اين آيه شريفه، قرآن می­فرمايد مؤمنين و مؤمنات: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[23]امر به معروف و نهی از منکر بر همه مردان و زنان واجب است اين­ها بايد يکديگر را کمک کنند در رشد خوبی­ها، در متوقف کردن بدی­ها، البته امر و نهی من حالا اين­جا صحبتی هم دارم بايد در سايه محبت، و دوستی اجراء بشود، ما اگر می­خواهيم تذکر بدهيم، با محبت، مخاطب احساس نکند ما می­خواهيم او را تخريب کنيم، اين احساس بايد در مخاطب ما ايجاد بشود، که ما دوستش داريم داريم می­گوييم اين يک نکته­ای است که متأسفانه ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر يک کوتاهی­های را انسان می­بيند که اين­ها سبب می­شود که افراد زاويه پيدا می­کند من همين­جا يک نکته­ای را محضر عزيزان عرض کنم حالا چون بحث امر به معروف و نهی از منکر آمد، حالا از معروف­ها يکش نماز است، از معروف­ها روزه است، ماه رمضان می­بينيم روزه­خواری منکر است، از معروف­ها، حجاب و پاکدامنی است، نقطه مقابلش رعايت نکردن حجاب که می­شود منکر، نوع ارزش­های که خدا امر کرده می­شود معروف، ترک اين­ها و مخالفت با اين­ها می­شود منکر اين­جا خدا می­فرمايد بايد امر به معروف بکنيد از معروف­ها وظيفه را خوب انجام دادند، الآن متأسفانه يکی از منکراتی که در جامعه ما باب شده سگ­گردانی است می­بينيم حرف هم نمی­زنيم، من چند شب قبل رفتم در يکی از هيئت­های در شهر، موکبی درست کرده بودند و خيلی مفصل، نمايشگاه­هایي و ديدم يک خانم بی­حجابی يک سگ دستش آمد داخل موکب، همه نگاه می­کردند حرف نمی­زدند، اين ويروس بی­تفاوتی گرفته ما را چرا؟ می­گوييم آقا نگو سبک می­شويم همين حرف را به امام حسين زدند گفتند آقا بنشين در مدينه باش آبرويت را حفظ کن، با يزيد سر ستيز پيدا نکن، آبرويت را به خطر نينداز، خانواده­­ات را به خاطر، عزيزان فقط برای امام حسين لباس مشکی نپوشيم، اين ايام فرهنگ­نامه حسينی بايد اجرای بشود امام حسين برای گسترش معروف آبرويش را هزينه کرد، بنی­اميه کاری کردند که مردم را به اسم اسلام برای کشتن امام حسين آوردند در صحنه، به امام حسين انگ خارجی زدند ما دوتا کلمه به ما می­گويند جا می­زنيم آقا خراب­مان می­کند بد است ولکن، مگر سرت درد می­کند به ما چه؟ ما را که در قبر او نمی­خوابانند اين حرف­های غلطی که می­زنيم و حرف هم نمی­زنيم، خودشان می­دانند ما را که در قبر او نمی­خوابانند، عيسی به دين­اش، موسی­ به دين­اش، اين منطق دين نيست، خب حضار محترم، من چندتا اين­جا در بحث امر به معروف و نهی از منکر عرض کنم، خب حالا ما منکرات را می­بنيم دارد رشد می­کند چرا؟ چون ما تذکر نمی­دهيم آقا در خانه خودش به دختر خودش تذکر نمی­دهد، شوهر به همسر تذکر نمی­دهد، و من اين­جا خدمت همه حضار محترم عرض کنم خواهرها، می­بينيد بحث­ حجاب را يک وقتی ما بحث کرديم مفصل، خواهرا زيادی بشنويد، اسلام با آرايش مخالف نيست، اسلام رنگ مو مخالف نيست، اسلام با عطر و لباس زيبا پوشيدن مخالف نيست، اسلام می­گويد خانم مسلمان اين­ کارها برای محرمت عبادت است، عبادت است، خانم در خانه معطر بگردی ثواب عبادت را به شما می­دهند، چلوم نگرد، لباس زيبا برای شوهر پوشيدن عبادت است، زيور آلات­ات را اگر در خانه برای شوهر پوشيدی می­شود عبادت اما اين­ها را اگر آوردی در جامعه، جامعه را آسيب زدی، می­شود معصيت، ما متأسفانه امروز ارزش­ها شده ضد ارزش، ضد ارزش­ها شده ارزش، من يک خاطره­ای را بگويم همه­تان بشنويد، سال­ها قبل در يکی از دبيرستان­های شيراز در بلوار شهيد چمران، حالا شايد حدود ده سال قبل است جلسه انجمن اولياء و مربيان بود پدران و مادرانی که آمده بودند همه پدر و مادرهای دخترهای دبيرستانی بودند مجلس شلوغی هم بود جمعيت زيادی بودند در آن سالن، جلسه تمام شد خب بنده از مجلس آمدم بيرون جای برنامه­ای داشتم با عجله داشتم می­رفتم ديدم يک خانمی پشت سر من ما را دارد صدا می­زند هی می­گويد حاج­آقا، برگشتم ديدم يک خانمی است حالا مادر دانش آموز دبيرستانی ولی پوشش پوشش خوبی نبود، حالا من تعبير محترمانه­ام اين است اگر به اين مادر دختر دبيرستانی می­خواستم نمره پوشش بدهم از بيست نمره بيست دو زيادش بود حالا اين يک مادری است که می­خواهد فرزند تربيت کند، خواهرها، اولاد با عفت در گرو عفت­ورزی خودشماست، پدرها فرزند پاک در گرو رفتار پاک شماست، می­خواهی پاک تربيت کنی، پاک زندگی کن، خانم دختر پاک می­خواهی تحويل جامعه بده، خودت زندگی­ات را به پاکی سپری کن، اين خانم داشت دنبال ما می­آمد خب وضع پوشش خوب نبود من تا اين وضع را ديدم گفتم خانم کاری به من داری؟ گفت حاج­آقا بايستيد من با شما صحبت دارم، خب هم جای ديگر برنامه داشتم هم وضعيت اين خانم هم وضعيت خوبی نبود، گفتم خواهر من سريع مطالب­ات را بگو من جای برنامه دارم عجله دارم، اين­ها را دارم می­گويم آن پايان­اش يک نکته است بشنويد، گفت آقای حدائق شما در شهر هستيد؟ گفتم بله، هستم گفت از وضع شهر اطلاع داريد؟ گفتم بی­اطلاع نيستم مگر چطور؟ من فکر کردم مثلاً اين حالا يک جايي بهش ظلمی شده، حقی ازش ضايع شده، می­خواهد اعتراض کند، گفت خيابان عفيف­آباد، ملاصدرا کجا؟ اين­ها را ديديد؟ گفتم ما رد می­شويم می­بينيم گفت جامعه وضعش خراب شده، بازهم من نفهميدم اين خانم با وضعيت پوشش بد گفت وضع جامعه خراب شده، فکر کردم حالا کلاهی سرش گذاشتند پولش را خوردند گفتم چه چيز جامعه خراب شده؟ خب خرابی در جامعه هست شما کجا را نظرت است؟ گفت خدا نگذرد از سر دختر­های هرزه، گفتم دخترهای هرزه، چطور شده؟ چه کار می­کنند؟ گفت دارند زندگی ما را تباه می­کنند، ببينيد برای ما رفت منبر، گفت نظام جمهوری اسلامی است، ما برای اين نظام شهيد داديم، جلو اين دخترهای هرزه را بگيريد دارند زندگی­های ما را فاسد می­کنند، بعد گفت من شوهرم يک خانمی منحرفی پايش افتاده، صبح زود می­رود، شب دير می­آيد، شروع کرد گفتن، گفت حاج­آقا جلو اين­ها را بگيريد گفت گفت گفتم خانم بس کن برای ما منبر نرو، گفتم من يک سؤال از شما دارم؟ شما خودت را در آيينه نگاه کردی؟ گفت بله، گفتم خودت را خوب ديدی؟ گفت مگر من چه­ام است؟ گفتم شما فکر می­کنيد اين پوششی که الآن برای خودت درست کردی به سلامت جامعه دارد کمک می­کند يا به آسيب رسيدن به جامعه؟ می­دانيد چه جواب داد؟ گفت حاج­آقا من يک زن شوهردار هستم، من مادر چندتا فرزند هستم، بعضی­ها نمی­فهمند نمی­دانند فکر می­کند حجاب فقط برای دختر مجرد است، مجرد، متأهل، جوان، پير، شهری، روستايي، حکم خداست، گفتم خانم حجاب قانون الهی است تو بايد اين قانون را رعايت کنی، من يک خانم شوهر دارم، که دليل نمی­شود تو رعايت نکنی، گفتم من يک جمله فقط برايت می­گويم امشب هم به همه­تان می­گويم، گفتم خانم شما نمی­دانی اين قيافه­ای که الآن با اين وضع برای خودت درست کردی، چقدر زندگی­های مردم را بهم زده، که يک دستی بالا دستی امروز زندگی­ تو را دارد می­زند بهم، خواهرم زندگی­ات را دوست می­داری؟ دلربايي از نامحرم نکن، دلربايي می­کنند از شوهر تو، دست بالا دست بسيار است، آسيب زدی آسيب می­بينی، زندگی ديگران را خراب کردی زندگی­ات را خراب می­کنند، گفتم خانم تو قيافه­ات خيلی زندگی­ها را بهم زده، حالا يک کسانی هم زندگی تو را دارند می­زنند بهم، به نظام خرده می­گيری به ما ايراد می­گيری، ايراد به خودت بر می­گردد، تو يک مادر هستی که دانش آموز دبيرستانی داری، تو بايد الگوی رفتار صحيح برای فرزندت باشی، من بدون تعارف به همه­تان بگويم مادرها، پدرها، فردای زندگی­تان کارهايتان دست بچه­های امروزتان است، امروز کار دست شماست، امروز شما مدير هستيد، امروز شما مادری، کدبانوی خانه­ هستید، فردا همين دختر بچه­ها، پسر بچه­های شما می­شوند همه کاره زندگی­تان، آب می­خواهی بنوشی بايد اجازه بگيری، در يک مجلسی بوديم يک آقایي محترمی که برای خودش يک زمانی جايگاهی داشت، اين آمد ليوان آب را برداشت بنوشد يک خرده خورد پسرش گفت بس است، ديگر نخور، حاجی که يک زمانی در بازار ده­ها تاجر زير دستش بودند، آب هم اجازه­ات نمی­دهند بنوشی، اگر درست کار نکردی، اولاد خوب تربيت کردی، به جمهور اسلامی خدمت نکردی، به خودت خدمت کردی اولاد خوب در گرو رفتار خوب شماست، خواهرم، دختر پاک، در گرو رفتار پاک شما امروز است، اسلام می­گويد آرايش بکن اما برای محرم­ات، زيبا برگردد برای خانواده و شوهر، اسلام که با عطر مخالف نيست، شما حضرت زهراء را ببينيد آقای است به نام از نابينايان مدينه بود اين را همه می­شناختند، فردی بود که کور بود مادرزاد اين يک وقت سراغ پيغمبر را گرفت که رسول­الله کجاست؟ بهش گفتند رسول­الله خانه حضرت زهراست آمد دق الباب کرد در خانه حضرت زهراء حضرت آمدند پشت در چه کسی هستی؟ خودش را معرفی کرد گفت من فلانی هستم، همه می­دانستند اين مادرزاد کور است نمی­بيند، گفت می­خواهم خدمت رسول­الله برسم، حضرت زهراء در را باز کردند دويدند به طرف اتاق نابينا بود نمی­ديد پيغمبر داخل اتاق بودند ديدند حضرت زهراء با عجله آمد، گفتند پدرجان چه کسی بود؟ چه شد؟ گفت پدرجان فلانی است که نابينا بود و اين می­خواهد بيايد خدمت شما من در را باز کردم که بيايد داخل، دويدم آمدم به طرف اتاق رسول­الله فرمودند دخترم آن که نابيناست، شما هم که پوشش­ات پوشش خوبی است چرا دويدی؟ دوتا نکته حضرت زهراء فرمود و به پيغمبر عرض کرد که پيامبر فرمود پدرت به قربانت باد، عرض کرد پدرجان اين نابيناست اولاً دختر زهراء که چشم دارد، از اين می­دانيد چه فهميده می­شود؟ حضرت زهراء با تصور اين­که آدم نابينا يک وقتی شايد پوشش را درست نتواند رعايت کند گوشه­ای از لباسش پيدا باشد، خواهرم اگر يک آقايي با يک لباس پيراهن زير، پيراهن رکابی آمد دم در تو نبايد نگاه کنی، اسلام می­فرمايد هم مرد مسلمان و مؤمن هم زن مؤمنه بايد کنترل چشم داشته باشد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[24]، «قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[25] چشم­هايت را مديريت کنيد، اگر اين رعايـت نکرد، تو رعايت کن، حضرت زهراء عرض کردم پدرجان او نمی­بيند دخترت فاطمه که چشم دارد يک، نکته دوم من مقصودم اين قسمت بود، عرض کردم پدرجان اين آدم نابينا نمی­بيند اما بو را که استشمام می­کند اين هم ازش استفاده می­شود که حضرت زهراء در خانه برای شوهر، فرزندانش معطر بود، نمی­خواست اين بوی عطر به مشام يک نامحرمی برسد اين اسلام است، اسلام که با ادکلن مخالف نيست، اسلام می­گويد خانم اين ادکلن جای در خانه است، ما متأسفانه بعضی از خانم­ها در خانه جلو شوهرها مثل لولو، می­گردند شوهر بايد نماز وحشت بخواند اين زن را می­بيند بعد همين خانم می­خواهد برود بيرون می­بينيد نيم ساعت جلو آيينه است تمام زيبايي­هايش را هزينه می­کند برای نامحرم وضعيت­تان می­شود اينی که امروز داريد می­بينيد روز به روز آمار طلاق­ها دارد می­رود بالاتر آمار ازدواج­ها دارد می­آيد پايين، اين­ها منکرات جامعه است، امام حسين برای قيام بر عليه منکر قيام کرد، امام حسين برای تقويت معروف قيام کرد اين را ما دقت کنيم و متوجه باشيم، من چندتا نکته را عرض کنم تلگرافی حالا بقيه عرايض بماند فرصت ديگر.

ذيل اين آيه شريفه نکاتی را محضر عزيزان اشاره کنم، خب قرآن می­فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[26] از نکاتی ديگری که ذيل اين آيه است امر و نهی بايد در سايه محبت باشد، حالا فردا شب می­گويم روش گفتن، ما يک مشکلی هم در گفتن­ها داريم، بد می­گوييم بيان­مان بد است، ما می­خواهيم طرف را از زمين بلند کنيم می­زنيم زير پايش که بخورد زمين، ديگر بر نخيزد، گاهی اوقات طرف ده­ها حسن دارد يک عيب دارد، همان يک عيبش را بزرگ می­کند می­زند در سر همه خوبی­هايش اين خطاست گفتن عيب­ها، ظرافت می­خواهد امر به معروف لطافت می­خواهد، شما می­خواهيد اين را دعوت کنيد به نماز، يک کاری نکن که همين نمازی هم که يک خطر در ميان می­خواند ترکش کند، خرابش نکن، حالا اين يک اتصالی با خدا و اهل­البيت دارد قطعش نکن، اين نکته­ای است که حالا من فردا شب بهش خواهيم پرداخت، در ادامه: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[27] خدا می­فرمايد: «وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[28] بندگی خدا: «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[29] توجه به محرومان مؤمن هم نسبت به مسائل اخلاقی، امر به معروف و نهی از منکر، هم نسبت به مسائل عبادی: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[30]هم نسبت به مسائل اجتماعی، فقرزدايي: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[31]اين­ها مسئوليت دارد، وظايف­ خودش را بايد انجام بدهد، و يک نکته ديگر عرض کنم کسانی که در اين قالب تشويق و ترغيب مردم به سوی خوبی­ها می­خواهند حرکت کنند، البته خودشان بايد عامل باشند، خودشان رعايت کنند: دو صد گفته چون نيم کردار نيست، امام صادق به شاگردانشان­ فرمودند مردم را در رفتارتان به ما دعوت کنيد، يعنی خودتان عمل کنيد مردم در عملکرد شما تشويق می­شوند، ببينيد گاهی اوقات يک پدر معتقد متدين راستگو، بچه­ها از اين پدر دروغ نشنيدند و دروغ نمی­گويند فرزندان از اين مادر بداخلاقی نديدند درس زندگی را ياد گرفتند، و زن و مرد در دريافت رحمت­های الهی يکسان هستند خدا می­فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ»[32]اين­جا اسلام زن و مرد را کنار هم ديده، اين تبليغات غلطی که می­گويند اسلام مرد را بيشتر از زن ديده يکی از آياتی که پاسگوست همين آيه است، خداوند رسالتی که برای مردها نام می­برد برای خانم­ها هم نام می­برد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[33] اين­ها در عرض هم­اند و اعمال ما زمينه­ساز رحمت الهی است ما اگر می­خواهيم رحمت الهی بر ما سرازير شود به واسطه اعمالمان هست که: «أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»[34] رفتار ما و اعمال موجب رحمت الهی در زندگی ما خواهد شد من به همين اندازه اکتفاء کنم شب عاشوراست آخرين شب عمر سيدالشهداء و اصحاب الحسين است، حالا فردا شب در ذيل همين امر به معروف در شيوه­های برخورد و اين­که ابعاد بی­تفاوتی که امروز جامعه را گرفته، ما متأسفانه رگ رگه­های بی­تفاوتی را داريم می­بينيم در جامعه، يکی از نشانه­های که بی­تفاوتی اين است که مردم گناه می­بيند اظهار ناراحتی نمی­کنند، اين بی­تفاوتی است از ابعاد بی­تفاوتی توجيه گناه است، گناه می­کند توجيه می­کند، خطا می­کند خطای خودش را می­خواهد توجيه کند اين بی­تفاوتی است نسبت به محرمات الهی و از ابعاد بی­تفاوتی ايراد گرفتن از آمرين به معروف و ناهين از منکر، يک جايي کسی حرفی می­زند می­گوند آقا چرا اين حرف را زدی؟ ساکت باش چرا اين را گفتی اين بی­تفاوتی است که در جامعه دارد رشد می­کند و اين آسيب خطرناکی است و منکر را معروف ديدن و معروف را منکر ديدن، خوبی­ها را نديدن، بدی­ها را امتياز ديدن، می­بينيد نماز خواندن و اخلاق وادب و عفاف حجاب و بندگی می­شود تحجر و عقب­ماندگی، گناه، نافرمانی می­شود به روز بودن، تجدد اين­ها از ابعاد بی­تفاوتی است که برای جامعه خطر و در زمان امام حسين هم همين اتفاق افتاد، ما در زمان سيدالشهداء، ببين جامعه اسلامی زمان امام حسين نيم قرن از وفات پيغمبر فاصله گرفته است، در برابر منکر بی­تفاوت بودند، در برابر ترک معروف بی­تفاوت بودند، گناه را توجيه می­کردند، و به آمرين به معروف ايراد می­گرفتند به امام حسين ايراد می­گرفتند، آقا ساکت باشيد قيام نکنيد، زندگی خودتان را بکنيد چه کار داريد به يزيد ايراد می­گيريد.

صلّی الله عليک يا اباعبدالله، صلی الله عليک يابن رسول­الله

اول شب عاشورا امام همه را جمع کردند، آقا يک سخنرانی کردند فرمودند امشب آخرين شب است و اين­ها با من کار دارد بيعت من را می­خواهد من بار بيعتم را از دوش شماها برداشتم همه برويد، اين­ها طرف­شان من هستم، به ابالفضل فرمودند با برادرهايت برگردد که ابالفضل صحبت کرد، عرض کرد: «لا ارانی الله بذلک ابداً» يافت نشد، مسلم ابن عوسجه پيرمرد برخواست، گفت پسر پيغمبر:

سخن از جان مگو جان چيز ناچيز است، از جان سخن نگوييد آقا، گفت من دوست داشتم خدا به جای يک­جان هفتاد مرتبه من را خلق می­کرد، در راه شما جهاد می­کردم، شهيد می­شدم، پيکرم قطعه قطعه می­شد خاکسترش را به باد می­دادند دوباره خدا من را زنده می­کرد، هفتاد مرتبه اين اتفاق می­افتاد آن مرتبه هفتادم که خدا دوباره من را خلق می­کرد، می­گفتم: «حبيبی يا حسين» يافت نشد، زهير ابن قين صحبت کرد، اصحاب صحبت کردند، حتی قاسم ابن الحسن سيزده ساله امشب عرض ارادت خودش را به امام حسين عرض کرد: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[35] آقا فرمودند پس امشب آخرين شب زندگی شماست، و فردا روز وصال و لقاء شما با پرودگار است اين­ها همه در خيمه­های خودشان مشغول راز و نياز و عبادت و بندگی شدند نيمه­های شب شد يک اتفاقی هم افتاد می­گويند حبيب ابن مظاهر اصحاب را جمع کرد، يکی آمد به حبيب گفت حبيب پشت خيمه امام حسين بودم زينب به امام حسين عرض کرد برادر، يارانت را امتحان کردی؟ اين­های که امشب اين­جا ماندند فردا رهايت نمی­کنند، آمد به حبيب گفت، حبيب همه اصحاب را جمع کرد، همه آمدند پشت خيمه حضرت زينب، گفتند دختر علی به خدا قسم تا روح در بدن ماست، تا جان داريم تا شمشير در کف دست ماست نمی­گذاريم به ساحت مقدس اهل­البيت جسارت شود، راوی می­گويد رفتم پشت خيمه بنی­هاشم ابالفضل همه بنی­هاشم را جمع کرده بود، آقا ابالفضل فرمود فردا که جنگ آغاز شد ما بنی­هاشم اولی هستيم برای جانبازی در راه سيدالشهداء نسبت به اصحاب، می­گويد رفتم پشت خيمه اصحاب ديدم حبيب همه را جمع کرده، گفت فردا که جنگ آغاز شد ما مبادا فرزندان اميرالمؤمنين به ميدان بروند و ما شاهد باشيم ما بايد سبقت بگيريم در جانبازی و فداکاری اين وضع امشب بود، همه در رقابت، در سبقت برای دفاع از ولی­خدا، شب به نيمه رسيد، آقا سيدالشهداء در خيمه خودشان  بودند عزيزانی که کربلا رفتيد در خيمه­گاه خيمه امام حسين در کنار خيمه سيدالشهداء خيمه حضرت زينب بوده خيمه اين خواهر کنار خيمه امام حسين بود و حضرت زينب از امام سجاد مراقبت و پرستاری می­کرد آقا امام سجاد می­فرمايد عمه­ام کنار بستر من بود، از من مراقبت می­کرد، پردم امام حسين در خيمه خودشان، جون غلام اباذر در کنار امام حسين داشت شمشير امام حسين را صيقل می­زد، امام سجاد می­فرمايد يک وقت پدر من شروع کرد اين اشعار را خواندند که اين اشعار حکايت از شهادت و بی­وفايي ملت و تنهايي امام داشت، امام سجاد می­فرمايد بغض راه گلو بر من گرفته بود، عمه­ام زينب داشت می­شنيد يک دفعه ديدم عمه بی­تفاوت شد صدا زدا: «وَا مُحَمَّدَاهْ‏ وَا عَلِيَّاهْ‏ وَا حُسَيْنَاهْ»[36]«وا قلة ناصراه‏» يافت نشد، حضرت زينب شتابان در خيمه امام حسين رفت، آن قدر گريست که از حال رفت امام حسين سر خواهر را به دامن گرفتند، گفتند خواهرم شکيبای کن، خواهرم پدرم، جدم رسو­ل­الله از من بهتر بود رفت، پدرم علی از من بهتر بود رفت، مادرم فاطمه، برادر مجتبی حسن، اين­ها از من بهتر بودند رفتند، خواهرم: «أنّ‏ أهل‏ السماء لا يبقون»[37]آسمانيان نمی­مانند، زمينيان هم می­روند:

خواهرم گر خورد سيلی سيکنه دم مزن، عالمی زين دم زدن بر هم مزن

امام بايد زينب را آماده کند برای فردا، برای عاشورا:

هرچه باشد تو علی را دختری، يک دست آقا روی سينه زينب گذاشت صدا زد خواهر: «لَا يُذْهِبَنَ‏ حِلْمَكِ‏ الشَّيْطَانُ»[38] خواهرم شکيبايي­ات را مراقب باش شيطان نبرد، زينب عرض کرد برادر آن قدر صبر خواهم کرد، که صبر از صبر خواهرت مات و حيران شود، امشب امام زينب را آرام کرد، زينب را دعوت به شکيبايي کرد، خواهر را برگرداند به خيمه، اما فردا هم زينب سراسيمه از خيمه خارج شد، عصر عاشورا هم رفت به دنبال امام به سمت ميدان جنگ رفت:

او می­دويد و من می­دويدم، او رو به مقتل من رو به قاتل

او می­نشست و من می­نشستم، او روی سينه من در مقابل

او می­کشيد و من می­کشيدم، او خنجر از کينه من آهی از دل

شب عاشوراست عرض تمام:

او می­بريد و من می­بريدم، او از حسن سر من از حسين دل

مظلوم حسينم، مظلوم حسينم، مظلوم حسينم.

 

[1] توبه71.

[2] توبه71.

[3] توبه71.

[4] توبه71.

[5] توبه71.

[6] توبه71.

[7] وسائل الشيعة ج‏16 ص122.

[8] وسائل الشيعة ج‏16 ص122.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[13] توبه71.

[14] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص89.

[15] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص89.

[16] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص94.

[17] توبه71.

[18] توبه71.

[19] توبه71.

[20] توبه71.

[21] توبه71.

[22] الغارات (ط - الحديثة) ج‏2 ص712.

[23] توبه71.

[24] نور30.

[25] نور31.

[26] توبه71.

[27] توبه71.

[28] توبه71.

[29] توبه71.

[30] توبه71.

[31] توبه71.

[32] توبه71.

[33] توبه71.

[34] توبه71.

[35] الهداية الكبرى ص204.

[36] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص82. البته اين جمله بيشتر از ام­کلثوم نقل شده.

[37] وقعة الطف ص201.

[38] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج‏2 ص93.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه