استاد حدائق روز یکشنبه 24 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

يکی از درس­های مهمی که از زندگی رهبران الهی، انبياء و اولياء معصومين آموخته می­شود درس خيرخواهی است که اين را ما در سيره امام حسين و مخصوصاً در اين قيام و حرکت حضرت در موارد متعددی اين نگاه خيرخواهی و نصح را ملموس و مشهود می­بينيم آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه اعراف آيه شصت و هشت سخن سخن حضرت هود به قوم و امت خودش است: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين‏»[2]حضرت هود به امت خود خطاب می­کرد که من پيام الهی را به شماها منتقل می­کنم و می­رسانم و امن انسانی هستم با دو ويژگی خيرخواه، ناصح، امانتدار، امين اين صفت در همه انبياء مشترک بوده و کسانی که خدا اين­ها را به عنوان مدير تربيتی جامعه انتخاب کرده در اين­ها شما می­بينيد، نسبت به اين بحث ناصح بودن و خيرخواه بودن که ما ديگران را از خود جدا نبينيم اين فرهنگ­نامه دين است اديان آسمانی آمدند به بشريت بياموزند که شما در روابط اجتماعی­تان با ديگران آن گونه رفتار کنيد که با خودتان می­پسنديد آن رفتار صورت پذيرد، در يک جمله­ای از فرمايشات اميرالمؤمنين حضرت می­فرمايد: «الْمُؤْمِنُ‏ غَرِيزَتُهُ‏ النُّصْحُ»[3] اصلاً مؤمن سرشتش و ذاتش خيرخواهی است مؤمن اگر می­خواهد بفهمد مؤمن است يا نيست؟ ببيند اين حالت درش هست؟ اين خيرخواهی نسبت به مردم در همه شئونات مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی، مسائل تربيتی، ما گاهی اوقات يک چيزهايي را برای خودمان می­پسنديم ولی برای ديگران عمل نمی­کنيم، يک چيزهايي را برای خود نمی­پسنديم ولی برای ديگران می­پسنديم اين­ها نشانه خيرخواهی نيست مؤمن اين گونه است سرشت او با خيرخواهی است يعنی در رفتار، برخورد، کردار معاشرت، گفتار، آن گونه می­گويد و آن گونه عمل می­کند که به همان نحو نسبت به او گفته شد اين آقا ناراحت نشود، جای ديگر حضرت می­فرمايد: «إِنَّ أَنْصَحَ‏ النَّاسِ‏»[4] شما اگر بخواهيد خيرخواه­ترين مردم را بشناسيد در جامعه يک کدی را اميرالمؤمنين دست همه می­دهد، اين مجالس خب مجالس تربيتی است خروجی اين مجالس بايد اين باشد که ورود من در اين جلسه با خروجم متفاوت باشد به اين معارف خودم را نزديک­تر کنم و عمل کنم، ما در روابط اجتماعی­مان با چه کسانی ارتباط بگيريم؟ و رو چه کسانی حساب باز کنيم؟ آقا اميرالمؤمنين دوتا ويژگی را نام می­برد، می­فرمايد اگر می­خواهيد افراد را بشناسيد و خيرخواهی افراد را متوجه بشويد: «أَنْصَحَ‏ النَّاسِ‏ أَنْصَحُهُمْ لِنَفْسِهِ»[5] خيرخواه­ترين مردم کسانی است که اول برای خودشان ارزش قائل­اند اول نگران خودش است، الآن ديديد کليپی از آيت­الله رئيسی يک تکه­اش را من متوجه شدم، يک کسی آمد کاری داشت ايشان گفت الآن وقت نماز است نماز بخوانيم بعد، آقا نمازت را بخوان، اول به داد خودت برس، اول تکليف خودت را انجام بده، اگر تکليف خودت را انجام دادی در تکاليف مردم موفق هستی، خب اين درس امام حسين روز عاشوراست، امام در آن بحران جنگ عاشورا ظهر اول نماز اول وقت وسط ميدان، ما بازارمان، ادارات­مان، جلسات­مان، محافل­مان بايد محک بخورد با رضايت الهی، علی­عليه­السلام خيرخواه­ترين مردم کسانی­اند که برای خودشان دلسوز­اند آنی که فکر خودش نيست مردم رويش حساب باز نکنيد، آنی­که به خودش رحم نمی­کند يقيناً به شما هم رحم نمی­کند، الآن من اين­جا يک اشاره­ای کنم ما در خيلی از مسائل خلاف اخلاقی که در جامعه اتفاق می­افتد حالا در بحث مسائل اقتصادی، مسائل اخلاقی، مسائل پوششی، خانم­ها بعضی­ها رعايت نمی­کنند، خب کسی که برای خودش ارزش قائل نيست يقيناً برای شما نمی­تواند ارزش قائل بشود، کسی که به خودش دارد ظلم می­کند يقيناً در مقام ظلم به ديگران کوتاهی نمی­کند می­گويند بترس از کسی که از خدا نمی­ترسد من وقتی برای شخصيت خودم اعتباری قائل نيستم، ارزش قائل نيستم، فکری خودم نيستم اي خودخواهی نيست عزيزان، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[6]مؤمنين اول خودتان را نجات بدهيد، اول خودتان را از آتش حفظ کنيد سپس خانواده­تان را ما امروز می­بينيم بعضی­ها به خاطر خانواده خودشان را ضايع کردند، نماز تعطيل، حج تعطيل، واجبات تعطيل، می­گويد آقا فکر آينده بچه­هايم هستم، بابا فکر خودت اول باش، اول خودت را مديريت کن، بعداً به ديگران بپرداز اين را می­گويند خيرخواهی، اين خودخواهی نيست: «إِنَّ أَنْصَحَ‏ النَّاسِ‏ أَنْصَحُهُمْ لِنَفْسِهِ»[7] اتفاقاً خودخواهی ضد خيرخواهی است من اگر خيرخواه شدم در رسيدگی به ديگران وقتی که خودم از نظر اعتقادی و ايمانی مشکل نداشتم به داد ديگران هم می­رسم من در همين شيراز اقای ميلياردری فوت کرد که اگر اسم آن را الآن بياورم به جرأت می­توانم بگويم پنجاه درصد شما اسمش را شنيده بوديد، از نظر ثروت نگفتنی، اموال الی ماشاءالله، فوت کرد بعد از مدتی خانمش با بچه­هايش آمدند دفتر، خانم­اش گفت حاج­آقا می­خواهيم برای شوهرم يک حج استيجار کنيم، و يک کسی حج به نيابتش به جا بياورد، و پنجاه سال نماز و روزه، گفتم خانم اين پنجاه سال نماز و روزه وصيت است يا احتياط است؟ گفت نه وصيت است نه احتياط است حقيقت است، گفت من چهل و پنج سال زن اين آقا بودم يک رکعت نماز ازش نديدم حالا تا توانسته پول جمع کرده برد، همه را گذاشت و رفت، بچه­هايش نشسته بودند گفتم از اين بابای زيندگی باخته درس زندگی ياد بگيريد اين آدم دلسوز خودش نبود، پول به چه قيمتی؟ به قيمت نماز قضاء شده آن تاجری که از مدينه رفت برای تجارت به شام نزد امام صادق مشورت گرفت آقا فرمودند نرو در اين سفر ضرر است و رفت ضرر هم نکرد، منفعت زيادی هم حاصل شد برگشت وقتی خدمت امام صادق رسيد که بگويد آقا ما ضرر نکرديم شما گفتيد نرويد ضرر است ما رفتيم منفعت بود تا نشست امام صادق فرمودند آمدی به من بگويي که در اين سفر ضرر نکردی، يادت است در فلان منزلگاه به خاطر خستگی سفر نماز صبحت قضاء شد، تمام اين منفعت سفری که تو به دست آوردی جای آن دو رکعت نماز قضاء شده­ات را نمی­گيرد، من که گفتم نرو، ضرر آن­جا بود، حالا ما گاهی اوقات منفعت را در مسائل فقط خاص اقتصادی می­بينيم دلسوز خودمان باشيم ثروت جمع کردم با نمازهای قضاء، ثروت جمع کردم با حج نرفته، به بچه­های آن آقا گفتم از اين پدر زندگی باخته درس زندگی ياد بگيريد، به لقمان گفتند ادب از چه کسی آموختی؟ گفت از بی­ادبان، گفتم بابايتان را ببييد فکر خودتان باشيد اميرالمؤمنين می­فرمايد خيرخواه­ترين مردم کسانی هستند که دلسوز خودشان هستند: «أَنْصَحُهُمْ لِنَفْسِهِ»[8] مردم يک جايي کاری می­خواهيد بکنيد ايمان­تان آسيب می­بيند اعتقادات­تان خلل می­بيند بکشيد کنار، دنيا به چه قيمتی؟ ثروت به چه قيمتی؟ مقام به چه قيمتی؟ زندگی به چه قيمتی؟ همين­که امام حسين فرمود: «هيهات‏ من‏ الذّله‏»[9] زندگی را با اين وضع نمی­پذيريم، بعضی­ها معتقد اند می­گويند آقا امام حسين اگر در مدينه سکوت کرده بود رأی حضرت يک رأی ممتنعی بود نه تأييد می­کرد نه مخالفت، يزيد حاضر بود حکومت حجاز را به امام حسين هم تفويض کند اما امام فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ‏ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد»[10]فاتحه اسلام خوانده است اگر بخواهد يزيد خلافت کند و يزيد خليفه باشد.

نکته ديگر اميرالمؤمنين می­فرمايد: «أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[11] روی کسانی حساب باز کنيد که اول نسبت به خودشان دلسوز اند و دوم نسبت به خداوند مطيع­ترين انسان­ها هستند، آن­هايي که از خدا حساب می­برند کلاه سر مردم نمی­گذارند آن­هايي که از خدا حساب می­برند احتکار نمی­کند، آنی که از خدا حساب می­برد غيبت نمی­کند، توهين نمی­کند، حرکت شکنی نمی­کند بله بنده شايد در نماز هم بگويم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»[12]خارج از نماز هم کارهايي که خدا نمی­پسندد اين آن: «أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[13]نيست اطاعت محض از خدا اگر آمد تراز می­شود خداوند، آنچه که او می­پسندد لذا دارد در حالات امام حسين وقتی که آقا داشتند از مدينه خارج می­شدند: «أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[14]را ببينيد محمدحنفيه مخالف بود با اين حرکت، مخالف از اين جهت که می­گفت آقا کوفه رفتن اشتباه است مردم کوفه دوبار آزموده­ شده­اند و بد آزموده شده­اند حرف محمدحنفيه اين بود حالا ما هم اگر بوديم روی خيرخواهی همين دو دوتا چهارتاها را می­کرديم، گفت آقا در زمان پدرتان اميرالمؤمنين و در زمان برادرتان امام حسن اين مردم کار نکرند در صحنه نماندند استقبال آمدند ولی بدرقه بد بدرقه­ای کردند کار اميرالمؤمنين به جای رسيد که حضرت از صفين بر می­گشتند يک پيرمردی آمد استقبال آقا گفت به معاويه پشت کرديد، آقا فرموده به خدای علی اگر به تعداد انگشتان دستم نيروی در جبهه داشتم رها نمی­کردم، آن­هايي که خوب بودند شهيد شدند آن­هايي که ماندند همراه نبودند محمدحنفيه حرفش اين بود می­گفت آقا اين کوفی­ها اين شناسنامه­شان اين است نرويد سمت عراق امام هم نصيحت کرده بودند به محمدحنفيه خبر رسيد که آقا نيمه شب حسين ابن علی دارد خارج می­شود:

حرم را از حرم کردند بيرون، همه سر گشته اندر دشت و هامون

فضای مدينه را نا امن کرده بودند امام مجبور شد شبانه آهسته مخفيانه از مدينه خارج شود، محمدحنفيه آمد در محله بنی­هاشم ديد آقا سوار مرکب­اند و مشغول تلاوت قرآن و حرکت به سوی خروج از مدينه آمد دهنه اسب امام را گرفت گفت برادر ما به شما گفتيم نرويد عراق، شما داريد می­رويد زن و بچه­ها را هم داريد می­بريد ببينيد خيرخواهی اين­ها برای ما درس است آقا فرمودند: «يا أخي، جزاك اللّه خيرا»[15]خدا به شما جزای خير بدهد: «فقد نصحت‏ و أشرت‏ بالصواب»[16] نصيحت کردی، آن کاری صوابی که به ذهن شما می­آمد به ما اشاره کردي خيرخواهی کردی اما مطلب چيز ديگری است گفت آقا چيست؟ به ما هم بگوييد آقا فرمودند من امشب رفتم کنار قبر جدم رسول­الله خدا را به پيغمبر قسم دادم: «اللّهم! انّ هذا قبر نبيّك محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و انا ابن‏ بنت‏ نبيّك، و قد حضرنى من الامر ما قد علمت»[17] خدايا اين قبر رسول توست من فرزند زاده­ای پيغمبر تو جريانی برای من رخ داده که شما می­دانيد خدايا ببينيد امام حسين از خدا چه خواست؟ خدايا آنچه رضای شماست و آنچه رضای پيغمبر شماست برای ما رقم بزنيد، امام حسين نفرمود خدايا ما را از شر يزيد حفظ کن، فرمود خدايا هرچه شما می­پسنديد:

يکی درد و يکی درمان پسندد، يکی وصل و يکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد

آقا عرض کرد خدايا هرچه خير است هرچه رضای شماست و رضای پيغمبر شماست ما همان را پذيرا هستيم آقا فرمودند برادر يک لحظه خواب به چشمانم آمد پيغمبر را در خواب ديدم، صدا زديد و جواب نگرفتيد خالصانه تقاضا کرديد و صادقانه دريافت جواب نکرديد، امام حسين هم آموخت در بحران­ها از خدا بخواهيد از پيغمبر بخواهيد آقا فرمودند در عالم خواب رسول­الله را خواب ديدم فرمود حسينم: ‏«اخرج‏ (إلى‏ العراق‏)»[18] حرکت کن به سوی عراق، قاطبه مردم می­گويند نرو، خيلی از اصحاب پيغمبر نهی می­کردند حتی در کانون امام حسين بعضی­ها همراهی نکردند با امام نيامدند به دلايلی، پيغمبر فرمودند حرکت کن به سوی عراق: «فإنّ اللّه قد شاء أن يراك قتيلا»[19] خدا را اراده کرده شما را قتيل، شهيد در خون شناور ببيند تا محمدحنفيه اين را شنيد گفت برادر اگر داريد می­رويد برای شهادت زن و بچه­ها را چرا می­بری؟ در ميدان جنگ که دختر نمی­برند، زن نمی­برند، هشتاد و چند زن و بچه آقا فرمودند پيغمبر به من فرمود اين­ها را هم ببر: «إنّ اللّه قد شاء أن يراهنّ سبايا»[20] خدا اراده کرده اين­ها را در جامه اسارت ببيند عزيزان اسارت فی حد ذاته ارزش نيست اسارتی که به جامعه اسلامی شعور، بصيرت عطا کند ارزش است، زينب اسير شد اما زينبی که در دستان بنی­اميه اسير بود بني­اميه را به اسارت گرفت، سخنرانی او در کوفه، نطق او در شام، تحول ايجاد کرد، خب اين امام حسين است آقا رضايت الهی برای او حرف اول است، پيغمبر می­فرمايد انسان­های ناصح چهار ويژگی دارد، يک: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[21] حرف می­زند اين­ها قضاوت­شان به حق است حرف می­زنند حق می­گويند ناحق نمی­گويند اگر يک­جايي ما حرف ناحق زديدم زور گفتيم، خطا گفتيم بدانيم که از ناصح بودن فاصله گرفتيم، مردم سخنی بگوييد، رأيي بدهيد، کاری بکنيد که خدا آن کار را، آن سخن را آن عمل را تأييد کند اين يک، دوم: «يَرْضَى‏ لِلنَّاسِ‏ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[22] من در يک جلسه­ای عرض کردم سروران عزيز شما قرآن را بگذاريد کنار، تمام روايات ائمه را هم بگذاريد کنار همين جمله کلام پيغمبر، اگر همين جمله را امروز در همين جامعه اسلامی ما همه ملتزم به عمل بوديم مرد و زن، پير و جوان، عالم و جاهل، غنی و فقير عمل می­کرديم من به جرأت عرض می­کردم نود درصد مشکلات جامعه ما حل بود در همه بخش­ها اين جمله را خوب دقت کنيد: «يَرْضَى‏ لِلنَّاسِ‏ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[23]آدم دلسوز خيرخواه برای ديگران آنچه را می­پسندد که برای خود می­پسندد گران فروشی بد است نکن، احتکار بد است احتکار نکن، احترام خوب است احترام بگذار، ما دوست داريم پشت سرمان چگونه نام ما را ببرند همان­گونه نام مردم را ببريد در يک مجلسی وارد می­شويم چگونه تحويل­مان بگيرند مردم را آن گونه تحويل بگيريم، ناموس مردم را ناموس خودتان ببينيد امروز اين جوری هستيم جوانی آمد به امام صادق عرض کرد که آقا چرا نگاه به نامحرم حرام است گفت چشم مال ماست، خب دلمان می­خواهد ببينيم آن­ها هم بعضی­ها خودشان دلشان می­خواهد نگاه­شان کنند، امام صادق فرمود مادر داری؟ گفت بله، انصاف، خواهر داری؟ گفت بله، آقا فرمودند دوست داری با همين نگاه سوئی که تو می­خواهی به ناموس مردم بيندازی، کسی نگاه به مادر و خواهر و ناموس تو بيندازد؟ گفت خير، فرمودند پس نکن کاری را که برای خود نمی­پسندی، ما در مسائل اجتماعی من مسئول با ارباب رجوع آن­گونه عمل کنم که اگر خودم ارباب رجوع بودم همان رفتار را می­پسنديدم اين در يک فرازی از نصايح اميرالمؤمنين هم به امام حسن نامه سی و يک هست بحث انصاف آقا اميرالمؤمنين به امام حسن می­فرمايد پسرم نفست را بکن ترازو بين خودت و مردم، هرچه برای خودت می­پسندی برای ديگران بپسند و هرچه برای خود نمی­پسندی برای ديگران، ببين سيدالشهداء اسوه انصاف است، در تاريخ کربلا آنچه که نقل شده و صريح دوجا امام حسين صورت به صورت شهيد گذاشت يکی علی­اکبر بود و يکی آن غلام ترک بود يعنی امام کاری که با عزيزش کرد با آن غلام کرد يعنی مردم در خانه ما غلام با علی­اکبر فرق نمی­کند ما آن را هم مثل فرزند خودمان می­دانيم بنده برای امام حسين عزاداری می­کنم ولی انصاف در رفتار و گفتار و زندگی­ام دارم، در اين روابط خودم: «يَرْضَى‏ لِلنَّاسِ‏ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[24] ما در همه زمينه­ها ديگران را از خود جدا نبينيم انفاق می­خواهيم بکنيم، انفاقی کنيم که برای خود می­پسنديم و آن را انفاق کنيم، اکرامی کنيم که آن اکرام را برای خود می­پسنديم اين می­شود نشانه انسان­های با انصاف و انسان­های ناصح: «يَرْضَى‏ لِلنَّاسِ‏ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[25].

سوم: «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[26] آقا رسول­الله می­فرمايد انسان­های خيرخواه حق را از خودشان اول می­دهند، يعنی اول خودشان مجری­اند عامل­اند عمل می­کنند  بعداً ديگران را هم دعوت می­کند: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[27]حق يعنی هرچه خدا می­پسندد، من آنچه را که برای ديگران در نظر دارم اول خودم اجراء کنم اينی که امام صادق به شاگردان­شان فرمودند: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[28] مردم را به غير زبان به خدا دعوت کنيد: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[29]اگر کار خوبی است اول خودت انجام بده، من يک خاطره­ای را يک وقت در يکی از جلسات اشاره کردم داستان مال سال شصت و چهار يعنی حدود تقريباً سی و نه سال قبل، بنده سال­های اول طلبگی­ام بود از حوزه علميه منصوريه با مرحوم آيت­الله والد آمديم بيرون سر دوزک ايشان سوار ماشين شدند می­خواستند بروند مسجدالنبی قائانی نو برای نماز، ما در ماشين داشتيم می­رفتيم نزديکی­های شاهزاده قاسم يک ماشينی جلو داشت می­رفت يک پوست موز انداخت در خيابان، انداخت و رفت حاج­آقا به راننده گفتند نگهدار، آيت­الله يعنی اين، خمره رنگريزی نيست عمل کنيد به معارف اهل­البيت راننده نگهداشت من نفهميدم برای چه فرمودند نگهدار به ما هم چيزی نفرمودند ديدم در را باز کردند پياده شدند رفتند وسط خيابان، پوست موز را برداشتند آمدند داخل ماشين نشستند به راننده گفتند برو، من در عالم جوانی و خامی گفتم آقا اين چه کاری بود شما کردی؟ پوست موز را يکی ديگر انداخت شما پياده شديد بر داشتيد، دوتا درس ايشان به من دادند گفتند بابای من عالم متعلق به خداست، نگاهت را اين کن، ما همه مخلوق خدا هستيم احسان به خلق خدا احسان به آفريدگار است گفتند عالم متعلق به خداست، خدا دوست دارد از اين امکاناتی که دست بنده­هايش داده خوب استفاده بشود اين آقا رعايت نکرد پوست را انداخت در خيابان، من پياده شدم پوست را برداشتم آن رعايت نکرد من رعايت می­کنم، وقتی اين را فرمودند گفتم خب شما با اين نگاه پياده شديد به من می­گفتيد بروم برای شخصيت شما، شما در لباس روحانی يک عالم، بعد بعضی­ها تصور می­کنند شما انداختيد مثلاً کسی نديده، گفتند من برای خدا کار کردم خدا می­داند کافی است و اين­که به تو نگفتم برو بياور، کار خوب را اول خود انسان انجام می­دهد: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[30]آقای پدر، پاشو اول نماز وقت­ات را بخوان تا بچه­ات ياد بگيرد هر کسی دارای هر جايگاهی خوبی­ها را در رفتارتان بياموزيد در عملکردها آموزش بدهيد فرمودند، بابا اين کار اگر کار خوب است چرا خودم انجام ندهم: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[31] آقايون نتيجه اين کار را می­دانيد من کی ديدم؟ پانزده سال گذشت سال هفتاد و نه جلسه­ای بود يک عده­ای نشسته بودند، يک آقای گفت آقا آيت­الله حدائق با شما چه نسبتی دارند؟ گفتم ابوی­ما هستند گفت من يک چيزی پانزده سال قبل از ايشان ديدم نگاه من را به اسلام به روحانيت عوض کرد، ديدم جريان را اين آقا نقل کرد، گفت من فروشنده بودم مغازه­ای داشتم نزديک شاهزاده قاسم، يک قبل از ظهری با اين کسبه آن منطقه نشسته بوديم در پياده رو يک ماشينی رد شد پوست موز انداخت، پشت سر او يک ماشين ديگر ايستاد يک روحانی پياده شد پوست موز را برداشت گفت اين صحنه را من ديدم گفت من به روحانيت ارادتی نداشتم، اين­که امام صادق می­فرمايد برای ما زينت باشيد اسباب سر افکندگی نباشيد شيعه يک جوری کار نکن بگويد اين از حسين دم می­زند ولی رفتارش، اخلاقش، برخوردش، معاشرتش، اقتصادش انسان­ها را دور کند از ارزش­ها، گفت من به روحانيت نگاه خوبی نداشتم به انقلاب هم نظر خوبی نداشتم گفت اين صحنه را که ديدم دوتا صحنه را ديدم به اين مغازه­دارها گفتم اين آقا چه کسی بود؟ گفتند آقای حدائق بودند گفت اصلاً نگاه من به اسلام، روحانيت تغيير کرد آقا: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[32] حق را اول از خودت عطا کن، خوبی را از خودت اجرا کن اين را می­گويند انسان ناصح و چهارم: «لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[33] انسان­های ناصح و خيرخواه پيغمبر فرمود هيچ گاه به کسی ستم و ظلم نمی­کند اين­ها اهل ستم نيستند، اهل ظلم نيستند گفتار اين­ها معاشرت اين­ها، برخورد اين­ها، حکايت از ظلم و ستم نمی­کند مردم از اين­ها در امن اند، در امان اند: «وَ الْمُسْلِمُ مَنْ‏ سَلِمَ‏ الْمُسْلِمُونَ‏ مِنْ‏ يَدِهِ‏ وَ لِسَانِهِ»[34] حالا بنده خودم را يک ارزيابی کنم آيا من ناصح هستم، امام حسينی که سفره عزايش پهن است ناصح بود، ابالفضلی که فردا روز عزايش است امام صادق می­فرمايد عموجان: «أَشْهَدُ لَكَ‏ بِالتَّسْلِيمِ‏ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ»[35] شما اسوه خيرخواهان بوديد، شهداء همه مظهر خيرخواهی شما علی­اکبر را که امروز روز علی­اکبر است اسوه خيرخواهی، نوبت جنگ که به بنی­هاشم رسيد علی­اکبر گفت تا من هستم اجازه نبرد به کسی نخواهم داد من اولی هستم بر اين­که در مسير اهداف پدرم جانبازی کنم و دفاع کنم، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله شوشتری را ايشان می­نويسد امام حسين يک موت داشت و يک شهادت، می­گويد موت امام حسين کنار پيکر علی­اکبر بود جوانی که خود آقا امام حسين فرمودند شبيه­ترين انسان­ها به پيغمبر بود از نظر چهره، رخسار، گفتار و رفتار، هرکسی چهره علی را می­ديد و پيغمبر را ديده بود به ياد رسول­الله می­افتاد نحوه سخن گفتن و رفتار اين جوان انسان­ها را به ياد پيغمبر می­انداخت خيلی سخت است داغ چنين جوانی با اين فضائل و ويژگی­ها که خود آقا امام حسين فرمودند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[36] يک جمله دارد بعضی­ها اين جمله را شايد بد بيان می­کنند علی­اکبر در حمله اول به دشمن صد و بيست نفر را به خاک افکند، که بعد از شخص امام حسين هيچ کدام از اين ياران حضرت به اندازه علی­اکبر از اين منحرفين ظالم را به درک واصل نکرد، بعد که برگشت سمت خيام محضر پدر به امام حسين عرض کرد پدرجان: «الْعَطَشُ‏ قَدْ قَتَلَنِي‏ وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي»[37] تشنگی دارد من را از پا در می­آورد دارد ما را می­کشد سنگين آهن دارد ما را می­آزارد تقاضای آب کرد برای چه؟ عرض کرد پدرجان اگر مقدار آب بود می­نوشيدم بهتر از شما دفاع می­کردم اين هم باز خيرخواهی است، نگو آقا آب بنوشم عطشم بر طرف بشود، آب بنوشم تشنگی­ام از بين برود گفت آقا آب بنوشم از امام مظلوم­ام دفاع کنم، اين­ها اسوه خيرخواهی بودند شهداء در پرتو سيدالشهداء، در بازگشت دومی که آمد سمت خيام آقا فرمودند عزيزم انشاءالله از دست جدت رسول­الله سيراب بشوی، يعنی عزيزم صلاح اين است که با اين عطش بسازی، با اين تشنگی همراه باشی و می­بينيد خود آقا امام حسينی که در ثعلبيه برای آن خانواده مسيحی آب خلق کرد، که رضای خدا در آن بود در کربلا رضايت الهی در اين عطش است و در اين آزمون سنگين است امام در کربلا اين عطش را می­پذيرد، خب علی­اکبر مرتبه دوم که به ميدان رفت، مرحوم آيت­الله شوشتری می­نويسد وقتی علی­اکبر از اسب به زمين افتاد سه فرياد به آسمان بلند شد، اول صدای علی­اکبر، بعد صدای از درون خيمه صدايش عمه­اش زينب چون مادرش کربلا نبود، يک نقلی است که ليلای مخزومی اصلاً فوت کرده بود مادر علی­اکبر در قيد حيات هم نبود بعضی­ها قائل به اين نظر اند بعضی­ها می­گويند مادر کربلا نبود، علی ای حال حضرت زينب نقش مادری را برای اين جوان ايفا کرد می­گويند زمانی که حضرت زينب برگشت مدينه عبدالله ابن جعفر يکی از سؤالاتی که از حضرت زينب پرسيد گفت خانم شما چه شد برای علی­اکبر تا وسط ميدان هم رفتی؟ گفت عبدالله ابن جعفر من وقتی ديدم حسين رفت وسط ميدان ترسيدم حسين کنار پيکر علی جان بدهد اين همانی که علامه شوشتری می­فرمايد امام حسين کنار پيکر علی موت حضرت رسيد، شهادت در گودی قتلگاه بود، خيلی مصيبت سنگينی است صدای علی بلند شد پدرجان من هم رفتم خدا حافظ می­داند امام حسين نگران تشنگی اين عزيزشان هستند برای اين­که پدر را از اين نگرانی خارج کند عرض کردم پدر جان: «هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»[38] بابا پيغمبر آمده، پيغمبر صدايت می­زند می­گويد حسين بيا، حسين به جانب ما بشتاب، يک جمله ديگر اضافه کرد عرض کرد بابا: «قد سقاني بكأسه‏ الأوفى‏»[39] ديگر نگران تشنگی من نباش الآن رسول­الله سيرابم کرد اين صدای اولی بود که برخواست، يک صدا از درون خيمه برخواست صدای عمه­اش زينب صدا زد: «وَا مُحَمَّدَاهْ‏ وَا عَلِيَّاهْ وَا حُسَيْنَاهْ»[40] زينب شتابان به وسط ميدان آمد کنار برادر قرار گرفت، اما يک صدای سومی هم برخواست صدای ناله سيدالشهداء، حسينی­ها تا آن لحظه کسی صدای ناله بلند حسين را نشنيده بود: «بکی بکاءً شديداً و هو يقول ولدی علی»، صدا می­زد پسرم علی، پسرم علی پسرم علی آقا جوابی نشنيد علامه مجلسی می­گويد آقا از اسب پياده شد روی سر کاسه زانو حرکت کرد به طرف اين پيکر، پيکر قطعه قطعه: «إربا إربا»[41] ديگر علی­جان داده بود سر علی را به دامن گرفت يک وقت ديدند آقا خم شد صورت به صورت علی، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] اعراف68.

[2] اعراف68.

[3] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص47.

[4] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[5] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[6] تحريم6.

[7] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[8] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[9] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص42.

[10] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص24.

[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[12] فاتحه5.

[13] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[15] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص160.

[16] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص160.

[17] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص155.

[18] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[19] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[20] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج‏17-الحسين‏ع ص214.

[21] تحف العقول النص ص20.

[22] تحف العقول النص ص20.

[23] تحف العقول النص ص20.

[24] تحف العقول النص ص20.

[25] تحف العقول النص ص20.

[26] تحف العقول النص ص20.

[27] تحف العقول النص ص20.

[28] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[29] تحف العقول النص ص20.

[30] تحف العقول النص ص20.

[31] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[32] تحف العقول النص ص20.

[33] تحف العقول النص ص20.

[34] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص362.

[35] كامل الزيارات النص ص256.

[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص43.

[37] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص  ص113.

[38] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص  ص113.

[39] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص313.

[40] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص82.

[41] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج‏2 ص312.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه